1403/09/27
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / مشتق / تنبیه و تحریر محل نزاع / ادله قول خصوص متلبس / استحاله قول اعم ، دیدگاه شهید صدر
موضوع: مباحث الفاظ / مشتق / تنبیه و تحریر محل نزاع / ادله قول خصوص متلبس / استحاله قول اعم ، دیدگاه شهید صدر
انتخاب قول خصوص یا اعم در بحث مشتق محل کلام است. بنا بر قول خصوص، ثبوتاً بعضیها گفتند تصویر جامع امکانپذیر نیست و مرحوم آیت الله خویی 3 جامع را تصویر کردند.
نقد شهید صدر به تصویر جامع مرحوم آیت الله خویی
اشکال اول: ایشان میفرمایند ما میپذیریم که جامع انتزاعی مثل احدهما یا احدها (سومین جامع مرحوم آیت الله خویی) امر معقولی است و اگر با تحلیل عقلی بررسی کنیم، مشکلی نیست. اما نکته مورد توجه این است که باید معنایی باشد که قابلیت خطور ذهنی داشته باشد و وقتی آن لفظ را میگوییم، آن معنا به ذهن خطور پیدا کند، در حالیکه در ما نحن فیه، اگر مستعمل، مشتق را به کار ببرد، معنای احدهما به ذهن خطور نمیکند. لذا تصویر این جامع مبتلا به اشکال است.
اولاً به نظر میرسد که به ذهن خطور میکند و ثانیاً ایشان در بحث وضع عام، موضوع له خاص، ابتدا یک مفهوم اسمی به ذهن خطور میکند و بعد برای مصادیقش، لفظ وضع میکنیم. یعنی همان کلامی که شما (مرحوم شهید صدر) در آنجا گفتید، ما در اینجا میگوییم. آیا این مطلب، به این بیان شما واقعاً به ذهن خطور میکرد؟ خیر. اگر پاسخ منفی است، اینجا هم منفی است و اگر پاسخ مثبت است، اینجا هم مثبت است.
ظاهرا اشکال ایشان وارد نباشد. چه اشکالی دارد که در بحثنا هذا هم، در باب وضع، احدهما، متلبس و منقضی لحاظ شود و لفظ در مصداق احدهما که مصداق تلبس و انقضاست، وضع شود؟ وقتی مشتق استعمال میشود، یا مصداق متلبس به ذهن خطور میکند یا مصداق منقضی. علی الظاهر مناقشه اول مرحوم شهید صدر به کلام استادشان وارد نیست.
اشکال دوم: مرحوم شهید صدر میفرمایند مفهوم احدهما اطلاق بدلی است نه اطلاق شمولی، در حالیکه همیشه در باب وضع باید موضوع له مشتق، اطلاق بدلی باشد نه اطلاق شمولی. مثلاً اگر بگوییم اکرم عالماً، تنوین عالم، دلالت بر اطلاق بدلی میکند. اگر موضوع له مشتق، عنوان احدهما باشد، این اطلاق، بدلیست و مشتق هر جا به کار رفت، باید اطلاقش بدلی باشد که یکی از متلبس یا منقضی را اکرام کن. در حالیکه اطلاق مشتق، اطلاق شمولیست نه بدلی. پس معلوم میشود موضوع له مشتقات، قدر جامع به عنوان احدهما نیست.
مرحوم آیت الله خویی معنای مشتق را مرکب دانستهاند. لذا مشتق طبق قدر جامعی که ایشان تصویر کردند، میشود ذات ثبت له الانقضا أو التلبس. پس ضارب یعنی من له الضرب فی احد الزمانین. اگر مشتق، مرکب و مبدأ تلبس و انقضا با لحاظ ذات باشد، در همه مشتقات میشود اطلاق شمولی نه اطلاق بدلی. اکرم القائم، طبق دیدگاه ایشان میشود اکرم من له القیام سواء بنحو الانقضا أو التلبس. در این صورت، مرحوم شهید صدر گفتند عنوان احدهما بدون ذات لحاظ میشود، اما اگر مشتق را با ذات لحاظ کردیم، اطلاق شمولی است. ذات ثبت له المبدأ، علی سبیل الانقضا یا علی سبیل التلبس؟ ذات را در نظر گرفتیم که در این صورت، اطلاق میشود اطلاق شمولی. چه کسی گفته اطلاق، الزاماً باید اطلاق بدلی باشد؟ این، اول کلام است. لذا به نظر میرسد مناقشه دوم مرحوم شهید صدر هم وارد نباشد.
آیت الله وحید در تحقیق الاصول میفرمایند وضع مشتق برای متلبس و منقضی دارای محذور ثبوتی نیست. یعنی امکان ثبوتی را میپذیرند و به جامع انتزاعی مرحوم آیت الله خویی اشکال میکنند؛
اشکال اول: شبیه اشکال مرحوم شهید صدر است.
اشکال دوم: ایشان میفرمایند مشتق برای ذات متصف به مبدأ وضع شده، چه این اتصاف الان ثابت باشد یا زائل و منقضی شده باشد. با این نگاه که ذات متصف به وجود مبدأ باشد، محذوری نداریم که بگوییم مشتق برای اعم از متلبس و منقضی وضع شده. ایشان میفرمایند اشکال و محذور ثبوتی ندارد و شامل منقضی و متلبس، هر دو میشود.
اشکال دیگر این است که ذات متصف به وجود _که اتصاف به وجود، نسبت است_ یا در نسبت متلبس متبلور میشود یا در نسبت منقضی و اگر اتصاف به وجود در نسبت تلبس بود، یعنی وجود النسبه و وجود الربط الان و اگر اتصاف به وجود در انقضا داشت، یعنی ذات با سلب نسبت است؛ یکی وجود نسبت و دیگری، سلب نسبت و دو نسبت میشوند دو نسبت متناقض و بین دو نسبت متناقض، تصویر جامع امکان ندارد. لذا چون بین دو نسبت وجودی و عدمی، تناقض است، بالاخره این مشکل هست.
کلام ایشان با کلام مرحوم آیت الله خویی یک فرق دارد و آن، اینکه مرحوم آیت الله خویی میفرمایند اتصاف الذات بالمبدأ و آیت الله وحید میفرمایند ذات ثبت له المبدأ. یعنی ایشان (آیت الله وحید) از ذات شروع کرده و مبدأ برای این ذات، ثابت است؛ یا قبلاً ثابت شده یا در حال تلبس را میگوییم ثابت است. مشتق میشود ذات ثبت له المبدأ نه اتصاف الذات بالمبدأ. اما مرحوم آیت الله خویی از نسبت شروع کردند و نسبت هم قوام به طرفین دارد، که یک طرفش درست است که میشود ذات و یک طرفش میشود مبدأ. اما آیت الله وحید از ذات شروع کردند که طرف نسبت بوده و میفرمایند بین ذات و مبدأ نسبتی وجود دارد و آن نسبت، نسبت ثبوت است؛ ذات ثبت له المبدأ در حالت انقضا یا در حال تلبس. پس مناقشه، همان مناقشه جمع بین متناقضین است، اما تعبیر و تصویر جامع، کمی متفاوت است.
ما گفتیم بستگی دارد که دیدگاه مرحوم آیت الله نائینی را بپذیریم که ممکن نیست لفظ مشتق عقلاً در متلبس و منقضی وضع شود، چون قدر جامع قابل تصویر نیست، و در نتیجه میگوییم مشتق برای خصوص وضع شده است. اگر هم این سخن را نپذیرفتیم، میگوییم مانعی از وضع مشتق برای اعم وجود ندارد و باید به سراغ مقام اثبات و مقام دلالت ادله برویم.
اگر گفتیم وضع برای اعم محذور دارد، همان محذور در استعمال هم میآید. چرا گفتیم وضع برای اعم محذور دارد؟ چون مثلاً سر از اجتماع متناقضین درمیآورد. چه فرقی میکند که در وضع بگوییم اجتماع متناقضین لازم میآید و محال است، ولی در استعمال، اجتماع متناقضین نیاید؟ فقط مقامهایشان متفاوت است. اگر بپذیریم که اجتماع متناقضین هست، در استعمال هم همان محذور وضع هست.
وضع نسبت به استعمال چه خصوصیتی دارد که بگوییم وضع، اشکال دارد؟ اجتماع متناقضین هست اما استعمال، اجتماع متناقضین نیست. همان مناقشهای که در بحث وضع داریم، در مقام استعمال هم داریم. اگر هم میگوییم اجتماع متناقضین در مقام استعمال اشکال ندارد، به همان ملاک میگوییم اجتماع متناقضین در مقام وضع هم اشکال ندارد. یعنی تعدد دو مقام، یکی استعمال و دیگری وضع، سبب نمیشود که اگرچه در مقام وضع محذور داریم، اما بگوییم در مقام استعمال محذور نداریم.