1404/01/16
بسم الله الرحمن الرحیم
/ رحيق مختوم/الحکمة المتعالية
موضوع: الحکمة المتعالية / رحيق مختوم/
به هر حال عرض کنم که روز اول امروز هفدهم فروردين 1404 است و روز اول تحصيلي 1404 ـ 1405 محسوب ميشود عملاً و همزمان است با ماه شوال که بعد از ماه مبارک رمضان بود طبعاً اين سفر الهي ماه مبارک رمضان براي همه إنشاءالله براي کشور نظام جامعه و مراکز علمي حوزهها خصوصاً حوزه علميه قم طبعاً با خير و برکت و عنايت الهي است به هر حال دلهاي آماده و مهيا در مقام پذيرش عنايتهاي الهي به هر حال مستعدترند. طبيعي است که در هر دورهاي و فصلي اقداماتي و نوع نگاهي رويکردهايي حاصل ميشود و اين مبارک است از اين جهت که استفادههاي بهتري براي جامعه بشود إنشاءالله.
آنچه که خداي عالم براي افراد ميپسندد و بدان راضي است اين است که إنشاءالله همواره در حال تحول و صيرورت به سوي او باشند. اين مسير الي الله که «إليه المصير» است اين تحقق پيدا بکند. بحث تحولگرايي که بحث روز جامعه مدرن هست و آنطوري که اعلام کردهاند در حقيقت امروزه سواد را در سازمانهاي بينالملل به دانستن و به نوشتن و به خواندن و اينها نميدانند در اين دوره سواد يعني تحولگرايي يعني انساني که اهل تحول باشد اهل صيرورت باشد دگرگوني باشد در يک جايي ثابت نماند ساکن نباشد حالا فرق بين ساکن و ثابت هم خيلي زياد است، چون اصلاً ثابت يک موجود مجرد است ولي ساکن در مقابل سکون در مقابل حرکت مال يک موجود مادي است.
خداي عالم ويژگي ممتازي که به عالم طبيعت بخشيده ويژگي حرکت و تغيير است هيچ ويژگياي بالاتر از ويژگي تغيير در عالم ماده نيست که هر موجودي ميتواند به موجود ديگري تبديل بشود و انسان خاکي و ترابي انساني بشود الهي. در تفسير آية الکرسي مرحوم صدر المتألهين شايد سي چهل صفحه بحث در همين رابطه صيرورت و تحول دارد که چهجور ميشود که يک انساني که با يک فطرت الهي آفريده شده معاذالله در مسيري قرار ميگيرد که بشود اصحاب نار. «هم اصحاب النار، اهل النار»؟ اين کلمه اصحاب براي اهل معرفت و اهل حکمت مانند جناب صدر المتألهين خيلي معنا دارد. ما شايد کلمه اصحاب را در حد همين مصاحبت جزئي و مصاحبت و همراهي مادي و بدني بدانيم ميگوييم اين عده اصحاب مدهاند ا اين عده اصحاب مثلاً. اما در نوع نگاه اهل معرفت و حکمت اصحاب يعني تحول وجودي يافتن و به سمت آن موجودي که در صحبت و مصاحبت با او هست قرار گرفتن.
اصحاب نار اين تعبير وقتي ميگويند که فلان شخص را عذاب کردند، اين فلان شخص را عذاب کردهاند معنايش اين نيست که او ناري شده. نه، عدهاي هستند که ناري ميشوند همانطوري که عدهاي هستند که نوري ميشوند. اين تحول وجودي است يک انسان ترابي ناري ميشود يک انسان ترابي نوري ميشود اين ميشود صيرورت اين ميشود تحول. يک تحول ناصواب به سمت اسفل سافليني حرکت کردن و يک تحول صواب که به سمت نور علي نور حرکت کردن است. «يکاد» يا «تکاد ضيتها تضيع ولو تمسسه نار» «نور علي نور». اين ضيت وجود انساني به حدي لطيف ميشود به حدي پاک و پاکيزه ميشود که اگر به تعبير جناب صدر المتألهين نار تعليم به او نخورد حتي مشتعل نميشود اين «ولو تمسسه نار» اين «ولو تمسسه نار» ميگويد نار تعليم بشري. آن چيزي که به او ميخورد نور است و آنچه که باعث ميشود انسان ترابي به يک انسان نوري تبديل بشود و صيرورت اتفاق بيافتد اين مال يک موجودي است يک انساني است که به برکت ماه رمضان که ماه طهور است شهر طهور است شهر تمحيص است شهر تخليص و خالص شدن است اين اتفاق ميافتد.
يک سخني را در ارتباط با سوره مبارکه «اعلي» جناب صدر المتألهين دارند که اين صحبتها را شما در حکمتشان کمتر ميبينيد. در سوره مبارکه «أعلي» ميفرمايد که «سيذکر من يخشي و يتجنبها الأشقي الذي يصلي النار الکبري» اين نار کبري چيست؟ اين نار کبري! يک سؤال اين است که خود شيطان که جنسش از نار است اين چهجوري عذاب ميشود؟ جنسش از نار است! ميگويند شيطان از يک نار برتر معذب ميشود. اين نار کبري است. يک نار صغري داريم که اين نار و عذاب جسماني است. يک نار کبري است که عذاب روحاني است. عدهاي عذاب جسماني دارند و عدهاي عذاب روحاني دارند. شيطاني که عالم است و عامد است از نار کبري برخوردار است. يعني از آن نار معذب ميشود. «يتجنبها الأشقي» أشقي غير از شقي است. أشقي آن موجود و آن انساني است که عالماً و عامداً با اينکه راه براي او باز است در عين حال. يک وقت است که راه باز نيست بسته است انسان به سمت معصيت ميرود، اين مثلاً شقي ميتواند محسوب بشود. ولي يک نفر راه حلال دارد راه صحيح دارد اما عالماً عامداً راه حرام را و راه فاسد را انتخاب ميکند اين را ميگويند أشقي. «و سيجنّبها الأشقي» أشقي آن انساني است که ميفهمد آنچه که خدا و پيغمبر برايش آوردند نور است هدايت است و سعادت است و در عين حال عالمانه و عامدانه اين را کنار ميزند.
اوست که اجتناب ميکند از آن طرف «قد أفلح من تزکّي و ذکر اسم ربه فصلّي» از آن طرف ميفرمايد که «و سيجنبها الأشقي الذي يصلي النار الکبري» أشقي معذب به عذاب روحاني است. عذاب روحاني يعني چه؟ يعني نه تنها جسمش معذب است به نار، روحش هم معذب است به نار که «نار الله الموقدة تطلع علي الأفئدة».
صيرورت گاهي وقتها در جنبه منفي است خداي ناکرده به آن سمت ميبرد. گاهي اوقات هم از اين طرف «قد افلح من تزکي و ذکر اسم ربه فصلّي» اينها هم هست در حقيقت. جامعهاي که مخصوصاً جامعه حوزوي چون جوامع در حقيقت از جامعههاي علمي خودشان متأثرند هر چه که مسير علمي الآن شما ملاحظه بفرماييد اگر يک موبايل دست من و شما هست براي اينکه دانشگاهها و مراکز علمي که از علوم پايه رياضي گرفته تا تکنولوژيهاي بلند اينها را گرفتند الآن همه ما متأثريم از اين صنعت موبايل. همه ما در همه زندگي از ساعت بگيريد تا قبله بگيريد تا رفت و آمدها تا تعيين وقتها تا قرارها دهها اصلاً ميگويند يک انقلابي است در بحثهاي صنعتي صنعت موبايل. موبايل يک دستگاه نيست. بسياري از صنعتها را موبايل خاموش کرده صنعت ساعت، ساعتها الآن ديگر ساعت کار تشريفاتي شده است کاري نيست که دقيق و به ثانيه و به لحظه و دهها کار ديگري که ميشود انجام بشود.
الآن مديريتهاي کلاني که ميخواهد اتفاق بيافتد از طريق همين موبايل اتفاق ميافتد. اينها متأثر از چيست؟ از جوامع علمي است. اين جوامع علمي که تحصيلاتشان در مراکز دانشگاهي و اينها در علوم پايه بود و بعد در رياضيات و بعد در مهندسي و بعد در تکنولوژي و بعد بشر الآن متأثر از آن حادثه است. ولي به لحاظ مسائل انساني الآن ما تحول نداريم. ما به لحاظ مسائل انساني تحولمان بسيار بسيار محدود است و در فضاي عالم طبيعت هم بيشتر نيست. آنچه که رسالت حوزههاي علميه است امروزه اين است که بتوانند توليد فکر بکنند به گونهاي که جامعه را در حقيقت به مسائل فکري در حوزه بحثهاي اعتقادي بکشانند دعوت کنند وادار کنند و تحول فکري ايجاد بکنند. اينکه ميگوييم تحول، درست است که تحول يک حرکت مناسب با عقل عملي است ولي بدون برخورداري از عقل نظري و تحول در معرفت که تحول در وجود اتفاق نميافتد. اين تحول در معرفت را مراکز علمي عهدهدار هستند حوزهها و دانشگاهها عهدهدار مراکز تحول فکري هستند.
ما تا زماني که واقعاً در حوزه مسائل کلامي مسائل فلسفي مسائل عرفاني مسائل معارفي مسائل تفسيري حرکتي انجام ندهيم انتظار تحول از حوزه نميشود داشت، يک؛ بالتبع در جامعه هم اتفاقي نخواهد افتاد، دو. ببينيد اتفاقي که امروزه يک جامعه متأثر از فقه ميبرد بسيار اتفاق ضعيف و محدودي است حالا يا حلال و حرام است يا صحيح و فساد است يا پاکي و نجاست است. اينها تحول انساني به معناي واقعي کلمه که هويت انسان به سير الي الله مشغول بشود وادار نميکند. شما الآن اين فقه و اصول را هزار مرتبه هم تأکيد بيشتري رويش انجام بدهيد اصلاً منشأ تحول در حوزه نيست. منشأ تحول نيست. منظور از منشأ تحول اين است که ساختار انساني تغيير بکند کمالاتش فضائلش اخلاقش روحياتش اينها تغيير بکند اينها اتفاقي نميافتد. چرا؟ چون محدوده کار و قلمرو کاري که اين نوع از دانشها دارند ناظر به مباحث احکام است و اينگونه مسائل. ما حتي به مباحث حقوقي و اخلاقي نميپردازيم چه برسد به مسائل معارفي و حکمي و امثال ذلک.
ما بين شقي و اشقي نميتوانيم فرق بگذاريم تا بگوييم «نار الله الموقدة» کجا کار ميکند ناري که براي عذاب جسماني است کجا کار ميکند؟ يک حکيم ناموري مثل جناب صدر المتألهين ميفرمايد که اگر خداي عالم فرمود «و يتجنبها الأشقي» در کنار اشقي واژه «ثم يصلي النار الکبري» نار کبري اصلاً يعني چه؟ ما فکر ميکنيم نار کبري يعني يک ناري که مثلاً براي حضرت ابراهيم برافروختند. اين نار ما مثلاً ده درجه حرارت دارد آن ميشود صد درجه، حالا بکنيد هزار درجه، اين ميشود نار کبري. نه! نار کبري جنسش فرق ميکند جنسش از نار طبيعت نيست نار ماده نيست. بلکه جنسش از جايگاه غضب الهي است. آنکه در حقيقت نار کبري را دارد نه از جهنم خدا، بلکه از غضب خدا معذب است. آن غضبي که جهنمآفرين است آن نوعش فرق ميکند. کما اينکه يک انساني که يک رحمت جسماني دارد از نعيم بهشتي برخوردار است اين يک بهشت ابتدايي دارد ولي آن کسي که از حيثيتهاي روحاني برخوردار شده اين از رزق عند الله برخوردار است چرا در باب شهدا خداي عالم فرمود «فلا تحسبنّ» براي اينکه اينها عندالله مرزوقاند؟ رزق عند اللهي با رزقي که در بهشت ميدهند يکسان نيست. اين «قطوفها دانية» و اين حور است قصور است و اينجور مسائل که اينها را ميگويند لذتهاي جسماني و اين لذتهاي جسماني در حقيقت براي تن است اما آن انساني که متحول شد صيرورت پيدا کرد تغيير وجودي پيدا کرد اينها از يک نور بيشتر و جنت لذا فرمود «فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» آنکه جنت نوع بشر است افراد عادي است اين «وادخلي جنتي» آنجا هم «و ادخلي في عذابي» اين «وادخلي جنتي» مال آن طرف است «وادخلي عذابي» هم دارد معادل دارد که «نار الله الکبري» ميشود يا «نار الله الموقدة» ميشود. «يصلي النار الکبري».
چرا؟ چهجوري شيطاني که خودش از نار است ببينيد شيطان جسم مادياش از نار است اين جسم مادي به لحاظ روحي يک نفس دارد اين نفس ميسوزد اين نفس از نار کبري معذب است شيطان مثل انسان يک بدني دارد يک نفسي دارد بدن شيطان ممکن است بگوييم که از نار جسماني معذب نميشود چون بدن خودش نار است ولي نفسش چه؟ آن نفسي که ميگويد «فبعزتک لأغوينهم اجمعين» اين «فبعزتک لأغوينهم اجمعين» يعني چه؟ يعني معاذالله عالما عامدا اين ميشود أشقي. اين ميشود «فبعزتک» يعني ميداند که تو حقي و اراده تو بر اين است اما عالما و عامدا با اراده حق دارد مبارزه ميکند اين معلوم است که بايد از يک نار برتري معذب بشود اين «يصلي النار الکبري» اين اشقا است و همه اينها برميگردد به صيرورتي که اقتضاي عالم ماده و جهان طبيعت است. در جهان طبيعت ما ويژگي صيرورت و تغيير را داريم و اين را بايد تلاش و کوشش و همت خودمان و معرفت خودمان اين را به سمت الهي بگردانيم به سمت اعلي علّييني بگردانيم به سمت احسن تقويمي بگردانيم، نه به سمت اسفل سافليني و فجار و امثال ذلک برگردانيم اين تحول است.
بنابراين اگر سخن جديدي امروز در دنيا مدرن مطرح است من اخيراً يک کليپي ديدم که وقتي سواد را دارند براي امروز معرفي ميکنند يونسکو سواد را که مطرح کرده گفته سواد امروز تحولگرايي است. بسيار سخن خوبي هم هست. ما از اين
پرسش: ...
پاسخ: بل، يعني قدرت تحولگرايي.
پرسش: ...
پاسخ: بله اين توانايي تغيير اين را بفرماييد که اين سخن سخن حقي است اين سخني است که ميتواند يک سخن حقي شمرد و لکن اين ماه هستيم که جهت تغيير را و جهت صيرورت را داريم عوض ميکنيم. تازه يونسکو به تغيير دارد فکر ميکند ولي قرآن به صيرورت دارد فکر ميکند به صيرورت دارد راه نشان ميدهد و اصلاً قابل مقايسه نيست و تغييري که آنها ميگويند تغيير صحابت نيست که انسان به آن اصحاب الجنه بشود به آن معنا نيست که خودش بشود نعيم. خودش بشود بهشت. عدهاي «لهم جنات» است عدهاي «هم جنات»اند اين تغيير را قرآن دارد براساس انسانشناسي برتري که ارائه ميکند بايد اينجور باشد.
بنابراين ماه مبارک رمضان اين زمينه را ايجاد کرده و جامعه همچنان الآن متأثر از برکات ماه مبارک رمضان است و ما بايد بدانيم بالاخره اين فرصتي که براي جامعه پيش آمده و خداي عالم در هر سال آن هم غره شهور اول سنه و امثال ذلک اين را قرار ميدهد براي اين است که بتواند مسير انسانيت به يک راهي ببرد که يک مسير درست و صحيحي باشد. واقعاً ما چهجور بايد يان قرآن را به تعبير حضرت آقا بالاي سر داشته باشيم و هر شب قرآن به سر بکنيم؟ و در پايان جلسه امروز که در حقيقت ما بحث امروز را به اين سمت برديم که داشته باشيم الحمدلله اتفاق بزرگ تفسير تسنيم و جلسه اختتاميهاش را به عظمت و جلال و شکوه پشت سر گذاشتيم و اکنون الحمدلله يک اشتياق شايستهاي و شاياني بعد از چهل سال افتاده و حوزههاي علميه بايد از اين فرصت واقعاً استفاده بکنند. چرا؟ چون منشأ تحول قرآن است. اگر حرف ملاصدرا حرف بزرگان اهل حکمت اهل معرفت اهل فضل اينگونه تغيير کرده قرآن اينها را عوض کرده واقعاً قرآن اينها را عوض کرده حکمت اينقدر ظرفيت ندارد که بتواند اين همه معارف را در درون خودش بپروراند و لذا مثلاً جناب شيخ الرئيس يک انسان ممتازي بود سقف کارش را نگاه کنيد در الهيات شفا است يا در اشارات است. ولي وقتي ميآيد در حکمت متعاليه، سقف کار اصلاً خيلي متفاوت ميشود و اين مضافاً بر اينکه نوع نگاه تغيير ميکند مبانياي که انسان را به آن جاها ميرساند را اين آدم ميتواند.
ولي مثلاً اگر ما مباني مقامات العارفين را تصوف بدانيم عرفان عملي بدانيم آنچه که در حکمت متعاليه توليد شده است عرفان نظري درست و اصيلي است که توانسته آن عرفان عملي را در سطح مباحث علمي پيادهسازي بکند. اين کتابي که به عنوان عقلانيت شهود الآن مطرح است براي همين است که آن چيزي که مشهود عرفان بوده مورد کشف عرفا بوده، اين الآن به صورت استدلال و علم درآمده به آدم ميتواند بفهمد آنچه که آنها مشاهده ميکنند و مشاهده ميکردند آنها قابل اين است که آدم بتواند در يک حدي آنها را برهاني کند استدلالي کند به عقل در بياورد و اينها خيلي ارزشمند است لذا قرآن منشأ تحول است قرآن منشأ دگرگوني و تغيير و صيرورت و همه چيز است بدون ترديد. واقعاً اشتغالي به تفسير صدر المتألهين دارند الحمدلله امسال ماه رمضان هم سوره مبارکه «اعلي» را مورد بحث قرار دادم و در ده جلسه هم تفسير سوره «اعلي» جناب صدر المتألهين الحمدلله تدريس شد و إنشاءالله در اختيار قرار خواهد گرفت ايشان اين معنا را دارند بيان ميکنند که آنچه مايه اين تغييرات و تحولات است ميتوان از قرآن در يک فضاي ديگري استفاده کرد. اين همين بحث نار جسماني و نار روحاني يا نور جسماني و نور روحاني اينها را بنده الآن از همين تفسير جناب صدر المتألهين در سوره مبارکه «اعلي» دارم عرض ميکنم «يصلي النار الکبري» را ايشان آنجا دارد ميگويد که از نار کبري که غضب الهي است و نار روحاني است اشقي يعني انسان شقيتر معاذالله معذب است.
لذا ما بايد مسئله تفسير قرآن را آقايان، خيلي جدي بدانيم و تفسير را هم در حد يک کتابهاي عادي تلقي نکنيم و تنزلش ندهيم. اين يک آفتي است که ممکن است خداي ناکرده. حرفهاي عادي هم هست اما شما بفرماييد که اين نار کبري يعني چه؟ اينکه ميفرمايد که همه انسانها به سوي او در حال صيرورت و بازگشت هستند يعني چه؟ اينها مسائلي است که به عنوان معارف قرآني مطرح است. شما اگر بخواهيد با قرآن يک معامله خيلي سطحي و گذرا داشته باشيد و کنارش اين معارف را اين راهنماييها اين تفسيرها را الآن به برکت تفسير الميزان و تفسير تسنيم فهم اينگونه از معارف خيلي نميگوييم دشوار نيست ولي اين امکان فراهم شده که آدم يک راه ديگري و ارتباط ديگري با قرآن داشته باشد غير از يک ارتباط سطحي که در تفسير مجمع بوده يا جامع الجوامع بوده يا اينگونه از تفاسير اهل تسنن و اينها بوده. نوع نگاه هم به لحاظ مسائل اجتماعي تربيتي اخلاقي و اينگونه از مسائل هم به لحاظ معارف و حقائق انساني و حوزه انسانشناسي و اينکه انسان در چه مسيري بايد قرار بگيرد.
به هر حال روز اول تحصيلي ما است از ماه رمضان درآمديم و سال نوي 1404 را هم پشت سر گذاشتيم اول سال را نوروز را پشت سر گذاشتيم به جهت نوروز تبريک عرض ميکنيم و تهنيت براي همه جامعهمان همه ايرانيها همه کساني که با اين طبيعت آشتي ميکنند و راه ارتباط با طبيعت را براساس معنويت جلو ميبرند و طبيعت را در حد طبيعت خلاصه نميکنند بلکه طبيعت را از جايگاه طبيعت يک تفسير ديگري و تعريف ديگري ارائه ميکنند و با طبيعت نوعي آشتي ميکنند که اين طبيعت مانع حرکت به سمت معنويت نشود. خيليها با طبيعت آشتي ميکنند از طبيعت لذت ميبرند ولي طبيعت را حجاب و مانع براي معنويت معاذالله قرار ميدهند اين نيست. بايد طبيعت را به گونهاي از آن استفاده کرد بهره برد اين «کولوا و اشربوا» را داشت «و لا تسرفوا» را هم فراموش نکرد. اگر يک «کولوا و اشربوا»يي را خداي عالم فرمود «کولوا من طيبات ما رزقناکم» فرمود و امثال ذلک که کم هم نيست از آن طرف هم گفتند که اينها را حجاب خود قرار ندهيد دنيا را مانع نسبت به آخرت قرار ندهيد. دنيا را دار قرار ندانيد دنيا دار حيوان دار حيات نيست دنيا مشوب است به حيات ولي فضاي عمده و غالب دنيا مرگ است. به اصطلاح دنيا مشبّک است و وجود و عدم باهم است حق و باطلش باهم است ما به دنيايي و عالمي سفر کنيم که حق محض است و خير محض است و وجود محض است عدم داخلش نيست موت داخلش نيست. اينجا موت است براي اينکه اين انتقال اتفاق بيافتد چون هر انتقالي به سبب موت اتفاق خواهد افتاد.
اميدواريم که إنشاءالله اين جلسه که جلسه آغازين سال 1404 بود و بعد از ماه مبارک رمضان بود براي ما همه إنشاءالله منشأ خير و برکت باشد و تحول به معناي واقعي کلمه از جايگاه قرآن براي جامعه ما حوزويان ما دانشگاهيان ما طلاب ما فضلاي ما اساتيد ما رخ بدهد و إنشاءالله نظام اسلامي متأثر از اين حرکت قرآني اصيل بتواند در جايگاه عزيز خودش قرار بگيرد.