1403/11/28
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / نقد ادله اشاعره بر انفکاک طلب از اراده
موضوع: مباحث الفاظ / اوامر / مادّه امر / طلب و اراده / نقد ادله اشاعره بر انفکاک طلب از اراده
کلام ما در سخن اشاعره بود و گفتند: خدای متعال صفت نفسانی به نام طلب و کلام نفسی دارد و گفتند خدای متعال متکلم است و این صفت را در قرآن به خود نسبت داده است و این تکلم یکی از صفات ذات خداست و ذات خدای متعال قدیم است و تلکم هم قدیم است ولی این کلمات قرآن حادث هستند پس باید یک کلام نفسی که قائم به ذات قدیم خداست وجود داشته باشد و به اعتبار آن خدا را متکلم بدانیم. و کلام لفظی کاشف از کلام نفسی است که قدیم است.
این استدلال را از بیان آیت الله خویی نقد میکنیم: صفات خدای متعال بر دو قسم است، صفات ذاتیه خداوند متعال که عین ذات خدا هستند مثل علم و قدرت و حیات و اثنینیت بین این اوصاف وجود ندارد هو قدرة و حیاة و علم کله و این صفات ذات هستند، قسم دوم صفات فعل هستند، مثل قیام فعل به فاعلش و چطور هر فعلی باید فاعلی داشته باشد و عینیت و اتحادی در کار نیست مثل خلق و رزق و افعالی هم که با مشیت خدا حادث میشوند، صفات ذات عین ذات خدا هستند و اتصاف ذات خداوند به عدم این صفات معنایی ندارد و نمیتوان گفت خداوند عالم و قادر و حی نیست و لذا این صفات بر ادوات شرط وارد نمیشود.
اگر خدا عالم و قادر باشد معنایی ندارد و صفات ذات عین ذات هستند و اتصاف ذات بر عدم این موارد معنایی ندارد. چون وقتی ادوات شرط داخل شوند نحوه از تردد اتصاف ایجاد میشود ولی صفات فعل از افعال اختیاریه خدا هستند و حادث هستند و به اراده خدا حادث میشوند و خدا متصف به عدم میشوند و خدای متعال ذاتش به عدم این صفات میشود مثل اینکه لم یکن الله خالقا الارض ثم خلقها، پس خدا متصف به عدم این صفات میشوند و بر سر این صفات ادات شرط داخل میشوند مثلاً ﴿اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون﴾[1] . و اشاعره تکلم را صفت ذات دانستند و باید قدیم باشد و این الفاظ حادث هستند و کلام نفسی برای رفع این مشکله در نظر گرفتند.
پاسخ: چه کسی گفته تلکم از صفات ذات است که بخواهید به دست و پا بیفتید و این مشکله را حل کنید؟
پس صفات فعل متصف به عدم میشوند و خدا متصف به عدم تکلم میشود و تکلم همین حروف و ادوات است و خدا تکلم را خلق میکند و حادث است و لذا ما گیر نکردیم که بگوییم خدا کلامی لفظی و نفسی دارد و تکلم را صفت فعل میدانیم و زمانی نبوده و بود شده. اشاعره در بحث اراده هم میگویند اراده نفسانی داریم که اسمش طلب است ولی ما اراده را نیز صفت فعل میدانیم و طلب و اراده دو چیز هستند و انشائی و حقیقی دارند و منصرف الیه این دو متفاوت است طلب انصراف به انشاء و اراده انصراف به حقیقی دارد و اشاعره همینجا این دو را خلط کردند.
اراده مقدماتی داشت: تصور و جزم به فایده و عزم و اراده که اراده همان طلب است. به همین ملاک در نحن فیه هم و بحث طلب هم همان ادعا را داریم. پس آقایان اشاعره شما بین صفات ذات و فعل خدا خلط کردید.
فاتّضح أنّ ما ذکره الاشاعرة فی استدلالهم خلط بین صفاته الذاتیة و صفاته الفعلیة، فلم یفرّقوا بینهما حتّی انتهی أمرهم الی الالتزام بالکلام النفسی، و من الواضح أنّ المبنی ان کان ضعیفا فالبناء مثله أو أضعف، و انّ الشجرة ان کانت یابسة فالثمرة واهیة.[2]
مبنای ضعیف این است که تکلم را صفت ذات گرفتند و آنچه بر این مبنا هم بناء شده ضعیف است. سخن اشاعره باطل است و تکلم صفت فعل است. آیت الله مکارم در انوار الاصول به بحث طلب و اراده بازمیگردند.
اشاعره دلیل بر انفکاک طلب و اراده دارند؛
دلیل اشاعره
دلیل اول
اوامر امتحانیه؛ اوامر خدای متعال صادر میشوند به داعی بعث و طلب، پس اوامر خدا به داعی بعث و طلب است ولی اوامر امتحانی اراده نحو مأمور به و جدیت نزد آن نیست و فقط دال بر طلب است دون الاراده پس اینها دو چیز هستند.
پاسخ: اراده فقط اراده حقیقیه نیست بلکه اراده انشائیه داریم، طلب هم دو قسم دارد و این دو چیز به حسب موضوع له همپوشانی دارند. و مصلحت در اراده طلبیه است. اراده و مقدمات آن در فعل اختیاری انسان است و طلبی جدای از آن وجود ندارد.