« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1404/06/24

بسم الله الرحمن الرحیم

مستحبات و مکروهات تجارت/شروط المتعاقدين /كتاب البيع

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /مستحبات و مکروهات تجارت

 

روایت: امام باقر(ع): وما رأيت محمديا قط يعدله، قال: حدثنا جابر بن عبد الله الانصاري، قال: خطبنا رسول الله (صلى الله عليه وآله)، فقال: أيها الناس، من أبغضنا أهل البيت بعثه الله يوم القيامة يهوديا. قال: قلت: يا رسول الله، وإن صام وصلى وزعم أنه مسلم؟ فقال: وإن صام وصلى وزعم أنه مسلم.[1]

راوی می گوید: هیچ کسی کسی که منسوب به پیامبر باشد در تراز امام باقر نیست؛ جابر می گوید پیامبر ما را خطاب قرار داد و فرمود:کسی که ما را دشمن داشته باشد؛ اگر بمیرد یهودی مرده است، عرض کردم یا رسول الله ولو نماز بخواند و روزه بگیرد و فکر کند که مسلمان است؟ فرمود حتی اگر نماز بخواند و روزه بگیرد و فکر کند که مسلمان است.

خلاصه:

آخرین مکروهی که در رابطه با تجارت بیان می کنیم نَجَش هست؛ نَجَش یعنی ساخت و پاخت کردن برای اینکه کسی بیاید هی قیمت را بالا ببرد تا فروشنده با قیمت بالا بفروشد.

آیا حرام است یا مکروه است؟

شیخ در اینجا فرموده است: یحرم النجش علی المشهور[2] نجش بنابر قول مشهور حرام است.

آنچه مستند این هست روایت ابن سنان هست:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ(احمدبن محمدبن خالد برقی)عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ(روی او حرف است. روایاتی که در آن محمد بن سنان هست علامه مجلسی گفته است ضعیف است. ولی اتهامش دروغ یا جعل نیست بلکه اتهامش غلو است که روایات بلند مناقب اهل بیت را نقل کرده است.) عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ(روی وثاقتش حرفی نیست؛ خازن منصور، هادی و مهدی بود، ثقه) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَلْوَاشِمَةُ(خالکوب) وَ اَلْمُوتَشِمَةُ (در برخی نسخ الْمُتَوَشِّمَة آمده)(کسی که خالکوبی می کند) وَ اَلنَّاجِشُ وَ اَلْمَنْجُوشُ مَلْعُونُونَ عَلَى لِسَانِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ . [3]

«واشمه»؛ (زنى كه خالكوبى انجام مى‌دهد)، «موتشمه»؛ (زنى كه روى بدنش خالكوبى مى‌شود)، «ناجش»، (كسى كه از كالايى تعريف مى‌كند و قيمتش را بالا مى‌برد، امّا خودش قصد خريد آن را ندارد تا ديگران آن را خريدارى كنند) و «منجوش»؛ (كسى كه عمل مذكور در مورد كالايش اجرا مى‌شود) همه بر زبان محمّد صلّى اللّه عليه و آله مورد لعن قرار گرفته‌اند.

گفته اند این لحن ، لحن کراهت نیست ، بلکه این لحن حرمت است، به همین دلیل گفته اند حرام است و علامه در منتهی و محقق ثانی گفته اجماعا.

بعد روایت دیگر از معانی الاخبار نقل شده است:

وَ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ هَارُونَ‌ الزَّنْجَانِيِّ‌ عَنْ‌ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنِ‌ اَلْقَاسِمِ‌ بْنِ‌ سَلاَّمٍ‌ بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ‌ إِلَى النَّبِيِّ‌ صَلَّى اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ وَ آلِهِ‌ أَنَّهُ‌ قَالَ‌: لاَ تَنَاجَشُوا وَ لاَ تَدَابَرُوا.

مَعْنَاهُ‌ أَنْ‌ يَزِيدَ الرَّجُلُ‌ فِي ثَمَنِ‌ السِّلْعَةِ‌ وَ هُوَ لاَ يُرِيدُ شِرَاءَهَا لِيَسْمَعَهُ‌ غَيْرُهُ‌ فَيَزِيدَ بِزِيَادَتِهِ‌ وَ النَّاجِشُ‌ خَائِنٌ‌ وَ التَّدَابُرُ الْهِجْرَانُ‌[4] [5]

حقیقتا نمی خواهد بخرد بلکه می خواهد صحنه سازی کند تا مشتری گرانتر بخرد.

در رابطه با این روایت لا تناجشوا و لا تدابروا ، ساخت و پاخت در معامله نکنید و همچنین با برادرانتان قهر هم نکنید، هدی الطالب تدابر را اینگونه معنا کرده: و لعلّه لبيان «التدابر»، أعني به هجران المتاع و الإعراض عنه، (تدابر را اینگونه معنا کرده که تدابر یعنی به متاع پشت کنید)[6] . در حالی که انصافا این معنا نیست و به معنای قهر کردن هست نه اینکه سر قیمت بزنید و … اینجا مراد نیست.

اینجا در پایان بحث آداب التجاره، شیخ یک جمله ای گفته اند که تذکرةً این جمله را می خوانیم؛ در پایان گفته:

بعد الحمد للّٰه الملك العلّام، على ما أنعم علينا بالنعم الجسام التي من أعظمها الاشتغال بمطالعة و كتابة كلمات أوليائه الكرام التي هي مصابيح الظلام للخاصّ‌ و العام[7]

حمد خدا بر نعمتهای فراوانی که به ما داد که از بزرگترین این نعمت ها اشتغال به مطالعه و نوشتن کلمات اولیاء خداوند هست، همینکه خداوند ما را در این وادی مطالعه روایات اهل بیت انداخته از نعمت های بزرگ است به شرط اینکه قدر بدانیم که در این مسیر قرار داده شده ایم.

به این ترتیب بحث بیع را به پایان می بریم و وارد بحث خیارات می شویم.

خیارات:

در بحث خیارات اولین بحث، بحث لغوی است؛ اینکه خیار یعنی چه؟

در بحث خیارات مفصل وارد بحث لغوی نشده ایم و مختصر معنای لغوی خیار را شیخ انصاری نقل کرده است.

مقدّمتان: الاُولى [في معنى الخيار]

الخيار لغةً‌: اسم مصدرٍ من «الاختيار»،[8] خیار اسم مصدر اختیار است.

مصدر و اسم مصدر چیست؟

مصدر کاری که انسان انجام می دهد است و حاصل مصدر (نتیجه مصدر) هم اسم مصدر است. گاهی وزنشان(وزن مصدر و اسم مصدر) یکی هست مثل حب ، بغض، مصدر و اسم مصدر وزنشان یکی هست؛ و گاه وزنشان متفاوت است مثل غَسل و غُسل ، شستن و خروجی شستن است.

اینجا هم اختیار به فارسی یعنی برگزیدن ، خیار هم به معنای برگزیده است.

برگزیدن چه چیزی؟ برگزیدن امضا یا فسخ؛ خیار مجلس معنایش این است که این بایع و مشتری تا وقتی که از مجلس متفرق نشدند می توانند معامله را یا بهم بزنند،و یا می توانند معامله را تثبیت کنند(برگزیدن فسخ معامله یا برگزیدن تثبیت معامله).

پس لغةً خیار اسم مصدر از اختیار هست.

هدی الطالب در مصدر و اسم مصدر حدود دو صفحه بحث شده است که مطالعه بشود.(ج9 ص 173)

اما معنای اصطلاحی خیار:

اینجا معرکه آراء هست، معنای اصطلاحی خیار چیست؟

ما در همه جا (فقه و اصول) وقتی به معنای اصطلاحی رسیدیم گیر نکردیم بلکه شقوق پیدا کردیم.

مرحوم سبزواری در منظومه می گوید:

مفهومه من أعرف الاشیاء      و کنهه فی غایه الخفاء

(مفهوم ذهنی وجود از شناخته‌ترین چیزهاست و ( اما ) واقعیت وجود در نهایت پنهانی است) ؛ مفهوم وجود مشخص است ولی در تعریفش ماندیم.

اینجا هم به نظر می رسد که خیار همان معنای لغوی هست، یعنی برگزیده تان را مشخص کنید اما این معنای لغوی چیست دو تفسیر برای این معنای لغوی گفته شده است.

تفسیر اول: الخیار ملک فسخ العقد [9] .

این تعریف را شیخ انصاری گفته است: غُلّب في كلمات جماعةٍ‌ من المتأخّرين في «مِلْكِ‌ فسخ العقد»على ما فسّره به في موضعٍ‌ من الإيضاح. [10]

تفسیر دوم: صاحب جواهر این تعبیر را تغییر داده است: ملك إقرار العقد و ازالته [11] .

مشهور همین دو تاست. ما که معتقدیم که خودمان را در چارچوبه مشهور قرار ندهیم بلکه همان معنای عرفی است .

سوال: فرق بین این دو تعریف چیست؟ (ملک فسخ العقد و ملک اقرار العقد و ازالته)

فرق اول: در تعریف اولی مسئله ی عدمی هست (ملک فسخ العقد) و دومی ولی امر وجودی است (ملک اقرار العقد و ازالته و ازاله هم امر وجودی هست چون چیزی را که هست بر می دارند).

و ملک اقرار العقد و ازالته عام است، ملک فسخ العقد خاص هست، یعنی: اقرار عقد یک شق است و ازاله اش یک شق است ولی ملک فسخ عقد اسمی از تثبیت ندارد مگر با توجیهی که گفتیم که اصلا فسخ و اقرار از هم جدایی ناپذیرند.

اشکال: این تعاریف به این نظر دارد که این خیار حق است یا نیست؟

پاسخ: این بحث دیگری هست که خیار حق است یا حکم؟

اگر خیار حکم باشد حق ازاله را ندارد، حکم جعلش از ناحیه قانون گذار است ولی حق قدرتش به دست صاحب الحق است، ولی این تعریف به آنها نظر ندارد.

فرق دوم: در تعریف اول وحدت مِلک و مملوک است و در تعریف دوم وحدت ملک و مملوک نیست.

اشکال به این تعاریف:

کیف کان دو تعریف است ولکن این دو تعریف مانع اغیار نیست و شش اشکال دارد. شش چیز را نباید بگیرد ولی می گیرد:

عقد هبه جایز است (هر یک از دو طرف می توانند بهم بزنند)؛ یا ودیعه ، شما در تعریف می گویید ملک فسخ العقد، اینجا در عقد جایز می گویید ملک فسخ العقد و خیار هم به آن نمی گویند. یا میگویید ملک اقرار العقد و ازالته ، ودیعه هم اینگونه است؛ منتها عقود جائزه گاه طرفینی است و گاهی یک طرفه است مانند رهن. که از جهت راهن لازم است و از جهت مرتهن جایز است.

متن مکاسب. حاشیه سید یزدی. سایر بزرگان مانند آقاضیاء. ارشاد الطالب آقای تبریزی. آقای وحید در بغیة الطالب. کتاب خیارات… مکاسب را با دقت مطالعه کنید.

 


logo