1403/10/16
بسم الله الرحمن الرحیم
تفاوت مبدأ و مشتق/ مشتق /مباحث الفاظ
موضوع: مباحث الفاظ / مشتق / تفاوت مبدأ و مشتق
کلام ما در بیان شش نکتهای بود که مرحوم آخوند در ادامه بحث مشتق متعرض شدند. نکته اول بیان شد و گذشت و در این نکته مرحوم آخوند این بحث را مطرح کردند که مشتق بسیط است یا مرکب و بحثهای آن اشاره شد.
امر دوم
مقدمه
در قضیه حملیه باید بین موضوع و محمول مغایرت باشد و الا حمل الشیء علی نفسه میشود و باطل است و از جهتی باید بین موضوع و محمول اتحادی باشد و الا حمل مباین بر مباین میشود که باطل است؛ پس باید بین موضوع و محمول جهت اتحاد و مغایرت باشد. مثلاً در الانسان حیوان ناطق، حیوان ناطق مغایرت اعتباری با الانسان داشت و جهت اتحاد هم اتحاد مصداقی بود.
ذی المقدمه (تفاوت بین مشتق و مبدأ از جهت معنا چیست؟)
مشتق معنای مستقلی دارد و میتواند مشتق را بر مبدأ حمل کرد چون مبدأ و ذات با یکدیگر مباین هستند و حملشان بر یکدیگر صحیح نیست؛ مثلاً زید ضرب حمل مباین بر مباین است و به تعبیر دیگر مشتق لابشرط عن الحمل است و مبدأ بشرط لا از حمل است.
صاحب فصول کلام فلاسفه را به شکل دیگری حمل کردهاند و به این کلام اشکال کردند؛ ایشان طبق فرمایش مرحوم آخوند توهم کردند که مشتق و مصدر یک معنا و مفهوم دارند و فرقشان این است که اگر لافظ معنا را لابشرط لحاظ کرد مشتق است و اگر بشرط لا، لحاظ کرد مبدأ است و فرقشان در لحاظ مستعمل است که جزء عوامل خارجی است.
اشکال صاحب فصول
اگر فرقشان به لحاظ است، لحاظ خفیف المؤونه است و مبدأ را لابشرط تصور کند و مبدأ را بر ذات حمل کند حال آنکه اینگونه نیست.
پاسخ مرحوم آخوند
خیر، مشتق و مبدأ ذاتاً فرق میکنند مشتق لابشرط و مبدأ بشرط لا از حمل است و فرقشان ذاتی است نه بلحاظ لاحظ. سپس میفرمایند کما یظهر منهم من بیان الفرق بین الجنس والفصل، وبین المادة والصورة.[1]
برای فرق بین مشتق و مبدأ عند الفلاسفه تشبیهی ذکر میکنیم در این تشبیه به عنوان مقدمه عرض میشود؛ فلاسفه میگویند هر چیزی اجزاء ذهنی دارد (جنس و فصل) و اجزاء خارجی دارد (ماده و صورت) گل ماده است و شکل آن صورت است.
هر چیزی نسبت به اجزاء ذهنی خود لابشرط است و قابل حمل است؛ مثلاً الانسان حیوان ناطق و حیوان و ناطق جزء ذهنی انسان هستند ولی نسبت به اجزاء خراجی بشرط لا از حمل است. دست انسان جزء خارجی است و قابل حمل بر انسان نمیشود. و در این لابشرط بودن و بشرط لا بودن تنظیر و تشبیه کردند که مشتق لابشرط از حمل و مبدأ بشرط لا از حمل است.
امر سوم
الثالث: ملاک الحملـ کما أشرنا إلیه هو الهوهویة والاتحاد من وجه، والمغایرة من وجه آخر، کما یکون بین المشتقات والذوات، ولا یعتبر معه ملاحظة الترکیب بین المتغایرین، و اعتبار کون مجموعهماـ بما هو کذلک ـ واحداً، بل یکون لحاظ ذلک مخلا، لاستلزامه المغایرة بالجزئیة والکلیة.[2]
مرحوم آخوند دو نکته بیان میکنند:
1. باید بین موضوع و محمول از جهتی مغایرت باشد و از جهتی اتحاد باشد و بقول محقق مشکینی چون این همان است و آنچه اتحاد نداشته باشد این همانی بر آنها صدق نمیکند. و اگر بین موضوع و محمول اتحادی نباشد این همانی شکل نمیگیرد و از جهتی باید بین موضوع و محمول مغایرت باشد، چون نسبت یک چیز به خود هم غیر معقول است.
أمّا الأوّل: فلأنّه هو الهوهویة، فما لم یتحقّق اتّحاد فی البین لم تتحقّق.
و أمّا الثانی فلأنّها نسبة، و هی لا تتحقّق إلاّ بین الشیئین، إذ نسبة الشیء إلی نفسه غیر معقولة.[3]
2. صاحب فصول میفرمایند در باب حمل غیر از این ملاک (اتحاد و مغایرت موضوع و محمول) باید ملاک دیگری هم باشد و الا اگر نباشد حمل صحیح نیست و آن ملاک این است که باید قبل از حمل لافظ موضوع و محمول را بعنوان یک کلّ لحاظ کند و بعد محمول را بر کل حمل کند.
مرحوم آخوند میفرمایند این شرط صاحب فصول به سه جهت باطل است:
1. این شرط لغو است و آنچه در حمل معتبر است اتحاد و مغایرت است.
2. این لحاظ مخل به حمل است چون بین کل و جزء تباین است و حمل مباین بر مباین صحیح نیست؛ چون محمول در این صورت میشود جزئی از کل و رابطه این دو تباین است و حمل مباین بر مثلش جایز نیست.
3. این حمل شما خلاف وجدان است.
دلیل صاحب فصول برای معتبر دانستن شرط جدید این بود که اگر دو چیز هیچ اتحادی ندارند و تغایر وجودی و حقیقی دارند در عین حال میتوانیم قضیه حملیه ای تشکیل دهیم مثلاً از زید و علم قضیهای به نام زید و علم، علم میسازیم. پس در فرض تغایر واقعی با لحاظ میتوانیم قضیه حملیه را ترتیب دهیم و صحیح باشد.
فانقدح بذلک فساد ما جعله فی الفصول تحقیقاً للمقام. و فی کلامه موارد للنظر، تظهر بالتأمل و إمعان النظر.[4]