« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1404/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

تعریف خیار/شروط المتعاقدين /كتاب البيع

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /تعریف خیار

 

روایت: امام باقر(ع): قال: بئس العبد عبد يكون ذا وجهين وذا لسانين، يطري أخاه شاهدا، ويأكله غائبا، إن أعطى حسده، وإن ابتلي خذله.[1]

بد بنده ای هست بنده ای که دو چهره و دو زبان باشد، وقتی در حضور برادرش هست مدح و ثنا از او می گوید، اما زمانی که چشمش را دور می بیند علیه او حرف می زند، اگر اعطایی به او بشود حسادت به او می ورزد و اگر مبتلا به مشکلی شد تنهایش می گذارد.

در سند هم بزرگان از ثقات هستند؛ حدثنا محمد بن علي ماجيلويه (رضي الله عنه)، قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، قال: حدثنا محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن الحسن بن علي بن فضال، عن علي بن النعمان، عن عبد الله بن مسكان، عن داود بن فرقد، عن أبي شيبة الزهري، عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر (عليه السلام)

این مجموعه اسلام است، اسلام را تنها در عبادیات نباید دید، در برخوردهای اجتماعی هم باید ویژگی روراستی و صداقت در جامعه باشد، رو راست باشیم، اگر انتقاد داریم به صراحت بگوییم.

خلاصه:

ما هو الخیار؟

یک حرفی را در بحث گذشته گفتیم و بر آن تاکید می کنیم که ما یک خیار بالمعنی الاعم داریم و یک خیار بالمعنی الاخص که در بحث بیع مطرح است. خیار بالمعنی الاعم همین هست که می گوییم اختیار داری، و خیار بالمعنی الاخص خیار ناشی از عقد بیع هست مثل خیار مجلس، حیوان ، عیب … ؛ برخی خیارات را 6 مورد گفته اند و برخی مانند لمعه به 14 مورد رسانده اند.

دو تعریف برای خیار گفته شده است:

تعریف اول: ملک فسخ العقد.

تعریف دوم: ملک اقرار العقد و ازالته.

بر تعریف اول اشکالاتی وارد کردند که مانع اغیار نیست چون:

یک. فيدخل ملك الفسخ في العقود الجائزة [2] ؛ عقد جایز را هم شامل می شود، مانند عقد هبه، عقد رهن نسبت به مرتهن، عقد عاریه… همه را شامل می شود.

دو. و في عقد الفضولي[3] ؛ مالک می تواند فسخ کند.

سه. ملك الوارث ردَّ العقد على ما زاد على الثلث[4] ؛ اینکه وراث حق دارند بیش از ثلث عقد را فسخ کنند.

چهار. او ملك العمّة و الخالة لفسخ العقد على بنت الأخ و الأُخت[5] ؛ ینکه زوجه عقد برادرزاده یا خواهرزاده با شوهرش را فسخ کند.

در حالی که در همه اینها خیار اصطلاحی نیست.

جواب دادیم بله اینها خیار اصطلاحی نیستند فقط خیار لغوی هستند، ولی چه کسی گفته اصلا عقد خواهر زاده یا برادرزاده یتحقق؟

این مانع نبودن دو مبنا دارد:

مبنای اول: اینکه عقد برادرزاده و خواهرزاده یقع و لیس بباطلٍ؛

مبنای دوم: اینکه زوجه می تواند عقد آنها را فسخ کنند؛

هردو محل کلام است ، و دلیل ندارد، بلکه اصلا عقد واقع نمی شود.

جواب دادیم: اولا در خیار با عقد خودمان سر و کار داریم و اینجا می تواند عقد دیگری را باطل کند، ثانیا اینجا خیار لغوی هست نه اصطلاحی و ثالثا این دو مبنا را دارد، که اولا عقد واقع بشود، ثالثا اگر واقع شود عمه یا خاله فسخ کند که هیچ کدام از اینها ثابت نیست.

دلیل بر این مطلب تعابیری هست که در روایات در باب عقد بنت الاخ و بنت الاخت علی العمة و الخاله آمده.

تعبیر اول: لا یحلّ

وَ عَنْهُ‌ عَنْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ الْفُضَيْلِ‌ عَنْ‌ أَبِي الصَّبَّاحِ‌ الْكِنَانِيِّ‌(ابراهیم بن نُعیم) عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَالَ‌: لاَ يَحِلُّ‌ لِلرَّجُلِ‌ أَنْ‌ يَجْمَعَ‌ بَيْنَ‌ الْمَرْأَةِ‌ وَ عَمَّتِهَا وَ لاَ بَيْنَ‌ الْمَرْأَةِ‌ وَ خَالَتِهَا.[6]

لایحل یعنی حق نداری برادرزاده یا خواهرزاده همسرت را هووی همسرت قرار بدهی، اما شما می گویید عقد واقع می شود ولی می تواند بهم بزند، این از کجای روایت استفاده می شود؟ بلکه اصلا عقدش واقع نمی شود.

تعبیر دوم: لاتنکح

وَ عَنْهُ‌ عَنِ‌ اَلْحَسَنِ‌ بْنِ‌ مَحْبُوبٍ‌ عَنْ‌ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ رِئَابٍ‌ عَنْ‌ أَبِي عُبَيْدَةَ‌ (چه زیاد بن عیسی وچه زیاد بن رجا ثقه است) قَالَ‌ سَمِعْتُ‌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ يَقُولُ‌: لاَ تُنْكَحُ‌ الْمَرْأَةُ‌ عَلَى عَمَّتِهَا وَ لاَ عَلَى خَالَتِهَا وَ لاَ عَلَى أُخْتِهَا مِنَ‌ الرَّضَاعَةِ‌. [7]

جمله خبریه در امر و نهی از جمله امری و نهی ای آکد است.

اینجا که شاهد هم هست بر اینکه اصلا عقد نکاح واقع نمی شود، چراکه دو تا خواهر را نمی شود را گرفت چه رضاعی باشد چه غیر رضاعی، اصلا نکاحش واقع نمی شود نه اینکه واقع می شود و زوجه بیاید فسخ کند.

تعبیر سوم: لاتزوج

مُحَمَّدُ بْنُ‌ الْحَسَنِ‌ بِإِسْنَادِهِ‌ عَنْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ أَحْمَدَ بْنِ‌ يَحْيَى(سند شیخ طوسی از محمدبن احمد صحیح است لکن او این مشکل را دارد که از ضعفا نقل دارد، بنابراین در وثاقتش تردیدی نیست) عَنْ‌ بُنَانِ‌ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ(برادر احمد بن محمد بن عیسی که شیخ القمیین بود ولی خودش مجهول است و توثیق خاص ندارد بخاطر همین تعبیر می کنند روایت علی بن جعفر) عَنْ‌ مُوسَى بْنِ‌ الْقَاسِمِ‌(بن معاویة بن وهب، عربی، کوفی، ثقهٌ ثقهٌ، جلیلٌ ، واضح الحدیث، حسن الطریقه، صَنّف ثلاثین کتاب) عَنْ‌ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ جَعْفَرٍ عَنْ‌ أَخِيه مُوسَى بْنِ‌ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ‌ قَالَ‌: سَأَلْتُهُ‌ عَنِ‌ امْرَأَةٍ‌ تُزَوَّجُ‌ عَلَى عَمَّتِهَا وَ خَالَتِهَا قَالَ‌ لاَ بَأْسَ‌ وَ قَالَ‌ تُزَوَّجُ‌ الْعَمَّةُ‌ وَ الْخَالَةُ‌ عَلَى ابْنَةِ‌ الْأَخِ‌ وَ ابْنَةِ‌ الْأُخْتِ‌ وَ لاَ تُزَوَّجُ‌ بِنْتُ‌ الْأَخِ‌ وَ الْأُخْتِ‌ عَلَى الْعَمَّةِ‌ وَ الْخَالَةِ‌ إِلاَّ بِرِضًا مِنْهُمَا فَمَنْ‌ فَعَلَ‌ فَنِكَاحُهُ‌ بَاطِلٌ‌. [8]

کسی عمه یا خاله همسرش را گرفت، فرمود این طور اشکال ندارد و اجازه خواهرزاده و یا برادرزاده لازم نیست، اما خواهرزاده و یا برادرزاده همسر را نمی تواند بدون اذن بگیرد، اگر اذن نگیرد نکاح باطل است.

در روایت دارد و لا تزوّج، نهی دارد و اصل در نهی بطلان است، بله اگر شاهدی آمد بر کراهت آن را می پذیریم و الا بطلان است.

در ادامه روایت امام می فرماید:فَمَنْ‌ فَعَلَ‌ فَنِكَاحُهُ‌ بَاطِلٌ‌؛ نکاح باطل است نه اینکه هست و با اجازه درست می شود، بلکه خانه از پای بست ویران است.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى(العطار، ثقه، حدود 5000 حدیث کلینی از او نقل می کند) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى(شیخ القمیین، ثقه) عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ‌(خانواده اش فطحی شدند اما او از فطحی گری جان سالم بدر برد) عَنِ اِبْنِ بُكَيْرٍ(فطحی، بعد از عبدالله افطح سراغ امام کاظم آمد) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ‌(الثقفی، ثقه. کنار مسجد کوفه خرما می فروخت به او اعتراض کردند که از شما بعید است گفت امام باقر به من فرمود تواضع من دیدم اینطور متواضع می شوم) عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌: لاَ تُزَوَّجُ اِبْنَةُ اَلْأَخِ وَ لاَ اِبْنَةُ اَلْأُخْتِ عَلَى اَلْعَمَّةِ وَ لاَ عَلَى اَلْخَالَةِ إِلاَّ بِإِذْنِهِمَا وَ تُزَوَّجُ اَلْعَمَّةُ وَ اَلْخَالَةُ عَلَى اِبْنَةِ اَلْأَخِ وَ اِبْنَةِ اَلْأُخْتِ بِغَيْرِ إِذْنِهِمَا. [9]

پس این مانع اغیار بودن هم بر مسند ننشست، و در هیچ کدام از این روایات اسمی از فسخ عقد عمه و خاله نیست.

پنج: ملك الأمة المزوّجة من عبدٍ فسخ العقد إذا أُعتقت[10] ؛ پنجمین موردی که گفتند مانع اغیار نیست، این است که امة مزوجه من عبد اگر آزاد شد لها الخیار، می تواند با این شوهر زندگی کند و می تواند عقد را بهم بزند.

شش: و ملك كلٍّ من الزوجين للفسخ بالعيوب[11] ؛ هر یک از زوجین با وجود عیوبی که در همسرش هست می توانند عقد را فسخ کنند، برخی عیوب مربوط به مرد دارد (خصاء) و برخی اختصاص به زن دارد(افضاء) که در اینصورت می توانند بهم بزنند و برخی عیوب هم مشترک بین زن و مرد هستند (مانند جنون).

گفتند این اختیار خیار هست.

جواب: اینجا اختیار هست نه خیار بالمعنی الاخص.

لکن صاحب جواهر ملک اقرار العقد و ازالته گفته و این را هم می گوییم و بعد وارد بحث بعدی می شویم که اصل در باب معامله چیست؟

فایده اصل این است که زمانی که دست ما از دلیل کوتاه شد بتوانیم به آن تمسک کنیم.


logo