« فهرست دروس
درس اسفار استاد مرتضی جوادی آملی

1403/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 فصل اول در اثبات وجود ذهنی/ رحيق مختوم/الحکمة المتعالية

موضوع: الحکمة المتعالية / رحيق مختوم/ فصل اول در اثبات وجود ذهنی

 

فصل اول «في اثبات الوجود الذهني و الظهور الظلي»

پرسش: ادامه بحث قبلي مانده است... فرموديد که مهم است و حتماً مي‌خوانيم.

پاسخ: ادامه اشارات إن‌شاءالله در فصل بعد و در جلسات ديگري آن را خواهيم پرداخت. کمي فاصله شده بود، دوباره ما اين را شروع کنيم چيزي نبود، گفتيم اين سه چهار روز همه به اينجا برسيم. بحث وجود ذهني از مباحث بسيار مهم و قابل توجهي است که إن‌شاءالله در روزهاي آتي اين مباحث را دنبال خواهيم کرد و بحث‌هاي وجود ذهني از جهاتي براي مباحث فلسفي ما بسيار قابل توجه است. در بحث وجود ذهني ما دو جبهه کاملاً مخالف هم داريم يک جهت اثبات و ادله و براهيني براي اثبات وجود ذهني است و يک جهت هم جهت مخالفت و انکار وجود ذهني است البته ادله و براهين هر کدام به جاي خودش محفوظ است.

من ابتدا يک مطلبي را عرض بکنم و إن‌شاءالله وارد بحث مي‌شويم؛ اين مناظره‌اي که بين جناب آقاي دکتر سروش و جناب آقاي عليدوست برگزار شد مناظره علمي و بروزي بود و عرض کنم که ما فرصت کرديم الحمدلله هر سه مناظره را گوش کرديم و يک اجمالي از اين مناظره را خدمت حضرت آقا عرض کرديم و امروز هم حضرت آقا در درس خارج فقه‌شان به اين مسئله پرداختند البته با قطع نظر از بحث مناظره، به ظرفيت‌ها و اين جايگاهي که فقه براي مسائل شريعت در بحث احکام و اينها دارد را توضيح دادند و اينکه در زمان مرحوم صدوق، فقه در حد يک کتاب معالم بود و الآن در حد چهل جلد جواهر هست، اين نشان از اين است که در حقيقت فقه اين ظرفيت را دارد اين زمينه وسعت را دارد که بتواند مباحث را بروز دنبال بکند و دنبال هر مسئله فقهي که جامعه باشد اين امکان هست که از جايگاه فقه به مباحث پاسخ داده بشود. البته اين نقد هم بر حوزه وارد هست که حوزه به هر حال به مسائل فقط مباحث عبادي يا بحث طهارات و نجاسات و امثال ذلک نپردازد به مباحثي که بيشتر ناظر به بحث‌هاي حقوقي هست و امثال ذلک هم توجه داشته باشد و اينها را هم وارد عرصه فقه بکند مثلاً همين بحث‌ها طبي عمل لقاح در خارج رحم در فلان دارد صورت مي‌پذيرد و بسياري از مسائل ديگر فقه به آن پرداخته و به صورت روز جواب سؤال روز را در حقيقت دارد.

ميفرمودند که مثلاً مسئله جهاد که يک نوع تعامل و ارتباط مستقيم يا غير مستقيم بين اسلام و ساير ملل هست اين در کتاب جهاد مطرح است ولي در گذشته اين‌گونه از مسائل چون مطرح نشده، به آن نپرداختند يا مسئله مباحث اجتماعي در فضاي امر به معروف و نهي از منکر که ما متأسفانه در يک حداقلي تقليل داديم مثلاً فرض يک چند تا مسئله فرض کنيد حجاب و امثال ذلک را محور قرار داديم اما بسياري از مسائل اجتماعي مي‌تواند در فضاي امر به معروف و نهي از منکر مطرح بشود اينها اصلاً در فقه نيامده است اين ضعف دستگاه فقه نيست اين ضعف حوزه‌هاست که بايد بپردازند و مطالعات جديد داشته باشند مباحث حقوقي اصيلي را که در حقيقت امروز جهان دارد راجع به آنها فکر مي‌کند داشته باشند. يکي از مسائلي که مطرح است مثلاً بحث بازدارندگي از خلاف و گناه و معصيت است يا جُرم و ناهنجاري و امثال ذلک است چکار بکنيم که اين ناهنجاي‌ها به جامعه آسيب نزند و وارد جامعه نشود؟ اين را بايد فقه يک نوع درماني يک نوع معالجه‌اي از طريق همين امر به معروف و نهي از منکرها و دعوت‌ها و احياناً برحذرداشتن‌ها و امثال ذلک.

همان‌طوري که ما در مباحث نظامي مي‌توانيم يک سلاحي داشته باشيم که بازدارنده باشد، به لحاظ فرهنگي هم مي‌توانيم يک نوع فرهنگ‌سازي بکنيم که آن فرهنگ‌سازي بازدارندگي داشته باشد مثلاً الآن در کشورهاي پيشرفته مباحث مثلاً جرم و جنايت يا سرقت و امثال ذلک اينهايي که به حداقل مي‌رسد به جهت اين است که يک سلسله فرهنگ‌سازي کردند و آن فرهنگ يک نوع بازدارندگي ايجاد مي‌کند. اصلاً دزدي يعني چه؟ در بعضي جاها مي‌گويند اصلاً دزدي يعني چه؟ در يک سالي که رفته بودم براي اندونيزي سفير آنجا مي‌گفت که ما داريم يک کتاب لغت و ترمنولوژي ايجاد مي‌کنيم بين لغت فارسي و اندونيزي. داريم لغت‌ها را که جستجو مي‌کنيم به يک لغت رسيديم بنام لغت نمّامي و سخن‌چيني. ما رفتيم در کوچه و خيابان ببينيم که اينها به سخن‌چيني و نمّامي چه مي‌گويند که معادلش را در اين کتاب لغت بياوريم. گفتيم سؤال کرديم که شما به اين نمّامي چه مي‌گوييد؟ گفتند نمّامي يعن يچه؟ گفتيم يعني سخن اين را پيش آن ببري، حرف اين را براي آن بزني، گفتند ما به چنين کسي مي‌گوييم ديوانه. لغت براي اين نداريم.

وقتي يک فرهنگ به اين صورت بشود که چرا شما نمامي کنيد؟ چرا آتش‌افروزي کنيد؟ چرا حمّالة الحطب باشي؟ وقتي اين يک قصه فرهنگي غني و قوي‌اي شد اين بازدارندگي مي‌کند و کسي ديگر به فکر نمامي نيست. ما همان‌طوري که در بُعد نظامي يک سلاح قوي‌اي مي‌تواند بازدارندگي ايجاد کند و ديگري به خودش اجازه ندهد که چنين ناامني را براي کشور ديگري نياورد به لحاظ مسائل فرهنگي هم همين‌طور است. اقتصاد يک کشور وقتي قوي شد و قدرت خريد مردم بالا رفت آيا مثلاً ما با چه کارهاي ببخشيد سخيفي که امروز دارد انجام مي‌شود مي‌خواهيم بازار را خراب بکنيم. هر بخشي براي خودش يک امنيتي‌سازي دارد اقتصاد دارد سياست دارد و امثال ذلک. جرياني که امروز هم در جامعه و در اطراف ما دارد رخ مي‌دهد هم همين‌طور است مباحثي که ما به لحاظ مباحث سياسي بايد ايجاد کنيم فرهنگي ايجاد کنيم امنيتي ايجاد کنيم همين است. الآن مباحثي که مثلاً در اف اي تي اف و امثال ذلک وجود دارد براي اين است که اين مسئله پولشويي اتفاق نيافتد اين يک واقعيتي است. يک پروتکل جهاني بسته شده و در آن پروتکل جهاني افراد دارند بررسي مي‌کنند مسائل اقتصادي را و اين باعث مي‌شود که کسي وارد مقوله پولشويي و خلاف‌هاي اين چناني نشود. اين بسيار ارزشمند است اين بازدارندگي خيلي خوب است. حالا هر کسي در بحث خودش. ما در مسائل فرهنگي خودمان حالا چه به لحاظ مسائل کلامي، فلسفي، عرفاني، تفسيري، فقهي ما هم يک نوع غناي فکري و فرهنگي ايجاد کنيم تا خلاف‌هاي فرهنگي هم اتفاق نيافتد.

بنابراين حضرت استاد مي‌فرمودند بسياري از مسائلي که الآن در فقه راه پيدا کرده ظرفيتش و اصولش وجود دارد. بحث «علينا القاء الأصول و عليکم التفريع» از مسائلي است که در حقيقت در بيان امامان ما وجود دارد و اينها هم واقعاً همين‌طور بودند و تفاوتي را که حاج آقا بين فرمايشات ائمه(عليهم السلام) با سخنان گرانقدر حضرت پيغمبر(صلوات الله عليه) نقل کردند فرمودند که کلمات پيامبر در حد قانون القوانين است و ساير فرمايشات ديگر هم در حد قانون اساسي است. يعني فرمايشات ائمه در حد قانون اساسي است و براساس قانون اساسي بايد قوانين ديگر استنباط بشود. اگر فکر کنيم که فقه همين عبارت است از اين چند هزار تا روايت يا چند تا آيه و امثال ذلک، اين اشتباه است. اين تلقي اشتباه است اين همه قواعدي که فقهاء از اين آيات و روايات اصطياد کردند و مستفاد از اين آيات و روايات است اين نشان مي‌دهد که ما با قواعد فقهي مي‌توانيم بسيار کار بکنيم و قواعد فقهي است که مسئله مي‌سازد لازم نيست که ما براي تک‌تک مسائل بگوييم ما در فقه در روايتي يا آيه‌اي راجع به اين مسئله نداريم. مثلاً آن زمان بيمه وجود نداشت، يا نوع مضاربه‌ها يا مسائلي که امروز در اقتصاد ما وجود دارد اينها وجود نداشت اما پرداختن به اين‌گونه از مسائل براساس اين است که ظرفيت‌هاي ذاتي فقه اين هست حالا تلاش برخي از اساتيد بزرگوار هم مشکور است که بالاخره دارند تلاش مي‌کنند تا ظرفيت‌سازي کنند و نهادهاي فکري را ايجاد بکنند تا قوّت و غناي بيشتري در فقه ايجاد بشود بسيار امر مشکوري است مأجوري است و لکن بايد اين نکته را ديگران توجه کنند که آنچه را که در دستگاه عظيم فقه وجود دارد و به عنوان منابع است اين را جدي بگيرند.

منبع عقل را در کنار منبع نقل در کنار جهات ديگر و ابزار ديگر اينها را قوي بگيرند و باور کنند که اين هست وگرنه ما بايد خودمان را اگر ما از دستگاه قرآن و عترت بيرون بياييم که فقه در بخش احکام عهده‌دار تبيين اين مسئله است بايد خودمان بپردازيم به دستگاه‌هاي فکري بشري که هر از گاهي دارد تغيير پيدا مي‌کند درست است بسياري از تلاش‌هاي علمي و مجاهدت‌هاي فکري مکاتب بشري مشکور است کسي اينها را ناديده نمي‌گيرد اينها را ما اتفاقاً و مخصوصاً از کتاب منزلت عقل حضرت آقا اينها را به عنوان عقل اگر با معيارها و ملاک‌هاي ديگر هم‌خوان باشد ما اينها را حجت مي‌دانيم اين را نفي نمي‌کنيم ولي اگر عقلي باشد نه وهمي و خيالي و نه قياسي و ظني، بلکه براساس عقل برهاني باشد و نقل معتبر که اينها تأمين کننده نيازها هستند.

ملاحظه بفرماييد عقل را دو جريان به پايين مي‌کشاند و جريان‌هاي ديگري هم هست که عقل را بالا مي‌برند. دو جريان عقل را تنزل مي‌دهد پايين ‌مي‌کشد عبارت است از جريان ادارکات مادون عقلي يعني حس و خيال و وهم و امثال ذلک، جريان ديگر جريان شهوت و غضب است که يکي مال بخش عقل عملي است و يکي مال عقل نظري است. اين دو جريان‌هاي مادون که يکي در ادارکات مادون عقل يعني حس و خيال و وهم يکي هم در بخش عقل نظري يعني شهوت و غضب هستند اين عقل را کاهش مي‌دهند. همان سخن مولايمان علي بن ابيطالب که فرمود «کم من عقل امير تحت هوي اسير» اين يعني چه؟ يعني اين عقلي که بناست امارت بکند شهوت و غضب غلبه کرده و او را اسير کرده است. گاهي اوقات هم هوي و هوس نه، حس و خيال و وهم او را تنزل مي‌دهد. ما در حد عقل متنزل نيستيم عقل نازل مي‌شويم وهم عقل نازل است خيال عقل نازل است حس عقل نازل است اينها باعث مي‌شود که عقل تنزل پيدا بکند و ما بگوييم که مثلاً اين‌جور فهميديم نه. سخن اين است که بايد عقل را به بالاتر از خودش وصل کنيم که فرمايشات حضرت استاد تحت عنوان عقل وحياني است که وحي اين عقل را شکوفا مي‌کند و مي‌پروراند.

اگر عقل ما وحياني شد که شرع اين عقل را منبع قرار مي‌دهد نه عقل عرفي که گاهي اوقات اسير هوي و هوس است گاهي اوقات حس و خيال و وهم است آن عقل نه. بعضي هم معتقدند بگويند که عقل همين عقل عرفي است. عقل عرفي که نمي‌تواند منبع حق و شرع باشد. اين عقل عرفي به اعتبار خودتان محکوم گاهي اوقات به هوي و هوس، شهوت و غضب و گاهي اوقات هم به خيال و وهم است. اين عقل چگونه مي‌تواند حجت باشد؟ عقل را تنزل داديد مي‌گوييد همين عقل، الآن همين عقل مسئله اختلاط را مسئله حجاب را مسئله فلان را همين‌جوري نه! شرع آمده اول معيار عقل را مشخص کرده و موطن عقل را که برتر از حس و خيال و وهم است برتر از شهوت و غضب است و مادون وحي است. وحي موطنش و ظرف وجودش عقل است. «من لا عقل له لا دين له» يعني عقل موطن وحي و دين است. ما اگر اين پايين ‌بياوريم و ساقطش بکنيم و در مورد وهم و خيال يا در حد شهوت و غضب قرارش بدهيد اين که عقل نيست. ما بايد بدانيم عقل از آن جهت که عقل است نه از آن جهت که وهم است نه از آن جهت که قياس و ظن و گمان است نه از آن جهت که شهوت و غضب است اينها همه عقل را تنزل مي‌کنند نازل مي‌کنند. بايد ما عقل را ترازي برايش قائل بشويم که عقل برهاني به آن معتقد هستيم و اين عقل برهاني است که مي‌تواند معيار شرع باشد که «کلما حکم به العقل حکم به الشرع» و الا اين عقلي که در اسارت شهوت و غضب، در اسارت هوي و هوس، در اسارت ظن و گمان و قياس و استحسان و امثال ذلک قرار مي‌گيرد اين عقل که نمي‌تواند مبناي شرع باشد. اگر اين‌جور باشد تهافت بين منابع دين پيش مي‌آيد چرا؟ چون عقل نازل با شهوت و غضب با هوي و هوس و ظن و گمان و قياس جور در مي‌آيد و عقل ديني که از راه دين دار مي‌آيد يک راه ديگري دارد. آن وقت اينها باهم تهافت دارند!

اگر امام کاظم(عليه السلام) فرمود که ما دو تا حجت الهي داريم حجتي از باطن و حچتي از ظاهر که انبياء و ائمه(عليهم السلام) حجت‌هاي ظاهري‌اند و عقول حجت باطني است. اگر اين عقل بناست محبوس و محصور در هوس و هوي و ظن و گمان بشد اين که نمي‌تواند حجت الهي باشد. اينکه تهافت مي‌شود. پس کدام عقل است که در کنار نقل به عنوان منبع دين شاخته مي‌شود؟ آن عقلي که منزه از اين‌گونه امور باشد. اين همه دستوراتي که آمده و توصيه‌هاي حکيمانه‌اي که در باب مسئله عقل و صيانت از عقل آمده براي همين است.

بنابراين ما بايد يک سلسله مبنايي خودمان را ما چون در حوزه هستم در برخي از مسائل براي ما مثلاً روشن است فکر مي‌کنيم که براي همه روشن است. نه، خيلي‌ها اطلاع ندارند که در حقيقت به اين صورت است. بنابراين ما هر چه بتوانيم مباحث جهاني و مباحث علمي که در جهان مي‌گذرد مباحث فرهنگي را در حقيقت وارد دستگاه فقه بکنيم و فقه را نسبت به اين‌گونه از مسائل آگاه و مطلع بکنيم بعد دستگاه فقه براساس اجتهاد و مباني خاص خودش پيش مي‌رود و اگر اين کار را نکنيم که بعضاً هم انجام نشده اتفاقاً نقيد که الآن متوجه است نقد به دستگاه فقه نيست نقد به فقيهاني است که اهتمام جدي به اين‌گونه مسائل ندادند اين مباحث را وارد نکردند مسائل حقوقي را حقوق بشر مباحث حقوق خانواده را حقوق زن را و حقوق کودک و امثال ذلک را. الآن به هر حال ما در منابع ديني‌مان بحث‌هاي حقوقي زيادي داريم. 1400 سال قبل آقا امام سجاد(عليه السلام) رسالة الحقوق دارد اين چه ديدگاهي است؟ اين بالاتر از فقه است. اين وقتي مي‌آيد بالاتر از فقه مي‌شود.

پرسش: ...

پاسخ: نه، اين بحث بحث روز است و باعث مي‌شود که دوستان منبع باشند چه اتفاقي افتاده است؟ آنچه را که نه، اين فراتر از فقه است بحث اين است که ما در حوزه داريم زندگي مي‌کنيم و نظام حوزوي ما بايد به اين باورها و اين افکار بيانديشد و راجع به آنها اظهار نظر بکند. اتفاقاً يکي از اشکالاتي که متوجه است اين است که علم کلام و فلسفه با فقه مناسبت دارد يا ندارد؟ آيا علم اخلاق با فقه مناسبت دارد يا ندارد؟ اين اشکالات را داشتند. اين اشکالات را داشتند. ما بايد در حوزه‌مان اين را بگوييم. ببينيد يک نقد متوجه حوزه است يک اصل متوجه اسلام است. اصلي که متوجه اسلام است اين است که بتواند پاسخگوي نيازهاي بشر در جهت هدايت و سعادت تا روز قيامت باشد اين هست. اين سرجاي خودش است اما فقهاء و جامعه حوزوي بيايند فرض کنيد ده مرتبه بيست مرتبه کفايه بگويند رسائل و مکاسب بگويند ثوابش را دارند ارزش اين را دارد ولي فقط اگر ما اينها را داشته باشيم و نپردازيم به مباحث ديگري که در اين رابطه مطرح است همين بحث‌هاي هرمونوتيک چقدر اصول فقه ما را رشد داده؟ اصول فقه ما بخش قابل توجهي از رشد اخيرش مرهون بحث‌هاي هرمونوتيک است. معرفت‌شناسي است. اين معرفت‌شناسي فلسفه است. همين مباحث را بايد بياوريم. در مسائل حقوقي مسائل تربيتي مسائل اجتماعي اوه مباحث اجتماعي امروز چقدر وسيع شده! و تازه ما الآن معتقديم که ما بايد قدرت بازدارندگي در عرصه فرهنگ در عرصه اعتقادات و باورها ايجاد بکنيم آن قدر قوي به لحاظ مباحث فکري و فلسفي و فرهنگي مباحث خودمان را بياوريم که کسي ناامني فکري را ايجاد نکند. شبه فرهنگ شبه دين شبه عزاداري شبه مسائل اجتماعي ديني ايجاد نکند. رسالت حوزه اين است که يک قدرتي را ايجاد کند يک قوّتي و غنايي را ايجاد بکند که اين قوّت و غنا جهت بازدارندگي داشته باشد کسي به خودش اجازه ندهد که در اين‌گونه از مسائل بخواهد يعني آيا مثلاً حوزه در اين رابطه اين قدر ناتوان است که مباحث را به دست نيروهاي امنيتي و نظامي و انتظامي و اينها بياندازيم؟ مسئله حجاب که اين همه علما و مراجع و بزرگان مي‌گويند که جنس آن جنس فرهنگي است با جنس فرهنگي بايد با فرهنگ مبارزه کرد شما بياييد ادله و براهين مثلاً بدحجاب‌ها و بي‌حجاب‌ها را مطرح بکنيد ضعفشان را بيان بکنيد و قوّت و غناي فرهنگي خودتان را بياوريد ميدان. همه گوش مي‌کنند همه توجه مي‌کنند نياز به بگير و ببند به تعبير حضرت استاد نيست.

ما اينها را بايد بدانيم وقتي شما از اين طرف کوتاه مي‌آييد ضعيف هستيد ناتوانيد آن سلاح مي‌آيد آن اسلحه مي‌آيد بالا آن قانون چماق مي‌آيد بالا، چرا؟ چون اينجا شما نتوانستيد کار کنيد بازدارندگي ايجاد نکرديد وقتي بازدارندگي ايجاد نشود لازمه‌اش چيست؟ لازمه‌اش اين است که بخواهد يک چيزي مثلاً يک خلافي را بردارد يک چماقي را يک قانوني را يک چيزي بردارد ببرد نابدرست. نه جنسش است نه فصلش است هيچ چيزي نيست.

حضرت استاد فرمايشاتي که امروز داشتند در حقيقت در اين رابطه بود و جا دارد که دوستان هم راجع به اين مسئله بيانديشند باهم صحبت کنند اگر اين صحبت و مناظره‌اي که در اين رابطه بوده است را ما به عنوان يک معياري براي بروز کردن حوزه خودمان داشته باشيم که حوزه براي اينکه چون نقد جدي که مطرح است اين است که اين فقه و اين دستگاه يک شمعي است که فقط يک خانه را روشن مي‌کند يک اتاق را روشن مي‌کند شما مي‌خواهيد با اين شمع جهان را روشن کنيد نمي‌شود. اين نقد اين‌جوري دارد مطرح مي‌شود. شما اگر بخواهيد جهان را روشن بکنيد بايد يک آفتابي را ايجاد بکنيد که آن آفتاب بتواند کاملاً بتاباند در روز، در شب مهتاب بتابد شب بدر باشد. اما اگر بخواهيد به اين دستگاه اکتفا بکنيد اين هم همين است نمي‌تواند. ما در بسياري از مسائل مثلاً طهارت و نجاست موفق بوديم بحث‌هاي فقهي بوده. صلات و صوم و زکات و حج، اين موفق بوديم البته من يک نقدي در اينجا داشتم خدمت حضرت آقا عرض شد که اين چهل جلد جواهر مطرح که هست اين است که مثلاً اين ادوار فقهي را قول و اقوال را پرداختند اين اقوال وسيع شده شده چهل جلد جواهر. آيا مباحث عميق جديدي که در بحث‌هاي حقوقي مطرح است وارد شده؟ آيا مسائلي که روابط بين‌الملل را روابط اجتماع را الآن واقعاً شما حساب بفرماييد چند ميليون ايراني در همين چند سال از ايران بالاخره مهاجرت يا فرار يا هر چه که هستند رفتند؟ همه‌شان شيعه‌اند همه‌شان فرزندان و شيعيان آقا علي بن ابيطالب‌اند همه‌شان دلداده ايران و اسلام‌اند و تشيع‌اند اينها کجا بروند؟ با چه کسي مي‌خواهند زندگي کنند؟ خرد و خوراکشان آب و هوايشان تعاملاتشان همسايه اين طرف مشرک، اين طرف يهودي، آن طرف بالا نصراني اين طرف ملحد چکار کنند؟ چه‌جوري زندگي کنند؟ اين روابط بايد مطرح بشود. حقوقشان بايد رعايت بشود اين همسايه‌هايي که شما مي‌فرماييد آيا مراد اين همسايه‌ها هم هستند؟ اگر حتي همسايه ملحد هست و فلان هست وظايف چيست؟ بسياي از مسائل بايد کنکاش بشود در بيايد و اين حقوق و روابط انساني و اجتماعي در ابعاد مختلفش ما در هر مسئله‌اي احکام داريم آداب داريم اسرار داريم معارف داريم. همين نماز احکامي دارد آدابي دارد اسراري دارد معارفي دارد. در مباحث اقتصادي هم همين‌طور، ما يک سلسله فقه اقتصادي داريم آداب اقتصادي داريم اخلاق اقتصادي داريم مسائل معارفي در مسائل اقتصاد وجود دارد همه را بايد حوزه‌ها جواب بدهند. بايد به اينها بپردازند روابط اجتماعي همه همين‌طور است ما اين سه چهار مرحله را داريم.

برخي‌ها مي‌گويند که اينها مال احکام نيست اينها مسائل آدابش است اينها اسرارش است چه اسراري در بازار نهفته است؟ اينکه خداي عالم سوق مسلمين را حجت مي‌داند چقدر ارزش داده به سوق مسلمين؟ ببينيد بازاري‌ها بايد چکار بکنند؟ بايد چقدر رفتار اقتصادي شايسته‌اي داشته باشند که عملشان بشود حجت خدا. مي‌گويند طرف مي‌آيد اينجا مي‌بيند اين کفش نوشته فلان، ما نمي‌دانيم چرمش مال کجاست و چه‌جوري است؟ مي‌گويد شما نگاه کن اگر از بازار اسلامي داري مي‌خريد سؤال نکن و برو، حلال و پاک است. اين يعني چه؟ يعني سوق مسلمين را خداي عالم حجت قرار داده. خيلي مهم است. بازار مسلمين بايد چه‌جوري حرکت بکند؟ که يک نفر مي‌آيد اينجا مي‌خواهد يک معامله‌اي بکند اصلاً سؤال نکند که اين حلال است يا حرام است. همين که در سوق مسلمين دارد اتفاق مي‌افتد اين کم چيزي اس؟ اين کم مسئله‌اي است؟ اصلاً سوق مسلمين حجت است. اين هم کتاب‌هايي که خدا رحمت کند مرحوم صاحب وسائل را که اين وسائلشان چقدر شريف است چقدر روايات کنار هم در باب اطعمه و اشربه در باب مسائل صيد و ذبائح و امثال ذلک، اينها مسائلي است که فقه واقعاً به آن پرداخته و توان آن را دارد که بتواند به مسائل جواب بدهد. ما نخواهيم که احياناً به اصطلاح نيت‌خواني بکنيم و بگوييم که نه، فقه از اول نمي‌تواند يا از اول مي‌تواند. نه! يک کليتي وجود دارد تعبيري که امروز حاج آقا داشتند فرمودند دو تا اصل وجود دارد؛ يک: خداي عالم فرموده است که هر آنچه را که بشر براي سعادت و هدايتش بخواهد ما همه را بيان کرديم. اين يک مطلب. دو: اين سخن ديگر نسخ شدني نيست همان‌طور که قرآن نسخ نمي‌شود احکام الهي هم نسخ نمي‌شود «إلي يوم القيامه» اين وجود دارد. اين دو تا اصل به ما چه مي‌دهد؟ مي‌گويد پس برو تلاش بکن و در بياور. اين دو تا اصل به ما مي‌گويد آنچه که الآن موجود است اينها اصول‌اند اينها مباني‌اند اينها قواعدند با اصطياد و تلاش و کوشش اينها را در بياورد.

اميدواريم که إن‌شاءالله اين بحث‌ها بيشتر مطرح باشد چون امروز دوستان بعضاً کتاب نياوردند خواستيم که اين بحث را که حالا حاج آقا مطرح فرمودند را ما مطرح کنيم و راجع به اين إن‌شاءالله بيشتر فکر بشود و إن‌شاءالله از فردا همين بحث اول کتاب وجود ذهني را باهم خواهيم خواند.

logo