1403/07/28
بسم الله الرحمن الرحیم
نجاسات معفو/شرائط لباس المصلي /كتاب الصلاة
موضوع: كتاب الصلاة/شرائط لباس المصلي /نجاسات معفو
مسئله: عدم بطلان نماز با خونی که کمتر از درهم است
بحث ما به مسئله نود و ششم رسید. این مسئله تتمهای دارد.
مسئلة إن کان الدم أقلّ من الدرهم فلایکون مبطلاً للصلاة؛ و یستثنی من ذلک دم الحیض و النفاس و یلحق بهما الإستحاضة علی الأحوط؛ و کذلک دم نجس العین و المیتة و دم ما لا یؤکل لحمه، فإنّها مبطلة للصلاة مطلقاً.
قاعده این است که هر نجاستی مبطل نماز است؛ اما از مستثنیات آن، خونی است که کمتر از درهم باشد و این خون مبطل نماز نیست. با این حال، این استثنا نیز شرایط خاصی دارد.
یکی از این شرایط این است که خون از دماء ثلاثه، یعنی خون حیض، نفاس و استحاضه نباشد. همچنین، خون نجس العين نیز نباید باشد؛ به این معنا که اگر خون از کلب یا خنزیر باشد، حتی یک سر سوزن از آن نیز نماز را باطل میکند. علاوه بر این، خون میته و خون ما لا یؤکل لحمه نیز مبطل نماز هستند. این موارد مطلقاً نماز را باطل میکنند و این موارد را نیز قبلاً بررسی کردهایم.
اما روایت استثنای دماء ثلاثه را خواندیم. این روایت از ابی بصیر نقل شده و به امام صادق یا امام باقر (علیهما السلام) نسبت داده شده است. همچنین گفتیم که خون نجس العين نیز مستثناست؛ زیرا روایات که خون را استثنا کردهاند، از جهت نجاست دمویه است.
این دو نوع نجاست وجود دارد: یکی نجاست دمویه و دیگری نجاست به این دلیل که جزئی از نجس العين است. از این بابت، خون معاف شده است. به عبارت دیگر، از بابت اصل خون بودنش مستثنا و معاف شده است. اما نجاست مضاعف دارد و از بابت جزء نجس العين بودن، معاف نشده است.
همچنین، خونی که از میته به دست میآید نیز دو نوع نجاست دارد: یک نجاست از بابت خون و نجاست دیگر از بابت میته. این خون جزئی از اجزای میته است و از بابت دومین نوع نجاست معاف نشده است. بنابراین، خون میته به دلیل نجاست مضاعفش، مبطل نماز است.
اجزای ما لا یؤکل لحمه مبطل نماز هستند؛ حتی اگر این اجزا شامل آب دهان، بینی، فضولات، شعر، وبر یا عرق باشد، همه اینها نماز را باطل میکنند. حال، خونی که از بدن ما لا یؤکل لحمه آمده است، دو جنبه دارد: یک جنبه به خاطر دمویت آن است که از این جهت معاف است؛ اما از جهت اینکه جزئی از اجزای ما لا یؤکل لحمه است، مبطل نماز به شمار میآید. بنابراین، ادله استثنا شامل این خون نمیشود.
حضرت در موثق ابن بکیر تأکید کرده و فرمودهاند که ما لا یؤکل لحمه و بوله نیز مبطل نماز است؛ یعنی لازم نیست که فقط گوشت، پوست، استخوان و اجزای بدن به عنوان نجس محسوب شوند. این موارد نیز ملحق هستند؛ به عبارت دیگر، "بَوْلِهِ وَ رَوْثِهِ وَ کُلِّ شَیْ ءٍ مِنْهُ"[1] نیز شامل میشود. با اینکه به ظاهر اینها جزء بدن نیستند، اما چون منشأشان از ما لا یؤکل لحمه است، از این بابت ملحق بوده و مبطل نماز به حساب میآیند.
بحث مقدار درهم را مطرح کردیم و گفتیم که باید کمتر از درهم باشد. روایات متعددی در باب بیستم از ابواب نجاسات وجود دارد که به همین مضمون اشاره دارند و بیان میکنند که خونی که کمتر از درهم است، مستثنا و معاف است. حالا روایت صحیحه اسماعیل جعفی را میخوانیم:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: فِی الدَّمِ یَکُونُ فِی الثَّوْبِ إِنْ کَانَ أَقَلَّ مِنْ قَدْرِ الدِّرْهَمِ فَلَا یُعِیدُ الصَّلَاةَ (مبطل نماز نبوده و نمازش صحیح است.) وَ إِنْ کَانَ أَکْثَرَ مِنْ قَدْرِ الدِّرْهَمِ وَ کَانَ رَآهُ فَلَمْ یَغْسِلْهُ حَتَّی صَلَّی فَلْیُعِدْ صَلَاتَهُ (اگر بیشتر از درهم باشد و متوجه آن شده و یادش رفته که آبکشی کند، نمازش باطل است.) وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ رَآهُ حَتَّی صَلَّی فَلَا یُعِیدُ الصَّلَاةَ.[2] (اگر به قدر درهم یا بیشتر بوده است، اما در هنگام نماز متوجه نشد و بعد از نماز دید که خونی به اندازه درهم یا بیشتر است، این نمازش صحیح است؛ زیرا با نجاست مجهول نماز خوانده است. پس اگر خون را دیده و یادش رفته که آبکشی کند، نمازش باطل است. پس باید لباس را بشوید و نماز را اعاده کند.)
ما این روایت راجع به کمتر از درهم را در شرح ننوشته بودیم که اکنون آن را اضافه کردهایم. روایات متعددی در این زمینه وجود دارد. اما ما به همین روایت صحیحه اکتفا کردیم. چند روایت دیگر نیز با همین مضمون هست که تأکید بر معافیت خون کمتر از درهم دارند.
بحثی پیرامون اندازه درهم در مسئله
این موضوع راجع به قضیه درهم بود. اما بحثی مطرح شده است که این درهم چقدر است؟ در اینجا نوشتهایم:
و أمّا تحدید سعة الدرهم فمشکل جدّاً و قد نسب إلی اکثر العبائر، کما في تقریرات بحث السید الاستاد، تحدیدها بأخمص الراحة؛ (بسیاری گفتهاند اخمص الراحة به معنای گودی کف دست است. این مقدار بزرگتر از سایر مقادیری است که ذکر شده.) و عن الإسکافي تحدیدها بسعة العقد الأعلی من الإبهام (اسکافی فرموده است که به اندازه گره بالای انگشت ابهام است.) و عن بعض تحدیدها بعقد الوسطی و عن رابع تحدیدها بعقد السبّابة. (مختلف گفتهاند.) و مستند القول الأول ما عن ابن إدریس في سرائره من أنّه شاهد درهماً من الدراهم القدیمة تقرب سعته من سعة أخمس الراحة. (ابن ادریس گفته است که من درهمی از دراهم قدیمه دیدهام که مربوط به زمان ائمه اطهار (علیهم السلام) بوده است و این درهم به اندازه اخمس الراحة بود.)
حقیقت این است که فرمایش ابن ادریس از همه قویتر است، زیرا او شهادت داده که خود به چشم خود دیده است. همچنین در مستمسک، یک بار مشاهده کردم که نمیدانم آقای حکیم از کجا درهمهایی پیدا کرده بود که پنج یا شش جا عکس گرفته و در صفحه مستمسک قرار داده بودند. این درهمها معمولاً به اندازه اخمص الراحة بودند. البته خودشان کمی کم و زیاد داشتند، اما به طور کلی از بندهای انگشت یقیناً بزرگتر و به اندازه اخمص الراحة بودند.
آقای خویی در نهایت فرمودهاند که ما نمیدانیم و این نظرات مختلف با یکدیگر تعارض دارند. بنابراین، باید کمترین مقدار را در نظر بگیریم، زیرا عموم عامی داریم که از هر خونی باید پرهیز کرد. از این عموم، خونی که به اندازه درهم است، خارج شده است. از آنجا که نمیدانیم درهم چقدر است، مجبوریم اقل آن را بپذیریم.[3]
این را میتوان به عنوان رجوع به عموم عام در شبهه مفهومیه مخصص دانست. اگر مفهومی مخصص باشد که دائر بین اقل و اکثر باشد، مثلاً اگر بگوییم “اکرم العلماء و لا تکرم الفساق” و نمیدانیم آیا فاسق مرتکب کبیره است یا شامل مرتکب صغیره هم میشود، در این صورت، اگر برای ما مشتبه شد، باید قدر متیقن را بگیریم و در مازاد آن به عموم عام رجوع کنیم. این قاعده کلی است و در همه جا همینطور است.
بالأخره هر خونی نجس و هر نجسی مبطل نماز است و این عمومات را داریم. خونی که به اندازه درهم خارج شده و ما نمیدانیم درهم چقدر است. وقتی نمیدانیم و موضوع برای ما مشتبه شده است، باید به عموم عام که مبطل بودن هر نجسی را بیان میکند، رجوع کنیم.
ما در اینجا به عموم عام در شبهه مفهومیه مخصص رجوع میکنیم که بین اقل و اکثر دائر است. بنابراین، باید حداقل مقدار را در نظر بگیریم و در مازاد آن به عموم عام رجوع کنیم. در این مورد، کمترین مقدار به اندازه عقد اول انگشت سبابه است. این امر خلاف احتیاط نیست و مقتضای قاعده است.
مسئله: یکی حساب شدن خونی که به لباسی بی آستر و به پشت آن برسد
مسئلة الدم الذي یصل إلی اللباس الذي لا بطانة له و یصل إلی ما ورائه یعدّ دماً واحداً؛ و لکن إن وصل الدم مستقلّاً إلی الباطن فالأحوط وجوباً عدّهما دمین؛ فإن کان مجموعهما أقلّ من الدرهم فلا تبطل الصلاة؛ و إن کان أکثر فالصلاة باطلة.
اگر خون به لباسمان رسید و به طرف دیگر منتقل شد، بالاخره به دلیل نازکی، خون به آن طرف سرایت میکند. در اینجا، اگر آستر (بطانه) هم نداشته باشد، این یک خون محسوب میشود. بنابراین، اگر بخواهیم اندازهاش را یک درهم یا بیشتر یا کمتر در نظر بگیریم، این حالت همچنان یک خون حساب میشود.
فإن کان مجموعهما أقلّ من الدرهم فلا تبطل الصلاة؛ و إن کان أکثر فالصلاة باطلة.
اين هم معلوم است.
اگر به یک طرف لباس یک قطره خون بیفتد و سپس یک قطره دیگر بیفتد، آیا باید این را دو برابر حساب کنیم؟ در پاسخ باید گفت: اگر خون به دو طرف لباس بیفتد، چنین است. به این معنا که اگر دو قطره از یک طرف چکیده و سپس چند قطره از طرف دیگر چکیده باشد، این دو قطره به عنوان دو خون حساب میشوند. اما اگر قطرات روی هم بیفتند، در نهایت نیز به عنوان دو خون محسوب میشوند. با این حال، وقتی اندازه آن را بررسی میکنیم، اگر مجموعاً به اندازه یک درهم باشد، همین مقدار کافی است. بنابراین، اندازهاش معیار اصلی است.
مسئله: دو خون حساب شدن خونی که به لباس و آستر آن برسد
مسئلة إن أصاب الدم بطانة اللباس ثمّ وصل منه إلی ظاهره أو أصاب ظاهر اللباس و وصل منه إلی بطانته وجب عدّهما دمین؛ فإن کانا معاً أقلّ من الدرهم صحّت الصلاة و إلّا بطلت.
اگر لباسی وجود داشته باشد که آستر دارد و از طرف آستر خون رسیده باشد و از طرف خود لباس نیز خون جداگانهای رسیده باشد، اینها به عنوان دو خون حساب میشوند. این موضوع احتیاجی به استدلال ندارد؛ زیرا میزان در همه این موارد بر اساس صدق عرفی است. در اینجا، عرف به وضوح دو خون را تأیید میکند. البته در برخی موارد ممکن است صدق کند که اینها یک خون هستند، اما در شرایط ذکر شده، به وضوح دو خون به حساب میآیند.