« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1404/06/18

بسم الله الرحمن الرحیم

مستحبات و مکروهات تجارت/شروط المتعاقدين /كتاب البيع

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /مستحبات و مکروهات تجارت

 

روایت: امام رضا (ع): … وأما السنة من نبيه فمداراة الناس، فإن الله عز وجل أمر نبيه (صلى الله عليه وآله) بمداراة الناس، فقال: (خذ العفو وأمر بالعرف وأعرض عن الجاهلين)، …[1]

مومن یک صفت خدایی باید داشته باشد و آن کتمان السر هست، یک صفت نبوی هم باید داشته باشد؛ سنت پیامبر مدارای با مردم است، خداوند پیامبرش را امر به مدارای با مردم کرده است و فرموده با عفو و مدارا رفتار کن، و به کارهاى شایسته دعوت نما، و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستیزه مکن) اینجا جاهل به معنای نابخرد است نه جاهل، با آدم های نابخرد درگیر نشو، و بگذر؛

روَ لَقَدْ اَمُرُّ عَلَي اللئيمِ يَسُبُّنِي فَمَضَيتُ ثَمَّةَ قُلْتُ لا يَعْنِيني.

دو جور سازگاری داریم:

یک. سازگاری منفی: روی اصول نباید سازگاری کرد، سوره اسراء :﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا؛﴾[2] ﴿إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا﴾[3] (و اگر تو را ثابت قدم نمی داشتیم، همانا نزدیک بود اندکی به سوی آنان متمایل شوی؛ در آن صورت دو برابر در دنیا و دو برابر در آخرت عذاب به تو می چشاندیم، آن گاه برای خود در برابر ما یاوری نمی یافتی)روی اصول نمی شود کوتاه آمد، پیامبر هم کوتاه نمی آمد؛ ذیل این آیه دارد گروهی آمدند نزد پیامبر گفتند حاضریم با 1000 نیرو مسلمان شویم و تو را حمایت کنیم با سه شرط: یک. اجازه بدهی تا سال آینده بت بپرستیم، دو. وقتی مسلمان شدیم نگویید نماز بخوانیم، سه. به ما نگویید که این بت ها را خراب کنیم. پیامبر شرط سوم را قبول کرد که دیگران بت ها را بشکنند اما دو شرط را قبول نکردند، چون دینی که رکوع و سجود نداشته باشد دین نیست و اجازه اینکه یک لحظه هم بت بپرستید را نمی دهم.

دو. سازگاری مثبت: سازگاری با مومنین است، کسی که امام جماعت می شود، نمی شود با این و آن دعوا کرد، اهل دعوا نباشید.

خلاصه:

سخن از استحباب تفقه بود، یک بحثی را فقها مطرح کردند و شیخ هم مطرح کردند؛ دو گروه روایت داریم:

یکی : استحباب طلب علم؛ یکی هم استحباب طلب رزق؛ استحباب طلب علم همان باب اول کتاب العلم کافی است؛ طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلى كُلِّ مُسْلِمٍ ، أَلَا إِنَّ اللهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ.[4]

روایات طلب رزق هم فراوان هست که بخشی از این روایات را می خوانیم.

ابواب مقدمات التجارة باب استحباب طلب الرزق و وجوبه مع الضرورة؛ انسان دنبال طلب رزق باشد و این طلب رزق در جایی که ضرورت باشد واجب است.

وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي خَالِدٍ اَلْكُوفِيِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَلْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً أَفْضَلُهَا طَلَبُ اَلْحَلاَلِ.[5]

عبادت 70 جزء دارد افضل اینها طلب حلال هست، اینکه انسان دنبال کسب حلال برود.

روایت دیگر:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لاَ آخِرَتَهُ لِدُنْيَاهُ. [6]

از ما نیست کسی که دنیا را برای آخرتش و آخرتش را بخاطر دنیا ترک کند.

مسلمان بايد آميزد به هم ، دنيا و عقبى رانه مستغرق در اين گردد، نه در آن يك شود فانى

روایت دیگر:

قَالَ وَ رُوِيَ عَنِ اَلْعَالِمِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: اِعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اِعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً. [7]

برای دنيايت چنان كار كن كه گويى تا ابد زنده خواهى ماند، و براى آخرتت چنان كار كن كه گويى همين فردا مى ميرى.

اگر نشد که هم طلبه باشیم و هم طلب رزق کنیم، در جمع بین این دو روایت چه کنیم؟

اینجا این بحث را صاحب حدائق مطرح کرده است (ج 18 حدائق ص 9- 16)

بین این دو طایفه دو جمع شده (و ذلک باحد الوجهین) شیخ این عبارت را نقل کرده وجه اول را بیان کرده ولی وجه دوم را بیان نکرده ، ما ابتدا وجه دوم را ذکر می کنیم که صاحب حدائق ذکر کرده است ولی شیخ انصاری ذکر نکرده اند.

توجیه دوم: صاحب حدائق می گوید مطلق نمی شود گفت.

طلب علم گاهی واجب است، مانند طلب علم اصول دین، واجب هم گاهی واجب عینی هست مثل علم به اصول و علم به فروعی مثل نماز، و گاهی واجب کفایی است ، طلب رزق هم گاهی واجب عینی هست، اگر دنبال کار نرود خانواه اش در مشقت و سختی می افتند.

(سیدجواد عاملی در ج12 مفتاح الکرامه می گوید که من از ادله این را می فهمم که حفظ الابدان واجب است، چون روایت داریم که اگر خانمی بخاطر شیردادن نوزاد نمی تواند روزه بگیرد روزه نگیرد چون حفظ جان مهمتر از روزه است)

گاهی هم طلب رزق مستحب است ، وضعشان خوب است ولی می خواهد پولدار شود که سالی چند بار به زیارت برود.

صاحب حدایق می گوید اینها را باید جداجدا بررسی کرد، شیخ هم همین را می گوید ولی تفصیل شیخ این است که خروجی تحصیل علم این فرد چیست؟ خروجی کاسبی اش چیست؟

اگر خروجی تحصیل علمش این است که سرانجام آخوند ده می شود اما اگر کاسب شود چندین مدرسه می سازد که مجتهد تربیت کند اینجا یقینا کاسبی بر طلبه شدن مقدم است، اما گاهی طلبه می شود که مرجع شود و به داد مردم برسد، ولی اگر کاسب شود حد اکثر خرج خودش و فرزندانش را تامین می کند اینجا علم مقدم است، پس باید در تزاحم خروجی ها را دید؛ این تفصیل، تفصیل عقلایی است.(این از توجیه دوم)

توجیه اول: جمع اول: الأول- و لعله الأظهر، كما هو بين علمائنا أشهر- تخصيص الاخبار الدالة على وجوب طلب الرزق بهذه الأخبار الدالة على وجوب طلب العلم(بیاییم تخصیص بزنیم بگوییم کاسبی بر همه واجب است الا طلبه ها)، بان يقال بوجوب ذلك على غير طالب العلم المشتغل بتحصيله و استفادته أو تعليمه و افادته.[8]

استاد: ابتدا این کلام را تایید و بعد نقد می کنیم. سیدرشید رضا که سنی ضد شیعه است ذیل آیه نفر می گوید استادم سر کلاس گفت چرا طلبه ها سربازی نمی روند با اینکه همه می روند، من هم گفتم اولاوَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً؛ همه نیاز نیست که به جبهه بروند، ثانیا فقط علمای مسلمان نیستند بلکه علمای یهود و نصارا هم معاف هستند؛کاسبی بر همه لازم است مگر بر طلبه ها.

اینجا از شهید ثانی در منیة المرید مدد گرفتند، ایشان گفته اند: استاد و طلبه باید شرایطی را رعایت کنند یکی از آنها توکل بر خداست، توجيه نفسه إلى الله تعالى و الاعتماد عليه في أموره و تلقي الفيض الإلهي من عنده(توکلت بر خدا باشد) فإن العلم كما تقدم من كلام الصادق (ع‌) ليس بكثرة التعلم و إنما هو نور من الله تعالى ينُزله على من يريد أن يهديه. و أن يتوكل عليه و يفوض أمره إليه و لا يعتمد على الأسباب فَيُوكل إليها و تكون وبالا عليه و لا على أحد من خلق الله تعالى بل يلقي مقاليد أمره إلى الله تعالى في أمره و رزقه و غيرهما يظهر عليه حينئذ من نفحات قدسه و لحظات أنسه ما يقوم به أوده‌ و يحصل مطلبه و يصلح به أمره‌ وَ قَدْ وَرَدَ فِي الْحَدِيثِ عَنِ النَّبِيِّ ص‌ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ تَكَفَّلَ لِطَالِبِ الْعِلْمِ بِرِزْقِهِ خَاصَّةً عَمَّا ضَمِنَهُ لِغَيْرِهِ‌.

بمعنى أن غيره يحتاج إلى السعي على الرزق(غیر او باید دنبال رزق باشند) حتى يحصل غالبا و طالب العلم لا يكلفه بذلك بل بالطلب و كفاه مئونة الرزق إن أحسن النية و أخلص العزيمة.[9]

از این عبارت شهید ثانی جمع کردند که همه باید دنبال رزق باشند الا طالب العلم که فقط باید درس بخواند.

اینجا شیخ انصاری نقد کرده است: و کان علی حقٍ در این نقد؛ لب کلامش این است که توکل را در برابر کار قرار داده است(یا کار یا توکل) این برداشت درستی نیست توکل در برابر کار نیست بلکه همراه با کار است.

توکلٌ عن تَدع الامور الی مُقدّر الامور جلّ و علی

ولیس هذا ان نَکُفّ عن عملاذ رُب امرٍ بوسائط حصل

توکل در برابر کار نیست بلکه همراه با کار است، معنایش این است که مشغول کار باش، مشغول تلاش باش در پایان بگو خدایا باقی این تلاشم با شما؛ توکل نفی اسباب نیست، بلکه توکل نفی همه کاره دیدن اسباب است.

شهیدثانی در اینجا می گوید: و عندي في ذلك من الوقائع و الدقائق(خیلی قصه در باب توکل دارم) ما لو جَمَعته بلغ ما يعلمه الله من حسن صنع الله تعالى بي و جميل معونته منذ اِشتغلت بالعلم و هو مبادئ عشر الثلاثين و تسع مائة إلى يومي هذا و هو منتصف شهر رمضان سنة ثلاث و خمسين و تسع مائة و بالجملة فليس الخبر كالعيان. [10]

اینها دو مقوله اند و این وجه جمع نیست، وجه جمع همان تفصیلی است که در الثانی بیان کرده اند یا شیخ در تفصیل بیان کردند.

مستحب دومی که جلسه آینده خواهیم گفت اجمال فی الطلب است، حرص نزنند و در حد معمول دنبال رزق باشند و بعد هم دو مکروهی که مانده (تلقی رکبان و نجش) بیان خواهد شد و بعد هم وارد بحث خیارات می شویم.


logo