« فهرست دروس
درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1403/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 جلسه 87//تفسیر آیت الکرسی

موضوع: تفسیر آیت الکرسی // جلسه 87

 

جلسه هشتاد و هفتم از تفسير آيت الکرسي از تفسير جناب صالحين به فقره و هو العلي العظيم رسيده ايم خب همون طوري که از بحث هاي گذشته گذشت مرحوم صدرالمتألهين سيد آيات قرآني رو که آيت الکرسي هست رو به بيست فقره تقسيم کرد و براي هر فقره هم يه مقاله اي تدوين فرمود و در هر مقاله اي هم بخش هاي مختلفي رو با عناوين مختلف اين بخش که علي يول آيم هست بخش يازدهم هست و مقاله يازدهم هم به تفسير اين بخش مرتبط است که در چند لطيفه مسائل اين بخش رو تبيين مي فرمايند و فيه لطايف در اين قول در اين سخن چند لطيفه است لطيفه اول در خصوص نظم آيات است که چگونه اين آيات به هم مرتبط زنجير منسجم و نسبت اين فقره يازدهم با فقرات قبل چگونه هست خب بحث آيات الهي مستحضريد که نوع با اسامي حق سبحانه و تعالي ختم مي شود ذيل هر آيه اي معمول دو اسم از اسماي الهي ذکر مي شود که نشان از آن است که با تن که اون دو اسم مضمون اين آيه تضمين مي شود و اين اسامي تضمين کننده معاني و حقايقي هستند که در اون آيه بيان شده اگر آيت الکرسي رو ما در حقيقت بخواهيم بررسي کنيم از ابتداي آيت الکرسي الله لا اله الا وحي القوم لا تعهد حسنه ولا نوم له ما في السماوات و ما في الارض بديش الا ابن يعني ما بين ايدي ماخلفهم يون به شم الا ماشا وصف عکاسيه السماوات و الارض براي يهود حفظم و عليه العظيم اين وب العلي العظيم ضامن مضمون اين آيه ايست که تاکنون با اين فقرات ده گانه اي که خونده شد به فقره يازدهم مضمون اون ها تضمين مي شود خب اين اسم علي عظيم در حقيقت معناي بلندي رو با خود دارد که جناب متلين در لطائف مختلفي که الان بيان مي کنند اون معناي بلند رو دارند تبيين مي کنند زيرا آنچه که تاکنون در باب آيت الکرسي از ابتداي الله لا اله الاالله که ده فقره اش گذشت با عظمت و علو شان و منزلتي که اين فقرات ده گانه داشت ظل اسم علي عظيم که در حقيقت تامين کننده همه اينا هست اين ها تامين مي شوند و لذا نسبت علي عظيم براي کليه اين ده فقره اين است که مضامين اون ها رو ما بايد از اسم علي و اسم ايم که با هم تنک داشتن در حقيقت فرا بگيريم حتي اين دو ذکري که در حال رکوع گفته مي شود سبحان ربي العظيم و بده و سبحان ربي العلي بده در حقيقت همون مضمون علي ي عظيم رو دارد رکوع رو با عظيم و سجده را با علي در حقيقت تامين مي فرمايد بنابراين نکته اي که در بحث نظم و انسجام فقرات اين آيات وجود دارد به وسيله علي عظيم بايد اين زنجيره و اين انسجام حفظ بشود از اين جهت کيفيت نظم اين فقرات رو ما در سايه علي عظيم مشروع شاهد خواهيم بود

لطيفه العلي في کيفيت نظمه به ما سبب چگونه علي عظيم با گذشته اش ارتباط دارد ارتباط اينه که با سبحانه و تعالي اسبت و از حل مخلوقات من العرش الکرسي علو في الم و في الخلق الکمال القدر و الحکمه تابا الکبري و و تضرر به اذا الي عظمت رفع وسن بالا و حق بال مدحت علم و السن خب با اينکه عظمت هستي و آسمان هاي هفت گانه و زمين هفت گانه و آنچه که در آسمان ها و زمين هست رو خداي عالم از عرش و کرسي تا موجوداتي که در تمام طبقات هستن همه و همه اينا رو در سايه علي عظيم آفريده است و براي اين که خداي عالم قدرت خودش را اظهار کند و کمال قدرت و حکمتش را بيان کند و بعد در سايه يک قدرت فوق العاده يعني آنچه را که بتواند تمام اين وس کسيه السماوات و الارض در اوج قدرت در اوج علو و رفعت در اوج عظمت اين موجودات رو آفريده آفرينش اين ها در سايه اين اسم علي عظيم هستش و لذا مي فرمايند که خداي عالم با اين دو اسم داره اون ردع کبريايي و عظمت رو برانداز خود قرار مي ده تا نشان بده که آنچه که در آسمان ها و زمين آفريده شده است جايگاه عظيم و رفعت و بل دارد و شايسته جناب حق است که ردا کبريايي عظمت و علو شايسته الهي اين ها ارائه مي شود وه سبحانه و تعالي بما بعد از اين که اثبات کردند و بيان کردند و اظهر مخلوقاتي که مخلوقات خودشون رو از عرش و کرسي و هفت طبقه آسمان و موجودات في ما بينهما و اونايي که در بين آسمان و زمين هستند اونايي که در خود طبقات هستند وسط و اظهر مخلوقات العرش الکرسي علو في المرتع و عظمت في الخلق که اين نشانه از علم علو و عظمت هست براي اين که نشان بدهند که اين از کمال قدرت الهي اين کار برمي آيد و هرگز از موجود ديگري ساخته نيست او و اين قدرت و عظمت الهي است که اين را ايجاد کرده است ثاني اظهار کمال القدر و الحکم علم در آن وجود دارد و معرفت و آگاهي در آن وجود دارد و هم قدرت در اين وجود دارد که اين جور نيست که قدرت بدون آگاهي يا آگاهي بدون قدرت باشد و اين علي عظيم تامين کننده قدرت و حکمت است با اين معنا به ردا الکبري في الارض و علي حق سبحانه و تعالي رد کبريايي و بزرگي و برتري رو در کسوت عزت و برتري و علو نشان داده است و تضرع از ال عظمت رفع والسلام و خداي عالم اذ عظمت و پوشش به اصطلاح اون سردوشي که در حقيقت به دوش گذاشته مي شود اون نشان عظمت رو در حقيقت به حق سبحانه و تعالي مربوط مي داند هم در رفعت و هم رفع وثن که ثنا همون درخشش و تابناکي است اون که در قرآن آمده برقه يعني از درخششي که از برقش برمي جهد و بنابراين حق سبحانه تعالي اولي و حق بالد وسن اگر بناست کسي ث و ثنا و ستايش براي او باشد شايسته ترين و علي يقه به مقام مدح و ثنا حق سبحانه و تعالي است و لذا فقال تعالي و علي اگر کسي بخواهد کسي را مدح و ثنا بکند تنها کسي که شايستگي مدح و ثنا دارد حق سبحان تعالي است

زيرا اين عظمت وجودي را از عرش و کرسي تا آسمان هاي هفت گانه و نظاير آن را آفريده است لعل و فش بلوم و سلطان صبحانه تعالي علو در شان خودش رو دارد خودش که برتر از آن است که علي عظيم باشد در مرتبه ذات اين علي عظيم در مقام فعل است و در مقام فعل هم رفعت و عظمت و علوش و سلطنتش کام در اين شان و آفرينش و خلقتش مشهود است لهو فش و آدم و السلطان فمن علي في الآخره و به الهي بنابراين هر کسي که علوي دارد از اوست هر کسي که شان و عظمت و مقامي دارد از اوست او سلطه علو و عظمت و رفعت است و من علي في الآخره اگر کسي در آخرت و قيامت بلندمرتبه شد و برتري و رجحان پيدا کرد اين بدون ترديد از اعلي و علو بخشي حق سبحان تعالي و به الي علي و من من از من في الدنيا و به تعظيم ببخشيد و منع و الدنيا اگر کسي در دنيا به عظمت و رفعت مقامي رسيده است اين به تعظيم اين به جهت التعظيم نيز که خداي عالم به او داشته است و به تعظيم قدوم وصلي اگر کسي در دنيا صاحب مقام و رفعتي شد اگر کسي رو در دنيا تعظيم مي کنند و بزرگ مي شمارند اين وجد به جهت آن است که خداي عالم که صاحب علو و عظمت است اين عظمت را بخشيده است و به تعظيم حق عظم وصلي بنابراين فسون بن الوين و سبحان رب العلي منزه است پروردگار ما که عظمت جز شان اوست و او در عظيم بودن به عنوان صفت مشبهه عين مقام فعل اوست و همچنين علو مرتبه داشتن در مقام فعل از جايگاه پروردگار ماست صبح به نام آوين و سب رب العلي خب اين لطيفه اول بود که مناسبت بين اين فقره با فقره قبل رو بيان فرمودند

اما در لطيفه ثانيه بحث اين است که اين علو و عظمت عمل به عنوان دو وصف اضافي شناخته مي شود وصف اضافي يعني اينکه ديگران هم في الجمله عظمتي دارند اما حق سبحانه و تعالي علو و عظمتش از ديگران بيشتر و برتر است البته اين معنا رو بايد بيشتر بهش توجه بکنيم اين جور نيست که ديگر موجودات داراي عظمت و علوي باشن و اين علو و عظمت مستقل از خودشون باشه همون طور که الان فرمودند و به اعلا در سايه بزرگ کردن ديگران يافت به تعظيم در سايه تعظيم و بزرگ کردن ديگران ديگران بزرگ مي شوند چه در دنيا و چه در آخرت هر کس به علو و عظمتي رسيده است در سايه اعلاي الهي و تعظيم الهي هستش بنابراين اگر ما اين ها را دو صفت اضافي مي دانيم براي اين هستش که موجودات ديگر هم عظمت شون را و هم علوش را از جايگاه الهي دارند اعلم ان علو الحق ومت صفتان اضافه ثابت ثابت له تعالي بالقياس الي عادل عبد و تصور به اثبات وجود غير تعالي اگر عبد آمد و براي موجودات ديگر هم وجودي قائل شد اين گونه از اوصاف هم به تبع اين تفکر براي اون ها حاصل مي شود وگرنه اگر هستي را منحصر به ذات الهي بدانيم اين علو و عظمت فقط مختص به ذات او خواهد بود همان گونه که وجود مختص به ذات اوست اعلم ان الحق و عظمت صفتان اضافات ثابت له تعالي بالقياس لت عادل عبد و تصور العبد و اثبات الوجود غير تعالي اگر براي غير حق سبحانه و تعالي انسان وجودي قائل بشه و معتقد باشه که مث اون موجودات از عظمت و علو برخوردارند اين دو صفت براي حبس و مقالات در اين صورت اضافي تلقي خواهد شد و الا فليس لما صبح و وجود ان في جنب وجود تعالي حتي ي صف بالو بالقياس الي غيره اگر ما به ديد توحيدي هستي را بنگريم در جهان هستي غير حق وجود ندارد تا بخواهد متصف به صفت علو و عظمت باشد اين علو و عظمت همان گونه که وجود منحصر در واجب است اين علو و عظمت هم منحصر در وجود واجبي است و الا علي لما صف الله وجود نفي جن به وجود تعالي حتي تس غير الله بالو بالقياس الي غيره نه انسان تصور به قلم لنفسه وجود مستقل اگر انسان به ديد عقل بنگرد غير از خدا وجود ندارد بقيه هرچه هستند مظاهر و مجله اويند و ذرات اويند همان طوري که قرآن بر اساس آيات نظام هستي را طراحي کرده و معرفي کرده است

هرچه که در نظام هستي است آتن در ذات و وصف و فعل و اثر در همه اين مراحل چهارگانه اين ها جنبه آيتي دارند و هيچ کدام جنبه حقيقت و وجود ندارد طبيعي است که اين گونه از اوصاف کمالي هم براي اين ها بالعرض خواهد بود و نه به ذات همون طوري که اسناد وجود به موجودات عالم اسناد مجازي و بالعرض است اسناد اين گونه از کمالات هم استناد بالعرض خواهد بود بله اگر انسان به نگاه عقلي ننگرد بلکه به نگاه وهمي بنگرد ممکن است براي غير خدا وجود قائل بشود براي شجر و حجر ارض و سما عرش و فرش کرسي و قلم بخواهد وجود قائل بشود اگر وجود قائل بشود اون ها را هم به وصف علو و عظمت مي شناسد و خدا را هم مي شناسد در اين صورت اين علو و عظمت مي شود وصف اضافي نه انسان تصور و به قوت اله نفس وجود مستقل براي خودش خودشو موجود مي دونه وجود مستقل مي دونه و به واسطه وجود هل موهوم چون اين وضع به اصطلاح وجود خودش را يک وجود مستقل مي دونه و اين گونه توهم کرده است ي تهمت که العالم و افراد العالم وجود مستقل فکر مي کنه که براي عالم هم افراد و موجودات مستقلي هستن اون وقت يقه الي ها وجود حق اون وقت مي گه که مث عالمم بزرگ انسان هم بزرگه اون وقت وقتي مقايسه مي کنه اين ها رو با خدا که خدا علي عظيم است اينا هم هست ولي اون علو و عظمت بيشتري دارد لذا مي شود وصف اضافي يس و اين شخص متوهم اليه ها يعني به اين افراد و به اين اشخاص وجود حق را بعد مي گ ف فهو توصيف مي کند خدا را بالو باعظمت و در اين مقايسه قياس بين موجودات و پروردگار عالم وصف علو و عظمت را به صورت اضافي به خدا استناد مي دهد سم به قدر ما يظهر لو قصور و وجودي و ضعف و قصور الوجود الامکان و ضعف وجود امکانت يزيد و في نظره علو و الحق و عظمت خب خودشو بزرگ مي دونه عالم بزرگ مي دونه موجودات عالم بزرگ مي دونه اما وقتي مقايسه مي کنه اين ها رو با خداي عالم مي گه عظمت الهي بيشتر است و علو حق برتر است يزيد ف نظر اون وقت اضافه مي شود در نظر اين انسان متوهم علو الحق و عظمت و لحاظ المعني غير از اين جهت گفته شده است که ان الظهور انسان سبب خفا الحق في هذا العالم قاعده اي است بسيار قاعده قابل توجه و قابل اعتنايي است مي گن که معمول جناب صد مطالعه اين گونه از قواعد رو استاد مي کنه از آنچه که اهل معرفت در آثارشون آوردن اين قاعده بسيار قاعده قابل توجهي است مي فرمايد که ان الظهور انسانه سبب خفا الحق فياض العالم اگر ما مي بينيم که انسان خيلي به اصطلاح ک فرد داره و براي خودش صاحب خود را صاحب علو عظمت مي دونه هرچه که انسان به خودش روي بياره از حق سبحانه و تعالي غافل ميشه و حق مخفي ميشه و انسان ظاهر هرچه که انسان همان گونه که امروزه در بحث هاي اومانيستي قائلن به اينکه اومانيست ها معمول انسان گرا هستن خب وقتي انسان گرا بودن ديگه خداگرايي کم کم حذف مي شود هرچه اين انسان گرايي قوي تر باشد خداگرايي ضعيف تر است و بالعکس هر چه که خداگرايي قوي تر باشد انسان گرايي ضعيف تر خواهد شد و لحاظ المعني قيل ان الظهور انسانه سبب خفا الحق في هذا العالم به قدر انکسار و به ميزان که انسان خودش را شکسته ببيند و فقره و سوره و فنا و فنائي يظهر له وجود الحق و بقا الحق و علو الحق ق و کبريا آهو هرچه انسان خود را بزرگ ببيند ماز الله خدا کوچک مي شود و مخفي مي شود و هرچه انسان خود را کوچک و ناچيز و ناتوان و ضعيف و قابل دو سور و فنا ببيند حق در چشم او عظيم خواهد شد و به قدر کهسار و به ميزان اين که انسان خودش را شکسته ببيند وقت قاره و دو سوره اي و که يک موجود فقيري است و زوال پذير است و فناپذير است اگر خودرو اين گونه شناخت يظهر له وجود الحق و بقا الحق اين جا ديگه وقتي خودش رو نديد خدا را به صورت روشن مي بيند حجاب خودي حافظ از ميان برخيز اگر انسان خودش را از اين منيت ها به درآورد و خودرو نبيند حق در چشم او ظاهر خواهد شد اظهار له وجود الحق و بقا هلو و کبريا و قضا در همين رابطه اين قاعده رو جناب صد متلين يه مقدار دارن بازش مي کنن و قيل اي ز که ناز العالم يک غول ديگه در کنار اون قول آمده که چي که عالمه خيال يعني اين عالم يعني عالم طبيعت عالم خيال است

خب عالم خيال چيه ويژگي عالم خيال اين است که حقايق درش معکوس ديده مي شود برعکس ديده مي شود اونجوري که بايد باشد اونجوري که هست ديده نمي شود يوت آف ها ديده مي شود در اين عالم خيال الاشيا علي وجه انعکاس و الکس انعکاس يعني عود و بازگشت برعکس ديده مي شود فورل مطبوع تاب اوني که مطبوع است و مخدوم است خادم ديده مي شود تابع ديده مي شود و برعکس اوني که تابع است مطبوع ديده مي شود اوني که خادم است مخدوم ديده مي شود فورل مطبوع تاب ان اي يل مخدوم و خادم فرا الطبع مطبوع ايور الخادم مخدوم و همچنين فرا المصور ظاهرا ف از ظاهر مست را اوني که محجوب است و پيچيده هست و هر چه که در حقيقت براي او هست در خفا و کون هست ظاهر و آشکار است الان انسان هرچه از کمالات دارد اين کمالاتي است که به تعظيم و اعلاي الهي براي انسان حاصل شده اين انسان مستور ظاهر ميشه خب اون حقيقتي که کمالات رو به ذات دارد که ظاهر است اين مستور ميشه بلکه بالاتر موجود معدوم ميشه و معدوم موجود اين عالم خيال همه حقايق رو برعکس نشون ميده اوني که موجود است مثل حق سبحانه و تعالي اين را معدوم مي انگارد و اوني که معدوم است مثل انسان که حالا بيان مي کنند که کل شي هالک الا وجهه همه چيز اين ها در هلاکت در نابودي اينا چيزي از خودشون ندارن هيچ جنبه کمالي براي اون ها نيست معدوم اند اما موجود پنداشته مي شود بله و ولم وجود و معدوم و معدوم موجوده في الحق موجود و الخلق مفقود و في الحال يکون به عکس زا هذا حق موجود خلق مفقوده اما در عالم خيال چون امور برعکس لحاظ مي شود ما خلق را موجود مي دانيم و حق را معاذ الله مفقود و في الحال يکون ب عکس هذا و کذا حق ظاهر الجليل و خلق مستور خفي و في السبع واقعيت از اين است که حق سبحانه و تعالي همه کمالات را در نهايت عظمت و جلوه و روشني دارد اما انسان خيال زده مختال دنيايي که در عالم طبيعت هست خود را حجاب وجودي قرار داده و چون به خود مي نگرد انساني گراست از خداگرايي کام غافل است و حق جلي آشکار را خفي ناپيدا مي داند و کز الحق ظاهر الجليل و الخلق و مستور خفي و بالعکس در حس اين است که حق مخفي است و خلق جلي و ظاهر هستش و اذا اخذ انسان و فن زوله و نقصان و الحب في من منظر الامکان و عاد قليل الي ما له و حسب ذات من الخ خلل و الف استعفا حق في شهود علو و عظمت و جلال و کبريا ف في کل فنائي يظهر عليه الحق بقا و في کل تواضع ين کشف عليه لب تعالي کبريا اولي تانکو ف مي فرمايد که اگر انسان آمد خودبين شد و حجاب وجودي خودش را خودش قرار داد طبيعي است که بر اساس اين نوع از نگرش انسان ظاهر مي شود و خدا مخفي مي شود

اين انسان دنيا زده است انسان دنيا زده از نظر حکيم و عارف اين است که خود را معيار و ملاک قرار بدهد و در اين صورت خداي عالم مستور و مخفي انسان ميشه آشکار و ظاهر اما اگر نه انسان بر اساس خردمندي و عقل گرايي ديد خودش در مقابل حق هيچ چيز نيست هرچه که هست کمالات حق است اين گونه خودش را يافت و در اين مسير معرفتي قرار گرفت آنگاه است که خداي آدم را در ظل عظمت و علو کبرياي اش مشاهده مي کند و الي احد انسان في نزول و نقصان و لطفي منازل الامکان وقتي انسان خودش را ديد که به حسب ذات اين گونه است خوب که دارد در منازل امکاني به سر مي برد و آد قليل الي ما له حسب ذات من الخير و الف و اين معنا را در هستي خودش يافت که مملو از خلل و نقصان و فقدان هست در اين نوع از معرفت استعفاي الحق في شهود دهي علو و عظمت و جلال و کبريا اينجاست که مي تواند خدا را ببيند اين اگر حجاب خود را خودت را و منيت را کنار گذاشت ديگه خودش رو نديد خودش رو نديد به معناي اينکه تعين خودش را هستي خودش را و احيان کمالات رو به عنوان ظهورات حق جلوه هاي حقير اون گاه است که حق را ستايش مي کند مدح مي کند و او را صاحب علو و عظمت مي داند و اذا اخذ انسان في نزول و نقصان و البوطي مناص الامکان و عده قليلي له حسب ذات من الخير و الف اگر انسان اين مسير معرفتي رو پيش گرفت است الحق شهودي علو و عظمت و جلال و کبريا از اين به بعد خدا را در يک مرتبه معرفتي برتر مي بيند و علو و عظمت و جلال و کبريايي او را شاهد خواهد بود

اين جاست که مي فرمايند در اين صورت انساني که فاني مي شود حق آشکار مي گردد اگر در فقره قبل و پاراگراف قبل کرده بود که انسان که آشکار مي شود حق مخفي مي گردد الان برعکس في کل فنا فنا يظهر عليه دل حق بقا روشن مي شود که او ف است و حق باقي است کل تواضع ان هر تواضعي که هر خضوعي که خشوع و تزلزلي که در پيشگاه پروردگار عالم دارد که بايي خدا براش آشکار مي شه و اينکه خودش در نهايت فقدان و فقر و ضعف هستش الفقر و فخري اين جا آشکار مي شود که انسان با حقيقت الهي روبرو مي شود و عظمت او را مي بيند في کل توازن کشف عليه در رب تعالي کبريا اون و عظمت عظمت و کبريايي رو مي بينه لذا حالا تطبيق اين حقيقت رو با از کار سجود و رکوع بفرمايند و تراک قولو ف انحنا کعب رکوع سبحان ربي العظيم وقتي انسان خضوع کرد تواضع کرد و منحني شد در مقابل حق به وسيله رکوع اينجاست که عظمت الهي را مي بيند سبحان ربي العظيم و بحمده که آشکار مي شود اون گاه که انسان به لحاظ وجودي منحني بشود و من خط در پيشگاه حبس و تعالي و في هويه به سجود اگر از حالت انحنا به درآمد و سجود رو انتخاب کرد و سقوط خود را و هبوط خود را در منظر امکاني ديد خب طبيعي است که اين جا خدا را درون مرتبه برتر مشاهده مي کند سبحان ربي الا اعلي و بحمده کي بر زبان يک انسان موحد آشکار مي شود اون گاه که هوي کرد به سجود در خاضع ترين و ذليل ترين شرائط وجودي قرار گرفت و هکذا قليل قليل و از اين مرحله هم باز پست تر ميشه ذليل ميشه الي ان ازم وجود او بال کلي تا که هيچي از خودش رو نمي بيند و هرچه که هست اين جا فنا مطلق اتفاق مي افتد و يب الوجود الحقوق اين ج اسم واحد قهار ظاهر مي شود تا قبل از اين مرحله که مرحله رکوع و سجود بود اسم علي عظيم داشت اما از اين مرحله که پايين تر و تزلزل کامل شد اسم واحد قهار بر او جلوه خواهد کرد و يب الوجود الحق لوح دل قار صبحانه تعالي اين اسم آشکار مي شود و منها يعلم عصا را مجهود العابدين خب الان در اتفاق اين سه مرتبه از مراحل معرفتي رو باز مي کنند مرتبه اول علي عظيم است مرحله دوم واحد قهار است مرحله سوم کل شاه کل شي هالک الا وجهه هستش بنابراين اگر ما مي گيم که خداي عالم علي علي عظيم العلي العظيم در حقيقت از خود گذشتيم کمالات و امتيازات خود را کام فاني در کمالات الهي دانستيم از اين بعد خدا را با سبحان ربي العظيم و بحمده و سبحان مربي الا اعلي بده مدح ثنا ثنا و ستايش داريم و منها ان يعلم انسا را مجهود العابدين نهايت تلاش انسان هاي عابد و عارف في عبادات و علوم ليس الا تصحيح نسبت الامکان بله موجود ممکن خب بله به جهت امکان يه سلسله کمالاتي براش حاصل مي شه اما اين کمالات چشم رو خيره مي کنه و انسان به حساب اين کمالات خودش غره مي شه اما اگر در امکانش بنگرد نه در کمالاتي که به جهت امکان به اوصاف افاضه شده است امکان خودش رو مورد تحليل قرار بده مي بينيد که در نهايت ذلت است چون در حال امکان هيچ کدوم از کمالات حاصل نيست امکان يک ظرفيتي است که و است که براي انسان اون کمالات و ايجاد مي کند اگر انسان به کمالاتش خيره بشود خدا را علي و عظيم نمي بيند

اما اگر در امکانش خيره بشود او را علي عظيم ميد و منها ان يعلم انسا را مجهود العابدين و العارفين في عبادت مقصود نهايي در عبادت عابدين و عارفان چيه و هم عابد عبادت عارف علم که اينا لش مرتب اند و مربوط به اين دو هستند عصا مجهود العابدين چيه ليس الا تصحيح و نسبت الامکان و حفظ و مرتبت الف و افتخار عجز و انکسار نهايت تلاشي که عابد و عارف انجام مي دهد عابد در ظرف عبادت و عارف در ظرف معرفت مي يابد که در نهايت فقر و فاقه هستش حفظ مي کند مرتبه فقر و فاقه و افتخار را و عجز و انکسار را لبافي شهود وجود الغار عابدين و عارفين وقتي در نهايت قرار گرفتن ديگه براي غير هيچ شاني قائل نيستند لبافي شهود وجود اغيار و لکم في الدار غيره ديار نمي باشد در نزد اين عابدين و عارفان در سراي هستي غير از واجب سبحان تعالي احدي احدي غير از خدا براي عابد و عارف وجود ندارد

بنابراين ما سه مرحله از عبادت و معرفت داريم يک مرتبه از عبادت را علي عظيم تامين مي کند که اين ها دو وصف اضافي و ثابت براي حق اند اگر اين عبادت و معرفت کامل تر شد به مرحله واحد قهار مي رسد که قهر الهي براي احدي جايي نمي گذارد که لکم في غيره ديار و در مرحله نهايت اصلا انسان به اين جا مي رسد که کام مي بيند صحراي هستي هرچه که هست در هلاکت و اصلا کل شيان حال کن نه سلک يلک نه هرچه که هست در هلاکت و نابودي است و تنها موجود حاضر هي قوم هستش ف قوله تعالي و علي الذين به نظر الي قوم که لهم بقاي الوجود المي اون دسته از مردمي که براي غير خدا يه سلسله وجودي قائلن که بر اساس توهم اون ها را موجود مي دانند خب خدا را با وصف علي عظيم مي شناسند اما دسته ديگري که در اين عبادت و معرفت قوي تر حرکت کردن او خدا را واحد قهار مي شناسد تا قبل از ظهور ساعت و قيامت خدا اين گونه است اما در صحراي قيامت روشن خواهد شد که هيچ چيزي فکان سراب هيچ چيزي موقعيت وجودي نداشت و قول و کل شي هالک الا وجهه اين به حسب نفس الامر واقع است ازل و ابدا بالقياس الي الخلقه جميع يعني همه موجودات من ال آزال علي العباد در حد سراب بودند و هالک بودند و تنها حق سبحانه و تعالي در آينه وجود اين ها تابيد اين ها در حقيقت همان طوري که در مرايا و آيينه ها عکس فکر مي کرديم که اين صاحب عکس در آينه هست نه روشن شد که صاحب عکس بيرون هستش و قول و کل شي هالک الا وجهه و حسب نفس الامر ازل و ابدا بالقياس الي الخلقه جمي الحمدلله اين مرتبه و اين لطيفه اول و دوم هم تبيين شد.

logo