1404/06/16
بسم الله الرحمن الرحیم
مستحبات و مکروهات تجارت/شروط المتعاقدين /كتاب البيع
موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /مستحبات و مکروهات تجارت
روایت: امام صادق علیه السلام: ما ضعف بدن عما قويت عليه النية.[1]
اگر کسی نیتش قوی باشد بدن ضعیف او را از پا در نخواهد آورد.
سند این روایت درست است؛ حدثنا الحسين بن أحمد بن إدريس، قال: حدثنا أبي، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن علي بن فضال، عن الحسن بن الجُهم، عن الفضيل بن يسار، قال: قال الصادق جعفر بن محمد (عليهما السلام)؛ رجال سند هم برجسته هستند؛ معنای این سخن این است که آن کس که عزم داشته باشد به هرجا که بخواهد می رسد. (اگر دیدید در مسابقه ی دو، انسان فلج باخت بدانید این باخت از ضعف نیتش هست، اگر اراده داشته باشد پیشی خواهد گرفت) مهم اراده است ، تصمیم بگیریم که سال تحصیلی مان پربار باشد.
قبل از بیان خیارات چند بحث مانده که شیخ انصاری آنها را مطرح کرده است و ما هم ابتدا آنها را پی می گیریم.
بحث آداب تجارت:
آداب تجارت چیست؟
مستحبات تجارت:
محقق (صاحب شرایع[2] ) شش ادب مستحبی را ذکر کرده است:
1. فيستحب أن يتفقه فيما يتولاه (مسائل شرعی باب تجارت را تفقه کند و خواهیم گفت اجتهاداً یا تقلیدا)
2. و أن يسوي البائع بين المبتاعين في الإنصاف (با همه مشتری ها با انصاف باشد)
3. و أن يقيل مَن استقاله (اگر کسی تقاضای بهم زدن معامله را کرد نگوید جنس فروخته شده پس گرفته نمی شود)
4. و أن يشهد الشهادتين(دعا بخواند که در آن شهادتین هم هست)
5. و يكبر الله سبحانه إذا اشترى(وقتی می خرند الله اکبر بگوید)
6. و أن يقبض لنفسه ناقصا و يعطي راجحا(اگر می فروشد پر و پیمانه تر بدهد، اگر هم می خرد اگر کمتر شد اشکالی ندارد).[3]
اما در کتاب موسوعة الفقه الاسلامی، 19 مستحب را ذکر کرده است (ج24 ص 339 تا 354).
اما مکروهات تجارت:
در این موسوعه 20 مکروه را ذکر کرده است (ج24 ص 354 تا چند صفحه بعد)، اما کتاب شرایع این مقدار را ذکر نکرده است:
1. و يكره مدح البائع لما يبيعه(مکروه است که فروشنده جنسی را که می خواهد بفروشد را مدح کند)
2. و ذم المشتري لما يشتريه(اینکه مشتری کالا را مذمت کند)
3. و اليمين على البيع (بخاطر فروش قسم بخورد)
4. و البيع في موضع يستتر فيه العيب (در تاریکی جنسش را بفروشد تا عیبش شناخته نشود)
5. و الربح على المؤمن إلا مع الضرورة (از مومن بخواهد سود بگیرد مگر اینکه ضرورت باشد)
6. و على من يعده بالإحسان(ربح بر کسی که به او وعده احسان داده)
7. و السوم ما بين طلوع الفجر إلى طلوع الشمس (ما بین الطلوعین معامله مکروه است)
8. و الدخول إلى السوق أولا (قبل از دیگران وارد بازار شدن)
9. و مبايعة الأدنين و ذوي العاهات و الأكراد(معامله کردن با انسانهای پست، معلول یا اکراد، البته قبلا هم گفته شد که اکراد قضیة فی واقعة هست، و اکراد چون در آن زمان کلک می زدند معامله با آنها نهی شد)
10. و التعرض للكيل أو الوزن إذا لم يحسنه(متعرض کیل و وزن شدن اگر نمی تواند درست کیل و وزن کند)
11. و الاستحطاط من الثمن بعد العقد(چانه زدن بعد از عقد بستن، البته قبل از عقد ایرادی ندارد)
12. و الزيادة في السلعة وقت النداء (وقت اذان کالا را بیشتر کند)
13. و دخول المؤمن في سوم أخيه على الأظهر (اگر کسی خانه ای را خریده و دیگری بایع را فریب بدهد که من بیشتر می خرم)
14. و أن يتوكل حاضر لباد (اینکه شهری وکیل روستایی شود) و قيل يحرم و الأول أشبه . [4]
البته ایشان (محقق حلی) تلقی رکبان و احتکار را در مکروه ذکر کرده است.
ما به همه اینها نمی پردازیم و فقط به آنچه شیخ پرداخته است می پردازیم؛ شیخ انصاری به دو مستحب پرداخته است: تفقه فی التجاره، الاجمال فی طلب الرزق (در صدد پر کردن پیمانه رزقش نباشد) که این مورد را در خاتمه ذکر کرده است.
نکته: ما سه نوع زندگی داریم:
یک. زندگی فقیرانه؛ این زندگی مطلوب نیست، کاد الفقر ان یکون کفرا.
دو. زندگی اشرافی که بیش از حد نیاز باشد.
سه. زندگی کفاف؛ این زندگی مورد تأیید اهل بیت است.
پیامبر فرمود: اللّهُمّ ارزُقْ محمّدا و آلَ محمّدٍ و مَن أحَبَّ محمّدا و آلَ محمّدٍ ، العَفافَ و الكَفافَ ، و ارزُقْ مَن أبغَضَ محمّدا و آلَ محمّدٍ المالَ و الوَلَدَ.[5]
خدايا! به محمّد و خاندان محمّد و به كسى كه محمّد و خاندان او را دوست دارد ، خويشتندارى و روزى به قدر كفاف عطا فرما (زندگی توأم با کفاف یعنی زندگی ای که انسان دستش به سوی کسی دراز نباشد) و به هركه محمّد و آل محمّد را دشمن دارد مال و فرزند روزى كن .
همچنین شیخ انصاری سه مکروه را هم ذکر کرده است:
یک. تلقی رکبان
دو. احتکار
سه. نجش
که دو مورد اول بحث شد.
اما التفقه: ففی التفقه ثلاثة مباحث
بحث اول: هل التفقه واجب ام مستحبٌ؟
اکثر فقها گفته اند که مستحب است و واژه ینبغی بکار برده اند؛ دو فقیه گفته اند واجبٌ، فاضل قطیفی (در ایضاح النافع که تا الان چاپ نشده است) و صاحب حدائق (در ج 18) اما بقیه گفته اند مستحب است.
بحث دوم: مستند القول بالاستحباب و الوجوب (مستندشان چیست؟)
بحث سوم: ما هم در باب طلب فقه روایات داریم و هم در باب طلب کسب روایت داریم؛ اذا تعارضا، یعنی اگر کسی خواست طلب فقه کند دیگر نمی تواند کاسب بشود و اگر خواست کاسب بشود نمی تواند طلب فقه کند؛ نسبت بین این دو و نقطه اوجش، یعنی آنجا که تزاحم مطلق است یعنی طلبگی با کاسبی اصلا نمی سازد(گاهی هم می سازد یعنی هم میتواند درس بخواند و هم کار کند) ولی اگر نشد اینجا چه باید کرد؟ اینجا آیا کسب ترجیح دارد یا طلب فقه ترجیح دارد؟
شهید ثانی در منیة المرید و شیخ انصاری هم بحث کرده اند.
شیخ می گوید تا ببینیم این درس چه درسی هست و این کاسبی چه کاسبی هست، گاهی کاسبی باعث تربیت 100 تا طلبه می شود این بر طلب فقه و طلبگی ترجیح دارد و گاهی درس می خواند می شود امام خمینی اینجا طلب علم ترجیح دارد.
بحث چهارم: آیا تفقه اجتهادا باید باشد یا تقلیدا هم کفایت می کند؟
بحث اول را از مستند الکلام شروع می کنیم؛ مستند الکلام بالوجوب و الاستحباب؛ اصل آن روایات باب است، از روایات باب برخی وجوب استفاده کرده اند و برخی استحباب.
استاد: باید ببینیم ذی المقدمه چیسست؟ اگر ذی المقدمه واجب بود مقدمه هم که طلب علم هست واجب می شود.
محمّد بن يعقوب عن عدّة من أصحابنا(لااقل یکی از این عده ثقه هست) ، عن أحمد بن محمّد(بن عیسی اشعری قمی، شیخ القمیین، ثقه. قمی ها سرآمد نقد حدیث بودند، اگر قمی ها کسی را می پذیرفتند معلوم می شود ثقه است) ، عن عثمان بن عيسى(الکلبی ثقه) ، عن أبي الجارود(کنیه زیاد بن منذر، کشی گفته است اعمی اعمی القلب ، هم نابینایی ظاهری داشته و هم منحرف بوده، ولی نجاشی اعمی القلب را نگفته، فهرست شیخ هم نگفته، حتی ابن غضائری هم نگفته است ضعیف است؛ آقای خویی در معجم او را تایید کرده است. 4 روایت در نکوهشش گفته شده، یکی این که الیه ینسب الجارودیه، آقای خویی می گوید واقفیه که بدتر از جارودیه هستند آنها اگر ثقه باشند حدیثشان را قبول می کنیم اینها که زیدیه هستند اگر ثقه باشند سخنشان را می پذیریم. مرحوم مامقانی در تنقیح المقال (ج29) زیاد بن منذر را گفته ضعیف است بخاطر این روایاتی که در رابطه با او هست) ، وعن الأصبغ بن نباتة قال : سمعت أمير المؤمنين ( عليه السلام ) يقول على المنبر : يا معشر التجار الفقه ثم المتجر ، الفقه ثم المتجر ، الفقه ثم المتجر ، والله للربا في هذه الأُمّة أخفى من دبيب النمل على الصفا ، شوبوا أيمانكم بالصدق ، التاجر فاجر ، والفاجر في النار إلّا من أخذ الحق وأعطى الحق.[6]