« فهرست دروس
درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1403/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر سوره توحید / بیان نکاتی پیرامون «بسم الله الرحمن الرحیم» / بررسی جزئیت بسم الله در سوره / معنای کلمه اسم

 

موضوع: تفسیر سوره توحید / بیان نکاتی پیرامون «بسم الله الرحمن الرحیم» / بررسی جزئیت بسم الله در سوره / معنای کلمه اسم

کلام درباره سوره مبارکه توحید و آیه شریفه بسم الله الرحمن الرحیم است. در این زمینه مطالبی گفته شد و به این مسئله رسیدیم که آیا بسم الله الرحمن الرحیم، جزئی از سوره هست یا خیر؟ مرحوم آیت الله خویی در کتاب نفیس البیان فی تفسیر القرآن به این بحث پرداختند. در فرمایشات ایشان، ادله قائلین به جزئیت بسم الله الرحمن الرحیم را برای سوره مبارکه حمد و سایر سوره‌های قرآن کریم و همچنین ادله قائلین به عدم جزئیت بسم الله الرحمن الرحیم را بیان کرده و متذکر شدند و در جلسه قبل، دلیل اول بیان و رد شد.

دلیل دوم: روایتی است که مسلم آن را نقل کرده و راوی آن، ابو هریره است. قال سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول قال الله تعالی قسمت الصلاه بینی و بین عبدی نصفین، من (خدای متعال) صلات را بین خودم و عبدم به دو قسم تقسیم کردم. و لعبدی ما سأل، و برای بنده من چیزی است که درخواست می‌کند. فاذا قال العبد ﴿الحمدلله رب العالمین﴾ قال الله تعالی حمدنی عبدی و اذا قال الرحمن الرحیم قال اثنی علیّ عبدی، عبدم بر من ثنا کرد. این روایت از کلمه الحمد شروع می‌شود، پس بسم الله الرحمن الرحیمی در کار نیست و تقریب استدلال این است که ظاهر این روایت اینگونه بوده که بعد از آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین، یساوی ماقبل فی العدد، بعد از ایاک نعبد و ایاک نستعین، 3 آیه و بعد از آن، 2 آیه است.

ایشان می‌فرمایند بعد از آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین در عدد، مساوی قبل از این آیه است و اگر قرار بود بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره مبارکه حمد باشد، معنای این روایت جور درنمی‌آمد، چون اگر سوره مبارکه حمد 7 آیه و بسم الله الرحمن الرحیم جزء آن باشد، بعد از آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین، 2 آیه است و معنایش این است که ماقبل این آیه دو برابر مابعد این آیه می‌باشد، پس سوره فاتحه، هم قسم الی نصفین فی العدد نیست.

البته به نظر ما این تعبیر، خیلی جالب نیست که بگوییم بعد از آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین از نظر عدد با قبل از آن مساوی است، چون ماقبل این آیه، 3 آیه و مابعد آن، 2 آیه است و 3 و 2 با هم مساوی نیستند، بلکه باید بگوییم از آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین به بعد، مساوی با قبل از آن است که 3 تا قبل و 3 تا بعد است، که می‌شود 6 آیه. در ابتدای روایت هم، حضرت (علیه السلام) فرمودند خدای متعال می‌فرماید من به دو نیم تبدیل کردم.

و الجواب عنه أولا: أن الرواية مروية عن العلاء، وقد اختلف فيه بالتوثيق والتضعيف،[1] اولاً آقایان در مورد راوی اختلاف نظر دارند، که آیا ثقه هست یا خیر؟

و ثانيا: أنه ل وتمت دلالتها، فهي معارضة بالروايات الصحيحة المتقدمة الدالة على أن الفاتحة سبع آيات، مع البسملة لا بدونها، البته شاید بهتر بود درباره ابو هریره فرمایش می‌کردند که جایگاهش معلوم است. به فرض هم که دلالت این روایت تمام باشد، با روایات صحیحه‌ای که متقدم بوده و دلالت دارند که سوره مبارکه حمد، 7 آیه است، معارض می‌باشد. مع البسمله بدون البسمله.

دلیل سوم: إنه لا دلالة في الرواية على أن التقسيم بحسب الألفاظ، بل الظاهر انه بحسب المعنى، فالمراد أن أجزاء الصلاة بين ما يرجع إلى الرب وما يرجع إلى العبد بحسب المدلول،[2] در روایت دلیلی نیست که تقسیم به حسب الفاظ است، یعنی 3 یا 6 یا 7 آیه، بلکه ظاهر این است که این دلالت به حسب معنا است، یعنی بعضی از اجزاء صلات مربوط به رب و بعضی مربوط به عبد است و معنای نصف کردن این نیست که از نظر عدد نصف باشد، بلکه بخشی و بخشی. که بخش اول هم می‌تواند مربوط به هر دو (توصیف رب مثل الله، الرحمن و الرحیم و عبد (چون می‌گوید ابتدأ یا استعین بسم الله الرحمن الرحیم) باشد. یعنی اگر هم، 2 بخشی باشد، بسم الله الرحمن الرحیم می‌تواند مربوط به هر کدام از دو بخش بوده و ارتباط با هر دو داشته باشد. پس مراد این است که بعضی از اجزاء صلات از حیث مدلول، به خدای متعال و بعضی به عبد برگشت دارد. بنابراین اگر هم بسم الله الرحمن الرحیم باشد، مشکلی تولید نمی‌شود.

پاسخ چهارم: أنه لو سلمنا أن التقسيم و بحسب الألفاظ فأي دليل على أنه بحسب عدد الآيات؛ لو سلمنا که از حیث الفاظ هم، تقسیم نظر داشته باشد. فایدنی بن علی انه بحسب عدد آیات، چه کسی گفته این تقسیم نصف و نصف به حسب تعداد آیات است، که برای بسم الله الرحمن الرحیم در تعداد و شمارش آیات به مشکل بخوریم؟ پس شاید به اعتبار کلمات باشد. چون کلماتی که قبل و بعد از آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین هست، با احتساب بسمله و حذف مکررات، 10 کلمه می‌باشد، که عبارتند از: بسم، الله، الرحمن، الرحیم، الحمد، رب، العالمین، مالک، یوم، الدین (ماقبل) و اهدنا، صراط، مستقیم، الذین، انعمت، علیهم، غیر، مغضوب، لا، الضالین (مابعد).

دلیل سوم: ما رواه أبوهريرة: من أن سورة الكوثر ثلاث آيات‌، وأن سورة الملك ثلاثون آية فلو كانت البسملة جزء منها، لزاد عددهما على ذلك،[3] سوره کوثر 3 آیه و سوره ملک 30 آیه بدون بسم الله الرحمن الرحیم دارند، و الا با بسم الله الرحمن الرحیم، به ترتیب می‌شوند 4 و 31 آیه. پس معلوم می‌شود که بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره نیست.

پاسخ این است که اولاً روایت ابو هریره ضعف سند دارد و ثانیاً به فرض که صحت سند داشته باشد، با روایت انس معارض است. و هی روایت مقبوله روتها جمیع صحاح غیر موطأ مالک، البته موطأ مالک جزء صحاح سته هم نیست، اما در عین حال در عداد آن‌ها شمرده می‌شود. پس روایت ابو هریره، مطروحه هست. نمی‌خواهد آیاتی را که در سوره‌های دیگر آمده، بیان کند، بلکه آیاتی که برای این سوره هست، بیان می‌شود.، که آیات سوره کوثر، 3 تا و آیات سوره ملک 50 تا می‌شود یا بگوییم آیات مختصه اراده شده، چون بسمله بین همه سوره‌ها مشترک است.

برای ما، از روایات و ادله‌ای که بررسی کردیم، برای سوره مبارکه حمد، بیشتر از سایر سوره‌ها ثابت شد که بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره است. الا اتفاقی که علمای امامیه بر این مطلب دارند که بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره هست و سر جای خود محفوظ و تعبیر مرحوم آیت الله خویی هم این بود که می‌فرمایند اتفقت الشیعه الامامیه، اتفاق کردند و اتفاق هم مسئله بسیار مهمی است. و ان البسمله من کل سوره بدئت بها، هر سوره‌ای که با بسم الله الرحمن الرحیم شروع شود، بسم الله الرحمن الرحیم قطعاً جزء آن سوره هست.

اگر ما این اتفاق را بگیریم، سلمنا و آمنا، و الا لو خلینا و انفسنا، جزئیت بسم الله الرحمن الرحیم برای سوره مبارکه حمد، از اثبات جزئیتش برای سایر سوره‌ها اقوا بود. حتی اگر آیه‌ای تکراری هم باشد مثل آیه ﴿فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ در سوره مبارکه الرحمن یا بعضی از جملات در قرآن کریم، چه در یک سوره و چه در سوره‌های متعدد مثل ﴿ان مع العسر یسری فان مع العسر یسری﴾ یا در جاهای دیگر مثل ﴿ان الله علی کل شیء قدیر﴾ و امثالهم، که در دو سوره مجزا تکرار شده‌اند، تکرار شدن، دال بر اینکه بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره نیست، نمی‌شود.

در ادامه به کلمه باء رسیدیم که حرف جاره است و معنی و متعلقش بیان شد.

بررسی کلمه اسم

دومین کلمه بعد از باء جاره، کلمه اسم است. آیت الله وحید می‌فرمایند در کلمه اسم، چند جهت بحث داریم.

جهت اول: مبدأ اشتقاق کلمه اسم چیست و از چه چیزی مشتق شده است؟

بصریین می‌گویند اسم از ماده سمو (ناقص واوی) به معنای رفعت، ارتفاع و بلندی است. اسم موجب ارتفاع مسمی می‌شود. وجه اینکه اسم به این معنا به کار رفته، این است که مسما مرتفع و بلند می‌شود. مثلاً وقتی کسی را که اسمش علی است، صدا می‌کنیم، علو شأن و عظمتی به ذهن خطور می‌کند. یعنی دلالت اسم در مورد مسما واضح است. البته تبعاً اسامی، منظور نظر است که دال بر علو مسما باشند و اسم‌هایی که دال بر علو مسمی نیستند، کمتر هستند و غرض اصلی، علو مسما است.

دلیل بصریین بر اینکه اسم، ناقص واوی است، این است که جمعش می‌شود اسماء بر وزن افعال، که واو، ناقص واوی بوده و به خاطر تخفیفی که وجود دارد، یعنی ابدالی که باید انجام شود، واو تبدیل به همزه شده و تصغیر یا مصغر اسم می‌شود سمی، که البته فعیل بوده و سمیو، واو تبدیل به یاء شده و یاء، مشدد شده و شده سمی.

در نقطه مقابل، کوفیین می‌گویند اسم مشتق از کلمه سمه، به معنای علامت است، که از وسم گرفته شده، که می‌شود مثال واوی نه ناقص واوی. وسم به خاطر قواعد اعلالی به سمه تبدیل می‌شود مثل وعد که می‌شود عده یا وعظ که می‌شود عظه. پس کوفیین می‌گویند اسم از مثال واوی مشتق شده و معنای آن، علامت و شاهد و نشانه است.

آیت الله وحید می‌فرمایند نظریه دوم، نظریه ابن هشام است که ابن خلدون، آن را انحا من سیمویه قائل شده است. ایشان می‌فرمایند اسم دو معنا دارد؛ یک معنای اصطلاحی و یک معنای لغوی.

معنای اصطلاحی اسم این است که ایشان می‌فرمایند حدث غیر مقترن بازمنه ثلاثه. چرا حدث؟ مثلاً می‌گوییم دیوار یا حسن علمی نه وصفی، که حدث نیستند. لذا این مطلب قابل تأمل است. پس معنای اصطلاحی اسم، حدث غیر مقترن به ازمنه ثلاثه است. الیوم یعنی امروز، غداً یعنی فردا و امس یعنی دیروز، که در آنها زمان وجود دارد. اما معنایی مقترن به زمان نیست؛ نه اینکه معنایشان نمی‌تواند زمان هم باشد. لذا این مناقشه به این تعریف وارد نیست. اما به نظر ما، مناقشه اول وارد است.

معنای لغوی اسم این است که ایشان می‌فرمایند اسم بر هر سه کلمه اطلاق می‌شود. یعنی فعل، اسم است و علامت اسم بر حدث مقترن به احد ازمنه ثلاثه می‌باشد. اسم به کلمه حرف هم، اطلاق می‌شود چون علامت است، مثلاً باء برای معنای قسم (باء قسم) علامت است.

ایشان می‌فرمایند در معانی الاخبار مرحوم شیخ صدوق، معنایی داریم که روایت را از بعضی از مشایخی نقل می‌کند که ترضی هم کرده است، که گفتیم ترضی، معلوم نیست دال بر وثاقت باشد. البته دال بر اینکه انسان خوبی بوده، هست، اما وثاقت رجالی، اول کلام است. بعضی‌ها از کتاب اصول علم الرجال داوری می‌فرمایند جایی که بگوید رحمه الله، نیست اما اگر بگوید رضوان الله علیه یا رضی الله عنه، ترضی کند، در ظرف ترضی ممکن است بگوییم دال بر وثاقت هست. روایت به علی بن حسن فضال می‌رسد، که با توجه به این شخص فضال، می‌شود موثقه.

١ ـ حدثنا محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقاني ـ رضي‌الله‌عنه ـ قال : أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد مولى بني هاشم ، عن علي بن الحسن بن علي بن فضال ، عن أبيه قال : سألت الرضا علي بن موسى عليه‌السلام عن « بسم الله » فقال : معنى قول القائل : « بسم الله » أي أسم على نفسي سمة من سمات الله عزوجل وهي العبادة. قال : فقلت له : ما السمة؟ قال : هي العلامة.[4]

از معنای بسم الله الرحمن الرحیم سؤال کرده است. حضرت (علیه السلام) فرمودند من بر نفس خودم به علامتی از علامت‌های خدای متعال (عبادت) علامت می‌گذارم، یعنی خودم را به عنوان عبد خدای متعال علامت می‌گذارم. قال فقلت له ما السمه، سمه یعنی چه، که فرمودید سمه من سمات الله. قال (علیه السلام) العلامه. پس سمه یعنی علامت. که شد قول کوفیین و قول دوم، نه معنای سمو و ارتفاع.

ایشان می‌فرمایند به نظر ما هر دو نظر را باید جمع کنیم و نسبت بین این دو معنا، نسبت تلازم است و هر دو معنا در کلمه اسم هست. اسم چه کار می‌کند؟ مسما را از بین اشیاء مرتفع می‌کند. البته لازم نیست این ارتفاع به معنای خوب باشد، بلکه همین که آن را بلند می‌کند، علامتی برای او می‌شود، ولو معنای خوبی نداشته باشد اما مرتفع شده و علو پیدا می‌کند و ذهن‌ها کاملاً به آن مرتبط می‌شود. مثلاً وقتی می‌گوییم عمر، ذهن‌ها متوجه صاحب این اسم می‌شود که در اشنع حالات و صفات و خصوصیات است یا وقتی می‌گوییم علی، این اسم ارتفاع پیدا کرده و ذهن‌ها متوجه او می‌شود. پس لازم نیست در معنای ارتفاع پیدا کردن فقط اسم‌هایی را مثال بزنیم که دال بر معانی خوب است، بلکه مراد، ممتاز شدن از بین سایر اسم‌ها است. اسمی که بیان و مورد توجه واقع شده است. پس اسم سبب می‌شود مسما از بین اشیاء ارتفاع پیدا کند و ارتفاع قهراً می‌شود علم، علامت و نشانه.

لذا ایشان می‌فرمایند اسم، حقیقتی است که هم مسما را مرتفع می‌کند و هم نشانه‌ای می‌شود برای مسما و هر دو معنا در آن هست. به تعبیر ایشان بین اسم و مسما ارتباط خاصی برقرار می‌شود و با توجه به این خصوصیات، اسم از مسما هم، کسب تعریف می‌کند. اگر مسما کمال دارد، اسم هم، رتبه‌ای از تعریف پیدا می‌کند و اگر مرتبه مسما بالاتر بود، اسم در آن، تأثیر بیشتری می‌کند.

ایشان می‌فرمایند اسم همیشه در اثر توجه و نسبتش به مسما، ارزش پیدا می‌کند و گاهی اسم برای مسمایی است که درجه‌ای از ارزش را دارد. اگر مسما درجه بالاتری بود، درجه این اسم، بالاتر است. مثلاً مسما به اسم زینت، عظمت پیدا می‌کند، اما مسما به اسم فاطمه، عظمت بیشتری پیدا می‌کند. اما مسما به اسم هند، از نظر ارزشی در رتبه نازل و پایین و زیرین است.

شاهد اینکه اسم در اثر اضافه به مسما، رتبه‌ای از تعریف پیدا می‌کند و در نگاه انسان اثر می‌گذارد، این است که وقتی راوی می‌گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم که مولودی پیدا کردم و چه اسمی بر او بگذارم؟ حضرت (علیه السلام) فرمودند اسم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را. ایشان هم این اسم را ذکر کرد و روایت دارد که هر زمان امام صادق (علیه السلام)، اسم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را می‌برد، اخضر مرتاً و اصفر اخری، نسبت به عظمت این اسم مبارک و مسما به آن، انقلاب چهره برایشان ایجاد می‌شد.

در روایت دیگری در وسائل [ ٢٧٣٨٧ ] ٤ ـ وعن محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن محمد بن سنان ، عن أبي هارون مولى آل جعدة قال : كنت جليسا لابي عبدالله عليه‌السلام بالمدينة ففقدني أياما ، ثم إني جئت إليه فقال : لم أرك منذ أيام يا أبا هارون؟! فقلت : ولد لي غلام ، فقال : بارك الله لك ، فما سميته؟ قلت : سميته محمدا ، فأقبل بخده نحو الارض وهو يقول : محمّد محمّد محمّد ، حتّى كاد يلصق خده بالارض ، ثم قال : بنفسي وبولدي وبأهلي وبأبوي وبأهل الارض كلهم جميعا الفداء لرسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله ، لا تسبه ، ولا تضربه ، ولا تسئ إليه ، واعلم أنه ليس في الارض دار فيها اسم محمد إلا وهي تقدس كل يوم.[5]

در مدینه خدمت امام صادق (علیه السلام) می‌رفتم. ففقدنی ایاما، چند روزی خدمت ایشان نرسیدم. ثم به خدمت آقا رسیدم و گفتم بچه‌ای برایم متولد شده است. فقال بارک الله لک، مبارکت باشد. اولین سؤالی که بعد از دعا و تفقد از احوال خودم داشتند، این بود که فرمودند فما سمیته. قلت سمیته محمدا، اسمش را محمد گذاشتم. فاقبل بخده نحو الارض، با صورت به سمت زمین خم شدم. اینقدر این اسم شریف را تکرار کردم که نزدیک شد صورت مبارکشان به زمین برسد و در مقابل صاحب این اسم و یادآوری آن مسمای شریف خضوع می‌کردند.

ثم قال بنفسی و بولدی و باهلی و بابوی و باهل الارض کلهم جمیعاً الفداء لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، خودم، فرزندانم، خانواده‌ام، پدر و مادرم، تمام اهل زمین و همه و همه فدای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم). لاتسبه و لاتضربه و لاتسئ الیه، به بچه‌ات فحش نده و او را کتک نزن و با او برخورد بد نکن. و اعلم انه لیس فی الارض دار فیها اسم محمد الا و هی تقدس کل یوم. اینقدر این اسم شریف اهمیت و عظمت دارد.

ایشان می‌فرمایند اگر مسما، از حیث اهمیت و عظمت و جلال و کبریا، لایتناهی است، مرتبه اسم هم، از مرتبه تمام اسما بالاتر می‌شود. البته این، افعل تفضیل، بین متناهی و غیر متناهی است. چون الله می‌شود لایتناهی و غیر الله می‌شود متناهی. اما در عین حال اسمی که اسم خدای متعال و علامتی برای او باشد، آن اسم هم به همان اعتبار دارای عظمت و اهمیت می‌شود. یکی از شاهدهای مطلب این است که مثلاً انسان می‌تواند به اسم دیگران بدون وضو دست بزند اما نمی‌شود به اسم خدای متعال بدون وضو دست زد. پس اسم، شد علم و علامت.

مراد از اسم الله چیست؟ وقتی می‌گوییم بسم الله الرحمن الرحیم، اسم الله یعنی اسم خدای متعال و خود خدای متعال یا اسم یعنی علامتی برای او، که این اسم الله، خدای متعال نیست. آیا وقتی می‌گوییم السَّلاَمُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ الرَّضِيِّ وَ وَجْهِهِ الْمُضِي‌ءِ وَ جَنْبِهِ الْعَلِيِّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ‌. یک قول این است که اسم الله یعنی اهل بیت (علیهم السلام) (امیرالمؤمنین علی (علیه السلام))؛ اگر این معنا باشد، کمال بزرگی برای حضرت (علیه السلام) است، در قبال سایر کمالاتشان. چون در زیارتنامه هم می‌گوییم السلام علی اسم الله رضی و حضرت (علیه السلام) متصف به صفت اسم الله شده‌اند.


logo