« فهرست دروس
درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1404/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر سوره توحید / تفسیر کلمه مبارکه الله / اشتقاق / علمیت بالغلبه / روایات / سخن کنزالفوائد و مجد البیان

 

موضوع: تفسیر سوره توحید / تفسیر کلمه مبارکه الله / اشتقاق / علمیت بالغلبه / روایات / سخن کنزالفوائد و مجد البیان

کلام در جلسات گذشته درباره کلمه مبارکه الله (تبارک و تعالی) بود، که در این زمینه، نکاتی از فرمایشات آیت الله وحید (حفظه الله) را خواندیم و گفتیم آنچه از روایات استفاده می‌شود، این است که کلمه مبارکه الله، مشتق است، ولو بعداً علمیت پیدا کرده، اما اصلش مشتق بوده است. این قول را سیبویه و اتباعش هم قائل هستند، چون آنها کلمه مبارکه الله را مشتق می‌دانند. اما خلیل بن احمد و بعضی از تابعین او قائل هستند که این کلمه، مشتق نیست.

ما از کتاب کنز الدقائق، ادله قول اشتقاق و عدم اشتقاق را خواندیم و در پایان جلسه قبل، به ادله کسانی رسیدیم که می‌گویند کلمه مبارکه الله در اصل، معنای وصفی داشته و بعد با توجه به اینکه درباره غیر خدای متعال استعمال نمی‌شده، معنای علمی گرفته‌اند، مثل ثریا یا صعق، که اصلش، معنای وصفی بوده، اما بعداً علم شده است. إنه كان في الأصل وصفا لكنه لما غلب عليه بحيث لا يستعمل في غيره، صار كالعلم، مثل: الثريا والصعق، أجري مجراه في إجراء الوصف عليه.[1]

ادله قائلین به وصفیت و علم بالغلبه

دلیل اول: اگر علم برای ذات باشد، حقیقت و ذات خدای متعال برای بشر، معقول نیست و نمی‌تواند لفظی دال بر ذات خدای متعال باشد.

والجواب عن الأول: أنه يكفي في الوضع ملاحظة الذات المخصوصة بوجه، و هو معقول للبشر.[2]

پاسخ به دلیل اول: ایشان می‌فرمایند در وضع ما وقتی ذات مخصوص را به وجه من الوجوه ملاحظه کنیم، برای بشر معقول است.

ما می‌گوییم اینطور نیست، چون اگر ذات خدای متعال قابل تعقل نیست و بشر نمی‌تواند به آن دست پیدا کند، وجهی من الوجوه معنا ندارد. اولاً کدام وجه؟ ثانیاً اگر ذات خدای متعال برای بشر، معقول نیست، به وجه من الوجوه هم معنا ندارد. پس تا اینجا پاسخ ایشان را از دلیل وصفی اول نپذیرفتیم.

دلیل دوم: اگر فقط دلالت بر ذات مخصوص کند، آیه شریفه ﴿وَ هُوَ اللّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الأَرْضِ﴾[3] ، را چگونه معنا می‌کنید؟ هو دال بر ذات و الله هم دال بر ذات و اسم برای ذات باشد، در حالیکه اگر بخواهیم معنای صحیحی استفاده کنیم، باید برای الله معنای وصفی در نظر بگیریم.

وعن الثاني: بأنا قد بينا أنه يطلق على مفهوم المعبود مجازا.

پاسخ به دلیل دوم: ایشان می‌فرمایند قبلاً گفته‌ایم که در عین اینکه علم است، مجازاً بر مفهوم معبود هم اطلاق می‌شود و در آیه شریفه ﴿وَ هُوَ اللّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الأَرْضِ﴾[4] ، الله، مجازاً دال بر مفهوم معبود است. لذا مبتدا و خبر هم درست می‌شود؛ هو می‌شود مبتدا و الله می‌شود خبر.

ما می‌گوییم به چه دلیل این را حمل بر معنای مجازی می‌گیرید؟ بر معنای حقیقی حمل کنید، که معنای حقیقی آن، این است که معنای وصفیت و اشتقاق دارد. البته ما معنای وصفیت را قبول نمی‌کنیم، که الان الله وصف است، اما می‌گوییم الله، مشتق است و بعد تبدیل به علم شده است.

دلیل سوم: معنای اشتقاق این است که لفظی در معنا و ترکیب، مشارک با لفظ دیگر باشد و این، در ما نحن فیه حاصل است. الله در ترکیب، با بعضی از کلمات دیگر یکی است، مثل الله با اله و وله و چیزهای دیگری که در این زمینه گفته شده است.

وعن الثالث: بأن اشتقاقه من لفظ آخر لا ينافي علميته، لجواز اشتقاق لفظ من لفظ ثم وضعه لشئ مخصوص.[5]

پاسخ به دلیل سوم: ایشان می‌فرمایند اینکه مشتق از لفظ دیگر باشد، منافاتی با علمیتش ندارد؛ ممکن است مشتق باشد، اما در عین حال علم شده باشد و ممکن است ابتدا از یک لفظی اشتقاق پیدا کرده، بعد برای یک شیء مخصوص وضع شده باشد.

ما می‌گوییم قابل قبول نیست و تابع نظری هستیم که در جلسه قبل، از آیت الله وحید (حفظه الله) نقل کردیم، که ایشان می‌فرمایند آنچه به روایات مؤید است، قابل قبول بوده، و الا مردود است و مبدأ اشتقاق دارد و از روایات استفاده می‌شود که مشتق است، ولو برای ذات قدوس الهی، علم است. پس علمیتش را قبول داریم، اما در اصل، مشتق است.

حرف دوم: آیت الله شیخ محمدحسین نجفی اصفهانی در کتاب مجد البیان (معروف به تفسیر اصفهانی) صفحه 254 نکته‌ای قابل توجه دارد.

قيل: «اتّفق القائلون بالاشتقاق على اشتقاقه ممّا ذكر، و أنّه اسم جنس كالرجل و الفرس، يقع على كلّ معبود بحقّ أو باطل، ثمّ غلب على المعبود بحقّ؛ كما أنّ النجم اسم لكلّ كوكب، ثمّ غلب على الثريّا. و كذا السنة على عام القحط و البيت على الكعبة، و الكتاب على كتاب سيبويه. و أمّا اللّه بحذف الهمزة فمختص بالمعبود [ب] الحقّ لم يطلق على غيره.»انتهى.

ایشان می‌فرمایند کسانی که قائل هستند که مشتق است، می‌خواهند بگویند از یک چیزی اشتقاق پیدا کرده است (قول اشتقاق). حالا که مشتق است، از چیزهایی مثل اله، یأله، بالفتح، ای عبد عبادتاً، اله یأله از باب تعب به معنای عبادت اشتقاق پیدا کرده است. پس کسانی که قائل به اشتقاق هستند، می‌گویند این لفظ مبارکه، اسم جنس بوده، مثل رجل یا فرس (بلاتشبیه). اصلش که اسم جنس بوده، یقع علی کل معبود بحق او باطل، اصلش به هر معبودی گفته می‌شده، چه معبود به حق چه بالباطل. ثم غلب علی المعبود بالحق، اصلش اشتقاق داشته، اما بعداً برای ذات خدای متعال، که معبود به حق است، علم بالغلبه شده است. ایشان تنظیر کرده و می‌فرمایند كما أنّ النجم اسم لكلّ كوكب، ثمّ غلب على الثريّا، اما بعداً فقط به ستاره ثریا، نجم می‌گویند. یا سنه (سال) که برای عام قحط قرار گرفته، اما بعداً برای خشکسالی، علم بالغلبه شده یا بیت (خانه) بعداً البیت گفته می‌شود و بیت فقط ناظر به بیت الله الحرام است و برای خانه کعبه، علم شده یا کتاب (هر مکتوبی) که بعداً بر کتاب سیبویه یا قرآن کریم، علم بالغلبه شده است.

حرف سوم: اشتقاقاتی است که گفته‌اند این لفظ دارد، که از کتاب مجد البیان صفحات 254 و 255 اشاره می‌کنیم. ایشان می‌فرمایند ذهب الاكثر إلى أنّ أصله «الالاه»، و جوّز سيبويه أن يكون أصله لاها من لاه يليه: تستّر و احتجب، خدای متعال هم، محتجب از خلق خودش است.

و قيل بمعنى: ارتفع، و يبعده كثرة دوران إله في الكلام و استعمال إله في المعبود، و إطلاقه على اللّه. فهو حينئذ كلفظ الناس حيث أنّ أصله «الاناس»، فحذف منه الهمزة؛ لاه یلیه به معنای ارتفع است. پس یک اشتقاق شد اله و سیبویه می‌گوید ممکن است اصلش لاه از لاه یلیه باشد. خود اله، مشتق از اَلَه است.

سومی از مصباح المنیر فیومی و عن المصباح: «أله يأله - من باب تعب - إلهة [بمعنى] عبد عبادة، و تألّه: تعبّد، و الإله: المعبود و هو اللّه سبحانه، ثمّ استعار [ه] المشركون لما عبد من دونه». اَلِه یأله از باب تعب به معنای عبادت است. بعضی گفته‌اند از اَلِه به معنای تحیر (سرگردانی، اما عقل سر جایش است) می‌باشد.

و أجود منه ما ذكره الجوهري من تعليل تسمية الاصنام بالآلهة باعتقادهم أنّ العبادة تحقّ لها، و أسمائهم تتبع اعتقاداتهم، لا ما عليه الشيء في نفسه. جوهری می‌گوید اصلش وله بوده و بعد شده اَلِه. یک قول از الهت الی فلان ای سکنت الیه، نفوس هم به سوی خدای متعال آرامش پیدا می‌کنند.

و قيل: «من ألهت إلى فلان أي: سكنت إليه.» فالنفوس لا تسكن إلا إليه، و العقول لا تقف إلا لديه، «أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، بعضی گفته‌اند از وله (عقل حیران می‌شود و کارآیی ندارد) گرفته شده است.

و قيل: «من الوله و هو ذهاب العقل سواء فيه الواصلون إلى ساحل بحر العرفان، و الواقفون في ظلمات الجهالة و تيه الخذلان.» چه، کسانی که به بحر عرفان (حقیقی، نه ادعایی) رسیده‌اند. ایشان می‌فرمایند حتی عرفای واقعی هم عقلشان پریده و می‌رود و نمی‌رسد به اینکه خدای متعال چیست و ذات او چگونه است.

و قيل: «من أله الفصيل (بچه گوسفند که از شیر مادر گرفته شده و دچار اله می‌شود) إذا أولع بامّه؛ لانّ العباد تتضرّع إليه في البليّات.» از باب اینکه به مادرش ولع دارد. لان العباد تتضرع الیه فی البلیات، بندگان در بلاها به خدای متعال متضرع می‌شوند. پس قول سیبویه هم، که گفتیم از روایات استفاده می‌شود که مشتق است، ولو بعداً برای ذات قدوس، علم شده باشد، همین بوده و این قول را اختیار کرده است.

و عن الخليل و متابعيه و أكثر الاصوليّين و الفقهاء من العامّة أنّ: اسم الجلالة ليس بمشتقّ، و اسم علم له سبحانه، و احتجّ لذلك بأنّه: لو كان مشتقّا لكان معناه كلّيّا لا يمنع نفس تصوّره عن وقوع الشركة فيه، فلا يكون «إلا اللّه» موجبا للتوحيد المحض؛ و بأنّ: الترتيب العقلي ذكر الذات ثمّ نعته بالصفات، و إنّا نقول: اللّه الرحمن الرحيم العالم القادر، و لا نقول بالعكس، فدلّ على أنّه اسم علم؛ و بأنّه: لو كان صفة و سائر أسمائه صفات لم يكن للباري تعالى اسم، و لم يبق العرب شيئا من الاشياء إلا سمّته، و لم تسمّ خالق الاشياء و مبدعها؛ هذا محال.

در نقطه مقابل، خلیل بن احمد و متابعین او و اکثر عامه قائل هستند به اینکه این لفظ، مشتق نیست، بلکه اسم علم خدای متعال است. ما بین این 2 جمع کرده و گفتیم اصلش مشتق است و بعداً علم بالغلبه شده است، اما اینها می‌گویند مشتق نیست، بلکه اسم علم است.

دلایل عدم اشتقاق

دلیل اول: می‌گویند و احتجّ لذلك بأنّه: لو كان مشتقّا لكان معناه كلّيّا لا يمنع نفس تصوّره عن وقوع الشركة فيه، فلا يكون «إلا اللّه» موجبا للتوحيد المحض، اگر مشتق باشد، پس معنایش یک معنای کلی است، که در این صورت، تصور این معنای کلی با شرکت خواهد بود، چون وقتی معنای کلی شد، پس هر چه در آن معنای کلی هم باشد، می‌شود شریک او. وقتی می‌گویید لا اله الا الله، فرض شد که الله، مشتق باشد، پس می‌تواند در معنای او شریکی هم باشد، پس لا اله الا الله یعنی معبودی نیست، الا خدایی که چون مشتق است، برایش یک شریک هم در معنای او باشد، پس توحید محض نشد.

پاسخ دلیل اول: در اصل، اشتقاق داشته، اما بعداً علم شده است. پس معنای علمیت لا اله الا الله، بعداً مد نظر است که لا معبود الا ذات اقدس الهی.

دلیل دوم: و بأنّ: الترتيب العقلي ذكر الذات ثمّ نعته بالصفات، وقتی انسان در گفتارش ترتیب عقلی داشته باشد، ابتدا ذات و بعد صفات ذات را می‌آورد. ما در قرآن کریم و غیر آن می‌گوییم الله الرحمن الرحیمُ. در خود بسم الله الرحمن الرحیم هم، همینطور است و می‌گوییم بسم الله الرحمن الرحیمِ، هو الله العالم الخالق البارئ. پس الله می‌شود اسم ذات و علم و برعکس نمی‌گوییم الرحمن الرحیم الله. یعنی دلالت دارد که اسم علم است.

پاسخ دلیل دوم: ما می‌گوییم می‌تواند مشتق باشد، اما بعداً علم بالغلبه شده است. ما با علمیت مخالفت نداریم، اما می‌گوییم مبدأ اشتقاق داشته است.

دلیل سوم: و بأنّه: لو كان صفة و سائر أسمائه صفات لم يكن للباري تعالى اسم، و لم يبق العرب شيئا من الاشياء إلا سمّته، و لم تسمّ خالق الاشياء و مبدعها؛ هذا محال. اگر الله، صفت باشد و سایر اسماء خدای متعال مثل عالم، قادر، رحمن، رحیم، مهیمن، متکبر، متعال و امثالهم، صفات باشند. لم یکن للباری تعالی اسم، خدای متعال اسمی نخواهد داشت، چون سایر چیزها که صفت هستند، اگر الله هم مشتق باشد، می‌شود صفت، پس اسم خدای متعال کجاست و خدای متعال می‌شود بدون اسم. و عرب هیچ چیز را فروگذار نکرده، الا اینکه یک اسمی برایش قرار داده است. و عرب برای خالق و مبدع اشیا هیچ اسمی نداشته باشد. و هذا محال، این محال است.

پاسخ به دلیل سوم: ما می‌گوییم اسم دارد و اسمش الله است و علم بالغلبه شده است. یعنی اصلش مشتق بوده و این سخن با این کلام شما منافاتی ندارد.

پس من حیث المجموع، تبعاً للروایات، همچنان که آیت الله وحید (حفظه الله) فرمودند، قائل هستیم که مشتق است، ولو برای ذات مقدس، علم شده است. یعنی در عین وصف علمیت که برای الله قائل هستیم، یک اصلی دارد و خصوصیتی که در این اسم است، حیثیت علمیتش است.


logo