« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1404/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

بیع کلی فی المعین/شروط المتعاقدين /كتاب البيع

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /بیع کلی فی المعین

 

روایت: عن رسول الله(ص):مَنْ كَانَ مُسْلِماً فَلاَ يَمْكُرُ وَ لاَ يَخْدَعُ فَإِنِّي سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ يَقُولُ إِنَّ اَلْمَكْرَ وَ اَلْخَدِيعَةَ فِي اَلنَّارِ. [1]

هر كه مسلمان هست نبايد نيرنگ و فريب بزند زيرا من از جبرئيل شنيدم مي گفت نيرنگ و خدعه در آتش است.

مسلمان حقه باز نیست، مکر و خدعه جایش در آتش است؛ چند واژه برای حقه بازی داریم: مکر، کید (اشد از مکر)، حیله، غدر(پیمان شکنی)، از طرف دیگر هم داریم ان المومن کیس فَطِن، (کیاست به معنای زرنگی است و فطانت هم به همین معناست، همینطور توسّم)

فرق بین کیاست و کید چیست؟ و بین فطانت و خدعه؟

انسان مکار سعی می کند کلاه سر دیگران بگذارد، انسان زیرک سعی می کند سرش کلاه نرود. المومن کیس، مومن زیرک است یعنی هوشیار است، لاَ یُلْدَغُ(گزیده نمی شود) المُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ مَرَّتَیْنِ؛ لا يُلسَعُ(نیش نمی خورد) العاقِلُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ؛ این روایت می گوید اصلا در قاموس مومن حقه بازی و مکر نیست، مومن رو راست هست.

خلاصه:

اما بیع کلی علی ثلاثة اقسام:

قسم اول: کلی بنحو اشاعه: هیچ مشکلی ندارد.

قسم دوم: کلی فی المعین: خیلی از بزرگان موافق بودند و مشکلی نبود ولی فخر المحققین اشکال کردند و صاحب جواهر هم اشکال را تأیید کردند، که هم غرر هست و هم جهالت، و گفتند اصلا رسم نبوده بیع کلی فی المعین.

اما غرر را پاسخ دادیم که غرر نیست، اگر یک فرد بود غرر هست اما یک فرد نیست، آمده 50 پلاستیک برنج قرار داده، این غرر نیست بله اگر تفاوت قیمت داشت و یکی از اینها بود غرر بود.

صاحب جواهر گفتند رسم هم نبوده، پاسخ دادیم که رسم بوده و از ائمه هم سوال کردند، روایت هم می خوانیم. قبل از بیان روایت از صاحب جواهر می پرسیم خصال کفاره به نحو اشاعه است یا به نحو کلی فی المعین؟ (اگر کسی عمداً روزه اش را باطل کند یا باید 60 روز روزه بگیرد که 31 روز پیوسته باشد یا 60 فقیر را اطعام کند، یا عتق رقبه انجام دهد)

این به نحو کلی فی المعین است یعنی یکی از این سه چیز هاست (پس کلی فی المعین مرسوم هست)

برای صاحب جواهر صحیحه اطنان را آوردیم و گفتیم این روایت همان بیع فی المعین هست که امام فرموده درست است، تلف مبیع قبل قبضه من مال بایعه.

مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ‌(شیخ طوسی) بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ‌(السراد، سند شیخ به او صحیح است) عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ‌(ثقه، من رؤسای شیعه، برادر داشت به نام یمان از رؤسای خوارج، با هم قهر بودند و سالی سه روز آشتی بودند و در این سه روز همش بحث می کردند بعد بحث می کردند و قهر می کردند تا سال آینده) عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ‌(وجهٌ من وجوه اصحابنا، ثقه، فقیه، له محل عند الائمه) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌: فِي رَجُلٍ اِشْتَرَى مِنْ رَجُلٍ عَشَرَةَ آلاَفِ طُنِّ قَصَبٍ(نی) فِي أَنْبَارٍ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ مِنْ أَجَمَةٍ وَاحِدَةٍ وَ اَلْأَنْبَارُ فِيهِ ثَلاَثُونَ أَلْفَ طُنٍّ فَقَالَ اَلْبَائِعُ قَدْ بِعْتُكَ مِنْ هَذَا اَلْقَصَبِ عَشَرَةَ آلاَفِ طُنٍّ فَقَالَ اَلْمُشْتَرِي قَدْ قَبِلْتُ وَ اِشْتَرَيْتُ وَ رَضِيتُ فَأَعْطَاهُ مِنْ ثَمَنِهِ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ وَكَّلَ اَلْمُشْتَرِي مَنْ يَقْبِضُهُ فَأَصْبَحُوا وَ قَدْ وَقَعَ اَلنَّارُ فِي اَلْقَصَبِ فَاحْتَرَقَ مِنْهُ عِشْرُونَ أَلْفَ طُنٍّ وَ بَقِيَ عَشَرَةُ آلاَفِ طُنٍّ فَقَالَ اَلْعَشَرَةُ آلاَفِ طُنٍّ اَلَّتِي بَقِيَتْ هِيَ لِلْمُشْتَرِي وَ اَلْعِشْرُونَ اَلَّتِي اِحْتَرَقَتْ مِنْ مَالِ اَلْبَائِعِ‌.[2]

مردی از فرد دیگری ۱۰ هزار بسته نی خرید که به صورت توده‌های روی هم انباشته از یک مزرعه نی بود. در کل، ۳۰ هزار بسته نی در آن انبار وجود داشت. فروشنده گفت: «من ۱۰ هزار بسته از این نی‌ها را به تو فروختم.» خریدار هم گفت: «پذیرفتم، خریدم و راضی هستم.» بعد هزار درهم از قیمت آن را پرداخت کرد و فردی را برای تحویل گرفتن نی‌ها فرستاد. اما روز بعد، آتش سوزی در نی‌ها رخ داد و ۲۰ هزار بسته از آن نی ها سوخت. تنها ۱۰ هزار بسته نی باقی ماند. در اینجا گفته شد: «۱۰ هزار بسته نی باقی‌مانده متعلق به خریدار است و ۲۰ هزار بسته نی که سوخت، از مال فروشنده محسوب می‌شود.»

این کلی فی المعین هست، ده هزار بسته از این سی هزار بسته، پس اینکه می گویید رسم نبوده، رسم بوده و امام هم تایید کرده است.

قسم سوم: کلی به نحو فرد مردد و منتشر:

تفاوت کلی فی المعین و فرد منتشِر این است که کلی فی المعین کلی هست یصدق علی کثیرین، سه کیلو از این برنج ها، از این 50 صاع بسته بندی کرده و کنار گذاشته، مشتری می گوید یک بسته از این 50 تا را می خواهم. هیچ مشخص نمی کند، اینجا کلی هست، ولی فرد منتشر جزئی است، میگوید یک صاع از آن برنج های خوب را می خواهم، می پرسیم از این پنجاه صاع کدام را می خواهی می گوید آن برنج خوبه را، این برنج خوبه را نه بایع می داند و نه مشتری، (فرض این است که بایع هم نمی داند برنج خوبی که مد نظر مشتری هست کدام هست)

سخن این است آیا بیع فرد منتشر درست است یا نادرست است؟

گاه اختلاف قیمت هست، مثل بیع عبدٍ من عبدین، بلبل من بلبلین، یکی خوب می خواند و دیگری نمی خواند، اینها اختلاف قیمت دارند؛ و گاه متماثل هستند، مثل صاع من صیعان، یک صاع از 50 صاع.

اگر اختلاف قیمت دارند تردیدی نیست که این بیع جایز نیست، شیخ گفته است: و لا إشكال في بطلان ذلك مع اختلاف المصاديق في القيمة كالعبدين المختلفين؛[3] (و ذلک کبیع احد العبدین من غیر معین مع تفاوتهما قیمةً) (این دو عبد با هم تفاوت قیمت دارند یکی هنرمند هست و دیگری بی هنر) به چه دلیل این بیع باطل است؟

به چهار دلیل:

یک. به دلیل جهالتی که در اینجا هست، نمی داند این فردی را که خریده است کدام است.

دو. وجود الابهام فی البیع، در بیع ابهام است، متعلقش مشخص نیست.

ان قلت: جهالت با ابهام چه فرقی دارد؟

قلت: در جهالت نظر به مبیع داریم ولی در ابهام نظر به خود بیع داریم.

سه. لزوم الغرر، نهی النبی عن بیع الغرر، چه به معنای جهالت باشد و چه به معنای خطر، این معامله خطرناک است.

چهار. ملکیت صفة وجودیةٌ ، مثل ترشی ، شیرینی، این ترشی و شیرینی یک محلی می خواهند، باید محلش مشخص باشد، مالکیت هم همینطور هست ، چون امر وجودی هست.

اگر بگویند اینجا امر وجودی هست، پاسخ می دهند که خیر، احدهما وجود خارجی ندارد، «این» وجود خارجی دارد «آن» وجود خارجی دارد، احدهما وجود خارجی ندارد فقط شعار است.

اشکال: إذا كان له زوجتان فطلق إحديهما، …

پاسخ: فباطلٌ قطعاً، آنچنان که زوّج احدئهما هم باطلٌ قطعا، اگر داستان حضرت شعیب که فرمود:﴿قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ﴾[4] ، برای ما بگویید جواب می دهیم که اولا این برای شرایع سابقه هست، ثانیا این مربوط به امر بله برون و خواستگاری هست نه اینکه مربوط به عقد باشد.

اشکال: پس بیع سلف و سلم هم اشکال دارد.

پاسخ: سلف و سلم با اوصاف مشخص می شود، در سلف و سلم نمی گوید این میوه های جور واجور را پیش پیش می خرم بلکه می گوید پرتقال های درشت آبدار را پیشاپیش می خرم، این قید آوردن مثل این است که بگوید این و آن پرتقال ها را خریدم، و پرتقال ها باید در آن روز آبدار باشند، بنابراین زمان تحویل مهم هست نه الان و در زمان تحویل جهالت در آن نیست.

نکته: سه دلیل جهالت، ابهام و غرر برمیگردد به یک دلیل، منتها برگشت به یک دلیل مشکل را حل می کند؟ برخی از بزرگان گفتند بله مشکل حل می شود، به این ترتیب حل می شود که جهالتی نیست، ابهامی نیست، غرری هم نیست، چون فرد منتشر هست اما مشخص هست که منتشر در این 50 تا بسته هست.

در بیع کلی فی المعین هم اشکال غرر شد، گفتیم آنچنان که در فرد منتشِر می گوییم غرر نیست.

استاد: اقول بغیر ما قاله الشیخ: فرق است بین کلی فی المعین و فرد منتشر و مردد؛ کلی فی المعین غرر نیست، چون این صاع صدق می کند بر این 50 تا، اما گفتیم فرد منتشر جزئی است، اختلاف قیمت هم دارند، اینجا چه غرر را جهالت بگیرید و چه غرر را خطر بگیرید هر دو هست ، جهالت اگر بگیرید، می گویید از آن برنج های خوب، اینجا ده بسته از آن برنج های خوب هست.اگر این غرر نباشد پس غرر چیست؟ اصلا پرونده غرر را می بندیم! اگر بگوییم برنج خوب، نه بایع مشخص کرده و نه مشتری، این دقیقا مثل این است که در بیع بگوییم با هم دعوایمان نمی شود، یکی از این خوب ها را بده! ما می گوییم دعوا بشود یا نشود اینجا مظنه دعوا هست، فعلی هذا انکار غرر انکار امر بدیهی است، بله در قصه مالکیت و امر وجودی، حق اشکال هست، که امرٌ اعتباریٌ، و امر اعتباری بستگی به اعتبار معتَبِر دارد، گاهی معتبر فردی را مشخص می کند و گاهی می گوید احدهما؛ امر وجودی هست اما این امر وجودی گره خورده به اعتبار شماست.

فعلی هذا فرد منتشری که اختلاف قیمت در آنها هست باطلٌ محضاً و باید مشخص کنند؛ یقع الکلام در اینکه اگر اختلاف قیمت نداشتند آیا باطل است یا نه ملاحظه کنید برای جلسه آینده.

 


logo