1403/10/03
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره واقعه
موضوع: سوره واقعه
همانطور که مستحضريد بحث در سوره مبارکه «واقعه» براساس اينکه اين سوره اختصاصاً راجع به قيامت هست و همه مباحثي که در باب قيامت هست چه در اصل قيامت و چه در تطوراتي که براي افراد در قيامت هست را دارند نشان ميدهند و سورههاي مختص سورههاي هستند که فقط و فقط پيرامون يک موضوع در آن سوره بحث ميشود؛ مثلاً در باب قدر و شب قدر اين سوره مبارکه مختص است به مسئله شب قدر و شؤونات شب قدر و احکام شب قدر و امثال ذلک. اين هم همينطور اين سوره مبارکه مختص است به مسئله قيامت و آنچه که در قيامت ميگذرد.
در ابتداي اين سوره بعد از اينکه اصل قيامت را اثبات ميکنند و بيان ميفرمايند که «إذا وقعت الواقعة و ليس لوقعتها کاذبة خافضة رافعة» بعد از اصل اين قيامت اثبات قيامت، ميپردازند به اينکه ميفرمايند «و کنتم ازواجا ثلاثة» شما انسانها به سه دسته تقسيم ميشويد در قيامت. همانطوري که در دنيا هم انسانها سه قسمت هستند «الناس ثلاثة عالم ربّاني و متعلّم علي سبيل النجاة و همج الرعاء» اينجا هم اتفاقاً همين بحث را در کلمات قصار حضرت کلمه صد و چهل و هفتم هست حاج آقا روزهاي چهارشنبه که بحث ميکنند همين بحث را دارند و اين نکته را فرمودند که همه مباحثي که اهل بيت(عليهم السلام) دارند شرح آيات الهي است و اگر علي بن ابيطالب اينجا ميفرمايد که «الناس ثلاثه» براساس همين است که در قرآن هم اين سه بخش آمده «و کنتم ازواجا ثلاثه».
دسته اول را مقربين تشکيل ميدهند «و السابقون السابقون اولئک المقربون» مقربون را عرض کرديم که آنها اوصافي دارند که اين اوصاف فقط در جهت قرب به حق ميتواند معنا داشته باشد. ما يک کارهاي ابتدايي داريم يک کارهاي متوسط داريم و يک کارهاي عالي. کارهاي عالي در ساحت حق سبحانه و تعالي معنا پيدا ميکند. انسانها حتي ملکوتيها جبروتيها حتي در اين حد نيستند؛ لذا ميگويند مثلاً ملائکه مقرب. ملائکه مقرب که اين چهار ملک مقرب هستند که يکي مسئول حيات است حضرت اسرافيل، يکي مسئول ممات است حضرت عزرائيل، يکي مسئول رزق است حضرت ميکائيل، يکي مسئول علم است حضرت جبرائيل، اينها در حقيقت ملائکه مقرباند. مقرب يعني چه؟ اينها حکمشان حکم قرب به حق است لذا اينها اسمي ندارند عنواني ندارند يعني ما عنواني نميتوانيم بر آنها بگذاريم مثلاً بگوييم انسانهاي چيز؟ چه ويژگيهايي ميتوانيم؟ ما مثلاً در حد همين ملکات نفساني ميتوانيم بگوييم انسان کريمي است، انسان خليقي است، انسان شجاعي است، انسان رشيدي است، اين مسائل است. ولي وقتي رسيد به تخلق به اخلاق الله مؤدب به آداب الله معلم به علم الله، اينجورياند. شما وقتي ميخواهيد زيارت جامعه را در ارتباط با اهل بيت(عليهم السلام) ملاحظه بفرماييد ديگر نميگوييد که اينها انسانهاي عالمياند انسانهاي فرزانهاياند انسانهاي صاحب ملکاتاند. نه، همه اينها را وصلشان ميکنيد به حق سبحانه و تعالي معدن العلم است، خزّان العلم الهي هستند، «بکم فتح الله و بکم يختم» و امثال ذلک که اينگونه از اوصاف در ارتباط با اين انسانهايي است که ما در تعبيرات خودمان ميگوييم انسان کامل. تعبيرات حِکمي و عرفاني. ولي در تعليمات الهي اينها به عنوان ولي الله شناخته ميشوند يعني عنواني که خدا در قرآن و در بيانات اولياي الهي هست اينها را ميگويند ولي الله.
حالا اين ولي الله گاهي اوقات رسول هم هست گاهي اوقات نبي هم هست، گاهي اوقات حجت هم هست اينها ديگر مظاهر ولايتاند. اگر حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) که اين ايام هم ايام منسوب به آن حضرت هست اين ولي الله بود. وقتي ولي الله بود ميتواند در قالبهاي لذا حجت الهي هم هست سخن او حجت خداست معصوم است که عصمت از مظاهر ولايت است. اگر کسي به مقام ولايت رسيد ولايت تامه رسيد ميتواند در مظهريت رسالت ظاهر بشود در مظهريت امامت ظاهر بشود در مظهريت وصايت. اينها همه تعيناتياند که از پس پرده ولايت به ظاهر ميشوند.
اين مقام شامخ ولايت که برترين مقام است «وَلِي» يعني از پس حق سبحانه و تعالي درآمد از پي حق برآمد ميگويند ولي. اين ولايت يک فوق العاده است همين رسالة الولاية مرحوم علامه در حقيقت در اين مسير است و تحرير رساله را که حاج آقا انجام دادند راجع به اين است. در نزد اهل معرفت همين انسان کامل همان ولي الله است که اينها آن را در قالب انسان کامل دارند توصيف ميکنند که در همه حضرات حاض هستند.
مقربين را در آن نشأه ميشناسند با آن بيان ميشناسند اينها کسانياند که محکوم به حکم اللهاند الآن اهل بيت(عليهم السلام) را ما ميخواهيم حکم بدهيم چه بگوييم مثلاً؟ الآن پيغمبر(صلوات الله عليه) راجع به علي بن ابيطالب حرف ميزند چه ميگويد؟ ميگويد «علي مع القرآن و القرآن مع علي» اين است نه اينکه علي عادل است علي شجاع است اينها حرفهاي ماست ولي پيغمبر که دارد او را معرفي ميکند با تعاريف الهي تعريف ميکند «علي مع الحق و الحق مع علي» يعني اين تعبير را چه کسي ميتواند بکند که در مقام تفسير، حاج آقا هم تصريح دارند که اينکه ميگوييم «علي مع الحق و الحق مع علي يدور الحق مع علي حيثما دار علي» البته حق در مقام فعل، نه حق در مقام ذات که مختص به مقام ذات الهي است. منظور اين است که اينها از خود تهياند و مملو از شؤونات الهياند.
اين را ملاحظه بفرماييد دو تا شأن دارند يک شأن تخليه کامل به اندازه سر سوزني هم از خود چيزي ندارند تخليه کاملاند. وقتي تخليه کامل شدند اگر يک درصد هم باشد نميشود، چون ولايت يک امر نابي است ناب با يک درصد هم سازگاري ندارد. تخليه کامل آن وقت تجليه است و جلاي تجلي حق است و هر چه دارند اين است. اگر 99 درصد و 99 صدم درصد حق يعني جا داشته باشد يک صدم از يک درصد بخواهد باشد اين حجت نيست اين معصوم نيست اين نميتواند پيامآور حق باشد، چون به هر حال آن ناخالصي طبعاً. بايد اينجور کامل. اينکه ميفرمايد «و يطهرکم تطهيرا» «يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» اين تطهيرا يعني صاف کرده هيچ چيزي باقي نگذاشته هر چه هست آن جان پاک و خالصي است که غير از آن نيست. اينها محکوم به آن حکم هستند اينها با عشق حق. ما مثلاً يک سلسله احکامي داريم بعد ميگوييم مثلاً «و الله يحب المحسنين» اينها در اين مرحله دارند زندگي ميکنند. نه اينکه تکليف باد وظيفه باشد دستور خدا باشد اين حرفها گذشته است. رسيدند به مرحله عشق. وقتي خداي عالم ميگويد «و الله يحب المحسنين» اينها هم به عشق حق احسان را دوست ميدارند. نه اينکه احسان را به عنوان «ان الله يأمر بالعدل و الإحسان» از آن باب باشد. يک وقت ميگويد «إن الله يأمر بالعدل و الإحسان» براي انسانهاي متوسط. يک وقتي ميگويد «و الله يحب المحسنين» براي انسانهاي عالي که با محوريت عشق و محبت دارند زندگي ميکنند.
آياتي که ما تاکنون خوانديم در ارتباط با مقربين بود و آيات مقربين را شما الآن فضاي آيات را مقايسه بکنيد الآن همين که از آيات مقربين ما آمديم پايين، از اين به بعد داريم اصحاب يمين را ميخوانيم «و اصحاب اليمين ما اصحاب اليمين في سدر مخضود و طلع منضود و ظل ممدود و ماء مسکوب و فاکهة کثيرة لا مقطوعة و لا ممنوعة» اين سطح از مقام را دارد برايشان تشريح ميکند. اما آنجا چه بود؟ آدم وقتي ميخواهد ببيند «في جنات عاليه» فلان و فلان بعد ميفرمايد که «بأکواب و اباريق و کأس من معين لا يصدعون عنها و لا ينزفون» خيلي احکام را وقتي ما مقايسه ميکنيم دو نوع از احکام نشان ميدهد که دو مرحله از وجود را. الآن شما دقت بفرماييد فرمودند «کنتم ازواجا ثلاثة» دسته اول مقربيناند «و السابقون السابقون اولئک المقربون في جنات النعيم» «في جنات النعيم» نه جنت. «في جناب النعيم» نعيم صفت مشبهه.
به هر حال شرايط آنها براساس اين وزني که اين آيات دارند خيلي شرايط والايي است متعالي است يعني واقعاً همانطوري که «لا يقال بهم احد»، اصحاب يمين هم قابل مقايسه با اصحاب مقرب نيستند. اينها سطحشان متفاوت است. ما وارد الحمدلله تاکنون مباحثي که گذشته البته ما که در سايه داريم زندگي ميکنيم. واقعاً ما در سايه اينها داريم زندگي ميکنيم. اين حرفها کجا، اينها حقائق عينياند. ما اظهار عجزمان حتي از سايهاش هم هست خيلي مسئلهاش فرق ميکند. به هر حال اميدواريم إنشاءالله رجاء اين معنا را داريم که إنشاءالله بهرهاي از اينها نصيب ما هم بشود.
اما مرحله دوم رسيدند به مرحله اصحاب يمين ﴿وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ﴾ اولاً يک تعجب و شگفتي دارند اينجا ميگويند اين تعجبي که هست که فرمود ﴿وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ﴾، اين تعجب از باب تفخيم است از باب تعظيم است. ﴿وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ﴾، واقعاً افرادي که به هر حال در يک مرحلهاي از ايمان واقع ميشوند که اينها در نشأه طبيعت با اينکه بودند با اينکه بالاخره راه برايشان باز بود که مسير معاذالله معاصي و گناهان و اينها را طي بکنند اينها را کنار زدند راه الهي را انتخاب کردند امر الهي را پذيرفتند گرچه به عنوان تکليف بود گرچه به عنوان از باب عشق و محبت زندگي نکردند اما اينکه «ان الله يأمر بالعدل و الإحسان» براساس عدل و احسان زندگي کردند. «اقم الصلاة» براساس اين دستورات است تکاليف الهي را محترم شمردند و اين تکاليف را عمل کردند و شدند اصحاب يمين و ابرار. اينها جزء اينها هستند. اينها هم عظمت دارند اينها هم انسانهاي کمي نيستند. اينهايي که ميتوانستند مثل ديگران هر کاري که بخواهند ديگران انجام بدهند آزادانه انجام بدهند اينها خودشان را مقيد کردند به امر الهي خودشان را مأمور کردند موظف کردند که به امر الهي عمل کنند اينها هم بسيار شريفاند لذا جاي تعجب دارد ﴿وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ﴾، آنهايي که ميتوانستند در نشأه طبيعت مثل ديگران ببخشيد افسارگسيخته حرکت بکنند و هر کجا که خواستند بروند و بيايند و عمل بکنند و حلال و حرام برايشان فرقي نميکند نجس و پاکي فرقي نميکند صحيح و فاسد فرقي نميکند برايشان، اينها آمدند و گفتند نه، ما به امر الهي عمل ميکنيم هر چه خداي عالم اگر گفت صحيح است صحيح، اگر فاسد است فاسد. اينها مهم است اينها ارزش است. اينها ارزشهاي الهي را محرم شمردند.
اينها را ارزش دانستند دستورات الهي را معاذالله بياعتنايي نکردند محترم و عزيز و گرامي شمردند عمل کردند حکم خدا را خوب عمل کردند گوارايشان باد و اصحاب اليمين ما اصحاب اليمين که اين ميفرمايد که اين «ما اصحاب اليمين» از باب تعجب است از باب تفخيم و تعظيم است و اين را بيان فرمودند.
اين تيکه را بخوانيم ما «قوله عزّ اسمه:» نام خدا عزيز است نامش شريف است «عزّ اسمه» يعني اين اسم عزيز است مسمّي که بجاي خود. «[سورة الواقعة [56]: آية 27] ﴿وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ [27]﴾ «لمّا ذكر» دقت کنيد ميخواهد دو مرحله را بگويد. دو مرحله وجودي است. ما که در حکمت داريم بحث ميکنيم اين حکيم الهي دارد بحث ميکند دو مرحله از وجود است ما ميآييم چون مرحله وجودشناسي نداريم مرحله وجود نميدانيم چيست، کساني که مثلاً حکمت نخواندند فکر ميکنند که يک دسته هستند اينجورياند يک دسته هم اينجورياند. نه اين دستهاي که اينجوري هستند آن بالا هستند بالاي مرحله وجودياند اين دسته که اينجا هستند پاييناند اينها با آنها قابل مقايسه نيستند.
«قبورهم في القبور اسمائهم في الأسماء» يا بگوييم «اسمائکم في الأسماء قبورکم في القبور» اما «ما احلي اسمائکم و اعظم شأنکم» شما هم در بين مردم هستيد قبر شما در بين مردم است اسم شما در بين مردم است چون بين مردم زندگي ميکنيد اما «فما أحلي اسمائکم و اعظم شأنکم» اينها که عادي نيستند. ما اينها را تنزل داديم آورديم پايين اما اينها که در اين سطح نيستند. اين را بايد توجه کنيم.
ما که بالاخره به لطف الهي در فضاي حکمتيم ميفهميم که وجود هست و وجود مراحل تشکيکي دارد مشکک است يک مرتبهاي از او صد است يک مرتبهاي از او هفتاد است يک مرتبهاي پنجاه و يک مرتبهاي سي و کمتر اين را ميفهميم. مرتبه سي و عدد سي به عدد صد مگر ميرسد؟ «لا يقاس سي نسبت به صد». قابل مقايسه نيست «سي لا يقال بصد» اينجا هم دو مرتبه وجود است مقربين يک مرتبه برترند و اصحاب يمين يک مرتبه پايينترند اصلاً قابل مقايسه نيستند. حالا که قابل مقايسه نيستند ما ميبينيم که چه جايگاهي دارند؟
لذا ميفرمايند که «لما ذکر بعض» يعني جناب حق سبحانه و تعالي «بعض آثار مناقب المقرّبين» وقتي بعضي آثار و منقبتهاي مقربين را برشمردند «أراد أن يذكر بعض نتائج محاسن السعداء و جزاء أعمالهم» حالا ميآيد مرتبه وجودي اصحاب يمين را بيان ميکنند مرتبه وجودي مقربين را اول مطرح کردند و احکام آنها «نتائج محاسن السعداء و جزاء أعمالهم» اين آقا که در اين مرتبه است آثار وجودياش چيست؟ يک عالم و فرزانه با آدم معمولي فرق ميکند. آن آثار وجودياش مؤثربودن است ايجاد است انشاء است فلان است فلان است اين کمتر است. ميفرمايد ما وقتي حق سبحانه و تعالي ذکر مقربين را داشت و بعضي از آثار و محاسن وجوديشان داشت جزاي اعمالشان را هم به آنها گفت. الآن اينجا هم همينطور، بعد از آن وارد اين شدند.
«أراد أن يذکر بعض نتائج محاسن السعداء و جزاء أعمالهم، فذكرهم أوّلا» اول اينها را ذکر کرد اصحاب اليمين و بعد چه؟ «و عجب من حالهم» و تعجب کرده از حال اينها «تفخيما لشأنهم في حسن مآلهم» اينها بازگشت خوبي داشتند. آفرين بر اينها. اينها صادقانه زيست کردند مؤمنانه زيست کردند براساس اراده حق زيست کردند سبک زندگي به تعبير امروزي را تبديل کردند براساس تکاليف الهي. اين تکليف را براي خودشان يک حالا يک وقت يک انساني است که تکليف برايش شرافت است مشرف شديم نه مکلف، اينها فرق ميکنند. آنهايي که تازه اينها باز نسبت به کساني که براساس محبت زندگي ميکنند فرق ميکند. بعضي خلّتاند بعضي کمتر و بعضي بالاتر هستند. اين «ما» ماي تعجبيه است. «و اصحاب اليمين ما اصحاب اليمين» که اين بايد تفخيما خوانده بشود. در قرائتها و اينها اينجوري است.
يک بياني يک روزي حاج آقا ميفرمودند معلوم نيست آن وقتي که حضرت جبرائيل ميآمد مثلاً سوره «توبه» را به پيغمبر ابلاغ بکند چون سوره «توبه» سوره غضب الهي است لحنش چهجوري بوده؟ لحن حضرت جبرائيل(سلام الله عليه) که به پيغمبر داشته سوره «برائت» را ابلاغ ميکرده اين لحن چهجوري بوده؟ عصباني بوده ناراحت بوده چه بوده بالاخره؟ اين مثل سورههاي که ديگر نيست. يک وقت ميگويد «بسم الله الرحمن الرحيم تبت يدا ابي لهب و تب» يک وقت ميگويد «بسم الله الرحمن الرحيم انا اعطيناک الکوثر» اينها که يکسان نيست. اين «بسم الله» براساس «إنا اعطيناک الکوثر» معنا ميشود آن «بسم الله» براساس «تبت يدا» معنا ميشود خيلي فرق ميکنند.
بنابراين ميفرمايد اين «ما» ماي تعجبيه است. وقتي ميخوانيم «اصحاب اليمين» همينجور نگوييم «اصحاب اليمين ما اصحاب اليمين» اين حرفها نيست. «اصحاب اليمين ما اصحاب اليمين» اگر بدانيد که چقدر اين اينجوري بايد خوانده بشود اينهايي که ميخوانند بايد اينجوري بخوانند. حالا ملاحظه بفرماييد ما وارد تعبير ايشان فرمودند که نتايج محاسن سعداء و جزاء اعمالشان بشويم.
ببينيد عرض کنم حالا يک بحثي را در پيش داريم همين ميفرمايد که ما يک سلسله مطالبي را از قرآن ملاحظه ميکنيم ولي نميدانيم که واقعيتش چيست. «في صدر مخضود و طلح منضود و ظل ممدود و ماء مسکوب» اينها را. ميفرمايد که بعضيها ميگويند که «في ظل ممدود» که ما خيلي در ايران خودمان هم ظل ممدود زياد داريم اين خيلي چنين. ايشان ميفرمايد که اين ظل ممدود عنوان مشير است چه بسا ظل ممدود ظاهرش اين باشد ولي حقيقتش به گونهاي ديگر است. ببينيد مثال ميزنند خودشان بيان ميکنند ميفرمايند که اين انسان روزهدار دهنش بالاخره يک بويي ميکند اين بو بويي است که ظاهرش خوب نيست ولي در روايات اين است که اين از خلوف و بالاترين عطر برتر است. ميگويند آن چيزي که در ظاهر هست باطن اين نيست که همين باطن ميشود. باطن اين ببخشيد بوي بدن مثلاً دهن چيست؟ ميگويد وقتي الهي باشد ميشود خلوف. خيلي فرق ميکند.
پس بنابراين شما نبايد به اين ظاهر نگاه کنيد. الآن حور و قصور ميگويند اوه «إلي ما شاء الله» ما داريم. مگر حور و قصور کم است؟ اين حور و قصور عنوان مشير است ميگويند يا جنسش فرق ميکند يا نوعش فرق ميکند يا فردش فرق ميکند فرد اعلاي حور و قصور کجاست؟ اين حور و قصود گذراست امکاني است حادث است محکوم به فناء است فلان و فلان هر نقصي دارد شما بفرماييد امکان است. همه فقرها در اينجا خوابيده اين حور و قصور اين جايي. اما آن حور و قصور ابدي هست هميشگي هست نفادپذير نيست عمرش طولاني ميشود هميشه جوان است شما قدرت داريد اين ساختمان را همينجور نگه داريد. چند سال که شد ميبينيد که ساختمان وا رفته. يک بادي ميآيد يک طوفاني ميآيد يک زلزلهاي ميآيد هيچ.
بنابراين اينها را قابل مقايسه ندانيد. شما يک زندگي حساب بکنيد که لا نفاد، مرگ در آن وجود ندارد. اين زندگي با آن قابل مقايسه است؟ بنابراين هيچ وقت فکر نکنيد که عناويني که ما براي لذتهاي دنيايي داريم لذتهاي بهشتي ذکر ميکنيم مثل آن چيزي است که در دنيا ميبينيم. «مثل الجنة التي وعد المتقون» اين است تازه مَثلش اين است نه اينکه خودش اين باشد لذا اين الآن ميخوانيم.
پرسش: ...
پاسخ: فاني است اين يکي است. ولي ببخشيد خود همان لذتي که هست پنج دقيقه بعدش ده دقيقه بعدش چيست؟ غصهاي که هست نگراني که هست ناراحتي که هست آدم بهترين غذا عسل را ميخورد فلان ميکند پسفردا ميبينيد که يک جور ديگري در ميآيد. اينها همهاش هست اينها همهاش آفت است. دنيايي که عالم حجاب و ماده است ما که کمال مطلق نداريم.
پرسش: ...
پاسخ: لذت محض است بعد هم درجاتش خيلي بالاتر است شما ببينيد حالا از باب باز هم تمثيل مقايسه کنيد آن چيزي که آدم در عالم خواب يک غذا يا طعامي را ميخورد با عالم بيداري. آن چيزي که هست در عالم خواب من ده سال قبل چه اثري به ما داده؟ همچنان هست نفادپذير نيست.
پرسش: ... قرآن تلاش نکرده اين لذتهاي بهشت را رؤيايي نشان بدهد يعني ...
پاسخ: نه، رؤيا رؤياي ماست رؤيا واقعيت است.
پرسش: ... قرآن چنين تلاشي نکرده
پاسخ: تلاش لازم نيست بکند. چون واقعيت مثال منفصل همين است. لازم نيست قرآن تلاش بکند چه بگويد؟ اين فقط ما هستيم که بايد تلاش بکنيم خودمان را به مثال منفصل برسانيم. آن چيزي که چطور انبياي الهي رؤياي صادقه دارند؟ رؤياي صادقه يعني چه يعني حقاً در خارج واقع است ما رؤيا رؤيا ميدانيم. رؤيا يک واقعيتي است يک مثال متصل داريم که هيچ. يک مثال منفصل است آن مثال منفصل يک عالمي است چندهزار برابر عالم دنيا. اصلاً قابل مقايسه نيست.
«قوله عزّ اسمه: [سورة الواقعة [56]: الآيات 28 الى 31] ﴿فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ [28] وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ [29] وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ [30] وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ [31]﴾» عرض کردم يک بار ديگر مرور کنيد اين دو تا دسته از آيات را. آن دسته از آياتي که راجع به مقربين است که عرض کرديم بيشتر نشاندهنده شأن است و آنچه که اينجا اظهار ميشود اين فقط يک نمادي است که ميخواهد آن واقعيت را نشان بدهد. «السدر»: شجر النبق. [1] و «المخضود» ما لا شوك له. و أصل الخضد عطف العود اللين، فكان المخضود لكونه لينا رطبا لا شوك له غالبا» يک درختي است که از او به درخت سدر ياد ميشود. سدر يک درختي است شجرهاي است که عطر و بوي خوشي دارد و ويژگياش اين طوري که الآن ميگويند مخضود است. مخضود يعني اينکه خالص گل است خالص جلوههاي شجري است «لا شوک له» يعني تيغ ندارد مرطوب است رطوبت دارد و بدون تيغ است. ما الآن درختهايي که اينجا داريم درختهايي که اين جناتي که در دنيا هست در روسيه بوديم از روسيه که برگشتيم «إلي ما شاءالله» درخت اما يک درخت ميوه ندارد. يک پرتقالي يک سيبي يک اناري و اين حرفها را ندارند. فقط هويج است که زير زمين است يخ بزند ميگفت اگر يخ بزند يا سيبزميني است ميوههاي آنها اينجوري است. يا سيبزميني است يا هويج است به محضي هم که زمين زير يک و دو شد شخم ميزنند چون همه خراب ميشود اگر ببخشيد بعضي از حيوانها بخورند. اين است، ندارند.
بنابراين هر درختي که نيست «إلي ما شاءالله» آن درخت سرسبز هم هست. ولي يک باران بيايد يا يک تگرگ بايد يا يک يخ بيايد تمام ميشود. اصلاً قابل مقايسه نيست در هر جهت آدم نگاه بکند قابل مقايسه نيست. اجازه بدهيد که جلسه چهارشنبه متأسفانه در خدمت شما نيستيم ميشود براي روز يکشنبه آينده إنشاءالله. فردا من متأسفانه نيستم وگرنه در خدمت شما بودم دوستان در فضاي مجازي هم لطفاً در جراين باشيد که ما يکي از ارحاممان مرحوم شده يعني پسردايي ماست و مجبوريم آنجا حضور پيدا بکنيم و در خدمت شما نيستيم. عذرخواهي ميکنيم إنشاءالله روز يکشنبه آينده اين بحث قرآني عظيم و ارزشمند را دنبال ميکنيم.