1403/11/08
بسم الله الرحمن الرحیم
اشتراط قدرت بر تسلیم در عوضین/شروط المتعاقدين /كتاب البيع
موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /اشتراط قدرت بر تسلیم در عوضین
روایت: امام صادق: إذا قام العبد نصف الليل بين يدي ربه جل جلاله، فصلى له أربع ركعات في جوف الليل المظلم ثم سجد سجدة الشكر بعد فراغه، فقال: ما شاء الله، ما شاء الله، مائة مرة، ناداه الله جل جلاله من فوقه، عبدي إلى كم تقول: ما شاء الله، ما شاء الله! أنا ربك وإلي المشيئة قد شئت قضاء حاجتك فسلني ما شئت. [1]
اگر بنده ای نیمه شب بلند شود و در دل شب 4 رکعت نماز بگذارد، بعد از این4 رکعت سجده شکر بجا بیاورد،بعد از فراغت از سجده صد بار بگوید ماشاءالله ، خدا از فوق عرش بلند به او می گوید، چقدر ماشاءالله می گویی؟ من پروردگارت هستم و مشیتم برای توست، مشیتم این است که حاجتت را برآورده کنم، هر چه می خواهی بگو.
این از برکات دولت شب است، اگر بلند شدید و دیدید فرصت یک رکعت دارید همان وتر را بخوانید اگر بیشتر وقت بود بیشتر بخوانید، از هر فرصتی باید استفاده کرد.
خلاصه:
سخن پیرامون اشتراط قدرت بر تسلیم در عوضین بود؛ روی عوضین تأکید داریم یعنی قدرت تسلیم مبیع از سوی بایع و قدرت تسلیم ثمن از سوی مشتری.
اصل بحث بیان شد، شیخ در لابلای بحث گفته است فاضل قطیفی از مخالفین است، یعنی تنبیهات را مطرح کرده و ما هم مطرح کردیم.
چند تنبیه گفته شد:
تنبیه بعد را شیخ انصاری مطرح کرده است : ثمّ إنّ الشرط هي القدرة المعلومة للمتبايعين؛[2]
اینجا سه فرض است:
فرض اول: اینکه قدرت واقعی داشته باشیم، چه علم به او داشته باشیم یا علم به او نداشته باشیم.
علمی هم که اینجا می گوییم یقین نیست، ظن هم نیست، بلکه مراد اطمینان است؛ بایع اطمینان داشته باشد که می تواند مبیع را تحویل بدهد و مشتری هم اطمینان داشته باشد که بتواند ثمن را تحویل بدهد.
فرض دوم: اینکه ما سر و کار داریم با علم اینها، بایع و مشتری علم داشته باشند به اینکه قدرت بر ثمن داشته باشند، اصلا کاری به واقع نداریم.
فرض سوم: هم قدرت واقعی باشد و هم علم متبایعین، شیخ این نظر را برمیگزیند که ما هم باید علم داشته باشیم و هم واقعا قدرت باشد.
شیخ یک فرع بیان میکند، فرع این است که اگر بایع حین العقد علم نداشت، اما حین استحقاق مشتری للمبیع ، علم داشت بر تسلیم داشت، از آنجا که این علم طریق هست یعنی خصوصیت ندارد، اینجا باید بگوییم بیع صحیح است.
عبارت شیخ: و لو باع ما يعتقد التمكّن فتبيّن عجزه في زمان البيع و تجدّدها بعد ذلك، صحّ، و لو لم يتجدّد بطل. و المعتبر هو الوثوق، فلا يكفي مطلق الظنّ و لا يعتبر اليقين. [3]
اگر اعتقاد داشت که قدرت دارد، بعد معلوم شد که حین العقد قدرت نداشته است، بعدا وقتی بعت اشتریت انجام شد قدرت پیدا شد صحیح است، اما اگر نه، اعتقاد شد، و قدرت هم پیدا نشد معامله باطل است چون یشترط القدرة علی التسلیم.
سوال: اگر حین العقد اعتقاد داشت که قدرت ندارد ولی حین الاستحقاق قدرت پیدا کرد، این معامله صحیح است یا نیست؟
پاسخ: این معامله باطل است یعنی این که ما پذیرفتیم که قدرت شرط است و اذا فقد الشرط فقد المشروط بنابراین معامله صحیح نیست.
فیشترط القدرة المعلومه، شرط قدرت واقعی تنها نیست، بلکه قدرت واقعی معلومه هست، حال اگر بایع اعتقاد داشت که قدرت ندارد بعدا معلوم شد که قدرت دارد معامله باطل است، بله بحث بیع فضولی جداست.
گاهی علم ما موضوعیت دارد و گاه طریقیت، اینجا موضوعیت دارد نه طریقیت، بعضی جاها شک کردیم، کلوا واشربوا حتی یتبین خیط الابیض من الخیط الاسود، آیا تبین در طلوع فجر صادق موضوعیت دارد یا طریقیت؟ اگر موضوعیت دارد باید برای خود ما علم حاصل شود اما اگر گفتیم طریقیت دارد یعنی باید به طریقی یقین کنیم که فجر داخل شده است حتی بواسطه اخبار دیگران.
تبین اینجا طریقیت دارد نه موضوعیت، اگر کسانی که کار می کنند در علم نجوم به ما گفتند بعد از ده دقیقه فجر صادق طالع می شود تمام است، تبین های دیگر قرآن هم طریقی است، ان جائکم فاسق بنبأٍ فتبینوا، اینجا هم تبین طریقیت دارد یعنی تبیّن کنید که این خبر راست است یا دروغ است، اگر کسانی را گفتیم تحقیق کنید اگر اینها تبین کنند کافی است. (در موضوعیت باید خود انسان یقین حاصل کند نه با گفتار دیگران)
تنبیه آخر: آخرین تنبیه هم این است: در جایی که عاقد وکیل است، آیا قدرت بر تسلیم از سوی وکیل شرط است یا از سوی موکل شرط است؟
اینجا مسئله سه صورت دارد:
صورت اول: این که عاقد مالک باشد نه وکیل(وکیل عاقد نباشد)؛ اینجا جای تردید نیست که قدرت این عاقد که مالک است شرط است.
صورت دوم: این که عاقد وکیل هست لکن فقط وکیل در اجراء صیغه؛ تردیدی نیست که اینجا قدرت موکل شرط است، قدرت وکیل شرط نیست چون وکیل ، وکیل است فی صِرفِ ایجاد عقد.
صورت سوم: اینکه عاقد وکیل مُفوّض باشد؛ یعنی وکیل فقط وظیفه اش خواندن صیغه نیست بلکه خواندن صیغه و بعد از صیغه تحویل دادن مبیع و بعد از تحویل مبیع تسلّم ثمن باشد؛ اینجا تردیدی نیست که قدرت وکیل شرط است، چون وکیل، وکیل مفوّض است و به او اختیار داده شده است که تمام کارها را پیش ببرد.
لکن در این صورت سوم اگر وکیل قدرت بر تسلیم نداشت، اما موکل قدرت بر تسلیم داشت، آیا در این صورت بیع صحیح است یا در این صورت بیع صحیح نیست؟
(صورت مسئله این است که اگر وکیل وکیل مفوض بود اما قدرت بر تسلیم نداشت، اینجا قدرت موکل کافیست یا قدرت موکل کافی نیست؟)
به سه شرط معامله صحیح است نه به طور مطلق:
شرط اول: اینکه خریدار (مشتری) علم داشته باشد که اگر وکیل نتوانست موکل می تواند؛
شرط دوم: اینکه مشتری راضی باشد که از موکل بگیرد، اگر مشتری راضی نباشد، بگوید من تمام سر و کارم با این وکیل بوده، الان هم سر و کارم با این وکیل است ، این بیع صحیح نیست؛
شرط سوم: آنکه موکل هم راضی باشد به اینکه مبیع را تحویل بدهد.
هر کدام از این شرایط آسیب ببیند بیع هم آسیب می بیند، چون علم را در بایع شرط دیدیم، علم به قدرت تحویل، در مشتری هم شرط دیدیم، اما اگر اینجا مشتری علم نداشته باشد که موکل می تواند تحویل بدهد (فرض این است که وکیل قدرت بر تسلیم ندارد، مشتری هم علم نداشته باشد که موکل قدرت بر تسلیم دارد) علمی در اینجا نیست و علم در اینجا آسیب دیده است، از طرف دیگر مشتری هم بگوید اگر طرفم موکل باشد من بیع را فسخ می کنم، فعلی هذا در این صورت سوم آنچه که مهم است آن است که ضوابط باشد.
(خلاصه: در صورت سوم وکیل، وکیل مفوض است اما قدرت ندارد، اینجا قدرت موکل کافی است با سه شرط، هر کدام از این شرایط آسیب ببیند معامله باطل است)
اشکال: در این صورت مشتری مغبون شده و خیار دارد.
پاسخ: خیارات مُحَدّد است، خیار عیب، غبن ، شرط…؛ اینجا اگر شما پای علم را مطرح کردید دیگر پای خیار را نمی توانید به میان بیاورید مگر اینکه بگوییم اینجا دو صورت دارد:
صورت اول: اینکه وکیل مفوّض از اول علم نداشته بر قدرت بر تسلیم (قدرت معلومه نبوده) این صورت اشکال دارد چون بایع در حقیقت وکیل مفوّض است (در این صورت علم نداشته)
صورت دوم: وکیل مفوض علم داشته که قدرت بر تسلیم دارد ثمّ تبیّن له العجز، فهمید که موکل عزلش کرده است (در این صورت علم بر قدرت داشته بعدا فهمید که قدرت ندارد)
آیا اینجا قدرت موکل کافی است یا نیست؟ آیا صورتی که وکیلِ مفوّض حین العقد علم داشته که قدرت بر تسلیم دارد ثم تبین له العجز، آیا قدرت موکل در اینجا کافیست یا قدرت موکل در اینجا کافی نیست؟ (وکیل مفوض علم داشته است که قدرت دارد، ثم تبین له العجز، آیا اینجا همین که موکل قدرت بر تحویل داشته باشد کافیست یا نیست؟)
پاسخ: این است که آیا شما برای برای علم وکیل موضوعیت قائلید یا طریقیت؟ (برای وکیل مفوض که معلوم است برای او که قدرت بر تسلیم دارد، موضوعیت قائلید یا طریقیت؟)
قطعا طریقیت دارد، اصلا در اصلش هم گفتیم طریقیت دارد، اگر در اصلش هم کوتاه بیاییم اینجا طریقیت دارد، یعنی آنچه مهم است این است که مبیع دست مشتری برسد، یا ثمن دست بایع برسد، اینجا یقینا قدرتِ موکل کافی است، پس دو صورت داشت:
یکی وکیل مفوض قدرت نداشته باشد که از بن باطل است، اما آنجا که قدرت داشته ثم تبیّن له العجز، اینجا قدرت موکل کافیست.
در این جلسه صحبت از بیع فضولی هم به میان آمد، ما هم در جلسه آینده بیع فضولی را مطرح می کنیم و بعد کلام فاضل قطیفی که منکر شده و گفته شده که دلیلی بر اشتراط قدرت بر تسلیم نداریم را می خوانیم.
فردا روز مبعث است، روز بسیار مهمی است، عید مبعث عید بشریت است ﴿وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾.
ستارهای بدرخشید و ماهِ مجلس شددل رمیدهٔ ما را رفیق و مونس شد
نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مسألهآموزِ صد مُدَرِّس شد