1404/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
عظمت، لفظ، معنا/ تفسیر کلمه مبارکه الله /تفسیر سوره توحید
موضوع: تفسیر سوره توحید / تفسیر کلمه مبارکه الله / عظمت، لفظ، معنا
کلام در تفسیر جمله شریفه بسم الله الرحمن الرحیم است. درباره باء و اسم، عرایضی گفته شد و به کلمه مبارکه الله رسیدیم و درباره این کلمه، فرمایشات مرحوم آیت الله خویی را از کتاب البیان خواندیم که ایشان قائل شدند الله، علم ذات است و اسم جنس نیست و ادلهای هم، در این رابطه آوردند. سپس وارد فرمایشات آیت الله وحید (حفظه الله) شدیم که فرمودند باید در 3 جهت بحث کنیم و جهت اول، اهمیت و عظمت این اسم مبارک است، که گفتیم 2807 بار در قرآن کریم به کار رفته است. همچنین، اشاره مختصری به عظمت این اسم شد و در ادامه، وارد لفظ این اسم شدیم، که آیا این اسم ذات، جامد است یا مشتق؟ اگرمشتق است، مبدأ اشتقاق، یعنی چیزی که این اسم از آن مشتق شده، چیست؟
در ادامه، ایشان میفرمایند بنا بر قول اشتقاق، بحث بر سر این است که مبدأ اشتقاق اسم الله چیست. گاهی انسان قول به عدم اشتقاق را اختیار میکند، که در این صورت، مبدأ اشتقاق معنایی ندارد. اما اگر قول به اشتقاق را مطرح کنیم، باید ببینیم مبدأ این اشتقاق چیست. 3 مبدأ اشتقاق عبارتند از:
1- اَلَه
2- وَلَه
3- لاه
سیبویه میگوید اصل، اله و لاه است و وله را نگفته است. ایشان میفرمایند ادبا قائل به این جهات شدهاند، اما باید ببینیم مستفاد از ادله و نصوص چیست و به قول ایشان، اینجا حریمی است که غیر از اصحاب عصمت مطلقه، حرف احدی اعتبار ندارد و باید از اهل بیت (علیهم السلام) آن را بفهمیم. در این باره، 2 روایت مطرح میکنیم:
روایت اول: از عبدالله بن جعفر حمیری (ثقه) که از هارون بن مسلم (هم شیخ و هم نجاشی، او را توثیق کردهاند) از مسعده بن صدقه (مرحوم وحید بهبهانی از مجلسی اول نقل کرده که روایات صدقه، شاهد وثاقت اوست. یعنی از روایاتش، وثاقت او احراز میشود. یعنی نقل روایات میتواند راهی برای احراز وثاقت باشد. همچنین ایشان از مشایخ بلاواسطه علی بن ابراهیم قمی است. ما به این نتیجه رسیدیم که مشایخ بلاواسطه ایشان، ثقات هستند و آیت الله وحید (حفظه الله) میفرمایند مشایخ علی بن ابراهیم، ثقات هستند) نقل میکند.
وَ عَنْهُ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ: وَ حَدَّثَنِي جَعْفَرٌ قَالَ: «اشْتَكَى بَعْضُ وُلْدِ أَبِي عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَمَرَّ بِهِ فَقَالَ لَهُ: قُلْ عَشْرَ مَرَّاتٍ: (يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ) فَإِنَّهُ لَمْ يَقُلْهَا أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ قَطُّ إِلَّا قَالَ لَهُ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: لَبَّيْكَ عَبْدِي سَلْ حَاجَتَكَ».[1]
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند یکی از فرزندان پدرم مشکلی داشت و پدرم، امام باقر (علیه السلام) به او مرور کردند. فقال له قل عشر مراه، 10 بار بگو یا الله. فَإِنَّهُ لَمْ يَقُلْهَا أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ قَطُّ إِلَّا قَالَ لَهُ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: لَبَّيْكَ عَبْدِي سَلْ حَاجَتَكَ. در اینجا هم اهمیت و عظمت این کلمه مبارکه را بیان میکنند.
روایت دوم: مرحوم کلینی در کافی نقل میکنند که این روایت هم از امام صادق (علیه السلام) است. محمد بن یعقوب (مرحوم کلینی) عن محمد بن یحیی (از مشایخ ثقات مذهب) عن احمد بن محمد بن عیسی (شیخ القمیین) عن محمد بن عیسی عن ایوب بن حر (مرحوم شیخ طوسی و نجاشی، او را توثیق کردند) از نظر سندی هم در کمال اعتبار است.
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ أَخِي أُدَيْمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ قَالَ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ عَشْرَ مَرَّاتٍ قِيلَ لَهُ لَبَّيْكَ مَا حَاجَتُكَ.[2] پس اهمیت و عظمت این اسم معلوم میشود.
وجه اول: لاه به معنای الو و ارتفاع، در نقطه مقابل انخفاض و دنو. پس خدای متعال که الله گفته میشود، اگر الله از لاه گرفته شده باشد، معنای کمال عظمت و رفعت و الو را برای خدای متعال افاده میکند. به این معنی که الو و ارتفاع، منحصر در یک ذات، آن هم ذات مقدسه اله است. چون وقتی برای خدای متعال، علم میشود و مشتق و مبدأ اشتقاقش هم، لاه باشد، به معنای اسم مختص به الو بوده و او کسی نیست، جز خدای متعال.
وجه دوم: از اله، به معنای معبودیت باشد. حقیقت معبود و معبودیت، اختصاص به خدای متعال دارد، که در واقع، نباید معبودی جز او باشد. این اسم برای خدای متعال، علم شده و ماده اشتقاقش اله به معنای معبودیت است. پس معبودیت اختصاص به ذات اقدس الهی دارد.
وجه سوم: از ماده وله، به معنی تحیر است. مثلاً میگویند فلانی واله، یعنی حیران و سرگردان است. پس خدای متعال ذاتی است که در مقابل آن ذات، هیچ لغتی قابل اطلاق نیست، الا تحیر. یعنی ما در مقابل ذات خدای متعال، جز تحیر چیز دیگری نداریم. تمام غیر ذات در مقابل آن ذات، حیرت کلیه دارد. هر چه در ذات خدای متعال تفکر کنیم، حیرت و سرگردانی ما بیشتر میشود. لذا در روایات از چند چیز نهی شدیم، که یکی از آنها تفکر در ذات خدای متعال است.
در ادامه، برای گسترش بحث، مطالبی را از تفسیر کنز الدقائق از مرحوم میرزا محمد مشهدی نقل میکنیم که تفسیر شایسته و قابل اعتنایی است و در آن، وارد بیان کلمه مبارکه الله میشود.
" والله ": أصله الاله - فحذفت الهمزة و عوض عنها حرف التعريف، و لذلك قيل (يا الله) بالقطع - علم الذات الواجب المستحق لجميع المحامد، و قد يستعمل في المعبود بالحق مجازا.[3]
ایشان میفرمایند و الله اصله الاله، یعنی قول اشتقاق را انتخاب کرده و مبدأ اشتقاق را اله گرفتهاند. همزه حذف شده و به جای آن، حرف تعریف آمده است. یعنی اله بوده، همزه افتاده و آل آمده و لام آل در لاه ادغام شده و شده الله، یعنی در واقع، الاله بوده، همزه به تخفیف حذف شده و شده الله. با توجه به اینکه، این آل، عوض فاء الفعل بوده، همزه آن آل در درج کلام ساقط نمیشود و نمیگوییم یا له، بلکه میگوییم یا الله. آل هم که به جای همزه فاء الفعل آمده، ساقط نمیشود و میگوییم یا الله و نمیگوییم یا له. ایشان میفرمایند علم الذات الواجب المستحق لجميع المحامد، این هم، علم است، یعنی اسم جنس نیست.
البته فرمایش ایشان با فرمایش آیت الله وحید (حفظه الله) در تقابل است. چون مرحوم میرزا محمد مشهدی میفرمایند و قد يستعمل في المعبود بالحق مجازا، گاهی در معبود بالحق، مجازاً استعمال میشود. البته ما تا الان چنین چیزی نشنیدهایم. اما ظاهر عبارت این است که و الله اصله الاله علم الذات الواجب المستحق لجمیع المحامد، چه چیزی علم است، اله یا الله؟ الله. سپس بلافاصله میفرمایند و قد یستعمل فی المعبود بالحق مجازاً. پس ضمیر جمله و قد یستعمل، به الله برمیگردد و الله، مجازاً در معبود بالحق استعمال نشده، مگر اینکه بگوییم منظور ایشان، اله است. پس چرا مجازاً باشد؟ مگر اینکه بگوییم اله به خاطر خصوصیت معنایی که دارد، نباید برای غیر خدای متعال اطلاق شود، که در این صورت، مجازاً است.
والدليل على الأول أن كلمة (لا إله إلا الله) يفيد التوحيد من غير اعتبار عهد و غلبة ضرورة، وبالاتفاق من الثقات، فلو لم يكن علما لم يكن مفيدا، وهو ظاهر.[4]
ایشان میفرمایند قول اول این بود که برای ذات مقدس خدای متعال، علم است. قول دوم این بود که یستعمل فی المعبود بالحق، هر چه معبود به حق باشد، که استعمالش مجازی است. از کلمه لا اله الا الله، توحید را میفهمیم و هیچ معنای عهد و غلبه استعمالی در کار نداریم و میفهمیم که الله یعنی ذات اقدس خدای متعال. ثقات هم بر همین معنا اتفاق نظر دارند که علم است. اگر علم نباشد، دیگر مفید توحید نیست، چون میشود لا اله الا الهی که مثلاً معبود به حق باشد.
شاید کسی بگوید خدای بتی هم که من میپرستم، معبود به حق است. اما دیگر دال بر توحید نمیشود. او هم میگوید لا اله الا الله، ما هم میگوییم لا اله الا الله. اگر الله، علم نباشد، منظور از الله یعنی معبود به حق و معبود به حق من، مثلاً بت کذا است. لا اله الا الله زمانی میتواند کلمه توحید باشد که الله، برای ذات مقدسه اله، علم باشد.
و على الثاني قوله تعالى: "﴿و هو الله في السماوات﴾" قيل: لو لم يكن علما، اینکه گفتیم گاهی هم مجازاً در معبود به حق استعمال میشود، جمله و هو الله فی السموات است. این جمله یعنی او معبود به حق در آسمانها است، و الا اگر بخواهد علم باشد، در اینجا معنا ندارد. لذا ایشان هم میگویند قیل لو لم یکن علما، اگر علم نباشد؛ در حالیکه علم است و با علمیت هم میشود معنایش کرد. او در آسمانها الله است.
پس در آسمانها هم اسم ذات اقدس الهی، الله است. یعنی میتوانیم هو الله فی السموات را درست معنا کنیم و در عین حال، الله را به معنای علمی هم بگیریم. اما کسانی که خواستند بگویند مجازاً در معبود به حق استعمال میشود، به آیه هو الله فی السموات استشهاد کردند و گفتند منظور از الله در این استعمال، مجازاً معبود به حق است.
فالمراد بكلمة (إله) الواقعة اسم (لا) أما مطلق المعبود، فيلزم الكذب، أو المعبود بالحق فيلزم استثناء الشئ عن نفسه، همانطور که گفتیم، اصلش اله است و ایشان قول اله را انتخاب کردند. مراد به کلمه الهی که در کلمه توحید، اسم لا واقع میشود، میگوییم لا اله. اما مطلق المعبود یا مطلق معبود است و یلزم الکذب. چون معبودهای دیگری هستند، ولی ما نمیپرستیم. پس اگر مطلق معبود باشد، یلزم الکذب.
او المعبود بالحق،[5] شاید هم لا اله میشود معبود به حق، منظور از الهی که بعد از لا آمده است. اگر معبود به حق باشد، الله هم به معنی معبود به حق است و لازمهاش استثناء الشیء عن نفسه لازم میآید. در اینجا یک پاسخش را ما میدهیم که مراد از الله، معبود به حق نیست، بلکه ذات اقدس اله است و راحت میشویم. اما ایشان میفرمایند ما میپذیریم که مراد از الله، معبود به حق است. اما لا یلزم استثناء الشیء عنه، استثناء شیء از خودش لازم نمیآید.
لان كلمة (الله) صارت بالغلبة مختصة بفرد من مفهومها[6] ، اگر الله، مشتق از اله هم باشد، بالغلبه ناظر به یک فرد از مفهوم اله بوده، که آن فرد، خدای متعال است. پس باز کلمه توحید شد لا اله الا الله.
قيل: لأنه يوصف ولا يوصف به، ولأنه لابد له من اسم يجري عليه صفاته ولا يصلح له مما يطلق عليه سواه، این توصیف میشود و چیزی به وسیله آن، توصیف نمیشود. همان که قبلاً گفتیم، که موصوف واقع میشود اما برای اشیاء دیگر، صفت واقع نمیشود، پس میشود علم برای ذات مقدسه الهی. و لانه لابد له من اسم یجری علیه صفاته و لا یصلح له مما یطلق علیه سواه و رد بانه یمکن عن یقال انه کان فی الاصل وصفا، اما بعضی ممکن است اینگونه جواب دهند که در اصل، وصف بوده، اما لما غلبه علیه بحیث لا یستعمل فی غیره ثار کالعلم، ممکن است کسی ادعا کند که این کلمه مبارکه، در ابتدا معنای وصفی و اشتقاقی داشته و بعد به علم تبدیل شده است.
ورد بأنه يمكن أن يقال: إنه كان في الأصل وصفا لكنه لما غلب عليه بحيث لا يستعمل في غيره، صار كالعلم، مثل: الثريا والصعق، أجري مجراه في إجراء الوصف عليه.[7] ایشان مثال زده و میفرمایند مثل ثریا که در اصل، معنای وصفی داشته، اما چون در ستاره ثریا استعمال شده، معنای علمی پیدا کرده و علمش هم علم بالغلبه است.
دلیل مطلب این است که کسانی که قائل هستند در اصل، معنای وصفی داشته و علم بالغلبه شده، و استدل الذاهبون إلى أنه كان في الأصل وصفا فغلب، بأن ذاته من حيث هو بلا اعتبار أمر حقيقي أو غيره غير معقول للبشر، فلا يمكن أن يدل عليه بلفظ، و بأنه لو دل على مجرد ذاته المخصوصة لما أفاد ظاهر قوله تعالى: "و هو الله في السماوات" معنى صحيحا، و بأن معنى الاشتقاق هو كون أحد اللفظين مشاركا للآخر في المعنى و التركيب، و هو حاصل بينه وبين بعض الألفاظ، ذات خدای متعال، قابل معقولیت برای بشر نیست و بشر نمیتواند به ذات مقدس خدای متعال راه پیدا کند.
اگر بخواهیم با لفظی، خصوصیت ذات خدای متعال را بیان کنیم، میگوییم این لفظ، وصف نیست و میشود علم برای آن ذات. چون اگر وصف باشد، باید توصیف ذات شود و توصیف ذات هم برای ما امکان ندارد، پس میگوییم این لفظ، علم است.