1404/02/07
بسم الله الرحمن الرحیم
آیه 58 و 59/سوره واقعه/تفسیر
موضوع: تفسیر/سوره واقعه/ آیه 58 و 59
«قوله عزّ اسمه: ﴿أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ [58] أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ [59]﴾
مستحضريد که در سوره مبارکه «واقعه» براساس آن خوانش و تقريري که مرحوم صدر المتألهين دارند بحث مختص به جريان قيامت است و در ابتداي اين سوره خداي عالم افراد را به سه دسته تقسيم کرد و فرمود «و کنتم ازواجا ثلاثة» و هر کدام از اين دستههاي سهگانه را هم با بيان موقعيت وجودي و آثار وجودي تشريح فرمود و اکنون در باب اصحاب شمال هستند و ميفرمايند که اصحاب شمال يک موقعيت نامناسبي دارند و وضعيت آنها به رنج و عذاب و اينهاست «في سموم و حميم و ظل من يحوم لا بارد و لا کريم إنهم کانوا قبل ذلک مترفين» و امثال ذلک.
در همين اثنا يکي از مسائلي که به عنوان يک شبهه در اذهان منکران معاد بود که شايد مهمترين شبهه بود را هم مطرح کردند و اينها ميگفتند ﴿أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾ اين شبهه را مستحضريد که در سراسر قرآن مطرح است بايد بالاخره اين شبهه را پاسخ بگويند و شما يک جا به لطف الهي اين پاسخ را به درستي بشنويد طبعاً اين شبهه جدي منکران معاد هم شناخته ميشود و پاسخش که براساس خود آيات الهي و تقرير جناب صدر المتألهين هست بيان ميشود.
بنابراين ما الآن در مقام بيان شبهه منکران معاد هستيم و پاسخي که خداي عالم به آنها ميدهد. منکران معاد شبههشان چه بود؟ شبههها اين است که «أ إذا کنا ترابا و عظما أ إنا لمبعوقون أ و آباؤنا الأولون» که اينها. اين شبهه اصلي منکران معاد است مگر ميشود؟ مگر امکان دارد؟ ما وقتي خاک شديم به خاک تبديل شديم آيا امکان اينکه دوباره رجوع بکنيم و مراجعت بکنيم اصلاً وجود دارد؟ اينها براساس اين مسئله است که به قدرت و علم حق سبحانه و تعالي باور ندارند نميدانند که علم حق سبحانه و تعالي نامحدود است قدرتش نامحدود است و ميتواند حتي اشيائي که سابقه وجود ندارد اينها را هم ايجاد بکند چه برسد به اينکه سابقه وجود دارند مسبوق به سابقه وجودند.
الآن ايشان يعني حق سبحانه و تعالي طبق اين آياتي که دارند بيان ميکنند ميفرمايند که دارند شبههزدايي ميکنند اين توهم باطل و پندار ناصواب منکران معاد را بيان ميکنند و پاسخ ميدهند. پس يک بار ديگر اجازه بدهيد که اين شبهه را از خود آيات الهي ببينيم و بعد جوابش را بشنويم. شبهه چيست؟ شبهه اين است که «أ إنا کنا ترابا و عظاما أ إنا لمبعوثون أ و آباؤنا الألون» اين شبهه است آيا بعد از اينکه ما خاک شديم استخوانهاي ما رميم و پوسيده شد آيا دوباره ما مبعوث ميشويم؟ آيا پدران ما که الآن صد سال هزار سال کمتر و بيشتر مردند اينها مبعوث ميشوند. اصلاً چيزي از آنها باقي نمانده است. خداي عالم براي اين شبهه، اين شبههاي است که منکران معاد دارند مطرح ميکنند و اين شبهه در سراسر قرآن هم مطرح است و در طول سلسله نبوت و انبيا هم وقتي مطرح ميکردند آنها چنين حرف ميزدند چنين شبههاي داشتند «أ إذا کنا ترابا و عظاما أ إنا لمبعوثون» اين شبهه را بايد باز بکنيم با بيانهاي مختلفي در قرآن بيان شده با تقريرات مختلف با الفاظ و عبارتهاي مختلف باز شده يک جا بايد جواب بدهيم. اين بحثي که ديروز و امروز داشتيم جوابي است از اين شبهه.
جواب شبهه چيست؟ جواب شبهه اين است که شما يک تأملي بفرماييد در ارتباط با اصل خلقت. اصل خلقتش را آيا شما تصديق ميکنيد؟ آيا قبول داريد که شما هيچ بوديد اين آسمان و زمين هيچ بودند و به اينجا رسيدند؟ اين آياتي که ملاحظه فرموديد ما در جلسات قبل خوانديم اين است که «نحن خلقناکم فلولا تصدقون» اين برهان به اين است. يعني چه؟ برهان يعني پاسخي که براي اين شبهه ميدهند اين است ميگويد ما شما را که هيچ بوديد و اصلاً هستي براي شما معنا نداشت و نبوديد «لم يکن شيئا مذکورا» ما شما را ايجاد کرديم. از سويي ديگر اين است که حق سبحانه و تعالي هم علمش و هم قدرتش نامحدود است اين خودش برهان است. «نحن خلقناکم فلولا تصدقون» يعني ما شما را از هيچ به همه چيز آورديم اين موجوداتي که الآن شما در آسمان و زمين ميبينيد هيچ چيزي نبود ما از دود اينها را ايجاد کرديم از گاز اينها را ايجاد کرديم «و هي دخان». خود شما مثلاً شما سابقهاي داشتيد صد سال پيش؟ اصلاً خود انسان چهجوري بوده؟ خداي عالم در باب آفرينش انسان ميفرمايد که «إن مثل عيسي کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فيکون» آفرينش شما به خاک اشاره کرد انسان باش بود و آدم شد و آدم ميتواند از پدر و مادر باشد ميتواند از مادر باشد ميتواند بدون پدر و مادر باشد. اين قدرت خداست «نحن خلقناکم فلولا تصدقون» اين خودش برهان است.
اين برهان را دارند با يک بيان ديگري تأکيد و تبيين ميکنند. ميفرمايند که اين يک بحثي است در فلسفه خيلي خوب باز شده و چون جناب صدر المتألهين يک نگرش فيلسوفانه دارد بر مبناي تحليل فلسفي دارد اين معنا را براي ما روشن ميکند نه اينکه از مباني فلسفي استفاده کند. تحليل عقلي ميکند. چه ميگويد؟ ميگويد مگر شما خالق افراد هستيد؟ يعني پدران و مادران خالق افرادند؟ اين بحث آقايان عرض ميکنم يک جا بايد بالاخره اين شبهه انکار معاد حل بشود. بحث امروز است ﴿أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ [58] أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ [59]﴾، ما خالق شما هستيم شما خودتان که هيچ پدرانتان هم کارشان امنا است کار پدر بيش از امنا که نيست. مثلاً اين بذر را اين حبه را اين نوا را اين هسته را اينها را در زمين ميگذاريد و ميآييد به خانهتان ميرويد سر کارتان. بعد از يک مدتي ميبينيد که اين جوانه زده و سر بلند کرده و شده سنبله. شده شکوفه اين کار کيست؟ اين کار کيست؟ «أ أنتم تذرعونه أم نحن الزارعون»، ﴿أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ [59]﴾، پس ما شما را از هيچ به همه چيز آورديم. پدران شما هم همينطور پدران شما همه همينطور. آفرينش آدم اينگونه بوده است.
شما حالا اين بحث فلسفي اينجاست همه موجودات فاعل طبيعياند اما فاعل الهي که ايجاد ميکند و وجود عطا ميکند فقط و فقط خداست. کار خدا شأن خدا يک چيز بيشتر نيست «و ما أمرنا الا واحدة» آن چيست؟ آن ايجاد است آسمان ايجاد ميکند زمين ايجاد ميکند شجر ايجاد ميکند حجر ايجاد ميکند انسان ايجاد ميکند ملک ايجاد ميکند عرش و فرش ايجاد ميکند کرسي و قلم ايجاد ميکند همه و همه ايجاد الهياند مثل خورشيد که درخت پرتقال و سيب و انار نميدهد. خورشيد فقط نور و حرارت دارد ميدهد ايجادش اين است حق هم سبحانه و تعالي اين را دارد ايجاد ميکند.
الآن سخن الهي اين است که انسانها فاعل طبيعياند و کار فاعل طبيعي در حد علت اعدادي است و نه علت حقيقي. بنابراين شما علت حقيقي نيستيد. خلقت شما به خدا وابسته است. اين جوابي است که به منکران شبهه معاد دارند ميدهند ﴿أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ [58] أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ [59]﴾، «هذا يرجّح المعنى الأوّل» در باب اين «نحن خلقناکم فولوا تصدقون» در آيه قبلي دو تا معنا مطرح بود معناي اول اين بود که «نحن اوجدناکم» الآن دارند همين را باز ميکنند. معناي دوم هم اين بود که تصديق به خلق بود که خوانديم. اما الآن ميفرمايند که «هذا يرجّح» يعني اين جملهاي که فرمود «أ فرأيتم ما تمنون أ أنتم تخلقونه أم نحن الخالقون» اين «يرجّح المعني الأوّل» معناي اول چه بود؟ همين آيه قبل ملاحظه بفرماييد «نحن خلقناکم فلولا تصدقون» لولا لعلا کلمه تحضيض أي نحن اوجدناکم اولا من غير مثال و حرکة و ارادة زائدة و داع» انگيزه اضافه نداشتيم داعيه اضافه نداشتيم حرکتي نکرديم ما فقط اراده ميکنيم و ايجاد ميکنيم تمام شد و رفت. الآن هم همين حرف را ميزنند. ميگويند شما فکر ميکنيد که خلق شما با حرکت بوده؟ با اراده و داعي زائد بوده؟ اينها در آن نقشي نداشته است.
فقط انسانها فاعل طبيعياند نه فاعل الهي. فاعل طبيعي هم کارش چيست؟ کارش جابجايي و انتقال است نطفه را از صلب به ارحام ميرسانند تمام شد و رفت. يا اين بذر را اين هسته را اين حبه را از انبار ميبرند در زمين تمام شد و رفت. «أ فرأيتم ما تحرثون» کار شما حرث است «أ أنتم تزرعونه أم نحن الزارعون» شما که زارع نيستيد شما که فلاح نيستيد فلاح و زارع خداست. خالق خداست شما کارتان حرث است کارتان امنا است و لاغير.
«هذا يرجّح المعني الأول، لقوله: فلولا تصدّقون. إذ فيه» چطور به عنوان ترجيح معناي اول دانستيد چرا؟ ميگويد «إذ فيه» که فرمود فلولا تصدقون «تنبيه على أنّ جهلهم بالبعث لجهلهم بالخلق» اين خيلي مطلب مهمي است اين کل حرف در همين است چرا اينها بعث را جاهلاند؟ چون خلق را جاهلاند يعني چه؟ يعني چون اصل خلقت را نميدانند که چه بوده، در باب بعث تشکيک و ترديد ميکنند و انکار ميکنند. شما راجع به خلقت يک فکري بکن «نحن خلقناکم فلولا تصدقون» شما راجع به خلق يک فکري بکن که هيچ بودي اصلاً در نظام هستي «کان الله و لم يکن معه شيء» گاز بود هيچ چيزي نبود و خدا خلق را شما دقت از خلق به بعث ميرسي. «نحن خلقناکم فلولا تصدقون» چرا بعث را تصديق نميکني؟ اينجا هم همين است.
«إذ فيه تنبيه على أنّ جهلهم بالبعث» چرا؟ «لجهلهم بالخلق» چون خلق را انکار ميکنند و جاهلاند بعث را انکار ميکنند. «و لو علموا بكيفيّة الإيجاد» اگر اينها علم به کيفيت ايجاد حق داشتند که خداي عالم بر مبناي اراده بدون حرکت بدون داعي زائد بدون حرکتهاي عضلاني و امثال ذلک کار ميکند «و لو علموا بکيفية الإيجاد، لعلموا بكيفيّة الإعادة» همين. يک جمله است «نحن خلقناکم فلولا تصدقون» ما شما را آفريديم خودتان که خودتان را نيافريديد ما شما را آفريديم ما شما را مبعوث ميکنيم «فلولا تصدقون» چرا انکار ميکنيد و تصديق نميکنيد؟
پرسش: ...
پاسخ: «و لو علموا کيفية الإيجاد» در جلسه قبل فرمودند. فرمودند که «اوجدناکم اولا من غير مثال و حرکة و ارادة زائدة و داع».
پرسش: ...
پاسخ: اين کيفيت ايجاد است «إنما أمره إذا»
پرسش: ...
پاسخ: ايجاد يعني ما شما را با اراده «إنما أمره إذا أراد شيئا أن يقول کن فيکون» شما اراده ميکني فرش اينجا باشد فرش هست تمام شد و رفت.
پرسش: ...
پاسخ: اين اراده زائده است. «و لو علموا بكيفيّة الإيجاد لعلموا بكيفيّة الإعادة، و ذلك» تفهم مردم توهم و پندار مردم چيست؟ اين است که «لأنّ القوم زعموا إنّ الفاعل ما يفعل بحركة و مباشرة» فکر ميکنند که فاعل کسي است که بالمباشره فاعل است مثلاً پدر و مادر بالمباشره فاعلاند يا بنّا بالمباشره فاعل است و امثال ذلک در حالي که پدر و مادر علت معدهاند علت انتقالاند همين. علت ايجاد نيستند. «لأن القوم زعموا» اين بحث در حکمت در فلسفه مطرح است که ما يک فاعل طبيعي داريم و يک فاعل الهي. فاعل طبيعي کارش حرکت است فاعل الهي کارش ايجاد است. اينها فکر کردند اينها فاعل طبيعي را بجاي فاعل الهي نشاندند. تمام اشتباه در اين است. فاعل طبيعي را بجاي فاعل الهي نشاندند. «لأن القوم زعموا ان الفاعل ما يفعل بحرکة و مباشرة» ما نداريم يک نفر اينجا بايستد بگويد ايجاد شو، ايجاد بشود. فاعل اگر بخواهد يک کاري بکند بايد دست و پا خرج بکند. اين بچه بخواهد ساخته بشو اين درخت بخواهد ايجاد بشود اين بايد کاري بکند. اگر اراده فقط بله ما نميتوانيم با اراده درخت را ايجاد کنيم. اما او ميتواند با اراده ايجاد بکند.
«لأنّ القوم زعموا إنّ الفاعل ما يفعل بحركة و مباشرة، فكلّ من يباشر حركة أو يستعمل جسما حتّى يتهيّأ لفيضان شكل أو صورة من الواهب الحقيقي، فهم يسمّون ذلك المحرّك فاعلا» ببينيد اتفاقي که ميخواهد بيافتد اين است که فاعل طبيعي زمينه را فراهم ميکند تا فاعل الهي ايجادش بکند. اين اگر حبه و بذر و هسته در کيسه باشد در انبار باشد هزار سال هم باشد درخت نميشود. شما اين را بايد بگذاريد در زمين، آن فيضان آنجا شکل ميگيرد کار شما حرکت است شما هسته خرما را خرما نميکنيد نخل باسق نميکنيد شما فرزند را ايجاد نميکنيد شما نطقه را از مکاني به مکاني ديگر منتقل ميکنيد تمام شد و رفت. «لأن القوم زعموا ان الفاعل ما يفعل بحرکة و مباشرة فکل من يباشر حرکة أو يستعمل جسما حتي يتهيأ» تا آماهده بشود «لفيضان شکل» تا فيضي افاضه بشود يا صورتي. شکل مثلاً شکل درخت يا صورت انسان «من الواهب الحقيقي، فهم يسمّون ذلک المحرّک» را «فاعلا» فکر ميکنند که اين محرک فاعل است. پدر کارش انتقال نطفه از صلب به رحم است تمام شد اين محرک است نه موجد نه فاعل. فرق است بين محرک يا فاعل طبيعي با فاعل الهي. اينها اينگونه پنداشتند که محرک يعني موجد. محرک فقط باعث ميشود که فيضان و فيض الهي براي او شکل پيدا بکند.
پرسش: ...
پاسخ: ميشود ولي اين حرکت بالاخره اسناد دارد به شخص. ببينيد اين حرکت
پرسش: همان را هم ميشود بگوييم تحت اراده ايجادکننده است.
پاسخ: بله آن قبلش را بايد بررسي کنيد. آن بايد قبلش بررسي بشود تا اين محرک بشود. حالا که الآن شما داريد حرکت را اسناد ميدهيد ميگوييد اين حارث است يعني اين حبه و هسته را از انبار آورده به زمين. اين اسناد اسناد حقيقي است اين اسناد حرث را خدا هم اسناد ميدهد. «أ فرأيتم ما تحرثون» اما «أ أنتم تزعونه أم نحن» شما کارتان حرث است اين را خدا فرمود اين فاعل طبيعي است. اين هنر نيست اين انتقال است اينکه ايجاد نيست. «لأنّ القوم زعموا إنّ الفاعل ما يفعل بحركة و مباشرة، فكلّ من يباشر حركة أو يستعمل جسما حتّى يتهيّأ لفيضان شكل أو صورة من الواهب الحقيقي، فهم يسمّون ذلك المحرّك فاعلا» اشتباهشان در اين است اينها محرکاند فاعل که نيستند. «و لهذا يظنّون الأب فاعلا» فکر ميکنند که پدر فاعل است پدر محرک است انتقال دهنده نطفه از صلب به ارحام و رحم است. «و لهذا يظنون الأب فاعلا للابن، و الممني فاعلا للمني» ممني يعني کسي است که اين امنا را انجام ميدهد اين فاعل مني نيست آن ايجادکننده مني نيست. «و الزارع فاعلا للزرع» زارع يعني اين حارث را در حقيقت بگويند بهتر است حارث را فاعل زرع ميدانند فاعل زرع خداست و لاغير «و البنّاء فاعلا للبناء» فکر ميکنند که بنّا فاعل بنا است بنّا علت معده است. علت معدّه يعني اينکه آجر را کنار گچ ميگذارد کنار سيمان ميگذارد کنار کاشي ميگذارد اين کارش اين است. اما مجموعه بنا را او نگه نميدارد آن هيأت نگه ميدارد.
«فهكذا تصوّروا فاعليّة الفاعل الأوّل» پس نگاه کنيد اشکال مردم کجاست؟ جهل مردم کجاست؟ از نظر فلسفي جهل مردم اين است که محرک را فاعل الهي بدانند يا فاعل ايجادي بدانند اين جهل است. «فهکذا تصورا فاعلية الفاعل الأوّل» فاعل اول يعني الله تعالي «جلّ اسمه فوقعوا في الشرك» آنهايي که شهوت عملي دارند بجاي خود محفوظ. آنهايي که شبهه علمي دارند شبههشان در اين است که فاعل طبيعي را فاعل الهي ميدانند محرک را فاعل ميشمارند. «فهکذا تصوروا فاعلية الفاعل الأوّل جل اسمه فوقعوا في الشرک، و اللّه سبحانه نبّه» آگاهي داد «على فساد ظنّهم و بطلان عقيدتهم بأنّ الممني ليس علّة للمني و لا البنّاء علّة للبناء و لا الزارع للزرع، بل حركة كلّ منهم علّة لحركة شيء آخر» حرکت يک امر باعث ميشود که امر ديگري حرکت بکند. بله بنّا براي اينکه حرکت اين گچ و حرکت آن سنگ و حرکت آن ملات را بغل هم ميگذارد تا. ولي آنکه بنا را شکل ميدهد اين هيأت است.
«و ذلك الشيء يصير مادّة بتلك الحركة، مستعدّة لأن يكسوها فاعل الكلّ صورة أو شكلا» کاري که انسان انجام ميدهد علت معدّه است. اين علت اعدادي، علت معدّه با علت حقيقي فرق ميکند. ما در فلسفه يعني اگر فلسفه را کسي نخواند نميتواند اين تحليل را داشته باشد اين تحليل اين آيات است. خدا ميفرمايد که کار شما امنا است کار شما حرث است نه خلق و نه زرع. اين کارها پس چيست؟ ايشان ميفرمايند که اين کارها در حد علت معده است. علت حقيقي و ايجادي، آن فاعل الهي است. «و ذلك الشيء يصير مادّة بتلك الحركة» اين ماده ميشود با اين حرکتي که آدم انجام ميدهد اين حرکت مثلاً نگاه کنيد انتقال نطفه از صلب به رحم اين انتقال حرکت است اين انتقال حرکت اين ماده ميشود. وقتي از آنجا به اينجا آمد وقتي نطفه در رحم قرار گرفت اين مجموعه کارها از مادر از پدر و امثال ذلک اين ميشوند ماده. صورت فيضان الهي است يا صورت است يا شکل است و امثال ذلک. اين «مستعدّة لأن يكسوها» براي اينکه بپوشاند اين ماده را «فاعل الكلّ» که خدا باشد «صورة أو شكلا» اگر انساني باشد نفساني باشد صورت است و اگر نه، جسم مثلاً. شکل مثلاً صورت جسميه صورت نوعيه و امثال ذلک.
«أمّا الأب:» اما پدر «فهو علّة لحركة المني» کار پدر امنا است حرکت مني از صلب به رحم. «و حركة المني إذا انتهت على الجهة المذكورة» اگر به دستي اتفاق بيافتد در جهت مذکوره باشد در رحم مادر قرار بگيرد «تأدّت لحصول المني في القرار» قرار مکين. منتهي ميشود که اين مني در قرار مکين قرار ميگيرد ولي «و أمّا تصويره حيوانا أو إنسانا و بقاؤه حيوانا و إنسانا فله علّة اخرى و مبدأ أعلي» ملاحظه ميفرماييد جواب اين شبهه است. بعضي ميگويند که ما شبهه داريم اين جواب شبهه به اين زيبايي. «نحن خلقناکم فلولا تصدقون» ميگويد ما خودمان خلق ميکنيم. ميگويند شما که خلق ميکنيد کارتان ايجاد است يا کارتان امنا است؟ شما کارتان زرع است يا کارتان حرث است؟ اين فاعل الهي نيستيد شما. اين فاعل طبيعي حداکثر کارش چيست؟ علت اعدادي است باعث ميشود تا آن فيض الهي اتفاق بيافتد. الآن مثلاً اين خورشيد نور تابيده اين شيء اگر از زير زمين در نيايد در مقابل خورشيد قرار نگيرد اين تابش نور که ندارد اين تابش نور در زماني است که در حقيقت اين اتفاق بيافتد يعني زمينه پيدايش اين شيء براي او فراهم بشود.
«و أمّا البنّاء فحركته» بنّا «علّة لحركة اللبنة» آجر. اين آجر از اينجا به اينجا منتقل ميشود «ثمّ سكونه» لبنه «بعدها و تركه الحركة علّة لانتهاء تلك الحركة» مدام اين را بگذاريم روي آن، آن را بگذاريم روي اين، اين کمکم کمکم باعث ميشود که اين حرکت منتهي بشود «و انتهاؤها علّة الاجتماع» وقتي اين حرکتها کنار هم قرار گرفت علت اجتماع اين بنا ميشود «و أمّا التشكّل المجتمع من اللبنات» يعني اين ساختماني که اين تشکّل و شکلي که متشکل است از چه؟ از اين آجرها «من اللبنات» که لبنه جمعش است «و حفظه و إمساكه مدّة، فله فاعل آخر» طرف ميگويد که علت اين ساختمان چيست؟ ميگويند بنّا است. اگر عل ساختمان بنّا است بنّا که مُرد اين ساختمان هم بايد از بين برود. ميگويند بنّاء علت معده است براي بنا، نه علت حقيقي. بله رابطه بين علت و معلول اين است که اگر علت رفت معلول هم بايد برود. اگر معلول رفت علت هم نبايد باشد. اگر اين بنّا علت حقيقي بود با رفتنش بايد اين بنا هم برود الآن ميگويند اين آقاي بنّا علت حقيقي که نيست علت اعدادي است که آن هيأت شکل بگيرد.
پرسش: غير از علت و معلول، اينکه اين بنا ... اين قوانيني که خداوند قرار داده وقتي اينها کنار هم قرار بگيرد بشود يک بناي محکم، اين هم ميتواند از اين جهت بررسي بشود.
پاسخ: ببينيد ما بايد ببينيم که آيا اسناد فعل به فاعل حقيقي است يا نه؟ اسناد اينکه اين لبنه اين آجر از اينجا به اينجا رفته است کار بنّا است يا نيست؟ بله. پس اين اسناد حقيقي است. البته ما عرفاني بحث نميکنيم.
پرسش: بحث من اين است که اين قانوني که خداوند قرار داده سيمان بچسبد و آجر را نگه دارد اين هم باز مثل همان نطفه ...
پاسخ: آن ايجاد است.
پرسش: يعني ميشود گفت که ...
پاسخ: الآن خدا سيمان را آورده، لبنه هم آورده گچ هم آورده، آقاي بنّا هم آمده اينهايي را که خداي عالم ايجاد کرده را کنار هم گذاشته. اين شده بنا. ولي اين حرکت مال آقاي بنّا هست اينجا.
پرسش: بحث من اين نبود بحث علت و معلول که فرموديد اگر آن از بين برود آن يک مطلب. ميگويم به اين صورت هم يک نگاه کنيم که اگر آن در حقيقت مثل همان ايجاد نطفه حساب بشود.
پاسخ: نه، اگر اينطور باشد خدا که الآن اين بنا را اينجوري خدا ايجاد کرده؟
پرسش: نه، بحثم اين است که حفظش را ميتوانيم از قاعده اينجوري هم حساب کنيم بگوييم اين را خداوند اراده کرده که وقتي آجر روي سيمان قرار گرفت و مستحکم شد حفظ بشود.
پاسخ: حالا چه کسي اين کار را کرده؟
پرسش: آن درست است آن شخص انجام داده.
پاسخ: آن قانون است. قانون را که نميشود اسناد فعل خارجي را به آن داد. ببينيد خداي عالم قانون داد.
پرسش: بحث کلياش را من گفتم.
پاسخ: بله، خداي عالم اين قانون را قرار داده که براي ساختن يک ساختمان اين آجر و اين مصالح و اين ملات و اينها لازم است اينها درست. اينکه خدا قرار داده است اين را ايجاد کرده است اين مصالح را خدا ايجاد کرد. اما اين بنا را آيا ... لذا فرمود که آيا بنّا علت است براي بنا؟ ميگويند نه، بنّا علت فاعلي است نه علت الهي. علت الهي چيز ديگري است. «فله فاعل آخر، هو الذي بقوّته يمسك السموات و الأرض أن تزولا».