« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1403/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / قاعده الشیء ما لم یجب و نقد آن

 

موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / قاعده الشیء ما لم یجب و نقد آن

در جلسه قبل وارد این بحث شدیم که شوق اکید محرک عضلات است (مباشرتا و یا سببیا) علت تامه صدور فعل است به این معنا که اختیاری پس از شوق اکید نیست و یا اختیار واسطه بین آن دو وجود دارد. گفتیم رجوع به وجدان کافی است که پس از شوق هم فرد اختیار فعل و ترک را دارد ومطالبی عرض شد و شوق اکید علت تامه صدور فعل نیست.

امروز عرض می‌کنیم که می‌فرمایند در مقابل این وجدان که پس از شوق مؤکد اختیار است براهینی اقامه کردند که به گفته آیت الله خویی، سفسطه مقابل وجدان است؛ لذا لائق به پاسخ نیستند و ادله مسلک جبری را بیان نمی‌کنند، این‌ها صورت برهان دارد و اینها را متذکر نمی‌شویم و جایگاهش در علم کلام است.

لکن عمده وجه کلام آنها را نقل می‌کنیم که فلاسفه و جماعتی آن را نقل کردند و آن قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد است، یعنی وجوب وجود صورت می‌گیرد و سپس فعل وجود پیدا می‌کند و وجود فرع بر وجوب وجود است. و این قاعده الشیء است.

هر فعلی باید از مرحله امکان بگذرد و علت تامه اش اگر وجود پیدا نکند موجود نمی‌شود و اگر علت تامه موجود شد طبعاً وجود شیء واجب و ضروری خواهد بود. ما هم می‌گوییم علت تامه تا نباشد شیء بوجود نمی‌آید ولی علت تامه مقدمات بعلاوه اختیار است.

بیان آیت الله خویی

فلاسفه دیدند در صفات نفسانی آنچه موجب تحریک عضلات است، اراده است و آن همان شوق مؤکد است. پس اراده یا شوق اکید، تا آمد، جبراً شیء موجود می‌شود و اینکه شما فرمودید در معالیل طبیعی است _که تا علت تامه وجود آتش نباشد آتش موجود نخواهد شد و باید مقتضی و شرط و عدم المانع باشد تا آتش محقق شود و پارچه آتش می‌گیرد، پس آتش پارچه تا سر حد وجوب نرسد موجود نمی‌شود و_ این قاعده را در معالیل طبیعی قائلیم.

فعل انسان اما با این قاعده سازگار نیست؛ چون زیر بنای قاعده الشیء بازگشت به سنخیت و تناسب می‌کند. چون سنخیت دارد، تا علت موجود شد، معلول هم موجود می‌شود؛ پس معلول وجود نازل وجود علت است و این استدلال آنهاست.

وجود معلول در این فرض ضروری و وجوبی می‌شود، چون علت تامه موجود شده؛ اما در افعال اختیاریه سنخیت شرط نیست، چون افعال اختیاریه از صمیم ذات فاعل صادر نمی‌شود، و مرتبه نازلی از وجود او نیست بلکه ذاتاً با مبدأ خود تفاوت دارند. چون یک شیء به نام اختیار اینجا واسطه شده و دیگر از یک سنخ نیستند، پس معلول هم مرتبه نازله علت نیست. شاهد اینکه همه مقدمات وجود دارد و شوق اکید هم وجود دارد و شیء دیگری مانده است و آن اختیار است. پس قاعده شیء در معالیل طبیعی جریان دارد و اراده و شوق مؤکد در پس خود انجام فعل را ندارد.

بر مطلب ما آیات متعددی دلالت دارد.

﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیرِ شَیءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ﴾[1] ، از این آیه می‌فهمیم هر فعلی که از آن افعال خلق کردن است نیازمند فاعل دارد و فاعل افعال انسان است و ما می‌بینیم با اختیار و اعمال قدرت آن را انجام می‌دهد. اگر شما اصرار دارید علت تامه را به کار ببرید ما علت تامه را اعمال قدرت می‌دانیم و پس از انتخاب دو طرف فعل و ترک را علت تامه می‌دانیم و اعمال قدرت هم جزء علت تامه بوده و منافاتی با اختیار ندارد، پس فعل ضروری است به شرطی که اختیار هم باشد و پس از اختیار فعل ضروری می‌شود و یکی از اجزاء علت تامه اختیار است و اینکه شیء به شرط اختیار ضروری شود مؤکد اختیاری بودن است.

فتحصّل أنّ القول بأنّ الشوق المؤکد علّة تامة لصدور الفعل، بحیث یکون الشخص بعد تحقّقه مضطرّا الی الفعل ممّا لا بأس به.[2]

سپس ایشان اشکالی بیان می‌کنند که اگر اراده ازلی خدا به اینکه فلان فعل از عبد صادر بشود جبراً این فعل از عبد صادر می‌شود، چون تخلف اراده از مراد صحیح نیست مرید خدا و مراد فعل عبد است و زمان اراده ازل است و این جبر است. همچنان که خداوند در آیه 82 سوره یس بیان می‌کند. اما اگر اراده خدا به عدم فعل از فاعل و عبد تعلق بگیرد آن فعل صورت نمی‌گیرد و اینجا دوران امر بین ضرورت وجود و امتناع وجود است، ضرورت در جایی که اراده به فعل عبد و امتناع در صورتی که اراده ازلی به عدم تعلق بگیرد. و این منجر به جبر شد.

پاسخ: افعال اختیاریه متعلق اراده ازلی خدا واقع نمی‌شوند و اینگونه نیست اراده ازلی به صدور و عدم صدور فعل تعلق بگیرد؛ بلکه اراده ازلیه به کون العبد مختارا تعلق گرفته است و اگر بخواهد انجام می‌دهد و ترک می‌کند. بله اگر عبد مختار نباشد، تخلف خواست خدا پیش می‌آید و اختیار با اراده ازلی خدا موافق است. و اینکه خداوند علم به طرف اختیار دارد، منافات با اختیار ندارد و علم خدا مانع اختیار نیست. بلکه نسبت به خداوند، همانند کشف برای خداست و نزد خداوند متعال منکشف است.

چه کسی گفته اراده صفت ذات باشد؟ اراده صفت فعل الهی است و صفت ذات نیست و نیازمند اعمال قدرت الهی دارد شاهدش این است که بعد از ادات شرط واقع می‌شود و اذا لم یرد معنا پیدا می‌کند بنابر این اراده خدا به فعل اختیاری عبد تعلق نمی‌گیرد البته اگر بخواهد می‌تواند ولی بنای الهی اختیار عباد است.

و کیف یمکن التفوّه بأنّ الافعال القبیحة من الکفر و الظلم و نحوهما الّتی قد تصدر من العبد صادرة منه تعالی بالمباشرة و اعمال القدرة، و کیف یمکن القول بصدور ما لا ینبغی صدوره من العبد منه تعالی، و کیف یمکن الالتزام بأنّه یصدر منه تعالی ما لا یرضی بصدوره من عبده.[3]

چگونه ممکن است گفته شود گناهان را خدا انجام داده است؟ یعنی چیزی که خودش از عبدش راضی نیست خودش در حال انجام است. ولی اراده خدا به اختیار مکلف تعلق گرفته است و اگر خدای متعال بخواهد انجام نشود، خداوند مانع ایجاد می‌کند و مقتضی را حذف می‌کند و دست خدا بسته نیست، اما بنای خدا بر اختیار عبد است. شاهدش ذبح حضرت ابراهیم است که همه مقدمات ایجاد می‌شود و خداوند ایجاد مانع یا رفع مقتضی می‌کند و ربطی به جبر ندارد و تفویض هم نیست، بلکه امر بین الامرین است و اراده خدا به فعل عبد عن اختیار تعلق گرفته است.


logo