1404/06/17
بسم الله الرحمن الرحیم
مستحبات و مکروهات تجارت/شروط المتعاقدين /كتاب البيع
موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /مستحبات و مکروهات تجارت
روایت: امام رضا(ع): لا يكون المؤمن مؤمنا حتى يكون فيه ثلاث خصال: سنة من ربه، وسنة من نبيه، وسنة من وليه، فأما السنة من ربه فكتمان سره، قال الله جل جلاله: (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا * إلا من ارتضى من رسول) … [1]
مومن سه خصلت باید داشته باشد: یک سنت از خدا، یک سنت از پیامبر و یک سنت هم از ولیش.
سنت خدایی کتمان سر هست.
سرّ: چیزی که افشاکردنش به ضرر انسان یا جامعه است،امام صادق فرمودند: سِرُّكَ مِن دَمِكَ فلا يَجرِيَنَّ مِن غَيرِ أوداجِكَ؛ راز تو جزئى از خون توست ، پس نبايد كه در رگهاى غير تو جريان يابد. خداوند در سوره جن می فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا﴾[2] ؛ ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ﴾[3] ؛ [او] دانای غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمی کند؛مگر پیامبرانی را که [برای آگاه شدن از غیب] برگزیده است.
خلاصه:
بیان شد که صاحب جواهر 7 مستحب و 17 مکروه برای تجارت گفته است و اما در موسوعه(دائرة المعارف فقه) 19 ادب و 20 کراهت ذکر شده و ما آن مقدار را که شیخ بیان کرده را بیان می کنیم؛ شیخ انصاری 2 ادب استحبابی را بیان کرده و 3 کراهت را گفته است.
مستحباتی که شیخ فرمود:
ادب استحبابی که شیخ ذکر کرده است: یک. تفقه؛ دو. اجمال در رزق (حریص نبودن)
مکروهاتی که شیخ فرمود:
از مکروهاتی هم که شیخ بیان کرده: یک. احتکار ؛ دو. تلقی رکبان ؛ که از این دو مورد بحث شد؛ و سه. نجش.
در بحث تفقه گفته شد اصل مستندش روایات الباب است که سند یک روایت را خواندیم:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا (لااقل یکی از این عده ثقه هست) ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(بن عیسی اشعری قمی، شیخ القمیین ثقه. قمی ها سرآمد نقد حدیث بودند، اگر قمی ها کسی را می پذیرفتند معلوم می شود ثقه است) ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى(الکلبی ثقه) ، عَنْ أَبِي اَلْجَارُودِ (زیاد بن منذر)
بحث رجالی راجع به ابی الجارود
کشّی گفته است اعمی القلب ، هم نابینایی ظاهری داشته و هم منحرف بوده، ولی نجاشی و شیخ طوسی در فهرست اعمی القلب را نگفته، حتی ابن غضائری هم نگفته است ضعیف است؛ آقای خویی در معجم او را تایید کرده است.
مرحوم مامقانی در تنقیح المقال، زیاد بن منذر را گفته ضعیف است بخاطر این روایاتی که در رابطه با او هست. در آخر می گوید: حصیلة البحث: أنّ المعنون ضعيف مبدع عند الخاصة و العامة،و أنّ حديثه ساقط عن الاعتبار إلاّ إذا ثبت أن روايته كانت قبل الانحراف. [4]
حالا چرا ساقط عن الاعتبار؟
چهار روایت راجع به او گفته شده و آقای خویی آنها را ذکر می کند و می گوید سه موردش دلالت بر ثقه نبودنش ندارد، یکی از آنها این بود که امام فرمود: إن الله عز و جل إن كان قَلَبَ قلب أبي الجارود، كما قلبت هذه الجارية هذا القُمقم فما ذنبي؟![5] ؛ روایت دیگر دارد: أما و الله لا يموت إلا تائها؛[6] (حیران خواهد مرد؛ پاسخ دادند ممکن است کسی حیران بمیرد و دروغگو نباشد)؛ روایت دیگری که خیلی ابی الجارود را سرزنش کرده این است که کسی اسم چند نفر را نزد امام صادق برد امام هم فرمود: كذابون مكذبون كفار عليهم لعنة الله…؛[7] یک روایت دیگر هم هست که برداشت یک راوی این است که مرادش پدر امام صادق بوده، و برداشت ابی الجارود این بود که امیرالمومنین است…يا أبا الجارود، كان و الله أبي إمام أهل الأرض حيث مات لا يجهله إلا ضال، ثم رأيته في العام المقبل، قال له مثل ذلك، قال: فلقيت أبا الجارود بعد ذلك بالكوفة، فقلت له: أ ليس قد سمعت ما قال أبو عبد الله(ع)مرتين؟ قال: إنما يعني أباه علي بن أبي طالب ع!! [8]
این روایت کذابون مکذبون… را آقای خویی می گوید سندش ضعیف است.
استاد:
اولا: ما یک مبنایی داریم و با این مبنا استنباط می کنیم، که ما هرگز نمی توانیم به نجاشی و کشی و فهرست شیخ و … وثاقت روات را اثبات کنیم، بله اینها بخشی از قرائن هستند ولی باید همه قرائن را کنار هم بگذاریم؛ ابان بن عثمان از اصحاب اجماع ، عبدالله بن مسکان از او روایت کرده است. ما باید شواهد و قرائن را کنار هم بگذاریم و بعد استنباط کنیم، روش بزرگان حدیثی ما هم جمع قرائن و شواهد بوده است.
ثانیا: مشکل ابی الجارود چیست؟ می گویند انه کان زیدیاً …
ابی الجارود ، زیاد بن منذر از اصحاب امام باقر بوده یا از اصحاب امام صادق؟
از اصحاب امام باقر (ع) بوده در حالی که زیدیه که در زمان امام باقر نبودند چون زید 7 سال بعد از شهادت امام باقر در زمان امام صادق قیام کرده است، و زیاد بن منذر به زید پیوست؛ می گویند همین پیوستنش به زید او را عوضی کرد.
پاسخ میدهیم: فرق است بین فطحیه و واقفیه و زیدیه، فطحیه که امامت عبدالله افطحی را پذیرفتند که انحراف محض بوده است، امام صادق در رابطه با او فرمود انه مرجئیٌ صغیر و ثانیا چیزی هم بارش نبود و بعد از 70 روز هم مرد، جریان واقفیه هم بخاطر پول بود، که امامت امام رضا را انکار کردند؛ اما اصحابی که به زید پیوستند این انگیزه های شیطنت را نداشتند، بلکه می خواستند علیه خلافت شمشیر بکشند به همین دلیل به زید معتقد بودند، ما کسانی که تا امام سجاد را بیشتر قبول نداشته باشند را منحرف می دانیم اما انحراف داریم تا انحراف، انحراف اینها غیر از انحراف پول پرستان بوده است.(واقفیه که بدتر از جارودیه هستند آنها اگر ثقه باشند سخنشان پذیرفته است چه برسد به زیدیه)
ثالثا: خود امام صادق قیام زید را تایید کرد، رحم اللّه عمّي زيدا لو ظفر لَوَفى، او به امامت امام صادق معتقد بود بله امام صادق برای حفظ حوزه علمیه فرمود که با آنها قاطی نشوید.
رابعا: زید از جمله روات الائمة اثنی عشر هست که اسم امامان را هم برده است، ؛ این روایت را حسن بن محبوب روایت کرده، حسن بن محبوب سال وفات امام صادق به دنیا آمد، اگر منحرف بوده در زمان امام صادق بوده.
- قال: حدثنا أبي، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن الحسن بن محبوب، عن أبي الجارود، عن أبي جعفر(ع)، عن جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: دخلت على فاطمة(ع)، و بين يديها لوح فيه أسماء الأوصياء، فعددت اثني عشر، آخرهم القائم (عجل الله تعالى فرجه)، ثلاثة منهم محمد و أربعة منهم علي(ع). [9] اگر بر فرض هم که منحرف شد در آخر برگشت.
خامسا: شیخ مفید در رساله ادبیه اش می گوید: في الرسالة العددية بأنه من الأعلام الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام، و الفتيا و الأحكام الذين لا يطعن عليهم و لا طريق إلى ذم واحد منهم. [10]
شیخ مفید استاد نجاشی هست، و کمتر از نجاشی نیست، و این درحالی هست که استاد (شیخ مفید) او را تجلیل کرده است.
سادسا: ابن غضائری که از تیغش کمتر کسی جان سالمی به در برده او را تایید کرده است.
استاد. ما در بخشی از حرف ها همراه آقای خویی نیستیم زیرا ایشان به اعتماد به حرف شیخ مفید تأییدش می کند نه بخاطر اینکه اجلا از او نقل می کنند ولی ما روایت اجلا را هم قرینه می دانیم ؛ و در اینجا بین آقای مامقانی و خویی حق با آقای خویی است.
مطلبی هم که کشی گفته و برخی از بزرگان پذیرفته اند با این شش دلیل نباید پذیرفت.
متن روایت:
عَنْ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ(عهد مالک اشتر از طریق اصبغ روایت شده بسندٍ صحیحٍ) قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ عَلَى اَلْمِنْبَرِ: يَا مَعْشَرَ اَلتُّجَّارِ اَلْفِقْهَ ثُمَّ اَلْمَتْجَرَ اَلْفِقْهَ ثُمَّ اَلْمَتْجَرَ اَلْفِقْهَ ثُمَّ اَلْمَتْجَرَ وَ اَللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ اَلْأُمَّةِ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ(حرکت) اَلنَّمْلِ عَلَى اَلصَّفَا(سنگ صاف) شُوبُوا أَيْمَانَكُمْ بِالصِّدْقِ(شیخ صدوق در من لایحضر گفته صونوا اموالکم بالصدقه... اموالتان را با صدق حفظ کنید. در اینجا برخی گفته اند أیمان درست هست یعنی قسم دروغ نخورید ای لا تحلفوا کاذبین. برخی گفته اند که إیمانکم درست است یعنی راستگو باشید ایمانتان با صدق درست می شود. شوبوا یعنی مخلوط کنید ایمانتان را با صدق یعنی طوری حرف بزنید که نیاز به قسم خوردن نداشته باشید. این را علامه مجلسی در مرآة العقول و فیض در وافی داشتند) اَلتَّاجِرُ فَاجِرٌ(زمینه گناه برای تاجر فراهم است) وَ اَلْفَاجِرُ فِي اَلنَّارِ ، إِلاَّ مَنْ أَخَذَ اَلْحَقَّ وَ أَعْطَى اَلْحَقَّ (فاجر جهنمی است مگر اینکه به حق اخذ کند و حق دیگران را بدهد). [11]
این روایت از مهمترین روایت باب در این عرصه هست.
روایت دیگر: که بخاطر طلحةبن زید عامی موثقه است.
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَىى(العطار) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(بن عیسی الاشعری) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى (الخزاز، ثقه، عینٌ) عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ(الشامی، غیرامامی، اما کتابش معتبر است) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : مَنِ اِتَّجَرَ بِغَيْرِ عِلْمٍ اِرْتَطَمَ فِي اَلرِّبَا ثُمَّ اِرْتَطَمَ.[12]
ارتطم … أي وقع فيه وقوعا لا يقدر معه على الخروج منه. کسی که بدون آگاهی از فقه تجارت کند در ربا فرو می رود چه فرو رفتنی. انه لایتمکن من الخلاص من الربا.
این روایت دقیقا گویای آن است که اگر واجب باشد واجب مقدمی است ، مقدمه این که به گناه نیفتیم.
روایت سوم:
قَالَ وَ كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: لاَ يَقْعُدَنَّ فِي اَلسُّوقِ إِلاَّ مَنْ يَعْقِلُ اَلشِّرَاءَ وَ اَلْبَيْعَ. [13]
کسی بازاری نشود مگر اینکه احکام خرید و فروش را بداند.
روایت چهارم: مرسله مفید است.
مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْمُفِيدُ فِي اَلْمُقْنِعَةِ قَالَ: قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : مَنْ أَرَادَ اَلتِّجَارَةَ فَلْيَتَفَقَّهْ فِي دِينِهِ لِيَعْلَمَ بِذَلِكَ مَا يَحِلُّ لَهُ مِمَّا يَحْرُمُ عَلَيْهِ وَ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فِي دِينِهِ ثُمَّ اِتَّجَرَ تَوَرَّطَ اَلشُّبُهَاتِ. [14] (کسی که بدون تفقه در دین تجارت کند در شبهات فرو می رود)
استاد: در مسئله سه صورت است که نباید با هم مخلوط شوند.
یک صورت وجوب کفایی است، یک صورت وجوب عینی است و یک صورت هم مستحب است.
یک. وجوب کفایی: آن صورتی که وجوب کفایی است تفقه برای این که فقه از بین نرود و فقه شیعه زنده بماند است، این نوع تفقه وجوب کفایی دارد، یعنی اگر کسانی من به الکفایه اقدام کردند وجوب از دیگران برداشته می شود. این معنای از تفقه اجتهادی باید باشد نه تقلیدی ، چون با اجتهاد فقه زنده می ماند نه با تقلید، تجارتاً و غیر تجارة ، اختصاصی هم به تجار ندارد و این تکلیف همه هست که فقه را حفظ کنند.
دو. وجوب عینی: آن صورتی که وجوب عینی دارد، مثلا اگر کسی زرگر شده ، در بیع صرف نکات باریکتر از مو در آن هست، اگر او دنبال یادگیری نرود به حرام می افتد، اینجا بر زرگر واجب عینی هست ، اینجا تفقه تقلیدا هم کفایت می کند.
سه. مستحب: در مسائلی که مبتلابه نیست و فقه هم مندرس نمی شود، مثلا مرد مبتلا به حیض و نفاس نمی شود یا کسانی که اهل سفر به خارج نیستند دانستن مسائل آن برای آنها لازم نیست، ولی دانستن این احکام یقینا مستحب است و تفقه در دین هست.
و این روایات نظر به آن واجب عینی دارند، یعنی مسائل مبتلا به ، اگر کسی نرود و نفهمد به بیراهه می رود.
بزرگانی که گفتند یُستحب با تعبیر ینبغی نظر به قسم سوم دارند و فاضل قطیفی و صاحب حدائق که گفته اند واجب است به نوع دوم نظر دارند.
یک بحث دیگر مانده: چطور بین روایات طلب علم و طلب رزق را جمع کنیم که جلسه آینده بحث می کنیم.