1403/12/04
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / شوق مؤکد علت تامه صدور فعل؟ / دیدگاه محقق خویی
موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / شوق مؤکد علت تامه صدور فعل؟ / دیدگاه محقق خویی
کلام ما در فرمایشات مرحوم آخوند بود و ایشان کلام اشاعره مبنی بر کلام نفسی را بیان و کلام اشاعره را نقد فرمودند و در ادامه فرمودند طلب و اراده یکی هستند و یا دوئیت دارند و این را هم بیان کردند و در ادامه به بیان ادله رسیدند در دو مقام در جایگاه پاسخ طوری پاسخ دادند که بوی جبر میدهد.
کلام مرحوم آخوند
وهم ودفع: لعلک تقول: إذا کانت الإرادة التشریعیة منه تعالی عین علمه بصلاح الفعل، لزم ـ بناءً علی أن تکون عین الطلب ـ کون المنشأ بالصیغة فی الخطابات الإلهیة هو العلم، وهو بمکان من البطلان.[1]
مستشکل میگوید: شما فرمودید طلب و اراده یک صفت هستند و اراده را به معنای علم گرفتید (علم به مصالح خلقت و علم به اینکه فعل عبد مصلحت دارد یعنی تکوینی و یا تشریعی) در نتیجه تمام اوامر و نواهی و طلب های خداوند به معنای علم است در حالی که هیچ مسلمانی ملتزم به این مطلب نیست که اراده همان علم باشد.
لکنک غفلت عن أن اتحاد الإرادة مع العلم بالصلاح، إنّما یکون خارجاً لا مفهوماً، وقد عرفت أن المنشأ لیس إلّا المفهوم، لا الطلب الخارجی، ولا غرو أصلاً فی اتحاد الإرادة والعلم عیناً و خارجاً، بل لا محیص عنه فی جمیع صفاته تعالی؛ لرجوع الصفات إلی ذاته المقدسة، قال أمیر المؤمنین صلوات الله وسلامه علیه: (وکمال توحیده الإخلاص له، وکمال الإخلاص له نفی الصفات عنه[2] ).[3]
مرحوم آخوند: شما بین چند اصطلاح خلط کردید، طلب و اراده حقیقی همان علم الهی است اما طلب و اراده انشائی چیز دیگری است خداوند ابتدا علم دارد (طلب حقیقی) و سپس انشاء میکند و این غیر از طلب حقیقی است و طلب و اراده انشائی و حقیقی فرق میکند.
برخی از بزرگان مثل آیت الله خویی بیان کردند که آیا شوق مؤکد علت تامه صدور فعل است یا خیر؟
آیا جبر وجود دارد و یا اختیار وجود دارد؟ اگر شوق مؤکد علت تامه باشد جبر است و اگر پس از آن اختیار باشد میشود اختیار و شوق مؤکد نحو الفعل قبل از اختیار است.
ما قبلاً هم گفتیم این بحثی کلامی است و ارتباطی به بحث الفاظ ندارد (بحث ما در دلالت ماده امر بر طلب بود و طلب حقیقی و انشائی دارد و به مناسبت بحث اراده شد و بحث شد در نفس انسان طلب و اراده دو شیء هستند و یا خیر؟) در عین حال مختصراً آن را اشاره میکنیم.
شوق مؤکد با بالاترین مرحله تاکید که محرک عضلات است علت تامه صدور فعل است به طوری که پس از آن صدور فعل است و توسط شیء دیگری وجود ندارد، و یا چیز دیگری واسطه میشود؟ یعنی پس از شوق مؤکد له أن یفعل أو لایفعل؟
شوق مؤکد نباید اختیاری باشد؛ چون اگر شوق مؤکد اختیاری باشد، پس باید ارادهای قبلش باشد، چون هر فعل اختیاری باید مسبوق به اراده باشد و دور و تسلسل پیش میآید.
برخی توهم کردند که شوق مؤکد میتواند اختیاری باشد، حال آنکه ما آن را طبع هر انسانی دانستیم و آن را همان اراده دانستیم، و برخی ایجاد شوق مؤکد را اختیاری دانستند مثل اینکه کسی طالب و شوق طلب علم ندارد و پس از تحقیق در آیات و روایات و اینکه طلب علم کمال ذاتی است و برای او شوق مؤکد ایجاد میشود و این شوق اختیاری است چون این مقدمات اختیاری بود و فرد خودش به دنبال مقدمات رفت.
پاسخ: این تأمل از کجا آمده است؟ تأمل مگر فعلی ارادی نیست؟ پس باید شوق مؤکدی بر تأمل و تحقیق ایجاد شده باشد پس نهایتاً باید به ملائمت با طبع و فطرت انسان عودت کند.
فلاسفه و عده دیگری از جمله مرحوم آخوند صدور فعل را بر شوق اکید مترتب کردند به نحو ترتب معلول بر علت تامه، حال چه فعل خود فرد باشد و چه امر به دیگری باشد. و پس از شوق اکید اختیاری برای مکلف نیست و معلول از علت تامه تخلف نمیکند.
در بطلان این قول رجوع به وجدان کافی است چون حرکت به سمت چیزی که کمال اشتیاق را دارد مثل حرکت نبض انسان و دست لرزان نیست، بلکه حرکت جبری نیست ولو شوق اکید هم به آن داشته باشد و اگر کسی به سمت مطلوب قدم برمیدارد آیا قدمش مثل حرکت خون در رگهایش است؟ خیر بلکه وجدان قاضی است که شوق مؤکد فعل را از سلطه انسان خارج نمیکند. بلکه بعد از شوق مؤکد میتواند انجام دهد یا خیر؟ بلکه گاهی شوق ندارد و کراهت دارد و فرد کار را انجام میدهد مثل دوران امر بین قطعید و هلاک نفس، هیچ شوق مؤکدی به قطعید ندارد.
استاد: در مثال فوق اختیار قطعید کمال اشتیاق به قطعید وجود دارد (مناقشه در مثال) اما اصل مطلبشان سر جای خودشان است.
مثال دوم ایشان: فردی از بلندی میافتد و امر دائر بر این است که بر روی پسر کوچک بیفتد و یا روی پسر بزرگتر بیفتد، _در اینجا کراهت دارد_ ولی چون پسر بزرگتر را بیشتر دوست دارد، افتادن بر روی پسر کوچکتر را اختیار میکند. در مقام مقایسه و به دقت عقلی، شوق به افتادن روی اصغر دارد.
پس در نتیجه بعد از شوق اکید اختیار و اراده است، اینقدر ادعای آقایان واضح البطلان است که پرداختن به آن هم سزاوار نیست. بله یکی از وجوه سخن اشاعره این است که قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد است و فردا وارد بحث این قاعده خواهیم شد.