« فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدمحمدعلی موسوی‌جزایری

1402/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب الصلاة/اوقات نمازهای یومیه و نوافل آنها/اوقات اجزای نمازهای یومیه

موضوع: اوقات اجزای نمازهای یومیه/اوقات نمازهای یومیه و نوافل آنها/کتاب الصلاة

طائفه ای از روایات را که بر اعتبار غروب آفتاب و به تعبیر دیگر سقوط یا استتار الشمس، در وقت نماز مغرب و عشاء دلالت داشتند، خواندیم. اول، مغرب و بعد عشاء، از این وقت شروع می شود. این طائفه را خواندیم‌.

ادامه بحث ابتدای وقت نماز مغرب

روایات زوال حمره مشرقیه

حالا بحث در طائفه دوم وارد شد. طائفه دوم آنهایی اند که میزان را زوال حمره مشرقیه قرار داده اند. حمره مشرقیه، حمره ای در سمت مشرق است که وقتی‌ برطرف شود، در کل مشرق تا قمة الرأس یعنی بالای سر آدم می آید و وقتی حمره برطرف می شود، جای خودش را به سیاهی می دهد و هوا تاریک می شود. این وقتی تا قمة الرأس رسید، مغرب شرعی است. این چیزی است که مشهور فرموده اند.

اول روایت برید بن معاویه

اما از جمله ادله اش روایت برید بن معاویه است.

مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: إِذَا غَابَتِ الْحُمْرَةُ مِنْ هَذَا الْجَانِبِ یَعْنِی مِنَ الْمَشْرِقِ فَقَدْ غَابَتِ الشَّمْسُ مِنْ شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا.[1]

کأن مفروض گرفته است که برای خواندن نماز، باید خورشید از شرق و غرب عالم، مخفی شده و مستتر باشد. لکن این با چه حاصل می شود؟ یعنی به همین مقدار که غروب پشت کوه رفت و ناپیدا شد، حاصل می شود؟ نه. فرمود که میزانش غیبوبت حمره از جانب مشرق است. به نظر ما دلالت این روايت خوب است.

مناقشه در روایت و پاسخ آن

محقق خویی(ره) در بعضی کلماتش برای ضعف دلالت روایت فرموده که این غابت الحمرة من هذا الجانب، به معنای غیبوبت حمره از نقطه مشرق است.[2] یک مشرق داریم که نقطه معینی است که آفتاب از آن بالا می آید. محقق خویی(ره) چنین اشکالی کرده است که مشرق، در همان نقطه ای که خورشید از آن بالا می آید، ظهور دارد. این طور نیست که معنایش سرتاسر افق باشد؛ بلکه منظور، همان نقطه خاص است. بعد می فرماید اگر حمره آن نقطه برطرف بشود، با غروب آفتاب ملازمه دارد. دیگر تا ربع ساعت دیگر طول نمی کشد که الان مشهور گفته اند. این به لحاظ زمانی با خود غروب آفتاب ملازم است و زمانش یکی است. شاید مثلا فرض کنید چند ثانیه یا نیم دقیقه فاصله داشته باشد و چیزی نیست و این جزء لوازم غروب آفتاب است. چون مشرق را به همان نقطه خاصه که خورشید از آن بالا می آید، معنا کرده است.

من این [اشکال سید خویی ره] را نپسندیدم از این جهت که روایت دارد:

"اذا غابت الحمرة من هذا الجانب". از این به جانب تعبیر کرده است. به نقطه خاص، جانب نمی گويند. به‌ سرتاسر خط افقی که سمت مشرق است، جانب می گویند. مشرق خطی طولانی است که یک سرش به شمال و یک سرش به جنوب می رسد. به همه اش مشرق می گویند. جانب که گفته‌ اند یعنی این. اما اینکه ما به خصوص آن نقطه معنایش کنیم، خلاف ظاهر است و به آن جانب نمی گويند. بنابراین میزان جانب مشرق است؛ اما اینکه تا بالای سر آدم بیاید، قدری خفا دارد که باید با عدم قول به فصل بگوییم پس مقصود همان است. چون مشهور این را گفته اند، مراد همان است که حمره ای که در سمت مشرق هست از پایین افق تا بالای آسمان و تا بالای سر ما بیاید. این را باید با ضمیمه عدم قول به فصل، [درست کنیم]؛ چون مشهور این طور قائل شده اند. یعنی مشهور کل مشرق را نیم کره گرفته اند. يعنی وقتی از آنجا تا بالای سر آمد، آن وقت از بالای سر تا آن طرف، سمت مغرب می شود. آسمانِ زمین، دو قسمت شده است؛ یک قسمت سمت شرقی است که ما وقتی رو به جنوب می ایستیم از بالای سرمان به سمت دست چپ است و از بالای سرمان به سمت دست راست، غرب است. این معنایی است که هذا الجانب من المشرق بر آن صدق می کند. اما آن چیزی را که محقق خویی(ره) فرمود صدق نمی کند.

اما اشکال سندی روایت از بابت اشتمالش بر قاسم بن‌ عروه است؛

چون که راوی روایت، کلینی است که در سندی که دارد، به دو طریق نقل کرده است که در هردو، قاسم بن عروه آمده است که توثیق نشده است. حالا باید ما مراجعه کنیم که در اسناد نوادر الحکمه یا از مشایخ ثقات هست یا نه؟ مشایخ ثقات یعنی مشایخ ابن ابی عمیر، بزنطی و صفوان بن یحیی. این باید بیشتر بررسی شود. آقایان دنبال کنند و بعد نتيجه اش را به ما بگویند.

 

سؤال: .... در سند دیگر برای همین حدیث، ابن ابی عمیر از او نقل کرده[3] پس تایید می شود؟

جواب: این مقداری سندش را تقویت می کند و موجب تقویت قاسم بن عروه است و اگر در نوادر الحکمه باشد، قطعی می شود که به احتمال قوی هست.

از جمله روايات مرسله علی بن احمد بن اشیم است.[4]

ایراد کلی روایات زوال حمره

این روایات البته ایراد کلی دارند و آن این است که با توجه به طایفه اول، این روایات قابل حمل بر استحباب اند؛ چون آن طایفه اول صریح در کفایت غروب قرص خورشید بودند. وقتی صریح بودند، می توانيم اینها را بر استحباب [تاخیر نماز] حمل کنیم.

دوم مرسله ابن ابی عمیر

روایت دوم که مرسله ابن ابی عمیر است، در ابواب مواقیت، باب ۱۶، حدیث ۴ است.

وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: وَقْتُ سُقُوطِ الْقُرْصِ وَ وُجُوبِ الْإِفْطَارِ مِنَ الصِّیَامِ أَنْ تَقُومَ بِحِذَاءِ الْقِبْلَةِ (یعنی روبه روی قبله یعنی سمت جنوب) وَ تَتَفَقَّدَ الْحُمْرَةَ الَّتِی تَرْتَفِعُ مِنَ الْمَشْرِقِ فَإِذَا جَازَتْ قِمَّةَ الرَّأْسِ إِلَی نَاحِیَةِ الْمَغْرِبِ فَقَدْ وَجَبَ الْإِفْطَارُ.....[5]

این روایت صریح در مدعای مشهور است یعنی عین مطلب را فرموده که اگر قرمزی بالا بیاید تا به قمة الرأس برسد و به ظلمت تبدیل شود، وقت افطار و نماز است. پس هیچ قصور دلالی ندارد.

مناقشه در روایت بواسطه سهل بن زیاد و پاسخ آن

لکن ایرادی که محقق خویی(ره) و شاید هم بعضی ديگر بر این روایت گرفته اند، ضعف سندی اش به سهل بن زیاد است[6] و الا به لحاظ دلالت خیلی خوب است و هیچ قصوری ندارد و نظر مشهور را به اثبات می رساند.

اما در مورد سهل بن زیاد کلامی [در دفاع از او] هست؛ ما اینطور نوشته ایم:

.... اذ من البعید أن يملأ الکلیني کتابه الشريف من روایاته مع اعتقاده بضعفه.

آیا کلینی(ره) آدم غافلی بوده است؟ خیر؛ او بر رجال مسلط بوده و قسمت عمده ای از کتابش را صرف سهل بن زیاد کرده است. این خیلی بعید است که با اعتقاد به اینکه این آدم ضعیف است و روایاتش به درد نمی خورند، این کار را بکند. این اولا.

ثانیا اتهام اصلی سهل بن زیاد، عدم وثاقت نيست؛ غلوّ است. یعنی در آن موقع اصحاب قمی ما، به اصطلاح امروز، اعتقاداتی روشنفکری داشتند و لهذا با سهل بن زیاد و احمد بن محمد بن خالد برقی برخورد کردند؛ چون روایاتی نقل می کردند که درباره ائمه اطهار علیهم السلام معانی خیلی بلندی داشت؛ ولی معتبر و چه بسا صحیح هم بودند. پس می گفتند اینها غلوّ است. حالا عرض ما این است که پس آقای سهل بن زیاد از لحاظ وثاقت ضعفی نداشته بلکه اتهامش به روايت اعتقادی درباره ائمه معصومین (ع) و امثال آن مربوط می شود. اما به نماز و روزه و مانند آن چه ربطی دارد. اینکه مثلا تیمم دو یا سه ضربه است یا مثلا مغرب شرعی با غروب قرص یا با زوال حمره مشرقیه است، چه ربطی به غلوّ دارد. غلوّ در این قضایا چه دخالتی دارد. از این طرف، کلینی(ره) که در فروعش، این قدر روایت از سهل بن زياد آورده‌ است، مربوط به فروع دین يعنی در نماز و روزه و غیره اند. لهذا اینها به غلوّ ربطی ندارند.

 

سؤال: ... می فرماید غالیان کسانی اند که فقط محبت اهل بیت(ع) را دارند. به روایت امام صادق(ع) در مورد غالیان استناد می کنند.

جواب: اشکالی ندارد. بالاخره‌ می خواهيم بگوییم‌ که خللی به این روايات وارد نمی شود؛ به جهت اینکه‌ اینها اصلا ربطی به غلوّ ندارند. بنابراین آن روایاتی که محتمل الغلوّ درباره ائمه اند، بگوییم ضعیف اند؛ بالأخره چون ایشان شبهه غلو داشته است. اما روایات فروع دین، به این مسأله ارتباطی ندارند. ثقه هم که بوده است. پس به حسب وثاقتش باید به روایاتش عمل کنیم.

 

سؤال: اگر چیزهای بگویند که در خور شأن آنها نیست، بالأخره در بقیه اگر چیزی بگویند، نبايد قبول کنیم.

جواب: اشکالی ندارد. اینها از هم تفکیک می شوند و ربطی به هم ندارند. کما اینکه کلینی(ره) همین کار را کرده است. کلینی (رحمة الله علیه) که نصف کتابش را از روایات سهل بن زیاد پر کرده است، به خاطر این است که در فروع دین بوده اند و ربطی به غلوّ ندارند. خود کلینی(ره) هم ابصر بوده است که چه روايتی معتبره است و چه روایتی معتبر نیست. نمی شود که کلینی(ره) با آن شخصیت عظیم الشأنی که داشته است، چنین کند. این را مرحوم‌ شیخ شوشتری هم می فرماید که "و کان الکلیني أبصر بذلک" که ربطی به غلو دارد یا ندارد. لهذا کتابش را از روايات سهل بن زیاد پر کرده است. الان مقام معظم رهبری(حفظه الله) همین را قائل است. در بعضی از کلماتشان دیده ام که می فرمایند که به روايات سهل بن زیاد که به خصوص در کافی آمده اند، عمل می کنیم و اینها را قبول داریم. این همین نظریه شیخ محمد تقی شوشتریِ ماست و حرف درستی است. بنده هم به این مطلب قانعم.

ما هر چه مطلب داشتيم گفتیم. بروید بیشتر بر آن فکر کنيد.

 

سؤال: حدیث، مشهوره است و شهرت می تواند جابر ضعف سندش باشد ...

جواب: از باب جابریت شهرت نمی توانیم چیزی بگوییم؛ چون که روایات متعددند و استناد مشهور به این روایت معلوم نیست.

 

سوم روایت ابان بن تغلب

از جمله روايات، روایت، ابان بن تغلب است.

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی سَارَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَیَّ سَاعَةٍ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُوتِرُ (پیامبر خدا(ص) در چه زمان و ساعتی نماز وترش را می خواند؟ نماز وتر رکعت آخر از نماز شب است. چون باید نزدیک به صبح باشد.) فَقَالَ عَلَی مِثْلِ مَغِیبِ الشَّمْسِ إِلَی صَلَاةِ الْمَغْرِبِ.[7] (ظاهرا معنی اش این است که بین غروب آفتاب تا وقت نماز مغرب که ربع ساعت فاصله هست،‌ فاصله نماز وتر حضرت‌ با نماز صبحش، به اندازه همین ربع ساعت بود. معنی روايت این است.)

دلالت التزامی دارد بر اینکه وقت نماز مغرب با غروب خورشید تفاوت دارد و متأخر است و فاصله ای دارد. مثلا همین که گفتیم که در این ربع ساعت، زوال حمره مشرقیه حاصل و وقت نماز مغرب می‌شود. بنابراين بر مطلب دلالت دارد. این دلالتش هم واضح است.

مناقشه در روایت و پاسخ آن

اما اشکالی که دارد ضعفش از بابت اسماعیل بن ابی ساره است که توثیق نشده است. لکن ظاهرا ایشان هم از مشایخ ابن ابی عمیر است که اگر چنین باشد، منشأ تقویتش است.

اشکال دیگر هم این است که شاید پیامبر(ص) که نماز مغربش را با فاصله ای مثلا حدود ربع ساعت از غروب آفتاب می خواند، به خاطر انتظار جماعت بوده است؛ چون مستحب است که امام جماعت منتظر باشد تا مأمومین بیایند و جماعت بیشتری باشند.

لکن ما نوشته‌ ایم که این خلاف ظاهر است؛ چون که روایت دارد: "فَقَالَ عَلَی مِثْلِ مَغِیبِ الشَّمْسِ إِلَی صَلَاةِ الْمَغْرِبِ"؛ یعنی چیزی عرضی نیست. یعنی یک مرتبه استحباب این تأخير، عرضی و به خاطر اجتماع جماعت است. یک مرتبه ذاتا اقتضا دارد که نماز مغرب تأخیر شود. کدامش بیشتر استفاده می شود. به نظر حقیر، استفاده‌ می شود که خود نماز مغرب، فی حد ذاته باید از غروب آفتاب تاخیر شود. این ظهورش است. به خاطر عوارض ثانویه مثل جمع شدن جماعت نیست. این توجیه و تأویلی است که به نظر ما درست نیست. بنابراين اشکال عمده، همان اشکال سندی است که اگر این اشکال را با روایت ابن ابی عمیر رفع کردیم، سند هم مشکلی ندارد. اگر در اسناد نوادر الحمکه هم باشد، به طريق اولی دلالت و سندش خوب است.

 

چهارم روایت محمد بن علی

از جمله روایات، روايت محمد بن علی است.

وَ عَنْهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَیْفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: صَحِبْتُ الرِّضَا ع فِی السَّفَرِ فَرَأَیْتُهُ یُصَلِّی الْمَغْرِبَ إِذَا أَقْبَلَتِ الْفَحْمَةُ مِنَ الْمَشْرِقِ یَعْنِی السَّوَادَ.[8]

می گوید من در سفر خدمت امام رضا(ع) بودم. ظاهرا همان سفری است که حضرت(ع) از مدینه به مرو آمدند. دیدم که ایشان نماز مغرب را از غروب آفتاب تأخیر می انداخت تا "اقبلت الفحمة". "فحمة" یعنی تاریکی و سیاهی. تا اینکه‌ سیاهی اقبال کند؛ یعنی کل شرق را بگيرد تا بالای سر آدم بیاید.

 

مناقشه سندی و دلالی

در مورد این روایت هم گفتیم که به محمد بن علی ضعیف است که باید ببینیم که ايشان‌ از مشایخ ثقات بوده است یا نه و آیا ایشان در اسناد نوادر الحمکه هست یا نه؟ آقایان ان شاء الله بعدا این را مراجعه کنند.

اشکال دیگری هم دارد و آن این است که این فعل امام(ع) است و فعل امام(ع) دلالت بر وجوب نمی کند. شاید امام(ع) مستحبات را انجام می داده است. بنابراين احتمال استحباب هم هست که بر استحبابش حملش کنیم.

روایت بعدی روایت عمار ساباطی است[9] که به همین مضمون است و به واسطه علی بن يعقوب هاشمی خدشه سندی دارد.

حالا روايتی که مقداری بحث بر آن طولانی است، روایت عبدالله بن وضاح است.[10] خود روایت قدری طولانی است و قدری هم بحث دارد. برای فردا بماند.


[3] «وعن علي بن إبراهيم، عن أبيه، وعن عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد جميعاً، عن ابن أبي عمير، عن القاسم بن عروة، مثله» وسائل در ذیل همان حدیث.
logo