درس تفسیر آیتالله عبدالله جوادیآملی
80/11/01
بسم الله الرحمن الرحیم
آیه 64 الی 66/سوره توبه/تفسیر
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 64 الی 66
﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾(64)﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾(65)﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ﴾(66)
تحليل منافقان دربارهٴ فاش شدن اسرار خويش
منافقان گذشته از آن توطئه اين خطر را احساس ميكردند كه اسرار اينها روشن بشود در اوائل امر فكر ميكردند كه اين دو رو بودن فاش نميشود لذا ﴿إِذَا خَلَوْا إِلَي شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ﴾ و از طرفي هم ﴿إِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا﴾[1] بعد از اينكه يكي پس از ديگر اسرار اينها فاش شد و حتي آن گزارشهاي سري اينها روشن شد براي منافقان معلوم شد كه هر چه اينها در دل دارند توطئهاي كه در سر دارند اين بالأخره معلوم ميشود آنها كه فكر ميكردند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ از سنخ ساحر، كاهن و مانند آن است فكر ميكردند كه از اين راهها باخبر ميشوند آنها كه تفكر سياسيشان بيش از اين تفكر خرافيشان بود فكر ميكردند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از راه گزارش جاسوسها و خبرچينها باخبر ميشود، قدر مشترك اينها اين بود كه اينها معتقد به خدا و وحي و نزول و سوره نبودند. آنگاه اين سؤال با توجه به اين آيهاي كه تلاوت شده مطرح ميشود كه اينهايي كه به خدا و وحي و قيامت و رسالت معتقد نيستند، چگونه ميترسند سورهاي نازل بشود و اسرار اينها را روشن بكند.
نقد قول به استهزائي بودن سخن منافقان
غالب مفسرين به اين اشكال توجه كردند، پاسخ دادند قسمت مهم پاسخها به اين برميگردد كه اين تعبير، تعبير استهزايي است، يعني اينها حقيقتاً نميترسيدند مسلمانها را استهزا ميكردند ميگفتند ما ميترسيم سورهاي نازل بشود و اسرار ما را براي شما حل بكند. اين ترس ايشان ترس واقعي نبود و تظاهر به ترس ميكردند و اين تظاهر به ترس هم در حد استهزاست مثل پدري كه با كودك خودش بازي ميكند فكر ميكند حالا كودك مثلاً سه، چهار ساله با او بازي ميكند بعد ميگويد كه در اين ميدان مسابقه با هم كشتي ميگيريم تو ما را به زمين ميزني و مانند آن از اين حرفهاي كودكانه كه ميداند كودك اهل كشتي نيست و نميتواند بر پدر مثلاً پيروز بشود. آن در همين حد، با مسلمانها در ميان ميگذاشتند ميگفتند ما ميترسيم سورهاي بيايد اسرار ما را براي شما فاش بكند. اين تعبير تام نيست براي اينكه لازمهاش اين است كه اين هراس ايشان جدي نباشد چون اينها وقتي درصدد استهزا هستند پس واقعاً نميترسند در حالي كه ظاهر قرآن اين است كه اينها واقعاً ميترسند و ذات اقدس الهي هم آنچه را كه اينها ميترسند علن خواهد كرد. آنها يعني غالب مفسران به كلمهٴ ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ تمسك كردند تا ثابت كنند به اينكه ترس اينها واقعي نبود اينها تظاهر به ترس ميكردند و استهزائاً
اين كار را ميكردند اما تعبير ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ نشان ميدهد كه اينها واقعاً هراسناك بودند برحذر بودند و در درونشان اين تحذر وجود داشت و خدا اين را علني خواهد كرد. پس يك راه حل ديگري بايد ارائه كرد چند اشكال در مسئله بود كه بسياري از اينها همانطوري كه در بحث ديروز اشاره فرموديد سيدنا الاستاد مطرح كردند و پاسخ دادند.
نگاهي به اشكالهاي مطرح شده در آيهٴ محل بحث
اشكال اول اين است كه اصلاً منافق كه معتقد به وحي نيست چگونه ميترسد سورهاي نازل بشود و اسرار اينها را روشن كند؟ اشكال دوم اين است كه منافق كه معتقد به وحي نيست سوره بر او نازل نميشود سوره بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و بر مؤمنين نازل ميشود نه بر منافقين. اشكال سوم همين است كه در اثنا اشاره شد به اينكه اگر ترس اينها واقعي است، پس چرا تعبير به استهزا شده اگر استهزاست پس ترس اينها واقعي نيست. اشكال چهارم اين است كه از نظر ادبي آيا اين تعبير صحيح است ؟ يك وقت است كه خدا ميفرمايد ﴿وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾[2] نظير قصهٴ بني اسرائيل كه بنياسرائيل رازي را در درونشان كتمان كردند، با ذبح بقره خداي سبحان آن اسرار مكتوم را روشن كرد. فرمود خدا ﴿مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾ و مانند آن. اخراج مكتوم معنا دارد اما ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ چه معنا دارد ؟ آنچه را كه اينها ﴿يَحْذَرُونَ﴾ بود تنزيل سوره بود، چون تعبير آيه اين است كه ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ﴾ اينها بر حذر بودند از تنزيل سوره. ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم﴾ اين ﴿أَن تُنَزَّلَ﴾ كه تأويل به مصدر رفت ميشود تنزيل و ميشود مفعول ﴿يَحْذَرُ﴾ يعني «يحذر تنزيل السورة». آن وقت خدا ميفرمايد ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ يعني «ان الله مخرج تنزيل السورة». آن وقت اين حرف اديبانه نيست. خدا آنچه را كه شما بر حذر بوديد آن را خارج ميكند آنچه را كه آنها برحذر بودند تنزيل سوره است، تنزيل سوره كه خارج كردني نيست. اين چهار اشكال و مانند آن فضاي اين آيه را مبهم كرده براي خيليها ولي اگر با همان روال عادي در خدمت اين آيه باشيم اين فضا كم كم روشن ميشود.
پاسخ به اشكال اول: استهزائي بودن ترس منافقان از فاش شدن اسرار خويش
منافقين در اوائل امر فكر ميكردند كه كسي از اوضاع اينها باخبر نيست، بعد در طي اين سالها، چون اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» تقريباً در اواخر هجرت نازل شده است سال نهم و اينها نازل شده است در طي اين نُه سالي كه در مدينه كارشكني ميكردند، به اضافهٴ آن كارشكنيهايي كه قبل از هجرت بود البته نه به اين شدت اينها آزمايشهاي زيادي را پشت سر گذاشتند كه بسياري از اسرار اينها فاش ميشد منتها راهش را نميفهميدند كه چيست. الآن برحذر بودن اينها يك امر جدي است اينها واقعاً ميترسيدند. منتها اين ترس هم در كنار ساير اوصاف رذيلهٴ اينها يك امر استهزايي است. اصولاً هويت نفاق،هويت مسخره است براي اينكه يك آدم دو چهره درونش با بيرونش مخالف، بيرونش با درونش مخالف، اين تعبير نفاق، تعبير استهزاست براي اينكه ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَي شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾[3] اصلاً حرفهٴ ما استهزاست نفاق هم با همين استهزا هماهنگ در ميآيد. براي اينكه اينها با خودشان راست نميگويند درونشان اينطور بيرونشان آنطور است. درونشان ﴿فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾[4] در درون هم درست نميگويند با خودشان هم راست نميگويند. براي اين كه اينچنين نيست كه كافر باشند كه ﴿فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾. قبلاً هم آن كريمه بحث شد يك وقت انسان بيناست و ميخواهد از يك اتاقي يا يك سالن مسجد بيرون برود در خروجي را ميبيند و ميرود بيرون، يك وقت است كور است كسي كه اعماست و بالأخره مشكل بصري دارد اين در را نميبيند به سمت ديوار شرقي ميرود ميبيند بسته است دوباره برميگردد به سمت ديوار غربي ميبيند بسته است اين رد مكرر را ميگويند ترديد يك وقتي ميگوييم ردَّ، يك وقتي ميگوييم ردَّد، ترديد آن رد مكرر است كسي كه راه خروج ندارد فرمود: ﴿فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾ گاهي به طرف نفي، گاهي به طرف اثبات آيا باشد آيا نباشد، نه مؤمناند نه كافر ﴿مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لاَ إِلَي هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَي هؤُلاَءِ﴾[5] گرچه همين اين كفر است ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْيمَانِ﴾[6] همين اين كفر است انسان بايد يك جانبه باشد آن هم طرف اثبات. نفي هم كفر است ترديد هم كفر است. ولي اينها با خودشان در استهزا هستند، بالأخره انسان يك تصميمي بايد بگيرد ديگر. لذا ﴿إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ نشانهٴ آن است كه هويت نفاق هويت استهزاست.
وحي الهي، منشاء افشاي اسرار منافقان
ذات اقدس الهي هم ميفرمايد اين كار شما هم منافقانه است ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ مانند ساير كارهايتان. و آن هم كه برحذر هستيد ما آن را بيرون ميآوريم شما در فضاي ذهنتان ترس از افشاگري است ما آن افشاگري را روشن ميكنيم منتها شما خيال ميكنيد اين افشاگري به وسيلهٴ سحر و شعبدهٴ و جادو و طلسم و كهانت است يا گزارش جاسوسان نه آن است و نه اين آن اخراج «بما تحذرون» به وسيلهٴ وحي است از اين به بعد به زبان خودمان سخن ميگوييم. اين تعبيري كه ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ﴾ اصل صحنه را از دل منافق به قالب وحي درآورد. اصل صحنه اين است كه اينها ميترسند كه اسرارشان معلوم بشود چرا؟ از چه راهي مشخص ميشود؟ آن راه را ديگر قرآن باطل ميداند راه سحر و شعبده را باطل ميداند اصل اين مطلب را كه اينها ميترسند اسرار اينها روشن بشود، و تنها راه روشن شدن اسرار اينها هم نزول سوره است دو چيز را خودش از خود دار است؛ يك راه، راه نفاق اين سه مطلب را ذكر كرده، فرمود شما ميترسيد اسرارتان روشن بشود و تنها راه روشن شدن اسرارتان هم نزول وحي است پس شما ميترسيد از راه وحي اسرارتان روشن بشود، گرچه به وحي معتقد نيستيد يك،
پس مطلب اول آن است كه منافقان ميترسيدند كه اين اسرارشان روشن بشود. دوم اينكه راه روشن شدن راز همان سحر و جادو و امثال ذلك يا گزارشهاي خبرنگارهاست اين دومي كه يك چيز باطل بود اين را قرآن ذكر نكرد. اولي را كه اصل حذر و درون آنهاست كه ميترسيدند آن را يادآور شد و راه صحيحش را هم گفت. فرمود شما در حقيقت از نزول سوره ميترسيد، آنها كه راه نيست شما ميترسيد اسرارتان فاش بشود، منتها خيال ميكنيد اسرارتان از راه خبرگزارهاي جاسوس، جاسوسان پيغمبر يا از راه سحر و كهانت روشن بشود، آنها كه راه نيست. اسرارتان فقط از راه وحي روشن ميشود پس چنين ميشود كه ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ﴾
اخراج هراس دروني منافقان(افشاي راز) توسط خداي سبحان
اما هويت نفاق، استهزاست ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ و آنچه را هم كه شما در درون داريد ما آن را كه حاصل و جمعبندي شده است آن را بيرون ميكشيم ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ گرچه «ما يحذرون» تنزيل سوره بود اما تنزيل سوره را ذات اقدس الهي از راه صحيح اضافه كرده، آنها كه بر حذر نبودند از تنزيل سوره ﴿مَاتَحْذَرُونَ﴾ آنها افشاي راز بود. منتها اگر از اينها سؤال بكنيد به اينكه از چه راه اسرار شما روشن ميشود، ميگويند يا سحر و جادوست يا خبرچينيهاست. اصلا مسئلهٴ تنزيل سوره در فضاي ذهن منافق نيست. پس آنچه «ما يحذر» منافق است افشاي راز است همين را خدا اخراج ميكند خب ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ﴾ آن تكلفهايي كه برخيها اعمال كردند حتي گوشهاي از اينها در تفسير امين الاسلام(رضوان الله عليه) آمده كه اين ضمير ﴿عَلَيْهِمْ﴾ به مؤمنين بر گردد و ضمير ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ هم به مؤمنان بر گردد ضمير﴿بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ﴾ به منافقان بر گردد، آن هم تفكيك ناروايي است گرچه تفكيك جايز است اما در صورتي كه قرينه در كار باشد. چه اينكه برخيها احتمال دادند كه اين ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ صيغهٴ مغايب نباشد، بلكه مخاطب باشد. و ضمير «أنت» فاعلش باشد نه ضمير «هي» كه به سوره برگردد ﴿أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ﴾ كه توي پيغمبر طبق مضمون اين سوره، منافقان را با خبر كني از آنچه در دل آنهاست. اين گذشته از اينكه مقداري به آن انسجام سياق آسيب ميرساند مشكلي را حل نميكند بالأخره تنزيل سوره مورد حذر منافقان نيست طبق آن اشكال.
پاسخ به اشكال دوم: نزول با واسطه وحي بر همه انسانها اعم از مؤمنان و كافران
مطلب ديگر آن است كه اين كه مستشكل گفته بود قرآن فقط بر پيغمبر و مؤمنان نازل ميشود بر كافر و منافق كه نازل نميشود اين هم ناتمام است قرآن بر همه نازل ميشود منتها پيغمبر و مؤمنان ميپذيرند ديگران نميپذيرند وگرنه اين ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾[7] ، ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ﴾[8] براي ناس است براي همه است ديگر. نزول قرآن مستلزم پذيرش نيست حالا قرآن نازل شده يك عده قبول ميكنند يك عده قبول نميكنند مشابهش در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» به اين صورت آمده است آيهٴ 93 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين است ﴿أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَي فِي السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَّقْرَؤُهُ﴾ خب در اينجا كه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض ميكنند يك كتابي از آسمان از طرف خدا بر ما نازل ميشود ما آن را قرائت كنيم اين پيشنهاد مشركان است خب قرآن به اين معنا كه شما گفتيد بر مشرك نازل نميشود كه در حالي كه آنها گفتند كتاب بر ما نازل ميشود، اين بر ما نازل ميشود از جهت اينكه از بالاست و اشراف دارد ميگويند «علي» و از جهت اينكه به سوي منزل اليه نازل ميشود تعبير «الي» دارد و به هر تقدير تنزيل، انزال قرآن كريم بر يك قوم يا بر يك شخص مستلزم باور و ايمان او نيست گاهي قرآن سخن را ابلاغ ميكند آيه را انزال ميكند و كسي نميپذيرد چه اينكه موارد ديگر هم باز همينطور است كه تعبير تنزيل شده است ما نازل كرديم و اينها قبول نكردند. پس اين اشكال هم قابل حل است.
پاسخ برخي مفسران به اشكال دوم و نقد آن
برخيها خواستند بگويند اين كريمهاي كه ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ اين يك جملهٴ خبريهاي است كه به داعي انشا القا شده است يعني «فليحذر المنافقون ان تنزل عليهم سورة تنبئهم» كه اينجا به معني امر است نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نور» در بخش پايانياش آمده آيه 63 «نور» كه ﴿فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ كه دعوت به حذر ميكند اين هم همان سنخ است لكن اين جملهٴ خبريه را هم ما بخواهيم بر انشا حمل بكنيم قرينه ميطلبد البته ميشود مطلب انشائيه را با جملهٴ خبريه تفهيم كرد اما خبر را بدون قرينه حمل بر انشا بكنيم روا نيست ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ به معناي «فليحذر» باشد اين نيست خب اگر اين هم باشد قرينه نداريم اولاً بلكه قرينه بر خلاف داريم ثانياً اگر «فليحذر» باشد كه امر واقعي است پس چطور تعبير ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ فرمود اين استهزا ديگر كجاست ؟ يك امري است كه خدا ميكند ميفرمايد منافقان از اين امر بترسند از اين مطلب بترسند خب ديگر يك دستوري است خدا داده ديگر سخن از استهزا نيست چيزي كه از منافقان نقل نشده تا بعد بفرمايد﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ معلوم ميشود اينها بر حذر بودند منتها راه حذرشان را آشنا نبودند.
نقد پاسخ برخي مفسران به اشكال اول
مطلب ديگر آن است كه برخيها آمدند گفتند چون منافق شك دارد نه جزم به عدم احتمال ميدهد به اينكه سورهاي نازل بشود آنها كه يقين به عدم ندارند كه چون منافق هستند و شك دارند و مردد هستند و شك با احتمال سازگار است لذا ميشود اين با منافق بودن مسئلهٴ تنزيل سوره حل بشود. پاسخش آن است كه ما يك حذر داريم و يك شك چه اينكه يك شك داريم و يك ترديد، شك به آن بخش علمي بر ميگردد انسان يا يقين به وجود دارد يا يقين به عدم دارد آن ميشود موجبه اين ميشود سالبه. يا مظنه به ثبوت دارد يا مظنه به سلب دارد او ميشود موجبه اين هم ميشود سالبه. يا شك دارد اين شك در رديف ظن و يقين جزء شئون آن قوهٴ علمي است بخش انديشه است. ترديد و حذر و امثال ذلك جزء شئون عملي است در محدودهٴ انگيزه است، آنجا كه جاي عزم است آنجا كه جاي اراده است آنجا كه جاي ايمان و نيت است آنجا جاي ترديد است. يك مؤمن در بخش انديشه قطع دارد در بخش انگيزه ايمان، اراده و مانند آن. يك منافق در بخش انديشه شك دارد، در بخش انگيزه ترديد، اين ترديد در مقابل عزم است شك در مقابل جزم و اين آيه با انگيزه كار دارد از حذر سخن گفته است نه از شك، حذر هم غير از شك است، شك فقط يك كار علمي است نقش علمي دارد كه انسان در چيزي جزم به وجود يا جزم به عدم ندارد. اما حذر ترتيب آثار عملي است. خوف هم نيست بالاتر از خوف است، خوف يك امر نفساني است بدون ترتيب اثر اما بر حذر بودن گذشته از ترس ترتيب آثار عملي هم ميدهد. يك وقت است انسان نشسته است ميترسد به اينكه اين كودكي كه رفته است خيابان، با يك اتومبيلي تصادف كند اينجا خوف است، يك وقت است خودش در اتومبيل دارد در خيابان دارد راه ميرود اين برحذر است يعني مواظب است احتياط ميكند، پياده رو ميرود، جلويش را نگاه ميكند، اين را ميگويند بر حذر بودن يعني ترتيب اثر عملي. پس ما يك شك داريم، يك خوف داريم، يك حذر. آنچه اينجا محل بحث است حذر است، يعني اينها تمام تلاش و كوششان اين است كه اسرارشان روشن نشود. هم بخش عملي است هم ترديد آثار عملي است. پس اين از سنخ شك نيست و از سنخ خوف هم نيست. از سنخ حذر است يعني كاملاً محتاطانه تلاش و كوشش بكنند كه اسرار اينها كشف نشود.
چگونگي افشاي اسرار منافقان توسط خداوند
و در چنين فضايي ذات اقدس الهي فرمود ما يقينا كشف ميكنيم ﴿إِنَّ اللّهَ﴾ با جملهٴ اسميه با ان نشانهٴ تأكيد است ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ آنكه ميترسيد بالأخره آن را علني خواهد كرد آن را به فعليت ميآورد. آنگاه در آن جريان «ليلة العقبة» خود اينها تصميم هم گرفتند اين نحوهٴ اخراجشان همين است، نحوهٴ بازنگري آن توطئهشان اين است اينها ميگفتند ما اين شتر را ميرمانيم اگر ـ معاذ الله ـ حضرت افتاد كه خب ترور شده و در دره رفته و مرد و اگر نه ما در اين كار موفق نشديم و آنها ما را ديدند ميگوييم ميخواستيم شوخي بكنيم. اين را ذات اقدس الهي نقد كرده فرمود اينكه من ميگويم آنچه در درون داريد من بيرون ميآورم الآن بيرون آوردم آنچه كه شما داريد همين است كه ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ اگر از آنها سؤال بكنيد اينجا شبانه در اين دره كنار اين سنگ ريزهها، جاي خطرناك داشتيد چهكار ميكرديد ميخواستند بگويند ما شوخي ميكنيم همين. ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ يعني از اينها سؤال بكني داريد چهكار ميكنيد چون محدودهٴ سوال حذف شده است براي اينكه از خود جواب روشن ميشود كه محور سوال چيست ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ سوال بكني كه اين كارتان چي بود؟ ﴿لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ ما داشتيم بازي ميكرديم.
بعد خب حالا اين اخراج شد پس راز شما را ما ميدانيم
بازيچه نبودن نظام آفرينش
بعد هم راه درمان هم به شما نشان ميدهيم، كه بدانيد اينجا جاي بازي نيست فرمود ما بازيگر نيستيم با كسي هم شوخي نداريم اين نظام، نظام بازي نيست. فرمود ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالأرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ﴾[9] ما، انبياي ما، اولياي ما، اهلبيت ما در دستگاه ما بازي نيست اگر كسي خدايي ناكرده بخواهد بازي كند اين خودش را به بازي گرفته و به زحمت ميافتد در دستگاه ما جا ندارد. غير دستگاه خدا هم كه جايي نيست. فرمود چه آسمان برويد چه زمين برويد چه «بين الارض و الاسماء» برويد مدير عاملش من هستم و ما هم بازيگر نيستيم. ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالأرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ﴾ خب حالا اگر اينچنين است وقتي مرحوم مفيد(رضوان الله عليه) نقل ميكند كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه بعد از شما وليعصر و امام زمان كيست ؟ فرمود: «من لا يلهو و لا يلعب». آنكه اهل لهو و لعب نيست بلافاصله وجود مبارك ابي ابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) كه كودكي چند ساله بود وارد شد يك گوسفندي يا برهاي در خدمت آن حضرت بود آن حضرت فرمود «اسجدي لربك» دارد اين بره را تعليم ميدهد حالا اين بره طوري نيست نفهمد كه اينها «علمنا منطق الطير» هست، «علمنا منطق الوحوش» هست «علمنا منطق الانعام و الدواب» هست. فرمود «اسجدي لربك» فوراً وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) اين كودك را در بغل گرفت فرمود: «بابي و امي من لا يلهو و لا يلعب»[10] . اين تغذيه است فرمود ما اهل بازي نيستيم. اينجا هم جاي بازي نيست. پس اگر كسي دارد بازي ميكند خودش را دارد مسخره ميكند يا اگر كسي مثلاً خواست در اين جا چيزي را به نيرنگ بگيرد ﴿يُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾[11] اين دارد با خودش بازي ميكند با سرنوشت خودش بازي ميكند و نميداند. براي اينكه بيرون از او هيچ جا جاي بازي نيست بالأخره يا آسمان است يا زمين است يا زير زمين است يا بالاي آسمان است، فرمود: اين محدودهاي كه من خلق كردم جاي بازي نيست. پس اگر كسي بازي ميكند با سرنوشت خودش دارد بازي ميكند. خب فرمود شما با چه كسي داريد بازي ميكند ﴿قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ خب اينها كه اهل بازي نيستند با چه چيزي داريد بازي ميكنيد با چه كسي داريد بازي ميكنيد آنوقت خودت را ملعبه قرار دادي.
به بازي گرفتن منافقان به وسيله مسلط كردن شياطين بر آنها
آنوقت ذات اقدس الهي به وسيلهٴ همان «شياطين الانس و الجن» كه اينها هم جزء جنود او هستند او را بازي ميدهند فرمود ما يك مدتي مهلت ميدهيم. بعد هم همين اينها كلب معلّم ما هستند. اينطور نيست كه حالا شيطان در دستگاه خدا، در برابر خدا باشد كه، شيطان يك عبدي از عبيد خداست يك اندازهاي مأموريت دارد كه آن مأموريتش هم بسيار مأموريت خوبي است و آن وسوسه است خب وسوسه كه كمال است هر كس به هر جا رسيد به بركت وسوسه رسيد. اگر وسوسه نباشد و جهاد اكبر نباشد كه آدم به مقام ولايت نميرسد كه. پس شيطان اين كاري كه دارد ميكند به نام وسوسه، اين بركت است. بخواهد بيش از وسوسه كسي را بگزد و بگيرد حق ندارد، هيچ حق ندارد. نسبت به بزرگان كه اصلاً حق وسوسه هم ندارد آنجا منطقهٴ ممنوعه است. نسبت به اوساط و ضعاف از مؤمنين هم فقط يك كارت دعوت ميدهد همين. خب انبيا هم كارت دعوت دادند، اوليا دادند اين كتاب آسماني كارت دعوت خداست ديگر پيام خداست ديگر، دعوتنامهٴ خداست ديگر، آن فطرت، دعوتنامه است آن عقل، دعوتنامه است، ثقلين، دعوتنامه هستند اين يك كارت دعوت ميدهد و قرآن و عترت و همه هم كارتهاي دعوت متعدد دارند ميدهند از درون و بيرون. وسوسه يك ميدان مبارزه را فراهم ميكند كه پر بركت خواهد بود. از مرز وسوسه بخواهد بگذرد هيچ حق ندارد هيچ. مگر اينكه كسي با داشتن اين همه نامههاي دعوت از خدا و پيغمبر و اهلبيت(عليهم السلام) همه اينها را ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[12] بكند. بيراهه برود كجراهه برود خدا مهلت بدهد، دوباره دنبالش بفرستد، سهباره دنبالش بفرستد در توبه را باز كند «انت الذي فتحت لعبادك بابا الي عفوك و سميته التوبه و فقلت ﴿تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾»[13] همهٴ اينها را بگذاريد كنار دوبار سهبار دهبار بيستبار ديگر جري بشود از آن به بعد ذات اقدس الهي همين شيطان را كه كلب معلم است ميگويد حالا برو گاز بگير از آن به بعد شيطان بر او مسلط ميشود اين است كه او هر چه را بخواهد نكند ميبيند نميشود، الآن در دام افتاد. از آن به بعد فرمود ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[14] ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[15] فعل مضارع دال بر استبرا اينها كه حالا ديگر ايمان نميآورند ما اين كلب معلّم را بر اينها گماشتيم. اينطور نيست حالا يك گوشهاي در عالم كار خدا باشد جزء آيهاي از آيات الهي باشد و ـ معاذ الله ـ صحنهٴ بازي باشد. فرمود با چه كسي ميخواهيد بازي كنيد؟ ﴿أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾
بيداري منافقان پس از مرگ
بعد يك وقتي معلوم ميشود با خودش داشت بازي ميكرد. وقتي هم كه ميميرد مثل اينكه آدم به خواب ميرود، منتها يك خواب عميق طولاني، يك خواب حالا معلوم نيست قيامت چه زماني قيام ميكند حالا يا يك خواب يك شبه است يا هزار ساله است يا يك مليون سال است معلوم نيست وقتي خوابيد، خوابيد ديگر آدم هم كه ميخوابد از زن و بچه و فرزند و دوستان و مباحثه و درس و بحث خبر ندارد كه فقط با خاطرات خودش سرگرم است. اينها كه مُردند ديگر يادشان نيست كه كجايي بودند با چه كسي بودند كه اين بازماندگان كه دنيايي هستند و اين سويي هستند سر و سينه ميزنند، وگرنه او كه اصلاً خبر ندارد چه شده اصلاً نميداند چه شده نميداند پسر داشت، فرزند داشت هيچ به ياد اينها نيست. فقط به فكر خودش است بعد معلوم ميشود عمري داشت با خودش بازي ميكرد. فرمود آخر اينجا جاي بازي نيست با چه كسي ميخواهيد بازي كنيد. ﴿قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ حالا رسوا شد.
پاسخ خداوند به عذرخواهي دروغين منافقان پس از رسوايي آنان
حالا عذر خواهي شروع ميشود. اين عذرخواهي غير از توبه است اعتذار غير از توبه است، توبه چيز بسيار مقدسي است، عذرخواهي هم خوب است اما در صورتي كه عذرخواهي صادق باشد. توبه غير از اعتذار است. اعتذار يعني من عذر داشتم، توبه يعني خدايا نفهميدم و هيچ عذري هم نداشتم حالا مرا ببخش. اينها كه دارند اعتذار ميكنند بازيگرانه اعتذار ميكنند چون اصلاً هويت نفاق استهزاست اگر واقعاً عذرخواهي بكنند. در حقيقت استهزاست نه اعتذار عذري كه نداشتند كه چه عذري داشتند؟ طلب عفو بكنند استعفا بكنند هم پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم مؤمنين اينها را عفو ميكنند. خب حالا اين راز درونشان آمده بيرون علن شد اينها هيچ چارهاي ندارند، اهل توبه كه نيستند متأسفانه باز همان استهزا را به صورت اعتذار دارند جلوه ميدهند اين اعتذارشان هم مستهزانه است چرا؟ براي اينكه كسي كه عذر ندارد دارد عذرخواهي ميكند معلوم ميشود استهزاست ديگر. به جاي استعفا اعتذار ميكنند دارد عذر ميتراشد، خب معلوم ميشود كه خيانت ميكند ديگر. فرمود: ﴿لاَتَعْتَذِرُوا﴾ چه عذرخواهي ميكنيد شما ﴿قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ﴾ اول آمديد به حسب ظاهر يا واقعاً مسلمان شديد، بعد هم مرتد شديد، عالماً عامداً بيراهه رفتيد و هيچ عذري هم نداشتيد الآن هم بخواهيد برگرديد ميتوانيد برگرديد ولي استعفا كنيد نه اعتذار يعني طلب عفو كنيد بگوييد خدايا من بد كردم من را ببخش. عفو كن. اما چه چيزي را داري عذرخواهي ميكني. اعتذار كاذبانهٴ مستهزانه جزء هويت شماست اين كار را نكنيد. ﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ﴾.
«الحمد الله رب العالمين»