« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1403/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

نظرات در مورد فروش مکیل به موزون و برعکس/شروط المتعاقدين /كتاب البيع

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /نظرات در مورد فروش مکیل به موزون و برعکس

 

روایت: امام باقر (ع): أنه قال لرجل: يا فلان، لا تجالس الاغنياء، فإن العبد يجالسهم وهو يرى أن لله عليه نعمة، فما يقوم حتى يرى أن ليس لله عليه نعمة.[1]

با پولدارها نشست و برخاست نداشته باش، کسی اگر قبلا شاکر خداست، نمی ایستد مگر این که با این نشست و برخاست می گوید اگر زندگی این است ما چیزی نداریم(با نشست و برخاست ها ناشکری کند) البته این صحبت در مورد انسانهای عادی صدق می کند و کلیت ندارد.

خلاصه:

سخن پیرامون این بود که آیا مبیعی که مکیل هست، مثل نفت، میشود به موزون فروخت یا برعکس، مبیعی که موزون هست می شود به مکیل فروخت یا نه؟

4 نظریه در این بحث هست:

نظریه اول: المنع مطلقا؛ مطلقا در مقابل تفصیل است، موزون را به مکیل نمی توان فروخت، مثلا بگوید یک تن گندم را در مقابل ده بشکه نفت می فروشم، همینطور موزون را به معدود، معدود را به موزون نمی شود فروخت.(این را کاشف الغطاء در شرح القواعد فروخته، مرحوم حلی هم این نظر را دارد)

نظریه دوم: الجواز مطلقا؛ (شیخ در مبسوط ج2 ص 182) شهید اول در لمعه و دروس گفته اند، اشکالی ندارد، آنچه مهم است این است که با حساب فروخته شود و بی حساب نباشد، چه این حساب بالکیل باشد چه بالوزن باشد.

نظریه سوم: اینکه بیع المکیل را می توان بالموزون فروخت، بیع المعدود (مثل گردو) را می شود بالموزون فروخت، اما موزون و معدود را نمی توان بالکیل فروخت)؛ به عبارت دیگر وزن اصل هست چون وزن ادقّ از کیل هست، کیل و عدّ، بعد از وزن پیدا شده است. (این نظریه را صاحب ریاض نسبت به مشهور داده اند و علامه هم این نظریه را پذیرفته است)

ما أصله الكيل يجوز بيعه وزنا سلفا وتعجيلا(مکیل را می توان موزونا فروخت) ، ولا يجوز بيعه بمثله وزنا ، لأنّ الغرض في السلف والمعجّل بغير جنسه معرفة المقدار ، وهو يحصل بهما ، والغرض هنا المساواة (غرض این است که وزن کنند تا حساب و کتاب باشد)، فاختصّ البيع في بعضه ببعض به.[2]

نظریه چهارم: (نظر شیخ) باید دید کیل و وزن طریقیت دارد یا نه؟ ما می خواهیم وزن را بدانیم، این وزن گاهی بالوزن هس گاهی بالکیل هست و گاهی با شمارش هست، میخواهیم بدانیم در مقابل پولی که می دهیم چیزی گیرمان می آید یا نه.

شیخ می گویند اگر ما از ادله فهمیدیم که اینها طریقیت دارد اشکالی ندارد، ولی اگر از ادله فهمیدیم مکیل باید کیل شود، موضوعیت دارد، یعنی ولو وزن کنیم تا دقیق باشد. نفت را باید با بشکه بفروشند نه بالمکیل ، به این می گویند موضوعیت.

آنوقت، در آنجا که طریقیت دارد دو صورت دارد:

صورت اول: کیل را با وزن می فروشیم و بالعکس و یک تفاوت مختصری دارد ، اینجا مایتسامح به است و ایرادی ندارد.

صورت دوم: جایی که مالایُتسامح به باشد اشکال دارد.

بعد گفتند: و یؤیده …؛ موید اینکه اگر گفتیم کیل با وزن مختصر تفاوت دارد، عرف مسامحه می کند (حتی چیزی هم که مأذون هست، مثلا صد کیلو گندم گرفته ولی نیم کیلو کم دارد، این یتسامح هست اما در طلا اینگونه نیست و تسامح نمی کنند؛ چون در طلا روی گرم هم حساب می کنند)

یؤیده روایت عبد الملک بن عمرو:، ج17 ص 343 ح 1

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ‌(کلینی) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى(العطار،ثقه) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ‌(ابن ابی الخطاب، ثقه، جلیل) عَنْ صَفْوَانَ‌(بن یحیی البجلی، از مشایخ الثقات) عَنْ أَبِي سَعِيدٍ(مکاری، هاشم یا هشام بن حیان، واقفی، ثقة در رابطه با او گفته نشد) عَنْ عَبْدِ اَلْمَلِكِ بْنِ عَمْرٍو(ضعیفٌ[3] ) قَالَ‌: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ أَشْتَرِي مِائَةَ رَاوِيَةٍ‌ مِنْ زَيْتٍ فَأَعْتَرِضُ رَاوِيَةً أَوِ اِثْنَتَيْنِ فَأَتَّزِنُهُمَا ثُمَّ آخُذُ سَائِرَهُ عَلَى قَدْرِ ذَلِكَ، قَالَ لاَ بَأْسَ‌ .

به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: من صد مَشك روغن زيتون خريدارى مى‌كنم و يكى دو مشك را وزن مى‌كنم و بقيّه را به حساب همان وزن محسوب مى‌دارم. فرمود: اشكالى ندارد.

پس نتیجه می گیریم:

الف. اگر کیل و وزن طریق بود برای آنکه وزن و کیل واقعی باشد.

دو. تفاوت های مختصر زیانبار نیست، روشن است که صد مشک زیتون را تک تک وزن کنند ، بلکه یک پیمانه دست می گیرد و با آن مشکها را پر می کند.

فعلی هذا این روایت مؤید آن است که اگر کیل و وزن طریق بود، با مختصر کم و زیادی ضرر نمی زند اما اگر لا یتسامح بمثله بود ضرر می زند.

 


[3] لکن در منتهی المقال ابوعلی الحائری می گوید او صحیح است، زیرا در مُختلف در بحث قنوت حکم کرده اند به صحت روایتش یا در کفاره نذر حکم به صحت روایتش کردند، فخر المحققین در ایضاح ج4 ص78 حکم به صحتش کرده، شهید اول در دروس ج2 ص177 حکم به صحتش کرده، ما می توانیم به این حکم به صحت ها به عنوان تایید بها بدهیم، چون نه علامه و نه شهید اول و… هیچ کدام رجالی نبودند، بنابراین با این تعبیر نمی شود عبدالملک عمرو را توثیق کرد، دلیل دومی که بر وثاقتش گفته اند، این است، روی کشی عن حمدویه عن یعقوب بن یزید عن ابن ابی عمیر عن جمیل بن صالح عن عبدالملک بن عمرو، قال ابوعبدالله (ع) إنّي لأدعو لك حتّى اسمّي دابتك (من برای تو و همه متعلقینت و حتی حیوانت هم دعا می کنم تا بیمار نشود تا بتواند خدمت به تو بکند) و گفته اند آیا وثاقت از این بالاتر می شود که امام برای او و متعلقینش دعا کرده؟ در جواب گفتند اینجا راوی این روایت خودش هست، و کسی هم علیه خودش چیزی را نقل نمی کند، ثانیا دعا کردن دلیل بر این نیست که تو ثقه و جلیل هستی، بلکه چه بسا ممکن است کسی منحرف باشد و برای هدایت او دعا کنند. پس این تعبیر دال بر وثاقت نیست. ثالثا، ابوعلی حائری در منتهی المقال ص270 ج4: می گوید شما می گویید خودش از خودش تعریف کرده، از خود گفتن دو جور است، گاهی یکی تعریف کرده و شاذی نقل و اعتماد کرده، اما گاهی علما اعتماد کرده اند از علما بالاتر ابن ابی عمیر است که اعتماد کرده است. فعلی هذا أنّ ذكر المشايخ إيّاها و اعتناءهم بها و ضبطها و تدوينها و نقلها في مقام مدحه يدلّ على ظهور أمارة صحّتها لهم، سيّما و أنّ الراوي لها ابن أبي عمير(راوی این مطلب ابن ابی عمیر هست)، و هي إليه صحيحة، فتدبّر. (منتهى المقال ج4 ص270)استاد: ما به ابوعلی حائری صاحب منتهی المقال می گوییم، اگر ابن ابی عمیر بی واسطه نقل کرده بود حرف شما درست، اما اینجا باواسطه نقل کرده، این اول الکلام است که آیا اصحاب الاجماع راوی با واسطه را هم می گیرد یا نمی گیرد؟ اینجا ابن ابی عمیر از جمیل بن صالح عن عبدالملک عمرو نقل می کند.شهید ثانی یک توجیهی دارد که بزرگانی که اینجا تعبیر به صحت کرده اند معنایش این است که عبدالملک هم صحیح است، چون رسم بزرگان هست که صحیح الی فلان می گویند؛ این روایت هم تا جمیل بن صالح صحیح است، به عبارت دیگر، صحت علی قسمین است: صحة حقیقیةٌ، صحةٌ اضافیةٌ، اینجا صحت، صحت اضافی است.مسالک ج10 ص20 : و الأولى أن يريدوا بصحّتها توثيق الرجال إسنادها إلى عبد الملك المذكور، و هي صحّة إضافيّة مستعملة في اصطلاحهم كثيرا. در مجموع با این عبدالملک بن عمرو اطمینان برای ما حاصل نمی شود. بعلاوه در سند شیخ طوسی(رواه الشیخ باسناده عن حسین بن سعید عن سِوار (سوار بن مصعب کوفی، مجهولٌ محض)، عن ابی سعید المکاری(هشام بن حیان) گفته اند... استاد:. سوار را در عبارت تهذیب، و ابی سعید مکاری در روایت کافی و من لا یحضر و عبدالملک بن عمرو، این روایت را از استدلال می اندازند. و اینکه شیخ انصاری هم در اینجا یؤیده گفته اند نه یدلّ بخاطر عبدالملک بن عمرو هست. این روایت را می خوانیم تا بگوییم اگر متسامح فیه باشد می شود مکیل را به موزون و موزون را به مکیل فروخت)
logo