1400/11/24
بسم الله الرحمن الرحیم
فان تخصص الوجود به ماذا
تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 24/11/1400 عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 24/11/1400
معاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابعمعاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابع
جلسه 74جلسه 74
موضوع: فان تخصص الوجود به ماذا
«و قال تلميذه في كتاب التحصيل نحن إذا قلنا كذا موجود فلسنا نعني به الوجود العام بل يجب أن يتخصص كل موجود بوجود خاص و الوجود إما أن يتخصص بفصول فيكون الوجود أي المطلق على هذا الوجه جنسا أو يكون الوجود العام من لوازم معان خاصة بها يصير الشيء موجودا» در فصل پنجم هستيم با عنوان که «فان تخصص الوجود به ماذا» تخصص و امتياز موجودات از يکديگر به چه وسيله ايست به چه عامل و منشأي است منش امتيازات موجودات از يکديگر به چيست ماهيات خب با توجه به اينکه داراي جنس و فصل متفاوت هستن خب از يکديگر متفاوت تازند به هر حال جنس مشترک دارن بعضي نوع مختص فصل مختص دارن انواع متفاوتن يعني تخصص ماهيات به ذات خود اون ها هستش به ذوات ذاتيات اون ها هست که انس فصل اون ها موجب امتياز اون هاست شجر از حجر حجر از عرض و سماع ناطق از از خابز از ساب الطائر اينا به فصول مختلف از يکديگر ممتاز اند که «الميز اما بتمام ذاته او ببعض ذاته اوجا بمسماته» که در حقيقت اين امتيازاتي که براي ماهيت هست امتيازات سه گانه ايست که يا به تمام ذات از يکديگر ممتاز اند مثل اجناس عاليه يا به بعضي ذات از ديگه امتياز دارن مثل انواع مختلفه يا به اعراض از يکديگر مختلف هستند مثل افرادي که از يک نوع هستن خب اين امتيازات در فضاي ماهيت مشخص است اما در فضاي وجود آيا وجودات با يکديگر ممتاز هستند يا نه مرحوم صدرالمتألهين در ابتدا با يک عبارت که «و اليعلم أن تخصص کل وجود اما بنفس حقيقته أو بمرتبة او بنفس موضوعه» سه خواستند که راه هاي امتياز و اختصاص موجودات رو بيان بفرمايند دو تا از اين راه هاي سه گانه اي که بيان شده است از جايگاه خود وجود است يکي وجود واجبي است که به ذات از همه موجودات ممتاز است يک حقيقت واجب وجودي مطلق نامحدود صرف بسيط فلان خب اين ديگه هيچ موجودي اين گونه نيست خب اين موجودي که ذات اين وجود اين وجود از ساير موجودات خودشو کنده ديگه ممتاز است به نفس ذات خودش اين يک يک نحوه از امتيازات است براي وجود که از ناحيه مراتب حاصل مي شود مرتبه غني غير از مرتبه فقير است مرتبه بالفعل غير از مرتبه بالقوه است و آنچه که باعث مي شود اين موجودات از ديگر ممتاز بشوند به شدت و ضعف و تقدم و تاخر و نظاير آن است اين روشن است اما نوع سوم از امتيازي که براي وجود مي آيد از ناحيه ماهيت است اما ما بايد ببينيم که اين ارتباط وجود با ماهيت چگونه است که جناب صدرالمتألهين با توجه به اهتمامي که بحث به بحث حالت وجود و اعتبارت ماهيت داشتن خب به شدت اين بحث رو دارن دنبال مي کنن و طولاني شدن و تفصيلي تفصيل يافتن اين بحث اين است که جناب صدرالمتألهين بخوان که آدما رو با خودشون همراه کنن جناب شيخ الرئيس جناب بهمني يار و اين دسته از کساني که اساطين حکمت هستن بگن که اين ها در حقيقت به حالت وجود و اعتباريات ماهيت معتقد هستند شواهدي هم که دارن ذکر مي کنن به صورت خاص مرتبط با بحث اين جاي ما که تخصص الوجود بماذا نيست بلکه کدها و شواهد عمد ميره به سراغ بحث اصالت وجود و اعتبارت ماهيت و ضمنا البته روشن خواهد شد که اگر وجود از يکديگر ممتاز هستند به نفس وجود با هم ممتاز هست زد نه از راه ماهيات چو ماهيات در حقيقت از باب ثبوت شي هست و نه بيروني که بخواهند تخصص زا باشند
سوال................
جواب: خب تخصص داره حتي در قسم سوم هنوز نه اجازه بديد ببينيم که پس زود نتيجه نگيريم ببينيم که الان فضايي که جناب صدرالمتألهين دارن طراحي مي کنن اين است که با بيان شواهدي از سخنان جناب شيخ الريس و بهمن يار بيان بگم که اين ها هم به اصالت معتقدند به اسارت وجود معتقدند وقتي به اصالت وجود معتقد بود ديگه براي ماهيت يک نوع امر طبيعي يا مثلا ظلي موقعيت وجودي پيدا ميشه و حالا ديگه بايستيد که آيا اين تخصص از اون ناحيه چگونه براي ماهي از شکل براي وجود شکل گيرد پس از اينکه از ناحيه ماهيت يک نوع تخصصي براي وجود شکل مي گيرد بحثي نيست اما اين يک نوع رو بايد روشن کنيم که به چه کيفيتي هستش عباراتي که امروز دارم مي خونيم بيشتر عبارات جناب بهمن ياره که بعضي از آن وضوح داره که ايشون قائل به اصالت وجود است بعضي از اون ها هم به اعتبارت مي زنه و جناب صدرالمتألهين دارن تلاش مي کنن تا با تفسيري که ارائه مي کنن نظر جناب بهمن يار رو در باب وجود آشکار بکنن اين بحث امروز ما هستش خودت بهم زد خب الان برخي از عبارات امروز مي خونم ديگران هم استناد مي کنن ديگه تصريح داره يعني نمي گه که وجود اصيل از ماهيت اعتباري است ولي عبارت رو به گونه اي مي گ که جناب صدرالمتألهين اين جور استفاده مي کنه، عباراتي که امروزم مي خونيم سه پراگ از عبارات جناب بهمن يار است و جناب صدرالمتألهين تلاش مي کنند که خب بعضي از اينا واقعا محکمن وطن حالا اگر نگيم نص صريح هستن ظهور دارند در بحث اثرات وجود برخي ديگر عباراتي است که اين به ذهن مي زنه که اين ها احيان قائل به اعتباري وجود باشد «و قال تلميذه في كتاب التحصيل»
سوال................
جواب: بله اينجا هم تقريبا شبيه اون رو داره اما عبارت هاي ديگه هم داره که اون عبارت هاي ديگه موهن اعتبارت هستش «قال تلميذه في كتاب التحصيل نحن إذا قلنا كذا موجود فلسنا نعني به الوجود العام» يه وقت مي گيم که شجره موجود مرادمون از اين کلمه موجود چيه مرادمون از کلمه موجود مفهوم عام به وجود نيست بلکه اون حقيقت وجودي است که در خارج هست حالا اون حقيقت حقيقت الحق که کليت باشه صرافت و وساطت باشه بلکه به لحاظ وجودي حقي هست که با اين ماهيت همراه است «نحن إذا قلنا كذا موجود فلسنا نعني به الوجود العام » ما از اين قصد نمي کنه اون مفهوم عام وجود رو بل يجب أن تخصص ملاحظه واژه تخصص رو که ما بحث اون تخصص وجود ديگه «بل يجب أن يتخصص كل موجود بوجود خاص» هر موجودي به يک وجود خاصي تخصص پيدا مي کنه يعني شجر حجر ارض و سما از راه وجودشون ماهيتشون تخصص پيدا کنه کنن يا از راه وجودشون خود وجودشون تخصص پيدا مي کنن وقتي بگم کل موجود يعني به لحاظ ماهيت چون ماهيت ثبت له الوجود است وجود که مي گيم خود وجود در حقيقت مراد هست ديگه پس وجود و موجود تفاوتشون در اين است
سوال.............
جواب: موجود چي موجود استبل الوجود ماهيت اين واژه اون ولي وقتي به وجود اشاره مي کنيم يعني خود وجود يعني کاري به ماهيت نداريم، اين اصطلاح توضيح دادم اين لغت رو توضيح دادم چه وجود موجود کرديم خب وقتي که مي گيم اطلاق ميشه اين اطلاق با اون اطلاق فرق مي کنه لذا اين اطلاق رو مي گيم به نفس ذاتش موجود است اونو مي گيم از راه غير براشون موجود مي آيد خب حالا اين عبارت جناب شيخ بهمن يار مهم هست که بايد توضيح داده بشه و رضا فرمايند که ما مرادشون شرح مي ديم «و الوجود إما أن يتخصص بفصول فيكون الوجود أي المطلق على هذا الوجه جنسا» خب اينو ملاحظه بفرماييد بعد از اينکه جناب بهمن يار بين مفهوم عام به وجود با موارد خاصي که موجودات به وسيله اون ها تخصص پيدا مي کنه جدا کردن اين عبارت خوب باز يه مهم مسئله ديگر خواهد بود اين چيه اين عبارت مي فرمايد که که وجود به وسيله فصولي از يکديگر جدا مي شوند اين موجود به مثابه جنس است خب به مثابه جنس است و فصول به مثابه فصلي هست که اينا رو تخصصشون ميد خب اين يه مقدار فضا رو باز دوباره تيره مي کنه ملاحظه بفرماييد «و الوجود إما أن يتخصص بفصول فيكون الوجود أي المطلق على هذا الوجه جنسا» خب منظور بله مفهوم عام خوب ايجاد ميشه خب پس ايشون در اين مورد دارن به مفهوم عام توجه مي کنن مي گن که ما اگر مفهوم عام رو لحاظ بکنيم در حقيقت فصولي بهش اضافه بشه در حالي که در عبارت بالا فرمودند نه منظور ما از وقتي مي گيم که شجر موجود است اون معناي عام نيست اون معناي مطلق نيست خب پس اين عبارت يه مقداري با عبارت بالا داره زاويه مي گيره و بايستي که اين زاويه شرح داده بشود لذا مي گن اين قصد اين رو جناب بهمني را قصد نکرده «و الوجود إما أن يتخصص بفصول فيكون الوجود أي المطلق على هذا الوجه جنسا» مطلق يعني چي يعني مفهوم عام به وجود يا بگيم نه «أو يكون الوجود العام من لوازم معان خاصة بها يصير الشيء موجودا» يا بيايم بگيم آقا وجود عام يعني مفهوم عام وجود از چي گرفته ميشه از اين موجودات جزئي وجود شجر وجود حجر وجود ارض وجود سماع گرفته ميشه که اين ها يک سلسله معاني يعني حقايق معاني يعني حقايق حقائق خاصي هستن که به وسيله اين معاني و حقايق اشيا موجود مي شوند خب يعني چي يعني ما در خارج وجوداتي داريم که اين موجودات منشا پيدايش موجودات و ماهيت ان و ما مفهوم وجود را از اين حقايق دريافت مي کنيم يعني وجود شجر وجود حجر وجود عرض وجود سما اينا مياد تو ذهن يک مفهوم کلي عامه وجود پيدا مي کنين خب کدومش بگيم منظور اين دومي خواهد بود اول ديگه نخواهد بود بود
سوال.......
جواب: الان مرحوم صدرالمتألهين بفرماييد که اون عبارتي که فرمود «بل يجب أن يتخصص كل موجود بوجود خاص» خودش مفسر همين بيان اينه ببينيد اول اومده گفته آيا فرموده است که «فلسنا نعني به الوجود العام» را ما وقتي مي گيم از شجره ما جون مفهوم رو مراد اراده نمي کنيم بلکه وجود که اين وجود است که تخصص آفرين است درسته خب پس بنابراين تا اين جا حرفشون رو زدن بعد مي فرمايند که خيلي خوب ما يه مفهوم عام هم داريم نسبت اين مفهوم عام با اين حس ها چه جوريه با اين حقيقت خارجي چگونه هستش مي گن ها نسبت اون ها اين است که يک معناي عام مطلق را از اين معاني ما قصد مي کنيم خب اين جا حاج آقاي فرمايشي دارن که اون رو حتما بخونيم و اون مطلب جناب شيخ الرئيس است در اشارات بفرما که «في الوجود و علله» نود و چهار خب يعني چي في الوجود علله اين جا شهر کردم جناب خواجه و ديگران که مراد از في الوجود و علل اين في الوجود مفهوم عام وجود است و علل هم اون به اصطلاح موجودات خاصه اي هست که اين مفهوم عام از او گرفته مي شود اين الان همون داره اشاره مي کنه اين دومي «أو يكون الوجود العام من لوازم معان خاصة بها يصير الشيء موجودا» اين عبارت که حاج آقا در حقيقت اين ارجاع دادن به فرمايش جناب عرض کنم که ابن سينا اين صفحه سيصد و پنجاه و هفتم بفرماييد صفحه سيصد و پنجاه و هفت کتاب اون پاراگراف آخري کلام اخير بهمن يار صفحه سيصد و پنجاه و هفت کلام اخير بهمن يار که در بيان نسبت مفهوم عام وجود با مصاديق خواسته آن است مشابه تعبير استاد او ابن سينا در عنوان نمد چهارم از کتاب الاشارات و التنبيهات است چطور زيرا آنچه در عنوان نود چهارم ذکر شده عبارت في الوجود و علل هست و مراد از وجود دين عنوان همان مفهوم عام آن است و منظور از علل آن مصاديق متصله در خارج است که منشا انتزاع آن مفهوم عام باشد ملاحظه فرموديد که بنابراين در اين جا تبيين هم فرمايش جناب شيخ رئيس شد هم نسبت عبارت جناب بهمن يار با جناب شيخ و ريس هم همخواني و همدستي بودن هم بيان شد و روشن شد که منظور جناب بهمن يار در عبارات چي هست پس اين عبارت دو تا معنا داره اشاره مي کنه يک اصالت وجود دو تخصص وجود به نفس وجود اين دوتا داره مي گه اين عبارت که فرمود «بل يجب أن يتخصص كل موجود بوجود خاص» اين دو تا مطلب را آقايان به همراه داره يک است که ماهيت ماهيت به موجودات خاصشون موجودند تخصص پيدا مي کنن دو اين هستش که خود موجودات هم به نفس وجود از يکديگر ممتاز هستند و اين عبارت هم که خب زيدان بيان شد شرح داده شد که فرمودند «و الوجود إما أن يتخصص بفصول فيكون الوجود أي المطلق على هذا الوجه جنسا» اين سخن باطله اين سخن درست نيست اما نوع دوم از برداشت درسته «أو يكون الوجود العام من لوازم معان خاصة بها يصير الشيء موجودا» خب اين تموم شد اما فراز ديگر از فرمايشات جناب بهمن يار که اين ها ميره به سمت که هم اصالت رو اثبات بکنه و هم اينکه تخصص وجود را مي به معاني بياره «من لوازم معان خاصة بها يصير الشيء موجودا» ماهيت بشه بله «و قال فيه ايضا» باز در کتاب التحصيل جناب بهمن يار فرموده است چي فرموده است که «كل موجود ذي ماهية فله ماهية فيها صفة بها صارت موجودة» آقا به چه وسيله اي ماهيات موجودند در ماهيت موجود صفتي است که به وسيله اون صفت اين ها موجود مي شوند و لذا موجوديت اون ها به وجود خواهد بود حالا اين جمله اش مهمه «و تلك الصفة حقيقتها أنها وجبت» خب ببين اين عبارت ها درسته به صورت صريح نمي گه اما ظهور اين معنا رو داره پس مي فهميد که ماهيت موجوده ماهيت موجود يه صفتي در اون ها وجود دارد که به وسيله اون صفت اين ها موجودند يعني ماهيت و ذات بس الوجود الا معدوم وقتي اين صفت وجود در اون ها پديد آمد اين ها موجود خب اون چيه اون صفت چيه «و تلك الصفة حقيقتها أنها وجبت» وجود واجب است که چه وجوب ذاتي باشد چه وجوب غيري باشد وجوب به ذات موجود است و ماهيت به سبب وجود موجود است خب اين هم باز بيان ديگري که در حقيقت مثبت بحث اصالت وجود هست نتونست وجب د داره ديگه که در خصوص در خصوص وجود وجود هميشه بايد با وجوب همراه هست آره يا وجوب بالغ يا وجوب به ذات خب حالا ما يه عبارتي رو از جناب بهمن يار داريم که قائلين به اعتبارات ماهيت به اين عبارت دارن تمسک مي کنن و اين عبارت مهم اين معنا شايد باشه و جناب صدرالمتألهين با تفسيري که ارائه مي کنن بخوان بفرمايند که اين عبارت شما رو فريب نده شما فهم درستي از اين عبارت پيدا بکنيد مبادا که فريب عبارت ظاهر عبارت بخوري «أقول و لا يغرنك قوله» شما رو فريب نده اين عبارتي که از جناب بهمن يار وجود دارد داره اين عبارت تا يه حدي ممکنه که ذهنيت اعتبارت ماهيت رو که ماه بخش اعتباري وجود رو که وجود فقط در اذهان موجود است و در خارج وجود ندارد رو در حقيقت داره مي کنه و جناب صدرالمتألهين با تحليل و تفسيري که ارائه مي کنن مي خوان بفرماييد که نه همچي چيزي نيست که کلام بهمني يار موهم اين معنا نيست که وجود در ذهن است شما دقت بکنيد چه جوريه خب اجازه بديد ما ببينيم که واقعا تاب و توان سخن جناب بهمن يار چيه بعد ببينيم آيا فرمايش جناب صدرالمتألهين در مقام تفسير با واقع روبرو هست يا نيست «أقول و لا يغرنك قوله فيما بعد إذا قلنا وجود كذا فإنما نعني به موجوديته» اونا مي گن که وجود موجوديت دارد و موجوديت هم يک امر اعتباري است اين حقيقت اون چيزي که باعث شده ذهن اون ها به اين سمت بره که اين عبارت جناب بهمن يار صريح به اين که وجود امر اعتباري است اين است که گفتن موجوديت يک امر اعتباري است و ذهني نيست جناب بهمن يار به صراحت داره مي که «وجود كذا فإنما نعني به موجوديته» خب بعد ايشون مي فرمايد که خب اين عبارت هاي مدار هم بالاخره بي مسئله نيست «و لو كان الوجود ما به يصير الشيء في الأعيان لكان يحتاج إلى وجود آخر فيتسلسل» خب خراب مي کني ديگه بالاخره اين عبارت مي خو بفرمايد که چي اگر وجود بخواهد در اعيان باشد محتاج به يه وجود ديگريست و تسلسل پيش مي آيد و اين همون سخني است که آقايان قائلين به اصالت مافي و اعتبارات وجود داره ين «و لو كان الوجود ما به يصير الشيء في الأعيان لكان يحتاج إلى وجود آخر فيتسلسل» خب پس چي ميشه «فإذن الوجود نفس صيرورة الشيء في الأعيان» خب الان اين دو سه تا جملات جمله اي که در اين پاراگراف گفت شده است بعضي ها ناظر به عرض کنم که اصالت ماهيت اند و بعضيا ناظر به اصالت وجود هستند خب اما اين فرمايش جناب بهمني يار بود آيا مراد جناب بهمن يار از اين فرمايشات چيه جناب مطهري مي فرمود که مبادا اين عبارت ها شما رو بري فکر کنيد که ايشون قائل به اصالت ماهيت هستش و به اعتبارات وجود فتوا مي دهد
سوال...........
جواب: ميشه استحضار کرد حالا ببينيم که تفسير مرحوم صدرالمتألهين چي هست بله بله که عرض کرديم که لذا ايشونم خود مرحوم سن فهميد فلا يغرنک که اين عبارت شما رو نفريه که جناب بهمن يار گرايش به سمت اثرات ماهيت دارد خب اول بفرماييد که آقا اين کلمه موجوديت رو به شما بگيم که مراد از اين موجوديت اون مفهوم اعتباري ذهني نيست اون معناي مصري نيست بلکه موجوديت يعني تحقق حقيقت وقتي گفته مي شود که اذا قلنا وجود کذا فإنما نعني به موجوديته يعني چي يعني يعني موجوديت به معناي به اصطلاح معناي اعتباري و انتزاعي که در ذهن هستش بلکه به معناي تحققش هست وقتي مي گيم که «إذا قلنا وجود كذا فإنما نعني به موجوديته» اين وجود چي موجوديت اون موجود در خارج رو موجوديتش در خارج به چيه به وجود هستش يعني اينکه موجوديت ذهني هستش «فإن مراده من الموجودية ليس المعنى العام الانتزاعي المصدري اللازم للوجودات الخاصة» اون معنا نيست پس چيه «بل المراد منها صرف الوجود الذي موجوديته بنفسه و موجودية الماهية به لا بأمر آخر غير حقيقة الوجود به تصير موجودة» خب او پس ما واژه موجوديت و تحليل بکنيم و شما رو از اين به اشتباه و مغالطه در بياريم که يک بله يک معنايي از موجوديت معناي مصري است ذهني است انتزاعي است بله اين درست اما معناي ديگري که در اينجا جناب بهمن يار اراده کرده است اينه مي گه وقتي مي گيم از شجر موجود اين موجودات اين وجود چيه مگه اين وجودي که براي شجر بيان شده است موجوديت اين شجره است حقيقت شجر است شجر اگر بخواد در خارج موجود باشد به وسيله اين وجود موجود مي شود نه يک معناي مصدري عام لازم انتزاعي باشد
سوال....................
جواب: توجيه که اين دو طرفه از اونا اونا رفتن به همين سمت که بگن آقا اين موجوديت معناي مصدري داره و مصدري هم در ذهنش انتزاعي ولي جناب سلامت بفرماييد که شما دقت بکنيد وقتي مي گيم که وجود شجر يعني چي يعني موجوديت شجر به وجود اوست حق و شجر به وجود اوست اين جا داره مي فهم هم اين معنا فهميده ميشه که جناب صدرالمتألهين مي فرمايند هم ممکنه اون معنا هم فهميده بشه در حقيقت
سوال......................
جواب: اين فهمي است که جناب عالي داريد و بعضيا دارن همون فلکه اين مطلب شما رو نپريده چرا چون مي فرمايد که وقتي شما مي گيد که اذا قلنا وجود کذا فإنما نعني به موجوديته درست خيلي خوب اين موجوديت يعني چي آيا اين موجوديت يعني امر اعتباري انتزاعي حالا وارد همين جا باشه آيا وقتي مي گيم وجود گزافه وجود شجر با وجود شجر آيا مراد ما از وجود شجر از اين وجود معناي انتزاعي يا نه وجود شجر همين موجوديت اوست يعني همون تحقق او
سوال...................
جواب: يکي يکي جلو بياييم خب اين تکه اول چون اونا رو به کلمه موجوديت تاکيد کردن ايشون بفرماييد که اين کلمه موجودي هست شما نفريه موجوديت دوتا معنادار يک معناي مصدري داره اما در اين جا آنچه که اراده مي شود که وقتي مي گيم وجود شجر يعني موجوديتش يعني تحقق شجر معناي روشني هستش خب «فإن مراده من الموجودية ليس المعنى العام الانتزاعي المصدري اللازم للوجودات الخاصة بل المراد منها صرف الوجود الذي موجوديته بنفسه و موجودية الماهية به لا بأمر آخر غير حقيقة الوجود به تصير موجودة» تموم شد اون فضاي متوسط رو که بحث تسلسل داره بهش خيلي توجه نمي کنه بله واقعا اين فضاي من اون عبارت که فرمود «و لو كان الوجود ما به يصير الشيء في الأعيان لكان يحتاج إلى وجود آخر فيتسلسل» اين خب تقريب داره ميره به سمت همون برهاني که اون ها اقامه مي کنن در باب از حالت وجود اعتبارات ماهيت ديگه به صورت قياس استثنايي بسيار صريح هستش که اگر وجود چيزي باشد که شي در اعيان به وسيله او موجود باشد «لكان يحتاج إلى وجود آخر فيتسلسل» خب ولي الان سخن اينه که بارها داره تاکيد مي کنه بارها داره تاکيد مي کنه جناب بهمن يار که چي که اصلا وجود ماهيت اگه تحقق ماهيت بالوجود است بلکه تحقق خود وجودم به ذات خودشه ببينيد خب اين عبارت ها کنار مسئله وجود داره يه وقت هست که مثل جناب حکيم سهروردي و همفکران و ت بهشون ميان مي گن که وجود اگر بخواهد در خارج موجود باشد لازمه اين مي آيد که علي وجود وجود تموم ميشه تموم شه اما شما عبارات سدر ذيل رو نگاه کنيد ذيل همين بس که اصلا يا صدر اين بحث مي گ تحقق وجود موجودات وجودشون هستن وجود موجود لفظ وجود خودش موجود است ماهيات به وجود موجود هستند خب اين عبارت ها هست ديگه
سوال............
جواب: خب سخن هستش که فرمايش جناب عالي که مضطرب است درست است که باز ولي ببين بقول حضرت آقا ما يه محکمات داريم يه متشابهات محکمات فرمايشي که بعض خونده قبل خونده ما امروز خونديم خب داره ميره به سمت اصالت وجود يعني اينکه اون چيزي که به ذات متحقق است وقتي عبارت اين هستش که مي فرمايد که «نحن إذا قلنا كذا موجود فلسنا نعني به الوجود العام بل يجب أن يتخصص كل موجود بوجود خاص» خب اين عبارت ها اگر نگيم نس در اين مسئله باشه ظهور پس ايشون مي گه که وجود در خارج موجوده
سوال............
جواب: عبارت بالا صريح ما اونو معنا اون معنا رو قصد نمي کنيم، مي گهه «فلسنا نعني به الوجود العام بل يجب أن يتخصص كل موجود بوجود خاص» يعني چي در خارج وجود اگه داره اصلا وجود در خارج راه پيدا کرده به وجود خاص منشات موجودند، خب اين قائلين به اعتبار قائلين به اعتبار وجود اين حرف رو نمي زنند ديگه به هيچ وجه وجود در خارج موجود نيست؛ بحث اين هستش که ما آيا وجود در خارج داريم يا نداريم خيلي خب اگر اونا آقايون مي گن که وجود اگه بخواد در خارج يافت بشه تسلسل مي شه يعني اون عبارت بالا نمي آيد؛ خب حالا همين صد و ذيل اگر نصب شد بايست يکي موارد ديگر رو عبارت و ارجاع داد صدر و ذيل نگاه بکنيد ايشون مي گه او در عبارت صدر ما چي داريم « إذا قلنا كذا موجود فلسنا نعني به الوجود» خب بعد بفرماييد چي پايين فعلا نتيجه اي که مي گيرن «فإذن الوجود نفس صيرورة الشيء في الأعيان» يعني چي اين کام داره نفي مي کنه اون سخن تسلسل چرا چون تسلسل چي مي گه تسلسل مي گه اگر وجود بخواهد در خارج وجود باشد تسلسل پيش مياد اما ايشون تصريح داره مي کنه که آقا وجود در خارج موجود «فإذن الوجود نفس صيرورة الشيء في الأعيان» يعني وجود چيه اون چيزي که اشيا را در خارج تحقق مي بخشد اصل وجود است خب اين چه جوري تسلسل پيدا بکنه چون اونايي که نافي اصالت وجود بودن مي گفتن اگه وجود بخواد در خارج راه پيدا بکنه چي ميشه احسنت تسلسل ولي ايشون الان داره با اين عبارت مي گه که آقا اون چيزي که موجوديت ماهيت را و حقيقت اشيا را در خودش تامين مي کند وجود است پس ما نمي تونيم در حقيقت بله عرض کنم که لذا خود صدرالمتألهين فرمود بله فلا يغرک بله اون عبارت ها هستش مثل يه وقتم گذشته « فإن مراده من الموجودية» که اين رو خونديم «فعبر عنه بنفس صيرورة الشيء في الأعيان» ايشون جناب بهمن يار از وجود چه تعبير کرده « بنفس صيرورة الشيء في الأعيان» اون چيزي که اشيا را در اعيان متحقق مي سازد چيست نفس وجود است « و عن ذلك الأمر الآخر المفروض بما به يصير الشيء في الأعيان ليتلاءم أجزاء كلامه سابقا و لاحقا» خب ما براي اينکه اين تداوم بديم بله فرمايش جناب عالي درست تداوم بديم بين اين دو تا وجود يک لعامتي لحيم کاري کنيم به اصطلاح بايد اين عبارت رو داشته باشيم « فعبر عنه بنفس صيرورة الشيء في الأعيان و عن ذلك الأمر الآخر المفروض بما به يصير الشيء في الأعيان» يعني وجود چيه وجود اون چيزي که به وسيله اون چيز اشيا در اعيان تحقق پيدا مي کنند چرا اين جوري تفسير بکنيم « ليتلاءم أجزاء كلامه سابقا و لاحقا» به هر حال يک اضطرابي همون طور که اشاره فرمودند در کلام وجود داره نمي کنيم و لذا هم از واژه موجوديت استفاده کردند که گفتن آقا موجوديت يک معناي مصدري است ايشون اين رو برگردوندن گفتن نه مي تونه معناي مصدري باشه ولي در اين جا معناي خاص وجود داره يکم که در حقيقت عبارت ذيل خب « و ما أكثر ما زلت أقدام المتأخرين» که ان شاءالله در جلسه بعد.
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.