« فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

آیه 81 الی 84/سوره توبه/تفسیر


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 81 الی 84

 

﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ وَكَرِهُوا أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ﴾(81)﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾(82)﴿فَإِن رَجَعَكَ اللّهُ إِلَي طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ﴾(83)﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾(84)

 

دليل اعمال غلظت نسبت به منافقان و پذيرفته‌شدن استغفار پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دربارهٴ آنان

بعد از اينكه دربارهٴ منافقان فرمود چه استغفار بكني چه استغفار نكني، خدا اينها را نمي‌آمرزد، هر چند تو هم كه مستجاب‌الدعوه‌اي هفتاد بار براي اينها طلب آمرزش كني اينها اهل مغفرت نيستند. يعني مأذون نيستي. آن اذني كه بايد باعث تأثير شفاعت بشود در اينجا حاصل نخواهد شد. آن‌گاه چند تا دليل ذكر مي‌كند. اين حكم را با اينكه رحمت خدا وسيع است و با اينكه خدا فرمود اگر استغفار كرديد بخشيده مي‌شويد و فرمود اگر دعا كرديد دعاي شما مستجاب مي‌شود، دربارهٴ منافقان اين‌طور به نحو غلظت حكم كرد، بايد اين را تبيين كند كه چرا؟ همان طوري كه به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[1] و همان‌طوري كه به مؤمنين فرمود: ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[2] در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» نسبت به مؤمنين فرمود: ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ خودش هم به عنوان «أشدّ المعاقبين في موضع النكال و النقمة»[3] اعمال غلظت مي‌فرمايد. دليل اينكه هيچ كسي نمي‌تواند براي منافق طلب مغفرت كند و هرگز مشمول رحمت خدا نمي‌شوند چند چيز است. بعضي از ادله آن امور در آيهٴ هشتاد كه قبلاً مورد بحث قرار گرفت ذكر شده. فرمود: ﴿فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾ بعضي از آن ادله در آياتي كه امروز تلاوت شده مطرح است. بنابراين منافق هم مورد غلظت مؤمنين است كه فرمود: ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ چه اينكه كفار هم اين‌چنين‌اند. هم مورد تغليظ و اعمال غلظت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است فرمود: ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[4] هم مورد غلظت خود ذات اقدس الهي است گرچه كلمهٴ غلظت دربارهٴ ذات اقدس الهي به كار نرفت اما مصداق غلظت و فرد غلظت در اينجا ذكر شده است فرمود به هيچ وجه ذات اقدس الهي اينها را نمي‌آمرزد با نفي تأكيد، فرمود: ﴿فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ هر چند پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي آنها هفتاد بار هم استغفار كند. دليل اين غلظت كه اينها مشمول أشدّ المعاقبين خواهند بود اين است كه اينها به خدا كفر ورزيدند، به پيغمبر كفر ورزيدند و در مسايل اعتقادي فاسق‌اند اين يك. بعد نسبت به اسلام و مسلمين كينه‌توزانه برخورد مي‌كنند، عليه اينها توطئه مي‌كنند، عليه اينها تبليغ مي‌كنند، عليه اينها تشويش اذهان را به عهده گرفتند و مانند آن، لذا در اين بخش فرمود بهره‌هاي اينها از دنيا بسيار كم است و عذابهاي الهي چه در دنيا چه در آخرت دامن‌گير اينها خواهد بود و زياد هم هست و مادامي كه زنده‌اند چون اسرارشان مكتوم است حكم مسلمان را دارند ولي چون كافراً مرده‌اند بهره‌اي از مزاياي اسلامي نخواهند داشت. تو حق نداري بر جنازهٴ اينها نماز بخواني و حق نداري بعد از مرگ براي اينها طلب مغفرت كني و در كنار قبر اينها حضور پيدا كني. اين آيات را اينجا ذكر مي‌فرمايد. آن وقت ادلهٴ مسئله‌ يكيش همان است كه فرمود: ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾ و برخي از آنها از همين آيهٴ هشتاد شروع مي‌شود ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾.

خوشحالي منافقان از مخالفت با پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مسلمانان

اينها چندين كار كردند. يكي اينكه جبهه را ترك كردند، جبهه نرفتند، همراه مجاهدان نرفتند، بسيار خوشحال‌اند، معذور نبودند و خود را به دروغ معذور معرفي كردند و از اينكه در جبهه شركت نكردند بسيار خوشحال‌اند. اين يكي. و از اينكه پشت سر پيغمبر هم حاضر نشدند به رهبري پيغمبر حركت نكردند خيلي مسرورند. و نه تنها از نرفتن خوشحالند از هر گونه جهادي اينها كراهت دارند ﴿وَكَرِهُوا أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ حالا نرفتند ولي كمك مالي مقدورشان بود در كمك مالي كه عذري نداشتند كه. بر فرض بگويند ما به رموز نظامي آشنا نيستيم يا بگويند لا تفتني، يا بگويند ما مريضيم، ولي مشكل مالي كه نداشتند كه مي‌توانستند كمك مالي بكنند ولي ﴿كَرِهُوا أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾. اين دو قسمت. قسمت سوم هم اين بود كه نسبت به مسلمانها هم كارشكني مي‌كردند مي‌گفتند در اين هواي گرم چرا مي‌رويد جبهه آنجا خيلي گرم است ﴿وَقَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ﴾ خب پس اينها نه خودشان نسبت به اسلام خدمت مي‌كردند، نه خدمت بدني و نه خدمت مالي، و نه مي‌گذاشتند ديگران هم كمك بكنند .آنهايي كه مي‌خواستند حضور پيدا كنند، مي‌گفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ﴾. آنهايي كه كمك مالي مي‌كردند ﴿يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ﴾[5] دربارهٴ متطوعان هم آن لمز و عيبجويي را داشتند. بنابراين اينها نه خودشان حضور بدني داشتند، نه حضور مالي. نسبت به ديگران هم كه مي‌خواستند حضور بدني پيدا كنند مي‌گفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ﴾ و همچنين نسبت به ديگراني كه مي‌خواستند حضور مالي پيدا كنند آنها را لمز مي‌كردند، طعن مي‌زدند، مسخره‌شان مي‌كردند. در چنين فضايي ذات اقدس الهي فرمود به آنها بگو: ﴿نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ﴾ اگر اين مسئلهٴ كلامي را مي‌فهميدند و مي‌فهميدند كه عذاب قيامت يعني چه و مي‌فهميدند كه ترك اطاعت خدا در دنيا باعث ورود به جهنّم است در آخرت، اگر اينها را مي‌فهميدند هرگز اين كارها را نمي‌كردند.

تفاوت معني قرآني و اصطلاحي «فقه»

فقه در بخش قابل توجهي از آيات قرآني به همين معناست، يعني به كلام مي‌گويند فقه، به علم اخلاق مي‌گويند فقه، به تفسير مي‌گويند فقه، به فقه هم مي‌گويند فقه. فقه قرآني غير از فقهي است كه رايج حوزه‌هاست. خب اين يك مسئلهٴ كلامي و تفسيري است. فرمود اگر اينها فقيه بودند مسئلهٴ جهنّم برايشان حل مي‌شد، مسئلهٴ حرارت جهنّم برايشان حل مي‌شد، مسئلهٴ اينكه عذاب جهنّم بدتر از عذاب دنياست برايشان حل مي‌شد ﴿لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ﴾ چه اينكه مسئلهٴ جبر و تفويض و قضا و قدر را مي‌گويند فقه. ﴿قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً﴾ چون اينها فقيه نيستند كه بفهمند قضا و قدر چيست، جبر چيست، تفويض چيست، حسنات از كجاست، سيئات از كجاست، در حالي كه هيچ‌كدام از اينها جزو مسايل فقه رايج نيست.

پرسش:...

پاسخ: اصطلاح فقه مثل اصطلاح حكمت همهٴ اين علوم اسلامي را شامل مي‌شود. حكمت هم در قرآن به معني فلسفه نيست. فقه هم حكمت است، اخلاق هم حكمت است، تفسير هم حكمت است، حكمت هم حكمت است. اين اصطلاحات تفسيري غير از اصطلاحات فقهي رايج است. به هر تقدير

پرسش:...

پاسخ: بله ايشان دارد ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[6] . بالأخره آن كه بدتر از كفار است ﴿إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً﴾[7] .

وظيفه سختگيري پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و امّت نسبت به كافران و منافقان

پرسش:...

پاسخ: چون آخر دربارهٴ منافق وقتي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آيهٴ 73 مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ وقتي دستور به رهبر رسيد، امت هم همين حكم را دارد. منتها دربارهٴ امت به صراحت ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ دارد كه منافق چون بدتر از كافر است قهراً نسبت به منافقان هم بايد ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ باشد منتها جهاد منافقان با جهاد كافران فرق مي‌كند وگرنه اصل غلظت هست. در آن بخشي كه مربوط به منافقان است با غلظت همراه است.

پرسش:...

پاسخ: نه هر كسي را كه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) با او غليظانه رفتار مي‌كرد وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور هم مي‌داد و ديگران هم به حضرت تأسّي مي‌كردند برابر آيهٴ سورهٴ احزاب كه ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[8] وقتي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) با يك گروهي غليظانه رفتار بكند امت هم همين كار را مي‌كنند.

خب فرمود: سرّش اين است اينها نه با پيغمبر نه با خدا نه با مؤمنين نمي‌سازند نه تنها ﴿يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ﴾[9] سعي مي‌كنند يقبضون ايدي غيرهم هم باشند.

كيفر تلخ منافقان؛ اندوه فراوان و نشاط كم

اينها چندين كيفر تلخ دارند؛ اوّلاً ﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً﴾ اينها براي دنيا اين خلافها را مرتكب مي‌شوند چون ﴿مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾[10] ، پس بهره‌هاي اينها در دنيا اندك است. ﴿فَلْيَضْحَكُوا﴾ نه يعني خنده در قبال ﴿وَلْيَبْكُوا﴾ يعني گريه، بلكه منظور نشاط و اندوه است. فرمود اينهايي كه ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ﴾ اين نشاطشان اندك است و آن حزن و غم و رنجشان زياد است. ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ﴾ اما تا چه وقت؟ يك چند روزي بيش نيست ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾ و بر فرض اگر هيچ حادثهٴ تلخي پيش نيايد و اينها تا آخر عمر خوشحال باشند چون ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلاّ مَتَاعٌ﴾[11] و اين تنوينش هم تنوين تحقير است يعني بررسي دنيا نسبت به قيامت چيز اندكي است. اگر در تمام مدت عمر هم كه زنده باشند، مسرور باشند، سرورشان كم است چه رسد به اينكه حوادث تلخي هم به انتظار اينهاست. خب پس اينكه ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ اين دوام ندارد اين ضحك يعني اين فرح، اين سرورشان ناپايدار است، اندك است ، امّا آن غم و اندوه و رنجشان زياد است. اين ﴿وَلْيَبْكُوا كَثِيراً﴾ اختصاص به مسألهٴ معاد ندارد يعني رنج اينها زياد و اندوه اينها بيش از سرور اينهاست و سرور اينها كم است اگر همهٴ عمرشان در دنيا مسرور باشند چون عذابشان از مرگ شروع مي‌شود و آن هم زياد است پس اندوه آنها به مراتب بيشتر از نشاط آنهاست. اين يك.

قسمت بعدي آن است كه اين ﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً﴾ شامل بخشي از دنيا هم مي‌شود. يعني اينها اين فرح و نشاطي را كه دارند اندك است در همين دنيا عذاب و خزي و رنج اينها شروع مي‌شود الي يوم‌القيامه گاهي هم در همين دنيا اينها مشكلات اخلاقي پيدا مي‌كنند، مشكلات اجتماعي پيدا مي‌كنند، مشكلات خانوادگي پيدا مي‌كنند، مشكلات سياسي پيدا مي‌كنند، بالأخره گرفتار خزي مي‌شوند اين‌چنين نيست كه اين بكاء يعني اين حزن و اندوهشان فقط بعد از مرگ شروع مي‌شود پس به هر تقدير رفاه و فرح اينها اندك است حزن و غم و درد و رنج اينها زياد. ﴿جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾. اين كاري كه آنها مي‌كردند يك چنين كيفر تلخي را هم به دنبال دارد.

دشواري استنباط حكم اخلاقي‌ـ انشايي از آيهٴ ﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً﴾

اين ديگر بعيد است يك حكم انشايي و دستور اخلاقي باشد كه مثلاً انسان كم بخندد و زياد بگريد البته اگر ما روي آن مبنا كه آيات را بتوانيم تقطيع كنيم از هر جمله‌اي يك حكمي استنباط بكنيم، مي‌شود گفت كه ﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً﴾ ناظر به اين است كه انسان بايد مواظب باشد كه نشاطش اندك و حزنش زياد. البته برسد تا به جايي كه اصلاً اندوه نداشته باشد كه بگويد: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾[12] آنجا ديگر دايماً مسرور است، روح و ريحان است ولي مادامي كه در دنياست بايد مواظب باشد ولي اگر ما كلّ اين آيهٴ 82 را با هم، با حفظ وحدت سياق معنا كنيم، اين مربوط به منافقين است و دربارهٴ كيفر تلخ آنهاست و استفادهٴ حكم اخلاقي و انشا آسان نيست ﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾.

پاسخ پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عذرتراشي عدّه‌اي از ترك‌كنندگان جهاد

وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه در غزوهٴ احد بودند هنوز به مدينه برنگشتند ذات اقدس الهي وحي فرستاد كه وقتي شما برگشتيد بعضيها مي‌آيند از شما عذرخواهي مي‌كنند ﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ﴾[13] يا مي‌گويند به ما اجازه بدهيد ما در صحنهٴ بعد در جبهه بعد شركت بكنيم ولي بدانيد اين دسيسه‌اي بيش نيست، اينها اهل جبهه نيستند. ﴿فَإِن رَجَعَكَ اللّهُ إِلَي طَائِفَةٍ مِنْهُمْ﴾ چون اين مخلفين سه گروه بودند؛ يك گروه خردسالان و سالمندان و زنان و اينها بودند كه اصلاً مكلف نبودند، يك عده مكلف بودند ولي اين عذر باعث شد كه آنها نتوانند شركت كنند مريض شدند و مانند آن. يا ضرورتي وادارشان كردند كه استيذان كنند بمانند و آن برطرف شود و به جبهه برگردند قسم سوم همين منافقان بي‌عذر بود كه اينها مخلّفان بي‌عذرند. فرمود: مخلّفين خب چند گروه‌اند اگر به طايفه‌اي از اين مخلّفين نه طايفه‌اي از اين منافقين، طايفه‌اي از اين مخلّفين برگردي خدا تو را برگرداند اين همان رجعه‌اي است كه متعدي است ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾[14] كه مصدر آن رَجْع است نه رجوع كه لازم باشد آن رجوع است كه لازم است . ﴿ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ﴾[15] متعدي است. رجعناه اين است ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ اين‌چنين است متعدي است . فرمود: ﴿فَإِن رَجَعَكَ اللّهُ إِلَي طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ﴾ به طرف جبهه‌ها به آنها بگو يعني صريحاً بگو شما داريد فتنه مي‌كنيد اهل جبهه نيستيد نه تنها خودتان نمي‌آييد ديگران را هم نمي‌گذاريد بيايند. فرمود به آنها بگو: ﴿لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً﴾ شما هرگز اين دو كار را نمي‌كنيد نه با من به جبهه مي‌آييد نه با من مي‌جنگيد يعني همراه من مي‌جنگيد خب در جنگ احد و امثال احد بود ما ديگر نخواستيم بيرون برويم اينها آمدند مزاحم مرز و امنيت محلي ما شدند ما هم داخلهٴ مدينه، بالأخره مي‌خواستيم با اينها بجنگيم شركت نكردند الآن هم كه مي‌خواهيم خارج بشويم يا جاي ديگر مثل تبوك شركت نمي‌كنيد نه حاضريد از شهر بيرون بياييد به طرف جبهه حركت كنيد نه اگر دشمن حمله كرد حاضريد در آن شهر دفاع بكنيد نه اهل قتاليد نه اهل اعزام به جبهه ﴿قُل لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً﴾ شما هرگز اينكار را نمي‌كنيد چون من مي‌دانم ديگر. ﴿وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً﴾ در ركاب من و در جبهه من با هيچ دشمني نمي‌جنگيد. چرا؟

علّت اعلام موضع صريح پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در برابر ترك‌كنندگان جهاد

براي اينكه شما خط فكريتان از همان اوّل مشخص شد ﴿إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ اين اوّل مرّة نه يعني قبلاً اين كار را كرديد، خب خيليها قبلاً اين كار را كردند بعد توبه كردند برگشتند مجاهد شدند و مانند آن. اين‌طور نيست كه اگر يك كسي يك بار معصيت كرد براي ابد گرفتار بشود كه ممكن است يك بار معصيت كرده بعد توبه بكند. فرمود شما نه اصلاً از همان بار اوّل مسيرتان را مشخص كرديد كه چه كاره‌ايد. وقتي مسيرتان از همان اوّل مشخص شد، نه با من به جبهه مي‌آييد نه در پاي ركاب من با هيچ دشمني مي‌جنگيد. ﴿إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾. موضعتان را از همان اول مشخص كرديد. نه يعني يك بار گناه كرديد. لذا فرمود ﴿فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ﴾. ديگر حالا برويد بنشينيد خودتان راضي باشيد كه در حد كودكانيد، زنانيد، سالمندانيد، بيمارانيد، خودتان را با آنها محشور كرديد ديگر آنها را مي‌گويند خالف. شما كه عذري نداريد شما بايد قيام داشته باشيد ولي با آنها نشستيد.

پرسش:...

پاسخ: بله. معامله بكنيد با باطنشان معاملهٴ كفر همين است ديگر يعني برابر باطنشان معامله مي‌كنند به حسب ظاهر پاك‌اند به حسب ظاهر در مسجد راهشان مي‌دهند.

پاسخ پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به استيذان منافقان براي شركت در جهاد

امّا مي‌خواهند فريب بدهند پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را بگويند كه ما اهل جهاديم، ما اهل مبارزه‌ايم فرمود نه من باطنتان را مي‌دانم. مي‌خواهيد در مسجد بياييد، بياييد در نماز جماعت، در صف جماعت شركت بكنيد، بكنيد اما بخواهيد فريب بدهيد، يك فريب سياسي كه ما هم اهل مبارزه‌ايم، ما هم اهل مجاهده‌ايم، نه، من مي‌دانم نيستيد. از من چرا اذن مي‌گيريد كه بگوييد پيغمبر به ما گفت بياييد شما كاري كه ساير مسلمانها مي‌كنند بكنيد ولي من مي‌دانم شما نمي‌كنيد. بنابراين مگر افراد عازم جبهه مي‌شدند شخصاً از پيغمبر اذن مي‌گرفتند اصلاً پيغمبر اينها را دعوت كرده ﴿مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ﴾[16] اصلاً فرمود وقتي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مسجد گفت ما عازم جبهه‌ايم همه شما بايد حاضر بشويد. ديگر آمدن اذن نمي‌خواهد. ماندن اذن مي‌خواهد، نرفتن اذن مي‌خواهد وگرنه رفتن كه وظيفه است اينها مي‌خواهند بيايند به جبهه مي‌آيند استيذان مي‌كنند اجازه مي‌دهيد ما بياييم به جبهه اين يك فريب سياسي است. حضرت فرمود شما اهل اين نيستيد. خب ﴿فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً﴾ با هيچ دشمني هم نمي‌جنگيد؛ چرا؟ براي اينكه شما از همان اوّل راضي شديد به قعود در برابر قيام. نه اهل مبارزه‌ايد نه اهل هجرتيد نه اهل جهاد، شما قاعديد نه قائم، قيام يعني مبارزه، يعني ايستادگي. خب، لذا همراه با خالفين، آنهايي كه در خلف من قرار گرفته‌اند، مثل خردسالان، مثل زنان ، مثل سالمندان با آنها باشيد ديگر ﴿فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ﴾.

وظيفه مسلمانان نسبت به منافقان در زمان حيات و ممات آنان

خب، آن‌گاه ذات اقدس الهي بعد از اين تحليل فرمود اينها تا زنده‌اند خودشان يك تكليفي دارند در حد ساير مسلمانها عمل مي‌كنند به حسب ظاهر. كفاري هستند كه ظاهراً مسلمان‌اند و آثار اسلامي را بار مي‌كنند. مسجد مي‌آيند، با مسلمانها هم خريد و فروش مي‌كنند. و شما هم تا آخرين لحظه با اينها به حسب ظاهر رفتار مسلمان داشته باشيد بلكه إن‌شاءالله برگردند يا لااقل ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾[17] بهانه‌اي نداشته باشند. امّا وقتي منافقاً مردند اينها كساني‌اند كه ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾[18] بود. ساليان متمادي آيات الهي، بينات، معجزات به حد نصاب رسيد، اينها جزو كساني هستند كه ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾ از اين به بعد ديگر با آنها معاملهٴ كافر بكن، بخواهي نماز ميت بخواني، نه. بخواهي كنار قبرشان بروي طلب مغفرت بكني، نه. آنها هم برهانش را ذكر مي‌كند براي اينكه اينها كافراً مردند. تا آخرين لحظه ما مهلت داديم بلكه توبه كنند، خب نكردند ديگر. فرمود: ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً﴾ اين هم با يك بيان تأكيدي است. مبادا نماز جنازه بخواني، نماز ميت بخواني اين يك. بعد از اينكه خب حالا آنها را دفن كردند و به گور سپردند مبادا كنار قبر آنها بروي و براي آنها طلب مغفرت كني ﴿وَلاَتَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ﴾. پس نه نماز ميت كه واجب است براي اينها رواست، نه طلب مغفرت كه مستحب است براي اينها سزاست. چرا؟ همان دليلي كه در آيهٴ 84 ذكر فرمود: ﴿إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾ اينجا هم همين تحليل را مي‌فرمايد. مي‌فرمايد: ﴿إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾. تمام تلاش و كوشش را شما كرديد كه اينها توبه كنند، ما هم راه توبه را باز گذاشتيم در آيهٴ 74 فرمود: ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ﴾ تا آخرين لحظه راه توبه باز است. فرمود: ﴿فَإِن يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ﴾ اما ﴿وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِيماً فِي الْدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الأرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَنَصِيرٍ﴾[19] . اينجا فرمود راه توبه باز بود اما اينها ﴿وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾ اينها كافراً مردند. فسق همان انحراف از طريق است ديگر. فَسَقَ يعني إنْحَرَفَ عن الطريق. فسق اختصاصي به معصيت در حال اسلام ندارد، آن را هم مي‌گيرد و فسق كبير و اكبر همان نفاق و كفر و امثال ذلك است. خب پس در آيهٴ هشتاد و در آيهٴ 84 تحليل مسئله اين است كه اينها كافر بودند به خدا، كافر بودند به رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و با همين كفر مردند ﴿وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾.

سنّت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اقامه نماز بر جنازهٴ مؤمنان و دعا و استغفار بر قبور آنان

از اين بيان كه ذات اقدس الهي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود بر جنازهٴ منافق نماز نخوان معلوم مي‌شود كه كار رسمي پيغمبر اين بود كه بر جنازهٴ مؤمنين نماز مي‌خواندند، اين يك. و از اينكه فرمود بر قبر اينها طلب مغفرت نكن، آنجا اقامه نكن و نايست و طلب مغفرت نكن معلوم مي‌شود نسبت به مؤمنين اين كار را مي‌كردند و روا بود. بنابراين اگر كسي از اين وهابيه و مانند آن نقدي بكنند كه نسبت به قبر زيارت قبور و دعا براي آنها مشكل دارد اينكه خب يك امر بيّن الغي است مطابق با قرآن كريم نيست بلكه صريحاً مخالف قرآن كريم است. منتها مي‌ماند مسئله توسل و امثال ذلك آنها معناي توسل را درست درك نكردند.

بررسي مسئله اقامه يا عدم اقامه نماز توسّط پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر جنازهٴ عبدالله‌بي‌اُبيّ

خب اينكه فرمود ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً﴾ دربارهٴ جنازهٴ عبدالله بن أُبي چند تا نقل شده. يكي اينكه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر آن جنازه نماز خوانده تأليفاً للقلوب كه بازماندگان آنها به اسلام گرايش داشته باشند و مانند آن. يا مثلاً فرزند صالحي داشت. كه اين البته بيش از حدس نيست بايد ثابت بشود از نظر تاريخي بايد ثابت بشود كه نشد. نقل ديگر آن است كه وقتي حضرت آنجا حاضر شد، جبرئيل (سلام الله عليه) رداي حضرت را كشيد و نگذاشت كه حضرت نماز بخواند. اين برابر همان اصل كلي است كه وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) دارد در نهج‌البلاغه آمده[20] كه ذات اقدس الهي از دوران خردسالي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرشتگاني را اعزام كرد كه براي تسديد او، تأييد او، تقويت او، توفيق او مرتب با او بودند. آن جرياني كه ابن هشام در سيره نقل مي‌كند شايد به استناد همين تأييد فرشته‌ها باشد كه در نهج‌البلاغهٴ حضرت امير آمده. آن كه ذات مقدس حضرت امير (سلام الله عليه) دارد كه از همان دوران فطام، شيرخوارگي و بازماندن شير فرشتگاني را ذات اقدس الهي اعزام كرد كه «يسدّدانه» آن كه ابن‌هشام نقل مي‌كند اين است كه چون مادر بزرگوار پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رحلت كرده بود كه پيغمبر وقتي بزرگ شد و به مقام نبوّت رسيد قبل از نبوّت يا بعد از نبوّت اين آثار را نسبت به آباي كرامش حفظ مي‌كرد چون اينها ديگر همه‌شان موحّد بودند. نقل كردند كه از ذات اقدس الهي اجازه گرفته است اذن مي‌دهيد كه من كنار قبر مادرم بروم و طلب مغفرت بكنم. اجازه گرفت و رفت. اين دربارهٴ كنار قبر مادر رفتن و اذن گرفتن.

در دوران شيرخوارگي كه مادر رحلت كرده بود براي آن حضرت دايه آوردند ديگر و آن دايه از اين راز بي‌خبر بود كه چرا مثلاً پستان راست را به دهن حضرت مي‌دهد حضرت مي‌گيرد ولي پستان چپ را مي‌دهد نمي‌گيرد. بالأخره يك پستان را قبول مي‌كند. ابن‌هشام نقل مي‌كند كه هر چه آن دايه اصرار مي‌كرد كه بالأخره اين پستان را در كام حضرت بگذارد حضرت قبول نمي‌كرد. بالأخره با همان زبان خردسالي به دايه‌اش فهماند كه من همشير دارم. بخشي از اين شير براي من است، بخشي از اين شير براي همشير من است تو هم يك بچّه ديگر هم داري ديگر كه بچّه خودت است او را هم بايد شير بدهي، همهٴ شيرها كه براي من نيست.

خب اين نيست مگر به تأييد فرشته ديگر وگرنه بچه همهٴ اين راز و رمز را بداند از غيب باخبر باشد و از غيب هم كه باخبر بود عادلانه رفتار بكند اين بدون تسديد فرشته كه نخواهد بود پس آن كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه آمده كه لايزال آن دو تا فرشته دارد تسديد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودند ممكن است همان فرشته‌ها و مانند آن در خدمت حضرت بودند تا آخرين لحظه، منتها حالا مأموريتها فرق مي‌كرد: در دوران خردسالگي برخي از فرشته‌ها چون ﴿وَمَا مِنَّا إِلاّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[21] تا برسد به وجود مبارك جبرئيل(سلام الله عليه) يا اسرافيل يا ميكائيل كه حاملان عرش بودند اينجا روايت دوّم و نقل دوّم آن است كه وجود مبارك جبرئيل(سلام الله عليه) رداي حضرت را كشيد لباس حضرت را كشيد و نگذاشت نماز بخواند و حضرت هم فهميد كه نبايد نماز بخواند.

بخش سوّم، طائفه سوّم رواياتي است كه مي‌گويد حضرت نخواند. اين بخش سوّم با بخش دوّم قابل جمع است اين طور نيست كه اينها مخالف هم باشند منتها حالا در بخش سوّم آمده سرّ اينكه حضرت نخواند اين بود كه جبرئيل(سلام الله عليه) اشاره كرد گفت اينجا جاي خواندن نماز نيست.

يعني اين حكم اسلامي نبايد جاري بشود گرچه منافق تا زنده بود حكم مسلمان را داشت و نكاح با او خريد و فروش با او معاشرت با او حضور او در مساجد و نماز جماعتها و امثال ذلك روا بود امّا بعد از اينكه مُرد حكم ديگري دارد.

روايت دالّ بر اقامه نماز بر جنازه عبدالله‌بي‌اُبيّ ناسازگار با قرآن

وجود مبارك پيغمبر نسبت به آن برابر روايت طايفهٴ ثانيه و ثالثه نماز نخواندند و امّا اينكه بگويند نماز خواندند و بخاري و اينها نقل كردند و از حضرت سؤال كردند كه چرا شما بر يك منافق نماز خواندي حضرت مثلاً فرموده باشد كه من مخيّر بودم چون كه خدا فرموده بود ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾[22] من مخيّر بودم و مختار بودم و يكي از دو كار را انتخاب كردم اين با خود آيه هماهنگ نيست چون آنجا تخيير نيست اين اعلام لغويت اين كار است بعد هم فرمود خدا هرگز نمي‌آمرزد يعني تو اين كار را نكن تو استغفار مي‌كني يعني چه؟ يعني خدايا من از تو مي‌خواهم كاري انجام بدهي كه گفتي من نمي‌كنم خب چنين كاري پيغمبر يقيناً نمي‌كند. فرمود ﴿فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾[23] اگر با نفي تأكيد ذات اقدس الهي فرمود من اين كار را نمي‌كنم آن وقت پيغمبر بگويد اين كار را بكن يعني چه؟

پس اگر روايتي دلالت كرد بر اينكه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود من چون مخيّر بودم اين كار را كردم اين روايت مخالف قرآن است وقتي كه مخالف قرآن بود ديگر اعتباري ندارد. چون قرآن مخيّر نكرده اعلام به لغويّت كرده فرمود بكني و نكني خدا اينها را نمي‌آمرزد يك كار لغوي است وقتي فرمود خدا نمي‌آمرزد شما چه كار مي‌خواهيد بكنيد بگوييد «اللهم اغفر له».

بنابراين آن نقل تام نيست و حق هم اين است كه نماز نخواندند ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾[24] .

«الحمدلله رب العالمين»


[3] . تهذيب الاحكام، ج3، ص108.
[20] . ر.ك: نهج‌البلاغه، خطبه 192.
logo