1403/10/30
بسم الله الرحمن الرحیم
آیه34 الی37/ سوره واقعه/تفسیر
موضوع: تفسیر/ سوره واقعه/ آیه34 الی37
«قوله عزّ اسمه: ﴿وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ [34] إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً [35] فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً [36] عُرُباً أَتْراباً [37]﴾.
در مقام بيان موقعيت اصحاب يمين و همچنين نِعمي که خداي عالم براي اين گروه و اين دسته فراهم آورده است نکاتي تاکنون بيان شد و به اين فراز از سوره مبارکه «واقعه» رسيديم. اين يک بيان ويژهاي در حقيقت مطرح است اينکه بهشت آنچه را که در آن گفته ميشود مثال است نمونه است با اين بياني که الآن امروز ملاحظه ميفرماييد نشان ميدهند که مسائل قيامت را و بحثهاي بهشت و جهنم را با اين ملاکهاي دنياي ما نميتوانيم تعريف کنيم توصيف کنيم و امثال ذلک.
در بحث «فرش مرفوعة» ظاهرش اين است که فُرش جمع فَرش است و اين فرشها هم در يک منطقه رفيعي هستند «علي سرر» هستند جايگاه والايي دارند فُرش وضيع نيستند رفيع هستند پايين گذاشته نيستند مرفوع هستند و امثال ذلک. به قرينه آيات بعدي که فرمود «إنا أنشأناهن إنشاء فجعلناهن أبکارا» با اين ضميرها مؤنثي که دارند ميآورند بعضي آمدند گفتند که مراد از اين فُرش، فَرش نيست به جهت اين است که اين ضميرها دارد به آنها برميگردد و چون به يک معنا خانمها از جهتي به عنوان فراش معروف هستند در روايت پيغمبر(صلوات الله عليه) هم هست که «الولد للفراش و للعاهر الهجر» که از اين جهت به بانو هم فراش گفته ميشود. اينکه ميگويند تجديد فراش تجديد فراش، از يک جهتي به اين بانو هم فراش گفته ميشود و مراد از اين فرش مرفوعه يعني بانواني که داراي جمالاند داراي کمالاند داراي حُسن هستند. همانطور که فرمودند «نساء مرتفعات القدر في عقولهن و حسنهن و کمالهن» مراد از فُرش اينها هستند.
از کجا اين بزرگوار فُرش را به اين صورت معنا کرده؟ فرموده است همين «بدلالة تعقيبها بقوله إنا أنشاناهنّ» مراد از «إنا أنشأناهنّ» اين است که ما ايجاد ميکنيم يعني اين خانمها خانمهاي دنيايي نيستند اينها به انشاء و ايجاد الهي دارند ايجاد ميشوند اصحاب يمين به جهت رتبت وجوديشان به هر حال کساني که زوج اينها محسوب ميشوند و با اينها بناست زندگي بکنند در بهشت کساني هستند که به انشاء و ايجاد الهي انشاء ميشوند بنابراين فرمود «بدلالة تعقيبها بقوله إنا أنشأناهنّ إنشاء». «إنا أنشأناهن إنشاء» يعني چه؟ يعني اينکه ما ايجاد ميکنيم آنها ضمير مؤنث است و اين نوع از انشاء هم يک انشاء ويژه است مثل عالم طبيعت نيست که ماده طبيعي داشته باشد عوارض طبيعي جهان ماده را بخواهد داشته باشد. نه، اين يک نوع انشائي است که به حق نسبت داده ميشود «إنا أنشأناهنّ إنشاء» که يک نوع انشاء ويژهاي است. موجودات عالم خلق هم يک نوع انشاءاند اما انشاء خَلقي دارند که با ماده همراهاند. اما اينجا بحثهاي انشاء خَلقي که همراه با ماده باشد نيست لذا فرمود «إنا أنشأناهن إنشاء» که يک نوع از انشائي است که از ماده و امثال ماده مبرّا است. لذا فرمود «فجعلناهن ابکارا» اينها در حقيقت تازه و بکرند اينها چيز نيستند که قبلاً مورد تماس و مساس واقع شده باشند. اينها جديدند اينها حديثاند براي اصحاب يمين چنين موقعيتي هست که افرادي را خداي عالم به عنوان ازواج آنها چون ميخواهند زندگي بکنند در بهشت. اين زندگي کردن بايد افرادي باشند که کفّشان باشند همتايشان باشند برابري داشته باشند به لحاظ وجودي با اينها. و لذا اينها شايد از کساني که ... در نظام طبيعت بودند شايد نباشند. يک عده افراد خاصياند که ويژگيهاي آنها سنگين است در حد تراز ايمان تقوا طهارت نفس جهاد و اجتهاد و امثال ذلک اينها کساني هستند که کفو و همتاي اينها در طبيعت ممکن است وجود نداشته باشد و لذا خداي عالم براي اينها چنين افرادي را ايجاد ميکند. اين اصلاً يک پديده عجيبي است يک سخن عجيبي است که اينجور نيست که مثلاً فرض کنيد که همه کساني که اعم از مردان و زنان، زنان مؤمنهاي هم هستند در يک تراز بسيار بالايي از ايمان. اينها کدام مردها ميتوانند مثلاً يک فردي است مثل آسيه که همسر فرعون است که «رب ابن لي عندک بينا في الجنة» چنين فردي که نميتواند با يک مرد مثلاً مؤمن عادي زندگي بکند. چون آنها بحث کفو و همساني مطرح است در آنجا ميگويد «إقرأ و ارق» اگر کسي بيست تا آيه خوانده باشد بايد درجه بيستم باشد که اگر کسي دويست تا آيه خوانده باشد درجه دويستم باشد مثل اينجا نيست که ممکن است يک مردي در نهايت ايمان يک زني مثل زن نوح و لوط و اينها باشد يا يک زني مثل آسيه باشد يک شوهري مثل فرعون باشد اينجا که نيست. آنجا «ذلک يوم الحق» اگر بنا باشند اينها کنار هم باشند که حق نشد. اينجا نشأه باطل است نشأه حق و باطل است در عالم طبيعت چنين مقارنتي ميتوانيم ايجاد بکنيم بگوييم زن فرعون در آن حد از ايمان که «رب نجني من فرعون من عمله» اين حد. «رب بن لي عندک بيتا في الجنة» در اين حد. فرعون هم همسر اوست. اين ميتواند در دنيا باشد. يا از آن طرف يک شخصيتي مثل نوح که «سلام علي نوح في العالمين» يک همسري داشته باشد آن چناني. يا لوط چنين باشد. شما حساب بکنيد که در قيامت هم مثلاً يک همسر لوط را ميآوردند براي لوط؟ اينکه نيست. آقاي لوط با چه کسي ازدواج بکند؟ با چه کسي و کفوش کيست؟
«إنا أنشأناهن إنشاء فجعلناهن ابکارا عربا اترابا» اينها کساني نيستند که تراز اينها باشند. در روز قيامت و مخصوصاً در بهشت که «فيه رجال يحبون ان يتطهروا» بايد افرادي باشند که همتراز هم باشند کفو هم باشند. اينکه در باب زهرا(سلام الله عليها) است که پيغمبر فرمود اگر «لولا لم يکن علي علي وجه الأرض» کفوي براي زهرا(سلام الله عليها) نبود يعني همين. اينجا بايد نميشود تقارن باشد. ممکن است يک مؤمني در رده پنجاه باشد خانمش کمتر ايمان داشته باشد 49 باشد يا بالعکس. مؤمن روي پنجاه باشد ايمان خانمش بيشتر باشد و 51 باشد. اين 51 که نميتواند با پنجاه باشد. ميتواند عدد 51 در حد عدد پنجاه باشد؟ تراز حق آنجا مطرح است لذا خدا ميفرمايد که ما انشاء ميکنيم «و فرش مرفوعه إنا أنشأناهن انشاء» بعد «فجعلناهن ابکارا» اينها تازهاند اينها بکر هستند. اين ازدواج يک ازدواج جديد است و تازه است. آن کسي در عرض و عداد اينها قرار ميگيرد که در تراز اينها باشد و ما اينها را ايجاد ميکنيم. نه اينکه همانها را برداريم بياوريم نوسازي بکنيم و بازسازي بکنيم مرد را براي زن يا زن را براي مرد بازسازي و مقاومسازي بکنيم. اينطور که نيست. «إنا أنشأناهن إنشاء» اصلاً مسئله بهشت و جهنم را نبايد اينجوري مقايسه کرد.
«و فرش مرفوعه» يعني فراشهايي هستند که رفيعاند و مراد از رفعت يعني رفعت در حسن و کمال و جمال براساس اين تحليل و اينها کسانياند که در تراز همسرانشان ميتوانند قرار بگيرند. اينها چه کساني هستند؟ ما اينها را ايجاد ميکنيم. «إنا أنشأناهن انشاء فجعلناهن ابکارا عربا اترابا» يک عالم ديگري است ما فکر نکنيم که حالا اين زن و مردي که در نشأه طبيعت هستند همينجا حالا مدام با هم سر و صدا و جنگ و دعوا و امثال ذلک آنجا هم دارند دعوا باشد اين حرفها نيست. اينجور نيست. نظام آنجا کاملاً متفاوت است چون «ذلک يوم الحق» است. در يوم الحق مگر جدال داريم مگر مراء داريم مگر دعوا و چيزي داريم مگر حرفها وجود ندارد. يک زندگي ابدي دارند در آن زندگي ابدي اگر تراز نداشته باشند طبيعي است که اختلاف پيش ميآيد.
چرا در بين فرشتهها اختلاف نيست؟ اين همه فرشته به عدد قطرات باران، چطور اينها اختلاف ندارند؟ در تراز همديگر هستند و همديگر را درک ميکنند. دنياي ديگري است اصلاً ما نبايد مقايسه بکنيم. «مَثل الجنة التي وعد المتقون» مَثل است. اينجا الآن اين سه تا بخش را داريم «إن أنشأناهن انشاء فجعلناهن ابکار عربا اترابا».
پرسش: ...
پاسخ: اگر در اين ترازي که ميسازند کمکم ترازشان ميکنند يعني نه اينکه، چون آنجا به هر حلا از باب «ارقأ و ارق» است اگر خانم خواندن و بالا رفت و آقا نتوانست بخواند، پايين ميماند. اگر آقا توانست برود بالا، اين «ارقأ و ارق» يک قاعدهاي در آنجاست. اگر اينها توانستند در اين سوخت و ساز ابتدايي که وارد بهشت ميشوند در صحراي قيامت و در اين مواقف پنجاهگانه که پنجاه هزار سال طول ميکشد اينها توانستند در تراز هم قرار بگيرند با هم هستند. تازه اگر بخواهند اگر مثلاً بنابراين ما هم نميتوانيم با معيارهاي آنجا حرف بزنيم ما داريم به تعبيري واقعاً کورمال کورمال جلو ميرويم چون هيچ خبري از آن عالم نداريم. ما داريم براساس ظاهر که فرمود «إنا أنشأناهن إنشاء» ضمير هم که ضمير مؤنث است يعني ما ايجاد ميکنيم اين فُرش مرفوعه را که يعني نساء مرتفعات «في کمالهنّ و حسنهنّ و جمالهنّ» اينها است. اين «إنا أنشأناهن» اين هنّ به چه کساني برميگردد؟ قبلش يک نساء که نبود. قبلش که مرأه يا زني نبود. اين اول. اين التفاطي که اين بزرگوار دارد که مراد از اين فُرش که جمع فراش است و فراش به کنايه از خانم به فراش ميگويند مثلاً تجديد فراش کرديد يا «الولد للفراش و للعاهر الهجر» که فراش از باب کنايه به خانم هم اطلاق ميشود اينجا اين ضمير «إنا أنشأناهن» به فراش برميگردد يعني خانمهايي که مرفوعاند لذا «مرفوعة» مؤنث است. «و فرش مرفوعة» که داراي رفعتاند و حسن جمال و کمال و امثال ذلک دارند.
پرسش: ...
پاسخ: در مرتبه خودشان اشتهاء دارند.
پرسش: ...
پاسخ: نميتواند چراکه در مرتبه خودش ما تشتهي الأنفس. يعني اگر مرتبه ده است نميتواند مرتبه يازده را اشتهاء بکند اصلاً فکرش را نميتواند بکند.
پرسش: پايينتر را ميتواند فکر کند.
پاسخ: پايينتر را ميتواند اگر او مشکل ... تا اينجا خوانديم که «أَنْشَأْناهُنَ» أنشأنا يعني چه؟ «أي ابتدأنا خلقهنّ» ما خلقت و آفرينش اينها را آغاز کرديم.
پرسش: ...
پاسخ: اين أنشأناهن يعني إبتدأنا خلقهنّ. و بعد فرمودند که فاعل اينها در دنيا طبيعي است آنجا انشائي است. «فإمّا أن يراد بها اللاتي ابتدأ انشاؤهنّ أو اللاتي أعيد خلقهنّ على سبيل العود» مراد از انشاء «إنا أنشأناهن» چيست؟ يا انشاء ابتدايي است يا تجديد انشاء است. انشاء ابتدايي يعني اينها نبودند و اينها را براي بار اول داريم خلق ميکنيم. چرا؟ چون افرادي بايد همتراز اين مردها يا زنها، زنهاي مؤمنهاي هستند بايد يک عدهاي برايشان باشند البته فعلاً اينجا ضمير مؤنث است به زنها برميگردد. «إنا أنشأناهن انشاء» پس يک معناي از «أنشأناهنّ» يعني خلقشان ابتدايي باشد. يا اينکه نه، ما ميآييم همانهايي که قبل بودند به تعبيري که عرض شد بازسازي ميکنيم. نوسازيشان ميکنيم و تعبيرشان ميکنيم در حدي که در تراز اينها قرار بگيرند. «فإما أن يراد بها» يعني آن نساء «اللاتي ابتدأ انشاؤهنّ» که انشاء و ايجاد آنها را از اول آغاز ميکنند «أو اللاتي» يا آن فُرشي که «أعيد خلقهنّ علي سبيل الإنشاء» اينها قبلاً بودند ولي ما اينها را بخاطر لياقتها و شايستگيها و بسياري از اموري که از طريف شفاعت و غير شفاعت ميتوانيد برايشان ايجاد بکنيد، اينها را برميگردانيم در تراز اين اصحاب يمين قرار ميدهيم.
روايات در اين زمينه زياد نيست ولي جناب صدر المتألهين خدا غريق رحمتش کند يک حکيمي بود که واقعاً ببينيد اينکه شما ميبينيد هيچ حکيمي در اين تراز ملاصدرا اينجور از روايات را مطرح نميکند ولي چون ـ اين مطلب خيلي دقيق است ـ حکمت متعاليه هم نقل را هم عقل را هم شهود را راه ـ دقت کنيد ـ همه اينها را برهان ميداند نه اينکه فقط بگوييم عقل. عقل زبان برهان است ولي چون حکمت متعاليه عقل و نقل و شهود را کنار هم ميبيند لذا الآن اين روايات که نزد ايشان معتبر هست اين روايات را دارد بکار ميگيرد و استفاده ميکند. ميگويد جناب ام سلمه از پيغمبر سؤال ميکند که مراد از آيه «إنا أنشأناهن إنشاء» چيست؟ «و عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: إنّ امّ سلمة رضى اللّه عنها سألته عن قول اللّه تعالى:» ام سلمه از پيغمبر سؤال ميکند که «إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً» يعني چه؟ حضرت ميفرمايد «فقال: يا امّ سلمة، هنّ» دقت کنيد! «اللواتي قبضن في دار الدنيا عجائز شمطاء رمصا، [1] جعلهنّ اللّه بعد الكبر أترابا على ميلاد واحد في الإستواء» بسياري از اين زنهاي مؤمنه هستند اين زنهاي مؤمنه چه هستند؟ بالاخره پير ميشوند. رويشان سياه ميشود چروک ميشود. اينها را که با اين وضع محشور نميکنند بهشت که جاي اينها نيست همه اينها در حقيقت بايد به اصطلاح بازسازي بشوند نوسازي بشوند مردها هم همينطور هستند اين بحث زنها نيست مردها هم همينطور هستند. مرد پير که به درد کسي نميخورد. به درد خودش نميخورد همهاش بايد قرص و دارو و درمان باشد.
لذا ميفرمايد که مراد از «إنا أنشأناهن» مراد از «أنشأناهن» اين است که ما اينها را مجدداً ايجاد ميکنيم انشاء ميکنيم خلق جديد ... «هنّ اللواتي» کساني هستند که «قبضن في دار الدنيا» وقتي که از دار دنيا ميروند «عجائز» پيرزن هستند «شمطاء» يعني موي سرشان سفيد شده بيض و شعر رأس که يخالف سفيد و سياه شده اين را ميگويند شمطاء. يا «رمضا» که «وقع الشمس علي الرمل» وقتي آفتاب به سنگ ميخورد کمکم سياهش ميکند. اينها پيزن ميشوند شمطاء ميشوند رمضا ميشوند طبعاً اينها را بايد تجديد بکنند انشاء مجدد ميکنند.
پرسش: رمصا است يا رمضا؟
پاسخ: رمضا مثل رمضان. مثلاً به رمضان ميگويند رمضان براي اينکه شدت آفتاب وقتي ميخورد سياه ميکند. «وقع الشمس علي الرمل».
پرسش: ...
پاسخ: بله پوست سياه ميشود. ميفرمايد که «قبضن في دار الدنيا عجائز شمطاء رمضا» آن وقت «جعلهنّ اللّه بعد الكبر» بعد از اينکه اينها پير شدند «جعلهن» چه؟ «أترابا» اينها را تازه و بکر ايجاد ميکند «على ميلاد واحد في الإستواء» که اينها در حد استواء و در حد يکساني با ازواج و همسرانشان قرار ميگيرند. «كلّما أتاهنّ أزواجهنّ أبكارا» هر وقت که همسرانشان اينها را ميبينند ميبينند که تازهاند بکرند مثل زمان شصت سالگي هفتاد سالگي هشتاد سالگي نيستند که عجائز باشند. يعني پيرزن شده باشد يا مردها هم فرق نميکند. الآن چون بحث هنّ است دارند ميگويند. پيرمردان هم همينطور هستند اينها هم رمضا هستند يعني آفتاب به پوستشان خورده سياه شده، موي سرشان سفيد شده، عجوز شدند پشتشان خميده شده، اينجوري شدند. فرقي نميکند. در اين رابطه فرقي بين اين دو صنف مرد و زن نيست. حالا اينجا چون موضوع موضوع است اينجوري گرفته ميشود. به هر حال ميفرمايد که ما اينها را به تعبير حالا در اينجا مثلاً ميگوييم تجديد بناء ميکنيم. اصل بنيان نفسشان محفوظ است نفسشان که اصل هست محفوظ است ظاهرشان را ما تجديد ميکنيم تبديل ميکنيم به همان دوران جواني که اتراب بودند ابکار بودند.
«فلمّا سمعت عائشة» وقتي که عايشه از پيغمبر(صلوات الله عليه) چنين امري شنيد که اينها دوباره تجديد ميشوند عائشه احساس کرد که اين تجديدي مثل تجديد بناي ساختمان است که درد و نگراني و رنج دارد. فرمود نه، آنجا به انشاء است به ايجاد است «کن شابة» تمام شد و رفت. اينکه بخواهد تخريب وجودي بکنند خراب بکنند دوباره بسازند که نيست. آنجا با «کن فيکون» است. لذا ميفرمايد «فما سعمت رسول الله عائشة» يعني عائشه اين مطلب را از پيغمبر شنيد که اينها ميشوند «وجدهن ابکارا» «ذلك قالت: و أوجعاه.» واي بر اين درد و نگراني که حاصل ميشود «فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: ليس هناك وجع.[2] » آنجا جاي نگراني و درد نيست.
«و قالت عجوز» يک پيرزني «لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله:» به پيغمبر(صلوات الله عليه) عرض کرد که «ادع اللّه أن يدخلني الجنّة» از خدا بخواه که خدا مرا وارد بکند. «فقال صلّى اللّه عليه و آله:» پيغمبر(صلوات الله عليه) فرمود که «إنّ الجنّة لا تدخلها العجائز» پيرزنها که به بهشت نميروند. از ما چه توقعي داريد؟ مگر پيرزن به بهشت ميرود؟ اين خانم خيلي نگران شد با گريه و اينها برگشت. پيغمبر فرمود نه، برويد به او بگوييد که شما جوان ميشويد برميگرديد. از باب «إنا أنشأناهن انشاء» است. «إن الجنة لا يدخلها العجائز» هرگز کسي وارد بهشت يک سرزمين خرم و شادي و نشاط است اينها که نميتوانند «إن الجنة لا يدخلها العجائز. فولّت» اين خانم برگشت در حالي که «و هي تبكي» گريه ميکرد. «فقال صلّى اللّه عليه و آله: أخبروها إنّها ليست يومئذ بعجوز» اين خانم را که پيرزن هست خبر بدهيد که در قيامت شما به صورت عجوز و پيرزن محشور نميشويد در آنجا «عربا اترابا» است «و قرء الآية.[3] ». اين راجع به «إنا أنشأناهن إنشاء فجعلناهن ابکار».
اما «عربا اترابا» چيست؟ کلمه «عربا اترابا» اولاً ميفرمايند که اين عُرُب را شما ميتوانيد عُرب هم بخوانيد بخاطر ثقيل بودن دو تا ضمه کنار هم «عُرُبا اترابا». در يکي از آيات الهي است که اين آيه «عليه» بايد باشد «علي» در ميآيد بايد بگوييم «عليه» اما «عليهُ الله» ميگوييم اينجا سؤال است که چرا اين هاء ضمه دارد؟ ميگويند که از باب تفخيم است چون کلمه الله کنار ضمير است الله را بايد با تفخيم گفت عليهِ الله اگر بخواهيم بگوييم تفخيم نيست. بايد بگوييم «عليهُ الله» که آن هاء ضمه ميگيرد بخاطر کلمه الله که در کنارش هست «عليهُ الله» بايد خوانده بشود نه «عليهِ الله».
اينجا هم همينطور است ميگويد عُرُب چون باعث سنگيني است لذا بعضيها عُرب ميخوانند. قرائتي از بعض قراء بصره و کوفه و در لغت تميم و کبر اينطوري است ميفرمايد که در بعضيها آنجا آمده است که «عربا- بضمّ الراء. و قريء بسكونها» يعني به سکون راء. اول گفته که «و قريء الآية عُرُبا» به ضم راء «و قريء بسکونها» به سکون راء يعني چه؟ يعني عُرُب نخوانيد «عربا اترابا»، «تخفيفا:» بخاطر تخفيف. عُرُب هم جمع عَرَب است. «جمع «عروب» أي» منظور از عرب کيست؟ يعني عُرُب يعني زنهاي عرب يعني چه؟ «أي: متحنّنات على أزواجهنّ، متحبّبات إليهم، حسنات التبعّل» سه تا ويژگي براي اينها ميشمارند يک: اينها داراي آن محبتاند حنين يعني حنّت يعني آن محبت عميق را ميگويند حنين. حنّت دارند محبت عميق دارند نسبت به ازواجشان «أي متحنّنات علي أزواجهنّ» يک. دو: «متحبّبات إليهم» نسبت به آنها علاقمند با حب و دوستي برخورد ميکنند «حسنات التبعل» نسبت به همسرانشان حسن التبعل دارند خوب همسرداري خوب شوهرداري و اينها آنجا مطرح است.
«أترابا:» عربا اتراب» يعني چه؟ «متشابهات» اتراب يعني متشابهات. اين تشابه نه يعني تشابه جسماني. تشابه در مرتبه وجودي است. يعني اينها در مرتبه وجودي همديگر هستند کفو همديگر هستند. مشابه هماند از اين جهت است. «عربا اتراب أي: مستويات في السنّ» بله سنشان ميگويند که نوعاً در سن 33 سالگي در بهشت هستند هميشه 33 سالشان است. حرف مرد يکي بود آقا ميگفت حرف مرد يکي است! بيست سال قبل سؤال کردند که چند سالت هست؟ گفت چهل سال. بعد از بيست سال گفتند که الآن هم ايشان ميفرمايند که حرف مرد يکي است اينها همهشان آنجا حدود 33 سالگي هستند. «بنات» دختران و زناني هستند «ثلاث و ثلاثين، و كذلك أزواجهنّ» اينها آقايان
پرسش: ..
پاسخ: اوج جواني بالاخره يک چيزي هم ...
پرسش: ...
پاسخ: شما نظرتان به بيست سالگي است! «لما روي عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إنّه يدخل الجنّة أهل الجنة جردا مردا» جُرد يعني بدنشان مو ندارد. مُرد يعني صورتشان مو ندارد. در دنيا فعلاً ما بايد با همين صورت ... آنجا «جردا مردا» هست اينجا «پَشما پُشما» است. به هر حال اينجوري است مصلحت الهي و اراده الهي بر اين تعلق گرفته که اينجا آن آقا ميگفت که کُرک و پشمتان را ميريزيم! «عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم إنّه يدخل الجنّة أهل الجنة جردا مردا» اهل بهشت نه بدنشان موي دارد و نه صورتشان. حالا اينها همه را عرض کرديم ما چه نکنيم. همه اينها از باب تشبيه است «بيضاء» همه با يک بدن سفيد هستند. الآن فرض بلال حبشي با آن عظمتي که پيش پيغمبر و اهل بيت داشته اين با همان چهره با همان بيان با همان صورت که محشور نميشود. دنيا اقتضايش اين است. «و جلعناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا» اينجوري است.
«جعادا مكحلين» يعني آنجا سرمه دارند زيبايي دارند کَحل دارند و خوشعطر و امثال ذلک هستند