1404/02/01
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / بررسی قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد / ادله عقلی سنخیت و نقد آنها
موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / بررسی قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد / ادله عقلی سنخیت و نقد آنها
به مناسبت بحث در قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد به تالی فاسدهای این قاعده رسیدیم و یکی از توالی فاسد این بود که بین خالق و خلق سنخیت دارد و قول صحیح بینونت بین خالق و خلق است، ما سنخیت و ادله آن را بیان کردیم و با توجه به مطالب کتاب توحید از نگاه وحی و فلسفه و عرفان مطالبی اشاره کردیم و امروز به بیان ادله نقلی میپردازیم. استاد غلامرضا فیاضی هم بحث ضرورت علّی را نقد کردهاند و با تفسیر علیت تامه را نقد کردند.
روایتی از امام رضا علیه السلام در کتاب توحید صدوق است: نأی فی قربه، وقرب فی نأیه، فهو فی بعده قریب، وفی قربه بعید.[1] نأی به معنای دور بودن است یعنی خدا دور است در عین اینکه نزدیک است و دور است در عین نزدیک بودنش. بعید بودن ممکنات یعنی دیگر نزدیک نیستند و در ممکنات قرب به معنای عدم بعد و بعید بودن به معنای عدم نزدیک بودن است اما خدای متعال در عین اینکه قریب است بعید است و در عین اینکه بعید است قریب است و از قاعده ممکنات تبعیت نمیکند.
انصافاً از این سنخیت فهمیده نمیشود و معنایش قرب و بعد نداشتن خداست. یعنی خدای متعال در تعبیر دیگری که از امیرالمؤمنین نقل شده است: فارق الأشیاء لا علی اختلاف الأماکن، وتمکن منها لا علی الممازجة.[2]
خدای متعال جدای از اشیاء است ولی نه به صورت اختلاف مکانی و مفارقت به صورت ماده، چون خدای متعال جسم نیست و خدای متعال تمکن دارد نسبت به اشیاء و اشیاء را در بر گرفته است و قدرت و شاملیت و احاطه بر اشیاء دارد ولی نه به صورت ترکیب و ممازجت با اشیاء و جدایی به صورت اختلاف مکانی نیست. هیچ سنخیتی از این عبارات فهمیده نمیشود چون اگر سنخیت داشت جدایی او از اشیاء همانند بقیه اشیاء میشود.
اگر چیزی اشیاء را احاطه کند و تمکن نسبت به آنها داشته باشد با آنها آمیخته میشود اما خداوند اینطور نیست و تمکن بدون ممازجت دارد.
من لم یحلل فی الأشیاء فیقال هو فیها کائن، ولم ینأ عنها فیقال هو عنها بائن، ولم یخل منها فیقال أین، ولم یقرب منها بالالتزاق، ولم یبعد عنها بالافتراق، بل هو فی الأشیاء بلا کیفیة وهو أقرب إلینا من حبل الورید.[3]
خداوند کسی است که در اشیاء حلول نکرده و گفته نمیشود او در اشیاء وجود دارد، و از اشیاء دور نیست تا گفته شود از اشیاء دور است و بائن است و نزدیکی او به اشیاء به نحو چسبیدن به اشیاء نیست و از اشیاء دوری او بوسیله جدایی از اشیاء نیست بلکه او در اشیاء است بدون هیچ کیفیتی و او به ما از رگ گردن نزدیکتر است.
خداوند مثل حلول بوی گل در گل و روغن بادام در بادام نیست و خدا از اشیاء دور نیست تا از آنها جدایی مکانی و جهتی داشته باشد. خدا از چیزی خالی نیست اما کیفیتی هم ندارد. کل مل کان فی الممکنات او در واجب نیست و در خدای متعال نیست و در آن حدیث مشهور آمده است که کلما میزتموه بادق المعانی فهو مخلوق عنکم پس خدای متعال حلول در اشیاء نکرده است و از اشیاء دور نیست و به نحد چسبیدن به اشیاء نزدیک نیست و از اشیاء به نحو افتراق دور نیست و میگوید خداوند متعال سلطنت کامل بر اشیاء دارد و آن نحوهای که در مخلوقات تصور میشود در خداوند متعال تصور نمیشود.
بعد ایشان میفرمایند: نظریه سنخیت ادله عقلی و نقلی داشت که بررسی شد، دو مشکل و تالی فاسد دارد.
1. اجتماع نقیضین
2. تنافی با توحید
اجتماع نقیضین: اگر بین خدای متعال و مخلوقات سنخیت باشد باید انسان قائل به اجتماع نقیضین بشود و یا بگوید چیزی به نام ممکن الوجود نیست، چون وقتی سنخیت را پذیرفتید و گفتید خدای متعال با خلایق اشتراک در حقیقت دارند (یکی در مرتبه قوی و دیگری مرتبه ضعیف) پس یک حقیقت هم واجب الوجود است و هم غیر واجب الوجود است (به صورت کلی مشکک در وجود) و اگر در اصل وجود اشتراک دارند یک حقیقتی است که نمیشود یکی واجب الوجود باشد و دیگری نباشد و باید دست از ممکن الوجود برداریم و اگر بخواهیم بر وجود ممکن اصرار کنیم، به صورت یک بام و دو هوا میشود اگر یک حقیقت هستند آن هم واجب است و از طرفی هم ممکن است و هذا اجتماع النقیضین.
حقیقت واحده نمیتواند دو وصف داشته باشد یکی واجب و دیگری ممکن، اگر در حقیقت یکی هستند نمیشود یک فرد واجب و دیگری ممکن باشد.
علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم بیان دارند که: دو علت مستقل و جدای از یکدیگر در یک معلول نمیتوانند تأثیر بگذارند آنچنان که یک علت با یک علیت و تأثیر در دو معلول نمیتواند تأثیر بگذارد چرا که رابطه و سنخیت وجودی علت و معلول مقتضی است که وجود معلول مرتبه ضعیفه وجود علت بوده باشد، بنابراین تباین وجودی دو علت متباین معلول را در مرتبه ضعیفه متباین قرار خواهد داد و همچنین تباین دو معلول متباین مستلزم دو علت متباین است. اختلاف مرتبهها موجب تباین دو فرد نمیشود و اگر از طرفی دو فرد تباین داشته باشند علت آنها هم باید تباین و بینونت داشته باشد.
با توجه به این سخن شما میفرمایید در حقیقت وجود خدا و خلق اشتراک دارند پس هر دو باید یا واجب باشند و یا ممکن، ضعف درجه وجود آیا سبب میشود ممکن باشد در عین اینکه در حقیقت مشترک هستند؟
وقتی در اصل حقیقت وجودشان یکی است پس نمیشود یکی واجب و دیگری ممکن باشد. و یا قائل به اجتماع نقیضین جمع بین واجب وممکن شوید. شدت و ضعف شأنیت این را ندارد ممکن را واجب کند و بالعکس.
تنافی توحید با نظریه سنخیت
چون بالاخره نفس مرتبه ضعیف اگر هم سنخ مرتبه عالی باشد؛ مرتبه عالی هم سنخ وجوب است و مرتبه دانی هم باید اینطور باشد و واجب به تعدد موجودات متعدد میشود و ممکنات هم واجب میشوند پس یا باید توحید را کنار بگذاریم و یا مثل عرفا کثرت را کنار بگذاریم و قائل به وحدت وجود و عینیت شویم.
نظریه عینیت را آیت الله سیدان مفصل از صفحه 81 تا صفحه 115 بحث کردهاند.
آیت الله حکیم در مستمسک به نقل قول عرفا بیان میکنند: أقول: حسن الظن بهؤلاء القائلین بالتوحید الخاص والحمل علی الصحة المأمور به شرعاً، یوجبان حمل هذه الأقوال علی خلاف ظاهرها، وإلا فکیف یصح علی هذه الأقوال وجود الخالق والمخلوق، والآمر والمأمور والراحم والمرحوم؟! وما توفیقی الا بالله علیه توکلت والیه أنیت.[4]
اگر بخواهیم به آقایان حسن ظن داشته باشیم، باید این گفتهها را بر خلاف ظاهرشان حمل کنیم و الا چگونه ممکن است وجود خالق و مخلوق را بفهمیم و دیگر راحم و مرحوم دانسته نمیشود.
تالی فاسد سوم قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد: منجر به قدیم بودن عالم میشود و اگر خدا علت تامه باشد و صدور خلق از خدا ضروری باشد و علیت تامه داشته باشد پس عالم و مخلوقات هم ازلی و قدیم هستند.
به هر حال قاعدهای است که مرحوم آخوند در بحث معنای ماده امر بیان کردند چون امر به معنای طلب است و طلب مرادف اراده است (فقط منصرف الیه طلب انشائی و منصرف الیه اراده حقیقی است) و به مناسبت اراده حق تعالی به این صورت رسید که به نحو علیت تامه است یا اختیار است و گفتیم اگر به نحو علیت تامه بنابر قاعده الشیء باشد و وارد نقد این قاعده شدیم.
بزرگان در عین بزرگی ممکن است نظری بفرمایند که از نظر کلامی یا اصولی با آن همراهی نکنیم، اما شخصیت و بزرگی آنها محفوظ باشد و بحث علمی است و انسان باید به دور از جسارت و بی اخلاقی باشد.
جمع بین قدیم زمانی و حادث ذاتی هم مشکله ای است و اینکه عالم آیا قدیم زمانی و یا حادث زمانی است را ما بحث نمیکنیم.