1403/11/02
بسم الله الرحمن الرحیم
تنبیهات شرط قدرت بر تسلیم/شروط المتعاقدين /كتاب البيع
موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /تنبیهات شرط قدرت بر تسلیم
روایت: عن رسول الله(ص):أشراف امتي حملة القرآن، وأصحاب الليل[1] .
در هر جامعه ای به تناسب فرهنگشان عده ای سرشناس می شوند، در جامعه سرمایداری میلیاردرها سرشناس می شوند، در جامعه ای که عناوین محور قضاوت است کسانی که صاحب عنوان هستند سرشناس هستند، در این روایت پیامبر می فرماید صاحبان عنوان که اشراف امت من حساب می شوند دو گروهند:حاملان قرآن (کسانی که با قرآن انس دارند از جمله حافظان، قاریان، مفسران، بنابراین اشراف امت انس با قرآن دارند، در روایتی آمد که قرآن عبدالله است و جادارد مومن روزی 50 آیه بخواند، آقا فرمود طلبه باید بیشتر از اینها بخواند) و شب زنده داران.
خلاصه:
سخن پیرامون تنبیهات قدرت بر تسلیم بود،یکی از شرایط عوضین آن است که بایع قدرت بر تسلیم مبیع داشته باشد و مشتری هم قدرت بر تسلیم ثمن.
بحث شد که هل القدرة علی التسلیم شرطٌ ام العجز مانع؟
شیخ و مشهور گفتند که قدرت بر تسلیم شرط است، صاحب جواهر در جلد 22 می گوید : العجز مانعٌ.
مطلب اول: جلسه گذشته به اینجا رسیدم و ثمره را گفتیم، ثمره ای که بگوییم قدرت بر تسلیم شرط است یا بگوییم العجز مانع.
اگر ما قدرت بر تسلیم را شرط دیدیم عند الشک نمی توانیم بگوییم این قدرت هست چون حالت سابقه ندارد، ولی اگر عجز را مانع دیدیم عند الشک می گوییم که استصحاب عدم می کنیم ولو عدم ازلی؛ یک روزی بوده که احراز نکردیم، نمی توانیم، الان هم استصحاب می کنیم عدم العجز را.
مطلب دوم: اشکال شیخ بر صاحب جواهر
شیخ انصاری محکم مقابل صاحب جواهر ایستادند؛ مدعی این است که آقای صاحب جواهر آنچه مهم است قدرت بر تسلیم است، یشترط القدرة علی التسلیم نه اینکه عجز مانع باشد.
اولا ایشان اشاره می کند به عبارت سید ابوالمکارم، ابن زهره حلبی، که ایشان اجماع را قدرت بر تسلیم می آورد. (غنیه ص 211)
واعتبرنا أن يكون مقدورا على تسليمه ، تحفّظا مما لا يمكن ذلك فيه (تا آنی که مقدور بر تسلیم نیست بیعش جایز نیست)، كالسمك في الماء ، والطير في الهواء ، فإن ما هذه حاله لا يجوز بيعه بلا خلافٍ(از واژه های اجماع لاخلاف است) ، لأنه من بيع الغرر (چون از مصادیق بیع غرر است و نهی النبی عن بیع الغرر). [2]
این فرمایش اول شیخ که اگر ما باشیم و اجماع، اسمی از اینکه عجز مانع است نمی برد ، لکن اصلا مدرک قدرت بر تسلیم اجماع نیست، چون اجماع مدرکی است و به استناد نهی النبی عن بیع الغرر است و ارزش حقوقی ندارد و کاشف از نظر معصوم نیست.
این از اشکال اول شیخ بر صاحب جواهر.
اشکال دوم بر صاحب جواهر: شما برای ما مانع را تعریف کنید؟ ما المراد من المانع؟ در همان مثال احراق، شرط محاذات است، اینکه کبریت را نزدیک فرش ببریم، مانع هم رطوبت است، مانع این است : ما یلزم من وجوده العدم، ما یلزم من الرطوبة عدم الاحراق؛ با این تعریف ما از شما سوال می کنیم که آیا عجز امرٌ عدمیٌ ام وجودیٌ؟ می گوییم وجودی محض است (مایلزم من وجوده عدمه) عجز لیس بامرٍ عدمیٍ بل وجودیٍ.
اشکال: عجز عدم قدرت است.
پاسخ: پس مانع نیست، اگر می خواهید مانع بگویید، اگر امر عدمی بود، از عدم که کاری ساخته نیست از وجود کار ساخته است.
فالمانع هنا لیس بامرٍ عدمیٍ بل وجودیٌ، یعنی وقتی می گویید قدرت ندارم ظاهر سیاق کلام عدمی است ولکن تأثیر دارد یا ندارد؟ تاثیر دارد و تاثیرش این است که عدم از آن لازم می آید.
ثمره اش این است که چه شرط را قدرت بدانیم و چه عجز را مانع بدانیم هر دو امر وجودی هستند، وقتی هر دو وجودی شدند الکلام الکلام.
مطلب سوم: شیخ می گوید دنبال ثمره هستیم؛ ثمره در اینجا در این کلمه نهفته است: یا مبیع حالت سابقه دارد یا ندارد، یا ثمن حالت سابقه دارد یا ندارد، از این بیرون نیست.
اگر حالت سابقه دارد ، چه قدرت را شرط بگوییم و چه بگوییم العجز مانعٌ، اینجا استصحاب را جاری می کنیم، قدرت بر تسلیم شرط است؟ حالت سابقه دارد؟ اگر حالت سابقه است قدرت است الان هم … اگر حالت سابقه عجز است الان هم … یا اینکه حالت سابقه ندارد، اینجا چه شرط بدانیم و چه عجز را مانع بدانیم هیچ فرقی ندارد.
مطلب چهارم: مطلب چهارمی شیخ دارند و آن اینکه: در ضدین حرف شما درست است، عدالت و فسق مثلا، چون یک زمانی او عادل نبوده ، استصحاب می کنیم عدم عدالتش را و یک زمانی عادل بوده و عدالتش را استصحاب می کنیم. یک زمانی نمی دانیم عادل بوده یا فاسق، اینجا حرف شما درست است، شرط است قدرت بر تسلیم یا عجز مانع است، اما جایی که امر دایر بر وجود و عدم بود (دو حالت بیشتر ندارد یا قدرت بر تسلیم دارد یا ندارد، اینجا نقیضین است)، در ضدین حرف شما درست است ، در نقیضین این دو یکی هستند، اگر قدرت بر تسلیم ندارد، فهو عاجزٌ و قدرت بر تسلیم دارد فهو لیس بعاجز، ثمره اش یکی است، نه دو تا، که بگوییم اگر قدرت بر تسلیم شرط بود ،اینجا عند الشک نمی توانیم احراز کنیم اما اگر عجز بود … اینجا این دو تا یکی هستند.
نتیجه: قدرت بر تسلیم شرط است نه اینکه العجز مانع باشد.
تنبیه دوم: چه زمانی قدرت شرط است؟ قدرت حین العقد یا عند استحقاق المبیع و عند استحقاق الثمن؟
اینجا اگر ما مبنا را لا تبع ما لیس عندک بگیریم ، باید بگوییم قدرت حین العقد است، الان هم کالا یا ثمن نزد من نیست و درست است که ماشین را باید هفته بعد تحویل بدهیم ولی الان پیش من نیست، (فرض این است که فقط همین دلیل را داریم) اگر ماشین داری بگو بعت و اگر نداری نگو، این معنای لا تبع است ولی اگر ما نهی النبی عن بیع الغرر را ملاک قرار دادیم، ملاک عند الاستحقاق می شود نه حین العقد، به خاطر اینکه پیامبر برای اینکه دعوا پیش نیاید از بیع غرر نهی کردند، و دعوا عند الاستحقاق پیش می آید، اگر استحقاق داشت و بایع مبیع را تحویل ندهد دعوا پیش می آید، یا بایع استحقاق الثمن را داشت ولی مشتری تحویل نداد.
استاد نظر مختار این است: تردیدی نیست که قدرت بر تسلیم زمان استحقاق شرط است، ملاک آن زمان است نه زمان عقد؛ توضیح ذلک:
اینجا صوری هست، یک صورت این است که زمان العقد و زمان التسلیم یکی هست، نه دو تا، اکثر معاملات این گونه است.
صورت دوم این است که زمان عقد با زمان استحقاق دو تاست، می گوید ماشین را به تو فروختم اما ماه دیگر به تو تحویل می دهم. اینجا قدرت حین العقد شرط است یا قدرت حین الاستحقاق شرط است؟
ثمره اش در این ظاهر می شود که حین العقد قدرت ندارد ولی بعد از گفتن قبلت قدرت پیدا می کند، اگر حین العقد ملاک قرار دادیم معامله باطل است، اما اگر حین الاستحقاق را ملاک قرار دادیم معامله صحیح است.
ثمرات دیگری هم دارد که جلسه آینده بیان خواهد شد.