« فهرست دروس
درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

68/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 آیه 21 الی 22/ سوره آل‌عمران/تفسیر

 


موضوع: تفسیر/ سوره آل‌عمران/ آیه 21 الی 22

 

﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾﴿21﴾ ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾﴿22﴾

 

همتايي عقوبت انكار آيات تكويني با انكار وحي و رسالت

اين كريمه كه چند مضمون را در برداشت، مضمون اوّلش مسئله كفر به آيات الله بود كه شامل مي‌شود هر آيه‌اي از آيات الهي را. مسئله دومش قتل انبيا(عليهم السلام) بود ﴿بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ و مسئله سوم قتل آمرين به قِسط بود. آن‌گاه كيفري هم كه خداوند براي اينها ذكر فرمود چند چيز است.

كفر به آيات الهي اختصاصي به آيات تدويني ندارد، آيات تكويني را هم اگر كسي انكار كند كفر ورزيد يعني اگر معجزه‌اي از معجزات الهي را كسي منكر بشود كفر ورزيده است يا جميع آيات آفاقي و آيات انفسي كه هر كدام از آنها آيه‌اي از آيات الهي است. اگر كسي بگويد اينها مستقلاً خلق شدند، خالقي ندارند و نشانهٴ قدرت حق نيستند اين هم در حقيقت كفر به آيه‌اي از آيات الهي است كه روحش به كفر به الله برمي‌گردد.

نكاتي چند در به غير حق بودن قتل انبيا

﴿وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾؛ انبيا را بدون حق و بي‌جهت مي‌كُشتند و شهيد مي‌كردند، اين كلمه ﴿بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ گاهي با «الف» و «لام» است ﴿بِغَيْرِ الحَقِّ﴾[1] كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش گذشت، گاهي بدون «الف» و «لام» است، مثل همين ﴿بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ و موارد ديگر. اين چند نكته در خصوص اين كلمه ﴿بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ است آنجا كه با «الف» و «لام» است يعني به غير جنس حق يعني آن حقي كه خداي سبحان به سبب آن حق، خون كسي را مهدور كرده است، اين گروه كه انبيا را شهيد كرده‌اند، با آن حق نبود [بلكه] انبيا در حالي كه معصوم‌الدم بودند، اينها را شهيد كردند اين اگر «الف» و «لام» داشته باشد؛ اما آنجايي كه بي «الف» و «لام» است، نظير اين آيه و بعضي از آيات ديگر[2] ناظر به آن است كه «بغير حق من تلك الحقوق» چون چند چيز است كه انسان را مهدورالدم مي‌كند و درباره انبيا هيچ يك از آن حقوقي كه مايه مهدورالدم شدن باشد وجود ندارد.

نكته سوم در كلمه ﴿بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ آن است كه اين به طور جدال احسن با اهل كتاب در ميان گذاشت يعني شما هم مي‌دانيد كه اين ﴿بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ است، چون ممكن است درباره گروه بعدي كه آمرين به قِسط‌اند شك داشته باشيد، ولي درباره انبيا(عليهم السلام) كه شك نداريد آنها هم نبوّتشان براي شما محرز است و هم حرمت قتل نبي براي شما محرز است؛ موضوعاً و حُكماً شما شكّي نداريد، لذا در همين سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آيهٴ 183 اين‌چنين مي‌فرمايد: ﴿الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلاَ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّي يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِن قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾؛ شما گفتيد تا بيّنات الهي نيايند، تا نشانه قدرت حق در زمينه ما ظهور نكند ما ايمان نمي‌آوريم. انبياي قبلي با بيّنات و معجزات آمدند و با اين معجزهٴ پيشنهادي شما هم كه گفتيد ﴿أَلاَ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّي يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ﴾؛ يك قرباني بكند و آتشي بيايد و اين قرباني را بخورد تا نشانهٴ قبول باشد و مانند آن، اين معجزه پيشنهادي شما را هم آوردند؛ اما شما مع‌ذلك آ‌نها را شهيد كرديد ﴿فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾. اين نكته سوم درباره كلمه ﴿بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ است يعني شما موضوعاً و حُكماً برايتان ثابت شده است كه اينها نبي‌اند از طرف خدايند و قتل نبي حرام است. اين نكاتي بود مربوط به كلمه ﴿بِغَيْرِ حَقٍّ﴾.

خداوند، برترين آمر به معروف و ناهي از منكر

اما مسئله سوم كه مسئله امر به معروف و نهي از منكر است كه مهم‌ترين بخش اين كريمه است عبارت از آن است كه امر به معروف، نهي از منكر از اوصاف ذات اقدس الهي است، از اخلاق فعلي حق است و مؤمن موظّف است متخلّق به اخلاق الهي باشد، لذا خداي سبحان اول سيرهٴ خود را و سنّت خود را ذكر مي‌كند كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي وَيَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[3] همين امر به معروف و نهي از منكر و موعظه را هم به ما امر مي‌كند كه شما هم آمر به معروف و ناهي از منكر باشيد. گاهي عنوان امر به معروف دارد، گاهي عنوان امر به قِسط دارد، نظير آيهٴ سورهٴ «اعراف» كه ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ﴾[4] گاهي عنوان امر به معروف يا امر به قِسط ندارد به مصداق معروف يا مصداق قِسط امر مي‌كند، مثلاً عدل، مصداق معروف است ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾ يا اداي امانت، مصداق معروف است ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الاَمَانَاتِ إِلَي أَهْلِهَا﴾[5] يا نهي از خيانت، مصداق نهي از منكر است كه خداي سبحان فرمود: ﴿لاَ تَخُونُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ﴾[6] و مانند آن. همين دو حال را از مؤمنين هم توقّع دارد و به مؤمنين هم امر مي‌كند كه شما امر به معروف بكنيد، گاهي هم به مصاديق امر مي‌كند كه مثلاً ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً﴾[7] يا ﴿وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الاَقْرَبِينَ﴾[8] كه اينها مصداق امر به معروف است، نفرمود فرزندانتان را به معروف امر كنيد، فرمود فرزندانتان را از آتش نجات بدهيد و مانند آن.

اجراي امر به معروف ونهي از منكر؛ ويژگي پيامبر اكرم (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم)

بعد از اينكه خودش را به عنوان آمر به معروف و ناهي از منكر معرفي كرد، رسول خود (عليه آلاف التحيّة و الثّناء) را به عنوان آمر به معروف و ناهي از منكر معرفي مي‌كند. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 157 وقتي مشخصات بارز رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ذكر مي‌كند، مي‌فرمايد: ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ﴾ تا آخر آيه. اولين اثر و وصف ممتاز حضرت را مسئله امر به معروف و نهي از منكر مي‌داند كه در كتابهاي آسماني سلف رسول خدا(عليه آلاف التحيّة و الثّناء) به اين صفت معرفي شد.

عظمت امّت اسلامي در اجراي دو فريضهٴ مذكور

بعد عظمت امت اسلامي را هم در همين امر به معروف و نهي از منكر مي‌داند، امت اسلام وقتي عظيم‌اند كه آمر به معروف و ناهي از منكر باشند، نظير آيهٴ 104 و آيهٴ 110 سورهٴ «آل‌عمران» ﴿وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾؛ از شما يعني به عنوان نشئيه از شما مرداني برخيزند، امتي برخيزند كه جامعه را به خير دعوت كنند و به معروف يعني چيزي كه «يعرفه العقل و الشرع» امر كنند و از منكر يعني چيزي كه «لايعرفه العقل و الشرع» نهي كنند تا به فلاح برسيد، چيزي كه عقل و شرع آن را به رسميت مي‌شناسد معروف است نزد عقل شناخته شده است، چيزي كه نزد عقل و شرح به رسميت شناخته شده نيست، نكره است آن را مي‌گويند منكر. تا چيزي را عقل و شرع به رسميت نشناسند معروف نخواهد بود و تا چيزي را عقل و شرع طرد نكنند و از رسميت او را اسقاط نكنند منكر نخواهد شد. آنها كه مخالف عقل و شرع‌اند قهراً ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾[9] اند كه درباره منافقين اين آيهٴ سورهٴ «توبه» ذكر فرمود، آنها حسابشان جداست كه امر به منكر و نهي از معروف دارند.

و اما امت اسلامي اين‌چنين است كه ﴿يَدْعُونَ إِلي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[10] و مُفلح هم هستند، چه اينكه در آيهٴ 110 همين سورهٴ «آل‌عمران» فرمود: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ﴾ آن‌گاه بيان عظمت اين امت را و خير بودن اين امت را، در امر به معروف و نهي از منكر مي‌داند. همان‌طوري كه اوّلين وصفي كه براي رسول اكرم در كتاب انبياي سلف آمده است امر به معروف و نهي از منكر بود، اوّلين صفتي كه براي امت خير، ذكر مي‌فرمايد به سبب خير بودن امت قرار مي‌دهد، همان مسئله ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ است ﴿وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾.

ويژگي مهم آمر به معروف و ناهي از منكر

آن‌گاه امر به معروف كه با اين خصوصيتها مشخص شد، چون در نوع اين موارد هم مسئله فلاح مطرح است، هم مسئله ايمان به خدا و قيامت و امثال ذلك مطرح است، معلوم مي‌شود منظور از امر به معروف، تبليغ مصطلح نيست كه كسي سخنراني كند ولو خودش عمل نكند، گرچه در فقه آمده است كه شرط امر به معروف، عدل نيست لازم نيست كه آمر به معروف و ناهي از منكر عادل باشد، نظير امامت جمعه و جماعت نيست كه شرطش عدل باشد؛ اما در فقه اكبر يعني در تفسير قرآن كريم، اگر كسي آمر به معروف بود قبل از ائتمار و ناهي عن المنكر بود قبل از انتهاء، او عاقل نيست. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 44 اين بحثش گذشت كه فرمود: ﴿أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ اين اختصاصي به مسلمين يا مسيحيها يا يهوديها ندارد اين يك اصل كلي است چه اينكه كتاب اختصاصي به قرآن ندارد. فرمود آن كسي كه اين مسائل اسلامي را خوب درك مي‌كند اگر به امر به معروف و نهي از منكر قناعت كرد بدون اينكه خود عمل بكند، خودش را فراموش كرد اين عاقل نيست.

نشانه‌هاي انسان عاقل و غافل

معلوم مي‌شود انسان عاقل چند نشانه دارد كه همه اينها بايد جمع بشوند. اول اينكه خود را فراموش نكند و اگر بخواهد خود را فراموش نكند بايد خدا را فراموش نكند چون اگر خدا را فراموش كرد خود را يقيناً فراموش مي‌كند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[11] اگر كسي به ياد حق نبود، خود را هم فراموش مي‌كند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ نشانه اين است. و اگر بخواهد خدا را فراموش نكند بايد اهل محاسبه باشد؛ خاطرات خود را فراموش نكند، كاري كه انجام مي‌دهد اهل حساب باشد، هر كاري كه مي‌كند بگويد ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ به نام خدا. كاري را قهراً مي‌كند كه به خودش اجازه بدهد بگويد به نام خدا. قهراً وارد معاصي صغيره و كبيره يقيناً نخواهد شد ـ حالا مكروهات حسابش ديگر است ـ براي اينكه درباره معاصي صغيره و كبيره هرگز نمي‌تواند وارد گناه بشود بگويد به نام خدا، خب، اينكه به ما گفتند آغاز كارتان بگوييد به نام خدا ﴿بِسْمِ اللّهِ﴾ يعني كار بايد طوري باشد كه انسان بگويد خدايا به نام تو، خب هيچ معصيتي را كه نمي‌شود گفت خدايا به نام تو كه، اگر محاسبه نبود شيطان راه پيدا مي‌كند، شيطان كه راه پيدا كرد ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾[12] اين مي‌شود صغرا «ومن نسي ذكر الله ينسيه الله نفسه» اين مي‌شود كبرا ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[13] پس «من اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِ الشَّيْطَانُ ينسي نفسه﴾ اين نتيجه، خب شيطان چطور بر انسان مسلّط مي‌شود انسان غافل تير مي‌خورد ديگر، چه موقع انسان تحت سلطه شيطان قرار مي‌گيرد، آن وقتي كه تيرانداز را نبيند ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ﴾[14] شيطان كه از سَمت چپ يا سَمت راست يا پشت سر يا جلو نمي‌آيد كه، اينكه گفت ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾[15] يعني از چهار جهت مي‌آيم نه يعني چهار جهت مادّي، آنها شياطين انس‌اند مي‌آيند ولي شيطنتشان كه معلوم نيست، پس شيطان از راهي مي‌آيد كه انسان را مي‌بيند و انسان او را نمي‌بيند ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ﴾ يعني «من حيث الغفله».

خب، پس اين سه تا چهار تا قياس منطقي كه تشكيل شد، همه اين مفاسد براساس غفلت است. غفلت كه شد، شيطان را انسان نمي‌بيند وارد كار مي‌شود، چون اهل حساب كه نيست كار را انجام مي‌دهد، وقتي غافل بود شيطان مي‌بيند در حالي كه اين شخص شيطان را نمي‌بيند تا رَجم كند. وقتي ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ﴾ چون ﴿عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[16] هم هست اين ﴿عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ انسان را در حالت غفلت ديد، تيراندازي را شروع مي‌كند كه «النظرة سهم من سِهام ابليس»[17] يك نمونه است وگرنه هر معصيتي «سهم من سهام ابليس» اين اختصاصي به نگاه به نامحرم كه ندارد «كلّ عصيان سهم من سهام ابليس»، پس انسان اگر غافل بود، زيد غافل است و هر كسي غافل بود شيطان را نمي‌بيند و شيطان او را مي‌بيند، پس زيد را شيطان مي‌بيند و شيطان او را نمي‌بيند اين قياس اول. هر كسي را شيطان ديد و او شيطان را نديد، شيطان تيراندازي مي‌كند و اسير مي‌گيرد اين زيد هم غافل است شيطان را نديد و شيطان او را ديد، پس شيطان تيراندازي كرد او را مصدوم و مجروح كرد و اسير گرفت، اين هم دو قياس.

خب، شيطان اگر بر كسي مسلّط بشود چه مي‌كند؟ ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ﴾ چه مي‌كند؟ ﴿فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾[18] اين شخص كسي است كه «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِ الشَّيْطَانُ» «ومن استحوذ عليه الشيطان فقد ينسيه ذكر الله» پس «فقد انساه ذكر الله» خب، اگر كسي ياد خدا را فراموش كرد چه مي‌شود؟ ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[19] اين شخص خدا را فراموش كرد، هر كه خدا را فراموش كرد خود را فراموش مي‌كند، پس اين شخص خود را فراموش كرده است. اين چند تا قياس شد.

شرط عاقل بودن آمر به معروف

حالا كه اين شخص خود را فراموش كرد شروع به سخنراني مي‌كند ـ ماشاءالله‌ـ مرتّب حرف مي‌زند در گفتارش، در نوشتارش، بدون اينكه بگويد من اين حرفي كه مي‌زنم آيا عمل كردم يا نه، اينجاست كه صريحاً قرآن كريم در آيهٴ همين 44 سورهٴ «بقره» پرده برمي‌دارد ﴿أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ خب، حالا اگر كسي خواست بفهمد عاقل است يا نه، يك حساب منطقي دارد يا ندارد. از آن طرف عقل را معنا كرد كه «ما عُبِدَ بهِ الرّحمن وَ اكتُسِب بهِ الجِنان»[20] عقل منظور درس خواندن نيست، مراد علم نيست. بارها ملاحظه فرموديد كه ما سه طايفه نداريم عاقل و عالم و جاهل بيش از دو طايفه نيست، انسان يا عاقل است اهل بهشت است يا جاهل است يعني «ما عُبِدَ بهِ الرّحمن وَ اكتُسِب بهِ الجِنان» را ندارد، اهل جهنم است. آن وقت اين اهل جهنم دو گروه‌اند يك عده درس‌خوانده‌اند يك عده درس‌نخوانده، اين‌چنين نيست كه سه گروه باشد تقسيم در طول هم باشد تقسيم اوّلي باشد نظير كلمه يا اسم است يا فعل است يا حرف تقسيم اوّلي باشد. تقسيم اوّلي دو ضلعي است انسان يا عاقل است يعني اهل بهشت، يا عاقل نيست يعني «ما عُبِدَ بهِ الرّحمن وَ اكتُسِب بهِ الجِنان» را ندارد، مي‌شود اهل جهنم. آن وقت اين اهل جهنم يا درس خوانده‌اند يا درس نخوانده.

پرسش:...

پاسخ: بسيار خب؛ آن چون در زيرش هست آن علم دارد در حقيقت، اگر كسي عاقل بود جهل ندارد. آن‌گاه كاري كه عالم بايد در چند سال در مدرسه پيدا كند، اين در سايه عمل صالح فراهم كرده است.

پرسش:...

پاسخ: بله، اين علم نوراني است، علم همان است كه سرپُلي براي عقل باشد ﴿تِلْكَ الاَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلاَّ العَالِمُونَ﴾[21] اين علمي است كه سرپُل براي عقل است يك نردبان عاقل شدن است، علم هرگز هدف نيست، عقل هدف است. انسان درس مي‌خواند كه بفهمد با چه خود را از عذاب برهاند، لذا نفرمود «وما يعلمها الا العاقلون»، فرمود: ﴿وَمَا يَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ﴾[22] عالم شدن يك سرپُلي است، يك قنطره و راهي است براي عاقل شدن. آن‌گاه انسان بخواهد بفهمد عاقل است يا نه، آن هم راه منطقي‌اش، بالأخره اينكه مي‌گويند اهل محاسبه باشيد محاسبه كه بدون علم نمي‌شود كه، اين راه منطقي‌اش است. سرانجام قرآن كريم به كسي كه آمر به معروف است بدون ائتمار و ناهي عن المنكر است بدون تناهي، مي‌گويد عاقل نيست ﴿وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾[23] .

پرسش:...

پاسخ: بسيار خب؛ يعني همين، نشانه‌اش همين است ديگر، كسي كه مي‌گويد و عمل نمي‌كند ممقوط نزد حق است، مغضوب نزد حق است.

عدم شرطيت عدالت براي اجراي امر به معروف

اين اگر نگويد، يك تكليف ديگري را زير پا گذاشت، واجب است بگويد امر به معروف و نهي از منكر، نظير امامت جمعه يا جماعت نيست كه مشروط به عدالت باشد، واجب است بگويد، اما نه تنها مشروط نيست به عدالت در همان محور امر به معروف يعني چيزي را كه مي‌گويد بايد خودش عمل بكند، در خارج او هم نيست. يك وقت است آمر به معروف و ناهي از منكر عادل نيست و منشأ فقدان عدالت هم اين نيست كه اين نمازي را كه امر مي‌كند خودش نمي‌خواند، نه نماز مي‌خواند؛ اما از ربا نهي مي‌كند و خودش مبتلاست يا از غيبت نهي مي‌كند و خودش مبتلاست يا نه، نماز را مي‌خواند و از غيبت نهي مي‌كند، آنجا كه محلّ امر به معروف و نهي از منكر را انجام ندهد اين مستقيماً مصداق ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ است يعني امر به نماز مي‌كند ولي خودش نمي‌خواند، نهي از غيبت مي‌كند ولي خودش مُغتاب است، يك وقت نه، فِسقش در غير مورد امر به معروف و نهي از منكر است يعني امر به نماز مي‌كند، خودش هم نماز مي‌خواند ولي فسقش در اين است كه غيبت مي‌كند اين ضررش كمتر است؛ اما آنجا كه فرمود: ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[24] آن در خود محور قضيه است انسان؛ بگويد چيزي را كه عمل نمي‌كند يا اينجا ﴿وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ﴾[25] يعني در آن محور امر به معروف و نهي از منكر خودتان مبتلاييد.

به هر حال عدل شرط نيست و اگر كسي عادل نبود، امر به معروف و نهي از منكر را ترك كرد معصيت ديگر را مرتكب شد؛ اما بايد بداند كه اگر در محور امر و در مدار نهي از منكر خودش مبتلا بود در حقيقت عاقل نيست و منشأ از دست دادن عقل هم غفلت است.

عدم تنافي امر به معروف با مضمون آيه 105 سورهٴ «توبه»

خب، اينها بحث كوتاهي درباره عظمت امر به معروف و نهي از منكر كه از ذات اقدس الهي شروع كرده به رسولش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده، بعد عظمت امّت مرقومه هم در اين امر به معروف و نهي از منكر است مشخص مي‌شود. آن‌گاه روش خواهد شد كه آيهٴ 105 سورهٴ مباركهٴ «مائده» هرگز با اين بحثهاي كلّي امر به معروف و نهي از منكر مخالف نيست. بعضي از كساني كه سعي مي‌كردند يك مقدار راحت‌طلب باشند به اين آيهٴ 105 سورهٴ «مائده» احياناً تمسّك مي‌كردند كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَي اللّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ مي‌فرمايد اين آيه مي‌گويد شما خودتان را دريابيد چه كار به ديگران داريد؟ ﴿عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ﴾ اين ﴿عَلَيْكُمْ﴾ اسم فعل است يعني «الزموا انفسكم» يعني مواظب جانتان باشيد، از جانتان جدا نشويد فقط خودتان را دريابيد. خب، چه موقع شما مواظب جانتان هستيد، در صورتي كه شما اگر مُهتدي باشيد و ديگران ضرر بكنند به شما آسيبي نمي‌رساند ﴿لاَ يَضُرُّكُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ﴾[26] شما چه موقع مُهتدي مي‌شويد؟ در صورتي كه به اوامر الهي عمل بكنيد يكي از بارزترين دستورات الهي همان مسئله امر به معروف و نهي از منكر است، اگر كسي امر به معروف نكرد كه مُهتدي نيست، پس معلوم مي‌شود اينكه فرمود: ﴿إِذَا اهْتَدَيْتُمْ﴾ يعني «إذا عطيتم بفرائض الله» يكي از بارزترين مصادق فرايض الهي هم امر به معروف و نهي از منكر است، حالا اگر امر به معروف و نهي از منكر كردي از آن به بعد اثر نكرد ﴿لاَ يَضُرُّكُم مَن ضَلَّ﴾، ﴿إِذَا اهْتَدَيْتُمْ﴾ يعني «إذا أدّيتم ما عليكم من التكليف» شما وظيفه‌تان را انجام داديد معنايش اين نيست كه ﴿إِذَا اهْتَدَيْتُمْ﴾ هر كس هر جا رفت به شما آسيبي نمي‌رساند، اين‌طور نيست ﴿لاَ يَضُرُّكُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ﴾ «و عملتم بفرائض الله و تكاليفه».

سيره اميرمؤمنان (عليه السلام) جهت اجراي فريضه فوق

در مسئلهٴ امر به معروف و نهي از منكر كه خداي سبحان خود را آمر به معروف و ناهي از منكر دانست و كساني كه امر به معروف مي‌كنند قبل از ائتمار و نهي از منكر مي‌كنند قبل از تناهي، عاقل نيستند، در همين زمينه آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه هست كه فرمود ما هرگز كسي را به معروف امر نكرديم، مگر اينكه قبل از ديگران مؤتمر شديم، امرپذير شديم و هرگز كسي را از منكر بازنداشتيم، مگر اينكه قبل از ديگران متناهي شديم[27] . اين را حضرت به عنوان يك فخر در خطبهٴ نهج‌البلاغه ذكر مي‌كند، گاهي مي‌فرمايد ما در خيرات سابقيم و جزء سابقينيم و گاهي هم مي‌فرمايد ما هرگز امر به معروف نكرديم، مگر اينكه قبل از اينكه ديگران به اين معروف عمل بكنند ما مؤتمر به امر به معروف بوديم، لذا آنها كه توفيق امر به معروف را طلب مي‌كنند، اول ائتمار را و همچنين تناهي را درخواست مي‌كنند، بعد مي‌گويند خدايا! توفيق امر به معروف را بعد از ايتمار و توفيق نهي از منكر را بعد از تناهي به ما بده.

ديدگاه زمخشر ي در تطبيق بغي بر امويان

در سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين مسئله ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي وَيَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[28] اين تقريباً جامع‌ترين آيه‌اي است كه راجع به امر به معروف و نهي از منكر است، زيرا نوعِ معاريف به اين اصول اوّليه برمي‌گردد كه عدل و احسان و ايتاي ذي‌القربيٰ است و نوعِ مفاسد به آن اُمّ‌الخبايثها برمي‌گردد كه فحشا و بَغي و منكر است. لطيفه‌اي را زمخشري در كشاف ذيل همين آيه دارد ذيل آيهٴ ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي وَيَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ﴾ دارد مي‌گويد امويان(عليهم اللعنة) اهانت به ذات مقدس حضرت امير(سلام الله عليه) را جزء برنامه‌هاي رسمي منبرها قرار دادند، وقتي اين برنامهٴ پليد ساقط شد زمان عمربن‌عبدالعزيز اين لعن ساقط شد به جاي او اين آيه مباركه روي منبرها خوانده مي‌شد ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي وَيَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ اين آيه جاي آن لعن ـ معاذالله‌ـ نشسته است، بعد خود زمخشري در كشاف اين جمله را اضافه مي‌كند، مي‌گويد آنها كه اين سنّت سيّئه را ترويج كرده‌اند كه لعنت خدا بر آنها باد در حقيقت به فحشا و منكر و بَغي دست زده‌اند كه خدا از فحشا و منكر و بَغي نهي مي‌كند[29] ، در شرح كشاف اين لطيفه ديگر اضافه شده است و آن اينكه، سرّ اينكه زمخشري مي‌گويد اهانت به علي‌بن‌ابي‌طالب(صلوات الله و سلامه عليه) فحشا و منكر و بَغي است، اين عنوان بَغي را از آن حديث معروف استفاده كرده است. حديث معروفي كه فريقين نقل كردند اين است كه وجود مبارك رسول الله(عليه آلاف التحيّة و الثّناء) به عمّار ياسر فرمود: عمّار! «تقتلك الفئة الباغية»[30] ؛ آن گروهي كه اهل بَغي‌اند تو را شهيد مي‌كنند، معلوم مي‌شود اموياني كه در جنگ صفين به نبرد عليه حضرت امير قيام كردند فئه باغيه بودند، كار آنها بَغي بود كه لذا همراهان حضرت امير را شهيد كردند و اهانت به علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) بَغي است، لذا ﴿وَيَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ﴾[31] شامل حال امويان هم خواهد شد كه اينها مبتلا به فحشا و منكر و بَغي بودند.

در مسئله اينكه ﴿يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ گاهي مصداق امر به معروف ذكر مي‌شود، گاهي عنوان امر به معروف، مي‌توان آيهٴ سورهٴ «علق» را يكي از مصاديق امر به معروف دانست ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَي ٭ عَبْداً إِذَا صَلَّي ٭ أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَي الْهُدَي ٭ أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَي﴾[32] اين ﴿أَمَرَ بِالتَّقْوَي﴾ به عنوان نمونه‌اي از مصاديق امر به معروف خواهد بود.

عقوبت منكران آيات و قاتلان انبيا و علما به عذابهاي دنيوي و اخروي

خب، اين هم بخشهايي مربوط به ﴿وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ از آن طرف مي‌فرمايد: ﴿لَوْلاَ يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ﴾[33] از اين طرف هم مي‌فرمايد اينها آمرين به معروف را شهيد كردند. آن‌گاه كه اين سه بخش اين كريمه تمام شد در ذيل آيه آمده است ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ٭ أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾ بعضيها اين‌چنين پنداشتند كه چون آنها سه گروه بودند، سه كار كردند، يكي كفر به آيات الهي بود، يكي قتل انبيا بود، يكي قتل آمرين به معروف و عاملين به قِسط. براي اين سه گروه هم سه كيفر ياد شد يكي ﴿بَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ است، يكي هم ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ﴾، است يكي هم ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾ ولي غافل از اينكه اين براي همه اينهاست يعني اگر كسي كفر به آيات الهي ورزيد هر سه كيفر را دارد كسي كه نبي را كُشت، پيامبركُشي كرد هر سه كيفر را دارد، كسي كه آمرين به قسط را شهيد مي‌كنند هر سه كيفر را دارند ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾.

مراد از ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾

اما اينكه فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ﴾ عده‌اي فكر مي‌كنند كه تا زنده‌اند لذّتهاي ظاهري مي‌برند، بعد هم كه رخت بربستند نام آنها به نيكي محفوظ مي‌ماند. قرآن مي‌فرمايد: ﴿وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِنَ الْمَقْبُوحِينَ﴾[34] پس نه اثر دنيايي بردند، نه بهرهٴ اخروي. بهرهٴ اخروي كه يقيناً نداشتند در دنيا جز لعنت و نفرين چيزي براي اينها نماند ﴿وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِنَ الْمَقْبُوحِينَ﴾ لذا ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ﴾ و اما درباره كلمه ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾ اين مي‌شود گفت جمع در مقابل جمع است ﴿مَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾ اين‌چنين نيست كه نفي جمع بكند و با اثبات فرد سازگار باشد، اگر خدا فرمود: ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾ معنايش اين نيست كه اينها ناصرين ندارند، ولي ممكن است ناصر داشته باشند؛ نظير اينكه فرمود: ﴿وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾[35] معناي ﴿وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾ اين نيست كه ظالم انصار ندارد، گرچه ممكن است ناصر يا دو ناصر داشته باشد اين‌چنين نيست، بلكه اين جمع در مقابل جمع است يعني «ليس لأحد من الظالمين أحد من الأنصار»، «ليس لأحد من هؤلاء أحد من ناصرين» نه اينكه جمع، نفي شده است ممكن است واحد باشد. روحِ اين سخن ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾ در اين آيه يا ﴿وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾ در آيهٴ ديگر همان كريمه است كه ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾[36] يعني شفاعت هيچ شفيعي به حال اينها سودي ندارد ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾ است؛ منتها چون آنها جمع بودند اين جمع هم در مقابل آن جمع است يعني براي هيچ كدام از اين گروهها، هيچ ناصري از ناصرين يا هيچ ناصري از انصار وجود ندارد.

«و الحمد لله رب العالمين»


[17] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص18.
[20] . الكافي، ج1، ص11.
[27] . نهج‌البلاغه، خطبه 175.
[29] . الكشاف، ج2، ص629.
[30] . الكشاف، ج2، ص629، پاورقي 6 ؛ بحارالانوار، ج18، ص123.
[32] سوره علت، آيات 9 ـ 12.
logo