« فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

آیه 91 الی 96/سوره توبه/تفسیر


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 91 الی 96

 

﴿لَيْسَ عَلَي الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَي الْمَرْضَي وَلاَ عَلَي الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾(91)﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ﴾(92)﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾(93)﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لاَتَعْتَذِرُوا لَن نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَي عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾(94)﴿سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾(95)﴿يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَيَرْضَي عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ﴾(96)

 

تقبيح منافقان و تجليل مؤمنان در آيات محلّ بحث

اين مجموعه منسجم دربارهٴ منافقاني است كه در جريان غزوه تبوك هم خودشان از حضور در جبهه محروم بودند هم ديگران را باز مي‌داشتند، هم از كمك مالي دريغ مي‌كردند هم ديگران را با تبليغ سوء از كمك مالي نهي مي‌كردند، نهي از معروف و امر به منكر مي‌كردند و مانند آن. ذات اقدس الهي در مقابل آن منافقان وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنان را ياد كرده است از آنها در كمال تجليل ياد كرده است، هم نعمتهاي فراواني را براي آنها بازگو كرد هم در نحوه تعبير چند بار به عنوان أولئك از آنها ياد كرد كه اشاره به بعيد است كه ناظر به بعد معنوي و ارتفاع مقام آنهاست وگرنه با همان ضمير كه هُمْ كذا ممكن بود اكتفا بشود ولي در دو جمله پشت سر هم در آيهٴ 88 مي‌فرمايد: ﴿وَأُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[1] اين نشانهٴ تجليل است.

تفاوت تعبير قرآن درباره افراد معذور از جنگ و منافقان غير معذور

دربارهٴ منافقان كه فرمود اينها سبيل براي آنها هست عدّه‌اي كه معذور بودند آنها را نام بردند معذورين همهٴ آنها كساني نيستند كه نام آنها در اين دو آيه آمده لذا به صورت حصر بيان نفرمود كه فقط بر اينها حرج نيست آيهٴ 91 و 92 هر دو در حد يك قضيه موجبهٴ مهمله است كه در حكم موجبهٴ جزئيه است كه ناظر به نفي حصر است البته، و هرگز حصر نكردند كه فقط بر اينها سبيل نيست فرمود: ﴿لَيْسَ عَلَي الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَي الْمَرْضَي وَلاَ عَلَي الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ﴾ ممكن است گروههاي ديگري هم باشند كه بر آنها حرج و سبيلي نباشد لكن دربارهٴ منافقان و كساني كه بي‌عذر حضور پيدا نكردند به صورت حصر بيان فرمود، فرمود ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ﴾ اين تفاوت است. مطلب ديگر آن است كه در جريان معذورها اين كلمه سبيل نكره است فرمود ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾ نه من‌السبيل ولي در آيهٴ 93 كه بعد از آن هست، فرمود: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ﴾ كه با الف و لام ذكرشده و معرفه است ناظر به آن است كه آن سبيل را كه قبلاً نقل كرديم به صورت نكره ذكر شده است و شما معناي آن را مي‌دانيد و براي شما معهود است آن سبيل بر اغنيايي است كه بي‌عذر جبهه را ترك كردند پس در آيهٴ 91 مي‌فرمايد: ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾ در آيهٴ 93 مي‌فرمايد: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ﴾ يعني آن سبيل كه ما گفتيم نسبت به معذورها منتفي است. همان سبيل نسبت به اغنياي بي‌عذر ثابت است.

كاربرد متفاوت جمله ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾ در فقه و ادبيات

اين عنوان ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾ براي فقيه به عنوان يك قاعدهٴ فقهي مطرح است ولي براي اديب به عنوان يك مثل اخلاقي مطرح است به عنوان يك مثل ساير در ادبيات عرب و همچنين فارسيهايي كه به علوم قرآني آشنا هستند مطرح است براي اديب در حد يك مَثَل و براي فقيه در حد يك قاعدهٴ فقهي مطرح است.

كيفري بودن طبع و ختم قلبهاي كافران

در جريان طبعِ قلب، ذات اقدس الهي هرگز دل را نه طبع مي‌كند و نه ختم. نه حرفها را در آن چاپ مي‌كند كه قابل پاك كردن و زوال نباشد و نه مُهر مي‌كند. فقط طبع و ختم كيفري دارد. ابتدئاً هرگز خدا اين كار را نمي‌كند. اگر كسي با سوء اختيار خود حرفهاي باطل را در دل چاپ كند و اين حرفها را هم به پايان برساند راه توبه و انابه را به سوءِ اختيار خود بر خود ببندد آن‌گاه ذات اقدس الهي به عنوان كيفر نه به عنوان يك طبع ابتدايي و ختم ابتدايي، اين حرفها را چاپ مي‌كند و امضا مي‌كند، مُهر مي‌كند لذا در همين جريان منافقين آيهٴ ٨٧ به صورت فعل مجهول آمده است فرمود: ﴿وَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ﴾ آن‌گاه در آيهٴ 93 به صورت فعل معلوم به خداي سبحان اسناد داده شد ﴿وَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ اين طبع آيهٴ 93 با طبع آيهٴ ٨٧ مي‌تواند دو تا باشد آن طبعي است كه به سوء اختيار خود انسان تبهكار پديد آمده است و زمينه را براي كيفر الهي آماده كرد آن‌گاه ذات اقدس الهي به عنوان كيفر فرمود: ﴿طُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ نظير آنچه كه در سورهٴ «صف» بيان شد كه ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾[2] اوّلاً ما همواره از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم كه قلب ما را گرفتار زيغ و انحراف نكند ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا﴾[3] و هرگز ذات اقدس الهي هم ازاغه ابتدايي ندارد كه قلب كسي را ـ معاذ الله ـ منحرف كند. امّا اگر يك كسي به سوءِ اختيار خودش با داشتن عقل و نقل بيراهه برود و خداي سبحان هم به او مهلت بدهد راه توبه و انابه را باز بگذارد ولي او به سوء اختيار خود عمداً جزء كساني باشد كه ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[4] از آن به بعد گرفتار آيهٴ سورهٴ «صف» مي‌شود فرمود: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ اينجا هم در حقيقت «فلمّا طبعوا علي قلوبهم طبع الله عليها»، هرگز ذات اقدس الهي طبع ابتدايي ندارد ختم ابتدايي ندارد.

سرّ عدم استعمال ختم و طبع دربارهٴ دلهاي مؤمنان

و امّا اينكه چطور جريان ختم و طبع در دلهاي مؤمنان و اولياي الهي راه ندارد آنجا هم پر از خوبي است، خوبي هرگز پرشدني نيست اين بدي است كه حدّ دارد لذا شما مي‌بينيد در جهنّم سخن از امتلا و پر شدن و اينها هست ولي بهشت پر شدني نيست. مسأله ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ﴾ براي اينكه بالأخره غضب حدّ خاص خودش را دارد بالأخره پر مي‌شود ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾[5] امّا بهشت هرگز پر نمي‌شود كه جا نداشته باشد بهشت هر اندازه انسان جلوتر برود وسعت بيشتري پيدا مي‌كند، ايمان همين‌طور است، فضايل همين‌طور است كمالات همين‌طور است. آن كه در مدار بسته بسر مي‌برد انسان بيراهه است.

تنگناي زندگي دنياپرستان در دنيا، برزخ و آخرت

دربارهٴ بيراهه رفتن، ذات اقدس الهي اين هشدار را داد، فرمود كه آنها كه بيراهه مي‌روند هرچه كه جلوتر مي‌روند راه خود را مي‌بندند اينها در سه نشئه بالأخره در مدار بسته زندگي مي‌كنند و انسان تنگ‌نظرِ دنياپرست مادامي كه هم در دنيا هست در فشار است مادامي كه مي‌خواهد بميرد فشار جان دادن و امثال ذلك دارد در قبر هم كه مي‌رود ضغطه قبر و فشار قبر دارد در جهنّم هم كه رفته اين‌طور نيست كه يك فضاي بازي را به او بدهند بگويند بسوز. آنجا هم با دست و پاي بسته مي‌سوزد و انسان تنگ‌نظري كه همان چهار قدمي خودش را ديد فقط دنيا را ديد و گفت: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾[6] نه ملكوت را ديد نه قبل را ديد نه بعد را ديد نه ارواح انبيا و اوليا را ديد نه وحي را ديد نه نبوّت را ديد نه رسالت را ديد نه بهشت را ديد نه تطاير كتب و انطاق جوارح را ديد نه ميزان و صراط را ديد هيچ چيزي را نديد گفت: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾ اين در هر سه نشئه در فشار است. امّا نشئه اولي كه قبلاً هم بحث شده بود فرمود: ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾[7] اين در دنيا هم در فشار است. ضنك، نه يعني فقر يعني فشار و محدود بودن. كسي كه متمكن است و تمام تلاش و كوشش براي حفظ موجود و طلب مفقود است اين با قرص دارد مي‌خوابد بالأخره آن حرص براي او بدترين زنجير است. تمام كوشش او اين است كه اينها را كه دارد حفظ بكند و آنها را كه ندارد فراهم كند. اين بين دو ضغطه زندگي مي‌كند ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ خواه تهيدست باشد، خواه توانگر ولي بالأخره در فشار است. وقتي هم كه مي‌خواهد بميرد مسألهٴ فشار قبر كه معروف است ﴿وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ٭ إِلَي رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ﴾[8] اينكه چيزي است كه همه ما مي‌دانيم وقتي هم كه در بخش سوم وارد جهنّم شد اين‌طور نيست كه حالا در جهنّم جاي وسيعي به او بدهند بگويند اينجا بسوز، بلكه ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ﴾، ﴿أُلْقُوا فِيهَا﴾[9] ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ﴾[10] مي‌گويند اينجا بسوز با دستوان بسته مي‌سوزد. يك كسي كه عمداً مثل اين آبهاي معدني كه در اثر رسوبات راه خودشان را مي‌بندند هيچ چيزي را نمي‌ديد فقط دنيا را مي‌ديد اين بالأخره با اين زنجير بسته زندگي مي‌كند با همين زنجير مي‌ميرد و با همين زنجير مي‌سوزد.

فراخناي زندگي مؤمنان در دنيا، برزخ و آخرت

ولي دربارهٴ مؤمن اين داراي شرح صدر است يك منظر وسيعي دارد اين ﴿أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ﴾[11] است ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي﴾[12] هست ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ﴾[13] است هرچه انسان جلوتر مي‌رود شرح صدر پيدا مي‌كند بازتر مي‌شود نه از آمدن مقام مي‌جنبد و از جا در مي‌رود نه گرفتن مقام او را از جا در مي‌برد چون در او اثر ندارد در قبر هم «روضة من رياض الجنة»[14] و مرگ هم اوّلين لحظه كاميابي او است هيچ لذّتي براي انسان به اندازهٴ لذّت مردن نيست و در بهشت هم كه بالأخره در روايات آمده اينكه دارد ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ﴾[15] ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾[16] و مانند آن كه در چند جا فرمود بهشت ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾[17] يا ﴿عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾[18] اين متعلق به مجموع نيست كه مجموع مؤمنان جايشان آن‌قدر است كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ نه خير، براي تك تك مؤمنان است يعني يك مؤمن جايش آن‌قدر وسيع است كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ كه اگر همهٴ مردم دنيا بخواهند مهمان او بشوند جا دارد روايات بهشت را ملاحظه بفرماييد كه چه عالمي است.

بسته شدن راه توبه كافران با دست خود آنان

پرسش:...

پاسخ: معلوم مي‌شود كه اين شخص عمداً راه توبه را بسوي خود بسته است ديگر. ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[19] به جايي رسيد كه به پيامبرشان(عليه آلاف التحيّة والثناء) مي‌گويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[20] ذات اقدس الهي هم به پيامبر (صلّي الله عليه و آله) را فرمود كه بگو نسبت به اين گروه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[21] خب حالا اگر كسي به جايي رسيد كه خودش صريحاً مي‌گويد چه وعظ كني چه وعظ نكني بيـتفاوت است و خداي سبحان هم اخبار كرد كه چه انذار كني چه نكني آنها گوش نمي‌دهند عمداً به سوء اختيار خود اين حرفهاي پليد را در دلشان چاپ كردند و دلشان را مُهر كردند از آن به بعد اگر ذات اقدس الهي ختم و طبع مي‌كند طبع و ختم كيفري است كه نظير ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾[22] است ولي دربارهٴ مؤمن هرچه هست شرح صدر است انسان جلوتر مي‌رود بازتر مي‌انديشد و ذات اقدس الهي اين شرح را و اين باز را مشروح‌تر و بازتر مي‌كند.

پرسش:...

پاسخ: طبع البته دركاتي دارد چه اينكه ختم هم دركاتي دارد منتها بعضيها كم نوشتند بعضيها خيلي نوشتند يك عدّه ﴿مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً﴾[23] هستند بعضيها مشروح الصدر هستند در كفر يعني قلبشان خيلي باز است در معاصي، معاصي فراواني را مرتكب شدند و بعضي كمتر.

محدوديت وجودي بهشت نسبت به خداي سبحان

پرسش:...

پاسخ: خب هر چيزي نسبت به ذات اقدس الهي محدود است امّا محدود بودن، خود بهشت هم محدود است هرچه كه غير خداست متناهي است حتي ابديت بهشت هم متناهي است منتها تناهي طولي ندارد، تناهي وجودي دارد اينها غير متناهي بالعرض هستند كه بايد به غير متناهي بالذات ختم بشوند آن ذات اقدس الهي است كه نامتناهي است بالذات حتي بهشت هم كه ابدي است بالأخره ابديتش بالعرض است ديگر.

پرسش:...

پاسخ: در قيامت انسان مي‌تواند برابر با زمينه‌هايي كه در دنيا فراهم كرده است بهره‌هاي فراواني ببرد ولي نسبت به ذات اقدس الهي محدود هستند ولو ممكن است نسبت به امور ديگر ممكن است بي‌حد باشند، خب.

اقسام و اوصاف گريه انسان

در جريان گريه كردن در قرآن كريم فرمود اين گريه‌ها يا الهي است يا براي دنياست اگر الهي باشد همان است كه در كتابهاي فقهي گفتند كه نه تنها مبطل نماز نيست بلكه باعث شكوفايي نماز و ثواب بيشتر است مثل اينكه كسي در نماز از خوف جهنّم يا به شوق بهشت يا لقاي الهي گريه كند و اگر گريه براي دنيا بود كه چيزي را از دست داد يا كسي را از دست داد اين بكايي است كه مبطل نماز است. دو قسم گريه كردن در قرآن كريم آمده است يعني اين فيض دوم هم آمده است كه يكي شوق است و ديگري حزن كه آنكه شوق بود قبلاً بحثش گذشت كه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» بود كه گروهي از اهل كتاب وقتي آيات الهي را مي‌شنيدند چون قبلاً سابقه داشتند انبياي پيشين بشارت داده بودند حالا كه اينها به مقصد رسيده‌اند اشك شوق از چشمانشان جاري شد آيه‌اي كه به عنوان آيهٴ 83 سورهٴ مباركهٴ «مائده» بود اينست ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ﴾ اين گروه اهل كتاب اين‌چنين هستند اينها مشتاقانه اشك مي‌ريزند وقتي كه منتظر بودند بشارت شنيده بودند كه پيامبر آخرالزمان(صلّي الله عليه و آله) ظهور مي‌كند و كتابي مي‌آورد به نام قرآن، اكنون كه فهميدند و تشخيص دادند كه اين همان پيامبر آخرالزمان است اشك شوق ريختند و ايمان آوردند اينها از علما و بزرگان اهل كتاب بودند اين گروه دوم كه آيهٴ 92 سورهٴ مباركهٴ «توبه» است و محل بحث، اينها اشك حزن مي‌ريزند كساني كه مجاهدان نستوه هستند عازم جبهه بودند ولي وسيله رفتن به جبهه برايشان فراهم نشده بود ﴿تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾.

دنيوي و كاذبانه بودن اشك برادران يوسف

امّا آن اشكي كه برادران يوسف ريختند آن اگر هم صادق بود اشك دنيايي بود براي اينكه مي‌گفتند كه ما برادرمان را از دست داديم غير از اين اشكها است. گريه كردن براي فقدان يكي از عزيزان اين رواست در غير نماز جايز است در نماز مشكل آن را دارد كه جزءِ مبطلات نماز است ولي مشكل اشك ريزي برادران يوسف آن بود كه يك كار دروغ است كار دروغ هم مثل گفتار دروغ حرام است.

پرسش:...

پاسخ: نه چون برادرشان بود اين‌طور است اگر كسي لله باشد كه حساب ديگري دارد اينها چون برادرشان بود گريه كردند اما اگر كسي مؤمني را از دست بدهد گريه كند نه به خاطر اينكه قوم و خويش خودش است ممكن است صبغهٴ الهي پيدا كند امّا در جريان برادران يوسف مشكلشان اين بود كه ﴿وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ﴾[24] اين كار، كار كاذبانه است. كذب همان‌طور كه در قول است در فعل هم هست كه شما مستحضريد كه در بحث مبطلات و مفطرات صوم آنجا اخبار دروغ، دروغ بر خدا و پيامبر (صلّي الله عليه و آله) روزه را باطل مي‌كند آن گاهي قولي است مثل اينكه آدم در حال روزه يك حديثي را جعل كند گاهي فعلي است مثل اينكه سخني را كه شب گفته است و جعلي بود كسي روز از او سؤال كند و اين هم در راه نماز است مثلاً سؤال كند كه فلان حديث درست است يا نه و ايشان با اشاره دست يا سر بگويد كه بله آن حديث درست است اين اشاره، امر كاذب است يك كار دروغ است. يك وقت انسان قولاً دروغ مي‌گويد يك وقت فعلاً دروغ مي‌گويد اين كذب است و همين هم مبطل روزه اوست پس معلوم مي‌شود كه كذب گاهي وصف فعل است و گاهي وصف قول. در اين بحث ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾[25] آمده است ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ﴾[26] آمده است كه اين صدق از نيّت شروع كرده تا قول زير مجموعه فراواني دارد انسان در نيّت بايد صادق باشد، در اخلاق بايد صادق باشد، در افعال بايد صادق باشد، در مكاتيب هم بايد صادق باشد، در اقوال هم بايد صادق باشد. اين‌طور نيست كه صدق فقط براي قول باشد. حرمت گريه برادران يوسف براي اين بود كه اصلاً اين كارشان دروغ بود وقتي گريه، كاذب باشد اين فعل مي‌شود معصيت نه اينكه حالا گريه اشكال داشته باشد براي آنها.

علّت استعمال كلمه «علي» به جاي «إليٰ» در جمله ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ﴾

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ﴾ در اين‌گونه از موارد، سبيل مناسب با الي است نه با علي، راه به سوي مقصد است نه بر مقصد مي‌گويند سبيل إلي الدّار، سبيل إلي المسجد نه علي المسجد، امّا اينجا چون معناي استيلا و استعلا را دارد و مناسب با استعلا واژه «علي» است لذا در اين‌گونه از موارد چه در آن ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾ چه در اينجا ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ﴾ با «علي» ياد شده است وگرنه مناسب با سبيل، «الي» است ولي براي نفي استيلا و نفي استعلا كلمه علي را به كار مي‌برند فرمود: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ﴾ كذا وكذ.

عبارت ﴿تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ بيانگر مبالغه در گريه

اين جريان تفيض يك اصطلاحي است براي مبالغه اگر بخواهند بگويند فلان كس خيلي گريه مي‌كند مي‌گويند فاضت عينه يا تفيض عينه اما اگر بخواهند بگويند كه گريه متعارف دارد مي‌گويند فاضت دمعه يك وقت مي‌گويند كه چشمش ريخت و يك وقت مي‌گويند اشكش ريخت. آنجا كه تمام چشم را اشك پر مي‌كند و با هم مي‌ريزد گويا چشم دارد جاري مي‌شود مي‌گويند فاضت عينه آنجا كه به طور عادي است مي‌گويند فاضت دمعه. در باران، سيل و اينها همين‌طور است يك‌وقت مي‌گويند «فاض الماء» آب جاري است، يك وقت مي‌گويند «فاض الوادي» بيابان راه افتاد اين فيض وادي كه فاض الوادي يا فاض النهر ناظر به آن آب فراوان است.

پرسش:...

پاسخ: يعني در حقيقت اشكشان زياد بود، مبالغه صادق بود.

يك وقت است شما مي‌گوييد كه اين ظرف سر ريز كرده است. ظرف سرريز كرده يا آن شير يا آب يا مايعي كه در ظرف است سرريز كرده است يك وقت است كه يك كمي آب از ليوان بيرون مي‌ريزد مي‌گوييد آب ريخته است، يك وقتي است كه نه اين ليوان را گرفتيد زير شير بزرگ و آب هم فراوان آمده به مراتب بيشتر از ظرفيت ليوان كه گويا اصلاً ليوان دارد فوران مي‌كند و مي‌ريزد مي‌گويند كه ليوان سرريز كرده است پس فيض اناء غير از فيض ماء است. فيض وادي غير از فيض آب است، فيض عين غير از فيض دمع است اينجا كه اشك فراوان است مي‌گويند كه تفيض من الدّمع.

اقسام قعود منافقان در برابر قيام و حضور

مطلب بعدي آن است كه يك وقت انسان قعود دارد در قبال قيام، يك وقت قعود دارد در قبال حضور، همه اين اقسام چهارگانه در اين بخش منافق و غير منافق آمده است. منافق، بعضيها قعود داشتند در قبال قيام ولي قعود در مقابل حضور نداشتند برخيها كه نفاقشان متراكم و غليظ بود هم قعود داشتند در مقابل قيام و هم قعود داشتند در مقابل حضور، بيان ذلك اين است كه وقتي ذات اقدس الهي به پيامبر (صلّي الله عليه و آله) فرمود به مردم اعلام بكنيد آيهٴ 38 سورهٴ «توبه» ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الْأَرْضِ﴾ در جريان تهاجم احتمالي امپراطوري روم مطرح شد و بعد هشدار داد فرمود ممكن است آنها يك وقت حمله كنند شما آماده دفاع باشيد در چنين فضايي، پيامبر (صلّي الله عليه و آله) ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ كه فرمود: ﴿أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ﴾[27] اينها براي مؤمنان مجاهد، در قبال آنان بعضي از منافقان بودند كه اينها مي‌آمدند و استيذان مي‌كردند همينها هستند كه ﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾، ﴿يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ﴾ و مانند آن، اينها گرچه قعود در مقابل قيام و نبرد داشتند امّا قعود در مقابل حضور نداشتند اين‌طور نبود كه در خانه‌ها بنشينند و نيايند عذرخواهي كنند يا نيايند استيذان كنند ظاهر را حفظ مي‌كردند مي‌آمدند مي‌گفتند به ما اجازه بدهيد ما معذوريم يا ﴿إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ﴾[28] كه انواع عذرشان قبلاً بازگو شد بعضيها اين مقدار هم حاضر نبودند كه بيايند اجازه بگيرند لذا در قبال قائمان مجاهد، يك عدّه قاعدان را ذكر مي‌كند و در قبال كساني كه ﴿جَاءَ الْمُعَذِّرُونَ﴾ درباره آنها هست ﴿قَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا﴾ را ذكر مي‌كنند خب بالأخره آنها كه عذري ندارند آمدند اجازه بگيرند آنهايي كه هم هيچ عذري نداشتند منتها غناي اينها، اينها را به دنيا كشاند آمدند استيذان بكنند ﴿يَسْتَأْذِنُونَكَ﴾ امّا يك عدّه در قبال اين حضور، قعود داشتند لذا در آيهٴ نود فرمود: ﴿وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ﴾ حالا گاهي باحق و گاهي بي‌حق منتها ﴿وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ اينها حتي حاضر نشدند كه بيايند اجازه هم بگيرند.

بازگشت مسلمانان از تبوك و عذرخواهي برخي منافقان از آنان

خب وقتي جريان تبوك با موفقيت پشت سر گذاشته شد يعني پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) در كمال سلامت برگشت حالا همينهايي كه يا قبلاً استيذان كرده بودند يا قبلاً در خانه هايشان خزيده بودند حالا اينها مي‌آيند از مردم عذرخواهي مي‌كنند ﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ﴾ آن استيذان از شخص پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) بود كه در آيهٴ 92 و مانند آن، خطاب به شخص پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) است كه ﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ﴾ به حضور تو مي‌آيند و مانند آن. امّا اينجا سخن از شخص پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) نيست سخن از جامعه اسلامي و امّت اسلامي است كه آن حضرت(سلام الله عليه) نيز داخل است اين گروهي كه حتي حاضر نبودند استيذان كنند به ضميمهٴ آن استيذان كنندگان حالا اينها آمدند عذرخواهي كنند ﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ﴾.

پاسخ خداي سبحان به عذرتراشي منافقان

خداي سبحان به پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه شما به اينها كه آمدند دارند عذرتراشي مي‌كنند بگوييد: ﴿لاَ تَعْتَذِرُوا﴾ فايده ندارد; چرا؟ براي اينكه شما شنيده‌ايد كه ما حرفها را گوش مي‌دهيم خودشان هم قبلاً گفتند كه وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) أُذُن است آيهٴ 61 سورهٴ «توبه» كه قبلاً بحث شد اين بود فرمود: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾ هرچه ما بگوييم گوش مي‌دهد خدا فرمود كه اين‌چنين نيست گاهي اسرار شما را فاش نمي‌كند وگرنه هرگز باور نمي‌كند اين ﴿أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ اين يك. ﴿يُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ اين دو. «يؤمن للمؤمنين» اين در اينجا به پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه به آنها بگو: ﴿لَن نُؤْمِنَ لَكُمْ﴾ ايمان به الله است يك. ايمان للمؤمنين است يعني تصديق كردن و درست دانستن گزارش آنهاست و فرمود شما جزء مؤمنين نيستيد كه ما حرفهايتان را تصديق كنيم اگر ديديد گاهي ما ساكتيم نمي‌خواهيم اسرارتان را فاش كنيم وگرنه باور نمي‌كنيم. هرگز; كه اين «لن» براي تأكيد است ﴿لَن نُؤْمِنَ لَكُمْ﴾; چرا؟ براي اينكه در بين راه، ذات اقدس الهي تمام جريان را براي ما گفته است ﴿قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ﴾ خب ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾[29] ، ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِيثاً﴾[30] خدا به ما گزارش داده كه شما هيچ عذر نداشتيد و ما هرگز عذر شما را قبول نمي‌كنيم نه تنها نسبت به گذشته اين‌چنين بود هر كاري كه مي‌كنيد خدا مي‌بيند پيامبر و ما هم مي‌دانيم كه اين سين، سين تحقيق است نه سين تسويف ﴿وَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾ ما اصلاً مي‌بينيم كه شما داريد چكار مي‌كنيد اينكه حضرت فرمود كه «تنام عينى ولا ينام قلبى»[31] همين است در بخشي از روايات نهج‌الفصاحه دارد كه مؤمن هم بايد در اين مسير حركت كند كه چشمش بخوابد ولي قلبش بيدار باشد خب اين سين، سين تحقيق است نه تسويف فرمود: ﴿وَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾ بعد هم فعلاً ممكن است افشاگري نشود ولي ﴿سَتُرَدُّونَ إِلَي عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾.

معناي ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ بودن خداوند

عالم الغيب و الشهاده هم كه قبلاً بحث شد كه معنايش اين نيست كه خدا غيب را مي‌داند شهادت را مي‌داند غايب را مي‌داند مشهود را مي‌داند بلكه ارشاد به نفي موضوع است يعني چيزي براي خدا غيب نيست وگرنه علم به غيب بما أنّه غيب كه تعلّق نمي‌گيرد علم، حضور است، شهود است، كشف است غايب بما أنّه غايب كه تحت علم نيست اينكه فرمود ذات اقدس الهي عالم الغيب و الشهادة است يعني «إعلموا أنّه لا غيب بالقياس إليه سبحانه تعالي» به دليل اينكه فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَي‌ءٍ شَهِيدٌ﴾[32] يعني همه ما سواي خدا نسبت به ذات اقدس الهي عالم شهادت است چيز روشني است غيبي در كار نيست آنچه كه نسبت به شما غيب است خدا مي‌داند آنچه هم كه براي شما شهادت است خدا مي‌داند ﴿وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي﴾[33] جهر و سرّ و خفيّ و اخفي، همه نسبت به ذات اقدس الهي جهر است، اگر همه مشهود اوست پس غيبي در كار نيست.

آگاهي خدا و پيامبر به اسرار منافقان و باخبر شدن خود آنان در قيامت

خب آنچه را كه شما پنهان كرديد خدا مي‌داند و آنچه را كه شما علن كرديد خدا مي‌داند بعد گزارش هم مي‌دهد به شما ﴿فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ شما را با خبر مي‌كند كه چكار كرديد و شما هم اقرار مي‌كنيد بعد در آن روز هم كه فرمود: ﴿يُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ بعد هم فرمود كه چه حاجت است به تنبئه؟ تنبئه يعني با نبأ و خبر، كسي را آگاه كردن فرمود چه حاجت به تنبئه؟ چرا ﴿يُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ٭ بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾ نيازي به تنبئه نيست چون خودش مي‌داند كه چه كرده است و همه چيز هم با خودش هست غرض آن است كه ذات مقدّس پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه كل جريان شما براي ما مشهود است و اعتذار شما بي‌اثر است.

«والحمد لله رب العالمين»


[14] . الكافي، ج3، ص242.
[31] . بحارالأنوار، ج73، ص189.
logo