1403/08/27
بسم الله الرحمن الرحیم
ادله اسصحاب/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله اسصحاب
روایات باب طهارت و حلیت
بحث ما در ادلهی دالّه بر استصحاب بود و اکنون به روایات باب طهارت و حلیت رسیدهایم که به عنوان ادلهای دال بر استصحاب مطرح شدهاند. از جمله این روایات، عبارتهایی مانند «کل شیء حلال حتی تعلم انه حرام» و «کل شیء نظیف حتی تعلم انه قذر» هستند.
احتمالات وارده در روایات طهارت و حلیت
در مورد این روایات، چند احتمال مطرح شده است:
1. احتمال اول: دلالت بر استصحاب
این احتمال مطرح شده است که این روایات دلالت بر استصحاب دارند، اما به نظر ما این احتمال، أردأ الاحتمالات است.
2. احتمال دوم: دلالت بر طهارت و حلیت واقعیه
این احتمال نیز مطرح شده که روایات دلالت بر طهارت و حلیت واقعیه دارند، اما این احتمال نیز ضعیف است.
3. احتمال سوم: دلالت بر طهارت و حلیت ظاهریه
این احتمال مطرح شده که روایات دلالت بر طهارت و حلیت ظاهریه دارند. این احتمال، احتمال خوبی است.
4. احتمال چهارم: جمع بین الاحتمالات
این احتمال نیز مطرح شده که بین احتمالات جمع شود. این احتمال خود دو قول دارد:
5. قول اول: جمع بین طهارت واقعیه و استصحاب، که نظر صاحب کفایه است.
6. قول دوم: جمع بین طهارت ظاهریه و استصحاب، که نظر صاحب فصول است.
به نظر ما، همهی این احتمالات ضعیف هستند و آنچه باقی میماند، این است که این روایات دلالت بر طهارت ظاهریه دارند و دلالتی بر استصحاب ندارند.
بررسی عدم دلالت بر طهارت واقعیه
در روایت آمده است: «کل شیء نظیف حتی تعلم انه قذر». چرا میگوییم مراد طهارت واقعیه نیست؟ زیرا روایت معلق به علم شده است و اگر مراد طهارت واقعیه بود، معلق به علم نمیشد. طهارت واقعیه با نجاست واقعیه مرتفع میشود؛ مثلاً با خون یا ادرار و امثال اینها، طهارت مرتفع میشود و این ربطی به علم ندارد. وقتی روایت معلق به علم شد، معلوم میشود که مراد طهارت واقعیه نیست، بلکه مراد طهارت ظاهریه است.
به عبارت دیگر، وقتی یک لباس طاهر بوده و خونی شده است، آیا صحیح است که بگوییم طهارت واقعیهی آن ادامه دارد تا مکلف علم پیدا کند؟ خیر. پس مراد طهارت واقعیه نیست، بلکه مراد طهارت ظاهریه است.
معنای طهارت ظاهریه: همه چیز پاک و نظیف است تا سر حد علم به خلاف، یعنی تا سر حد شک. پس معنای روایت این میشود: «کل شیئٍ مشکوک فهو نظیفٌ» (هر چیزی که مشکوک است، پاک است). بنابراین، موضوع طهارت ظاهریه، ذات الشیئ نیست، بلکه شیئ بما هو مشکوک است. وقتی موضوع طهارت ظاهریه، شیئ مشکوک شد، خودبهخود معلق به علم میشود، زیرا علم رافع شک است. پس استمرار این موضوع، حقیقتاً و خودبهخود، مقیّد به «حتی تعلم» است. یعنی شیئ بما هو مشکوکٌ طاهرٌ است، تا زمانی که علم پیدا کند و موضوع طهارت ظاهریه از بین برود و تبدیل به نجاست شود.
این نجاست نیز، نجاست ظاهریه است، زیرا نجاست واقعیه ربطی به علم ندارد. وقتی علم در آن دخیل شد، معلوم میشود که مراد نجاست ظاهریه است، نه نجاست واقعیه. یعنی فهمیدن سببی از برای نجاست. این نجاست ظاهریه، غایت طهارت ظاهریه و قید الموضوع است.
قید الموضوع و غایت: قید الموضوع گاهی از غایت فهمیده میشود. در اینجا نیز، چون موضوع معلق به علم است، میفهمیم که موضوع مقیّد به شک است و زمانی که شک آمد، موضوع مرتفع میشود. این قید به صدر میخورد و مراد از صدر «کل شیء نظیف»، شیء واقعی نیست، بلکه شیء بما هو مشکوک است. این قید («بما هو مشکوک») را از کجا فهمیدیم؟ از غایت، که مبیّن موضوع است.
بررسی عدم دلالت بر استصحاب
چرا استصحاب در این روایات دخالتی ندارد؟ در دلیل استصحاب، عبارت «انقضه بیقینٍ آخر» داریم و این عبارت به نوعی مشابه «حتی تعلم انه قذر» است. از این جهت، برخی تصور کردهاند که روایات دلالت بر استصحاب هم دارند. اما در استصحاب، ما یک مقداری داریم و آن حکم به بقاء است. اگر بخواهیم استصحاب را در موردی بفهمیم، باید یک بقائی هم در تقدیر بگیریم، و این حکم به بقاء در ادلهی طهارت وجود ندارد.
پس اشکال در این نیست که «حتی تعلم انه قذر» مانند «بل انقضه بیقین آخر» باشد، بلکه اشکال در این است که در دلیل طهارت، حکم به بقاء نداریم.
آیا «حتی» میتواند دلالت بر حکم به بقاء هم بکند؟ خیر، زیرا این با اصل حکم به طهارت در تعارض است. استصحاب یک حکم حدوثی نیست، بلکه ذات استصحاب، حکم به بقاء است. قاعدهی طهارت میگوید: همه چیز طاهر است، ولی نمیگوید: حکم به بقاء کن. لذا «حتی تعلم» خودبهخود به قاعدهی طهارت میخورد، نه به استصحاب.