« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1404/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / نقد نظریه فلاسفه در ضرورت علّی دیدگاه محقق خویی

 

موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / نقد نظریه فلاسفه در ضرورت علّی دیدگاه محقق خویی

در جمع بندی بحث قاعده ضرورت علّی، به بیان محقق خویی رسید. در جلسه گذشته بیان ایشان تبیین شد که فلاسفه علت تامه را اراده می‌دانند، ولی ایشان فرمودند اولاً اراده علت تامه نیست و پس از اراده و بین فعل اعمال قدرت و سلطنت فاصل است.

از نظر فلاسفه مراد از اراده خدای متعال هم علم خدا به نظام اصلح است، ولی ما اراده را صفت فعل می‌دانیم. آن‌ها صفت ذات معنا می‌کنند و از قدیم و از ازل اراده و معالیل اراده را نیز موجود می‌دانند. اذا اراد را ما زمانی که اعمال قدرت کند معنا می‌کنیم. خداوند متعال مجبور در ذاتش نیست.

آیت الله خویی دو نکته فرمودند: اراده علت تامه نیست و قبل از فعل اعمال قدرت وجود دارد. ایشان فرمودند اراده شدیده موجب حرکت نیست و انسان در حرکاتش مجبور نیست و پس از اراده اختیار از او سلب نمی‌شود و مثل حرکت مرتعش و دست لرزان نیست.

صفاتی که در افق نفس هستند متعدد هستند؛ مثل خوف، وقتی در نفس حاصل شد آثار آن بار می‌شود و نفس فعل و انفعالاتی پیدا می‌کند. مثل حالت اضطراب و تغییر رنگ صورت و لرزش بدن که خارج از اختیار هستند. اگر اراده علت تامه وجود افعال باشد، تفاوت فعل مترتب بر اراده و خوف چیست؟ حال آنکه در جایی که اراده است فاعل را متصف به حسن و قبح می‌کنند، اما عقلا فعل مترتب بر کسی که ترسیده را مستحق عقاب نمی‌دانند، چون آن عمل اختیاری و عمل ناشی از خوف غیر اختیاری است.

مثلاً شخصی به انتهاء کوچه می‌رسد و به دو راهی می‌خورد، سمت راستی مسیر امن است و مسیر سمت چپ مأمون از خطر نیست، در نفس انسان اراده و اشتیاق ایجاد می‌شود که مسیر اول را انتخاب کند، آیا با اینکه شوق به مسیر اول را دارد، اختیار انتخاب مسیر چپ را ندارد؟ چرا دارد؛ پس اراده موجب علت تامه و آخرین جزء العلة نیست.

یا شخصی سر می‌خورد و از بلندی می‌افتد و دوران امر بین افتادن روی پسر کوچک و یا پسر بزرگ است. او چون پسر بزرگ را دوست دارد افتادن روی پسر کوچک را انتخاب می‌کند و حال آیا این به خاطر شوق هلاک پسر کوچک بوده؟ خیر؛ بلکه کراهت شدید دارد، اما با اختیار و اعمال قدرت بر روی پسر کوچک می‌افتد و باز هم می‌تواند خلاف اراده خود عمل کند.

قدرت و سلطنت پس از اراده ساقط نمی‌شود. پس اولاً اراده در هر مرتبه‌ای علت تامه فعل نیست و موجب سلب اختیار نیست. بر فرض اراده را علت تامه بدانیم، اراده علت منحصره نیست بلکه اعمال قدرت هم علت دیگری بر انجام فعل است.

پس نظریه محقق اصفهانی که اگر اراده نباشد، فعل نیست را قبول نداریم. گاهی اراده هست و فعل نیست و گاهی اراده نیست و فعل صورت می‌گیرد.

علت این حرف فلاسفه چیست که اراده را علت تامه گرفتند؟! اینکه بعث رسل را لغو می‌کند (چون خدا علم داشته و باید آن مطلب جبراً محقق بشود) و اختیار را از خدا سلب می‌کند و خدا را مجبور می‌داند و عالم را قدیم زمانی می‌داند و حادث ذاتی. شاید علت این حرفشان التزام به قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد است، و فرقی بین علل طبیعی و اختیاری نگذاشتند و گفتند شیء تا به سر حد وجوب رسید باید محقق بشود.

پس مولا پس از اراده اعمال قدرت و سلطنت برایش محفوظ است و نسبت به قاعده الشیء لزوم صدور معلول از علت وجوب معی است نه وجوب قبلی و هم زمان که وجوب وجود پیدا کرده در همان زمان هم حاصل می‌شود. البته برخی عکس این قاعده را قائل شدند.

ما در علل طبیعیه هم این قاعده را قبول نداریم و علل طبیعی چیزی غیر از احراق و این موارد در مورد احراق حضرت ابراهیم بوده است ولی نتیجه حاصل نشده، پس احراقیت را خدا از آتش گرفت. نمی‌گوید حفاظی دور حضرت ابراهیم ایجاد کردیم، بلکه علت تامه بوده ولی نتیجه حاصل نشده و اگر خیلی بخواهیم همراهی کنیم این قاعده را در علل طبیعی جاری می‌دانیم. پس اراده به مرحله وجوب وجود نمی‌رسد.

بحث طلب و اراده و نظریه اشاعره و قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد به اتمام رسید.

logo