« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1404/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

تعریف خیار/شروط المتعاقدين /كتاب البيع

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /تعریف خیار

 

روایت: امام علی(ع): سلوني قبل أن تفقدوني. فقام إليه رجل من أقصى المسجد، متوكئا على عكازة، فلم يزل يتخطى الناس حتى دنا منه فقال: يا أمير المؤمنين،… فما علامة المؤمن في ذلك الزمان؟ قال: ينظر إلى ما أوجب الله عليه من حق فيتولاه، وينظر إلى ما خالفه فيتبرأ منه وإن كان حبيبا قريبا. قال: صدقت والله يا أمير المؤمنين، ثم غاب الرجل فلم نره، وطلبه الناس فلم يجدوه، فتبسم علي (عليه السلام) على المنبر ثم قال: ما لكم، هذا أخي الخضر (عليه السلام). [1]

امیرالمومنین روی منبر بودند و فرمودند هر سوالی دارید بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید، مردی از انتهای مسجد مردم را کنار زد آمد جلو و پرسید : … علامت مومن در آن زمان چیست؟ فرمود: نگاه می کند آن کسی که حق تولی را دارد را دوستش دارد، و نگاه می کند چه کسی مخالف با حق است و از او برائت می جوید ولو از نزدیکانش باشد؛ عرض کرد به خدا قسم که درست می گویی (انسان در شرایط فتنه باید ببیند موضع حق موضع چه کسیست به او ارادت داشته باشد و ببیند موضع باطل موضع چه کسی هست و از او دوری کند). سپس آن مرد غیب شد و کسی او را ندید، مردم هم هرچه گشتند او را پیدا نکردند، حضرت روی منبر تبسمی کرد و فرمود دنبال چه کسی می گردید این برادرم جناب خضر بود.

خلاصه:

ما هو الخیار؟

دو تعریف برای خیار گفته شده است؛ تعریف اول: ملک فسخ العقد، خیار مالکیت فسخ عقد هست؛ تعریف دوم: ملک اقرار العقد و ازالته.

اشکالات را گفتیم، گفتند که شش چیز را می گیرد که نباید بگیرد و جواب دادیم، جامع افراد هم نیست، عقدی که سفیه ، محجور منعقد می کند، عقد هست یا نیست؟ عقد هست ولی سفیه یا محجور خیار ندارد، پس اینجا عقد هست ولی خیار ندارد.

پاسخ: جواب واضح هست که اینجا هم خیار هست ولی برای ولیّ اوست، نه اینکه خیار نباشد؛ پس این تعریف جامع افراد و مانع اغیار هست.

جواب دیگر: وقتی مانع اغیار نیست که بخواهد عقد خودش را باطل کند نه عقد دیگری را، در این موارد عقد برای دیگری هست.

ملک فسخ العقد گویای آن است که الخیار حقٌ لا حکمٌ، فرق است بین حق و حکم.

فرقش این است که حق قابل اسقاط است و می توان آن را اسقاط کرد اما حکم قابل اسقاط نیست؛ مثلا جواز شرب الماء ، هل هذا الجواز حق او حکم؟ این حکم است، به خاطر اینکه کسی نمی تواند بگوید اسقط جواز شرب الماء، چون حکم قابل اسقاط نیست؛ اما قصاص حق است چون می شود از آن گذشت.

ملک فسخ العقد یعنی این ملک دست شماست اعمالش یا عدم اعمالش.

از روایات چه استفاده می شود؟ آیا این ملک فسخ العقد از روایات استفاده می شود یا نمی شود؟

به سه روایت استناد شده که گفته اند از این روایات استفاده می شود که خیار ملک فسخ عقد هست.

روایت اول:

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى(العطار) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(بن عیسی الاشعری) عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ‌(حسن بن محبوب سراد) عَنْ جَمِيلٍ‌(بن دراج یا بن سالم، هر دو ثقه هستند) عَنْ فُضَيْلٍ‌(بن یسار، نهدیٌ) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثٍ قَالَ‌: قُلْتُ لَهُ مَا اَلشَّرْطُ فِي غَيْرِ اَلْحيوانِ قَالَ اَلْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَفْتَرِقَا فَإِذَا اِفْتَرَقَا فَلاَ خِيَارَ بَعْدَ اَلرِّضَا مِنْهُمَا.[2]

به امام صادق (ع) گفتم: در خرید غیر حیوان (ساير اجناس) چه شرطى مقرر شده است‌؟ حضرت فرمود: مادام كه خريدار و فروشنده از هم جدا نشده باشند، حق فسخ براى هر دو برقرار است و چون از هم جدا شوند، حق فسخ ندارند.

در این روایت که می فرماید البیعان بالخیار، این خیار به عقد خورده است، وقتی خیار به عقد خورده این اختیار به بیّعان داده می شود که می توانی این عقد را بهم بزنی، فالخیار ملک فسخ العقد.

روایت بعد:

وَ عَنْ عَلِيٍّ‌(ابن ابراهیم) عَنْ أَبِيهِ‌(ابراهیم بن هاشم) عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ(از اصحاب اجماع) عَنْ حَمَّادٍ(بن عثمان یا حماد بن عیسی هر دو ثقه اند) عَنِ اَلْحَلَبِيِّ‌ (عبیدالله بن علی، ثقه) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌: أَيُّمَا رَجُلٍ اِشْتَرَى مِنْ رَجُلٍ بَيْعاً فَهُمَا بِالْخِيَارِ حَتَّى يَفْتَرِقَا فَإِذَا اِفْتَرَقَا وَجَبَ اَلْبَيْعُ اَلْحَدِيثَ‌. [3]

هرمردى كه چيزى را از ديگرى بخرد، تا وقتى كه از يكديگر جدا نشده‌اند هردو حق بر هم‌زدن معامله را دارند، ولى هنگامى كه جدا شدند ديگر معامله تمام واجب مى‌شود (وجب البیع یعنی وجب العقد) پس معلوم می شود دو حالت دارد حالت فسخ و حالت ایجاب البیع، پس خیار ملک فسخ العقد هست(یعنی تا نشستید پای معامله می توانید بهم بزنید اگر بلند شدید دیگر معامله تمام می شود).

روایت سوم:

وَ بِإِسْنَادِهِ(اسناد شیخ طوسی به حسن بن صفار صحیح است: و ما ذكرته في هذا الكتاب عن محمد بن الحسن الصفار فقد اخبرني به الشيخ ابو عبد اللّه محمد بن محمد بن النعمان و الحسين بن عبيد اللّه و احمد بن عبدون كلهم عن احمد بن محمد بن الحسن بن الوليد عن ابيه و اخبرني به أيضا ابو الحسين بن ابى جيد عن محمد بن الحسن بن الوليد عن محمد بن الحسن الصفار) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارِ(صاحب کتاب بصائر الدرجات، از اصحاب امام حسن عسکری) قَالَ‌: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ فِي اَلرَّجُلِ اِشْتَرَى مِنْ رَجُلٍ دَابَّةً فَأَحْدَثَ فِيهَا حَدَثاً مِنْ أَخْذِ اَلْحَافِرِ أَوْ أَنْعَلَهَا أَوْ رَكِبَ ظَهْرَهَا فَرَاسِخَ أَ لَهُ أَنْ يَرُدَّهَا فِي اَلثَّلاَثَةِ اَلْأَيَّامِ اَلَّتِي لَهُ فِيهَا اَلْخِيَارُ بَعْدَ اَلْحَدَثِ اَلَّذِي يُحْدِثُ فِيهَا أَوِ اَلرُّكُوبِ اَلَّذِي يَرْكَبُهَا فَرَاسِخَ فَوَقَّعَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا أَحْدَثَ فِيهَا حَدَثاً فَقَدْ وَجَبَ اَلشِّرَاءُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ‌. [4]

اگر انسان چارپايى بخرد سپس سم او را بتراشد و يا نعل او را بكشد و يا چند فرسخ بر پشت او سوارى كند، آيا باوجود اين‌گونه تصرفات، مى‌تواند ظرف سه روزى كه حق فسخ دارد، چارپا را به صاحبش برگرداند؟ حضرت در پاسخ نوشتند: اگر نسبت به چارپا كارى صورت داده باشد، معامله قطعى خواهد بود. ان شاء اللّه.

پس نقطه مقابل خیار ایجاب شراء هست، و به عقد می خورد. (پس ملک فسخ العقد بر مسند نشست)

تعریف دوم از خیار: ملک اقرار العقد و ازالته هست که فردا بیان خواهد شد.

گفته اند الخیار ملک اقرار العقد و ازالتِه!

اولین کسی که این تعریف را کرده فاضل مقداد در التنقیح الرائع است:

ملك إقرار العقد و إزالته بعد وقوعه مدة معلومة[5] .

البته عبارت مدة معلومه منتها را شیخ ذکر نکرده است.

بزرگ بعد که این تعریف را ذکر کرده صاحب ریاض است (ج8 ص177) او هم همین تعریف تنقیح را ذکر کرده است.

ملك إقرار العقد وإزالته بعد وقوعه مدة معلومة .[6]

بزرگ دیگر که آن نقل کرده صاحب جواهر است:

ملك إقرار العقد وازالته بعد وقوعه مدة معلومة .[7]

شیخ انصاری می گوید: اگر مقصودتان از اقرار العقد، ابقاء العقد است یک اشکال دارد و اگر مقصودتان ابقاء العقد نیست، بلکه مقصودتان از اقرار العقد، الزام العقد است که دو اشکال دارد، که مطالعه می شود برای جلسه آینده.

 


logo