1403/09/24
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / مشتق / تنبیه و تحریر محل نزاع / ادله قول خصوص متلبس / استحاله قول اعم، دیدگاه محقق نائینی و نقد آن
موضوع: مباحث الفاظ / مشتق / تنبیه و تحریر محل نزاع / ادله قول خصوص متلبس / استحاله قول اعم، دیدگاه محقق نائینی و نقد آن
آیا مشتق برای خصوص متلبس بالمبدأ فی الحال وضع شده یا برای اعم (یعنی اعم از متلبس بالمبدأ فی الحال و ما انقضی عنه المبدأ)؟ بزرگان در این زمینه، عمدتاً 2 رویکرد دارند:
رویکرد اول: کسانی که از ابتدا به مقام اثبات میپردازند، یعنی اقامه دلیل میکنند برای اینکه وضع شده برای خصوص متلبس یا برای اعم، که اولین دلیل، تبادر بود.
آقایانی که قائل هستند مشتق برای خصوص وضع شده و میگویند وضع برای اعم، که یکی از دو فرد اعم، ما انقضی عنه المبدأ باشد، ثبوتاً معقول نیست. یکی از کسانی که این مطلب را مطرح کرده، مرحوم محقق نائینی است که میفرمایند تارتاً مشتق یا بسیط است یا مرکب و در هر دو فرض، وضع برای اعم معقول نیست، چون اگر بگوییم مشتق، بسیط است، معنای مشتق میشود حدثی که در دل مشتق است و فقط یک شیء بسیط، معنای مشتق بوده، که علی القاعده میشود آن حدث. اما اگر حدث، ما انقضی عنه المبدأ شد، پس حدثی وجود ندارد، که در این صورت، مشتق هم وجود ندارد، پس مشتقی نیست که بگوییم در متلبس یا در اعم از آن و ما انقضی عنه المبدأ وضع شده و میشود سالبه به انتفاع موضوع.
اما اگر بگوییم مشتق، مرکب است، باز هم وضع برای اعم، ثبوتاً معقول نیست. چون کسانی که میگویند برای متلبس بالمبدأ فی الحال و ما انقضی عنه المبدأ وضع شده، باید یک قدر مشترک بین این دو (متلبس و منقضی) که زمان است، تصور کنند، یعنی زمان دیروز و امروز. اگر زمان، قدر مشترک است، اتفاق نظر ادبا این است که زمان در فعل دخیل بوده، اما جزء مدلول مشتقات نیست. زمان نمیتواند جزء مدلول و موضوع له مشتق باشد، لذا قدر جامعی در کار نداریم. اگر مشتق، مرکب باشد، یعنی بتوانیم در متلبس و ما انقضی عنه المبدأ، قدر جامع (زمان) لحاظ کنیم، زمان جزء مدلول مشتق نیست، پس قدر جامعی بین متلبس و منقضی نداریم. در اینصورت یا باید بگوییم مشتق فقط برای منقضی وضع شده، که خلاف ضرورت است و احدی چنین ادعایی ندارد یا باید بگوییم به نحو مشترک لفظی برای منقضی و متلبس وضع شده است. و بگوییم 2 وضع دارد که خلاف ضرورت است.
پس باید بگوییم مشتق برای خصوص متلبس وضع شده، چون ثبوتاً برای اعم امکان داشت و اگر برای اعم وضع شود، بین متلبس و منقضی، به قدر جامع نیاز داریم که علی القاعده زمان است و آقایان ادبا میگویند زمان در مدلول مشتق اخذ نشده، پس قدر مشترکی در کار نیست پس ثبوتآً برای اعم وضع نشده.
بزرگانی مثل مرحوم علامه حلی در تهذیب الاصول، قبل از مرحوم محقق نائینی، قدر جامع را تصویر کرده و میگویند قدر جامع تصور میکنیم. شما (مرحوم محقق نائینی) گفتید اگر مشتق، مرکب باشد، مشکلش این است که بین متلبس و منقضی، قدر جامع نداریم، ولی داریم. ایشان (مرحوم علامه حلی) میفرمایند موضوع له مشتق برای معنای من حصل منه الفعل وضع شده، یعنی کسی که فعل در آینده از او صادر میشود و هنوز من حصل نیست. کسی که فعل از او صادر شده، چه الان و چه در گذشته، عنوان من حصل منه الفعل بر او صادق است، که میشود قدر جامع بین متلبس و منقضی. شما (مرحوم محقق نائینی) گفتید قدر جامع نداریم، چون قدر جامع را زمان تصور کردید و گفتید زمان داخل معنای مشتق نیست، ولی ما میگوییم قدر جامع داریم. چه کسی گفته قدر جامع مشتق، زمان باشد؟ قدر جامع، من حصل منه الفعل است.
بر قدر جامع مرحوم علامه حلی، 3 اشکال شده:
اشکال اول: اگر قدر جامع را من حصل منه الفعل بگیریم، در موارد زیادی از مشتقات در حال تلبس نمیتوانیم مشتق را در آن استعمال کنیم. مثلاً الان که زید متلبس بالمبدأ فی الحال است، فعل، حصل منه نیست، بلکه تازه حاصل میشود. اگر قدر جامع، من حصل منه الفعل باشد، برای کدام یک از 2 فرد (متلبس بالمبدأ فی الحال یا ما انقضی عنه المبدأ) مناسب است؟ ما انقضی عنه المبدأ. اما متلبس بالمبدأ فی الحال که حصل منه الفعل نیست، بلکه تازه و همزمان، فعل میخواهد از آن صادر شود. پس لازمه سخن شما (مرحوم علامه حلی) این است که مشتق بر ذاتی که در حال تلبس است، صادق نباشد، در حالیکه این متلبس بالمبدأ فی الحال مورد اتفاق همه بوده، که بر این مشتق صادق است و دعوا بر سر ما انقضی عنه المبدأ است. پس قدر جامع شما (مرحوم علامه حلی) به درد متلبس بالمبدأ فی الحال نمیخورد.
اشکال دوم: قدر جامع، به معنای موضوع له و معنایی است که لفظ در آن، وضع شده. مثلاً معنای موضوع له انسان، حیوان ناطق است. اما از کجا معلوم که موضوع له انسان، حیوان ناطق باشد؟ علامتش این است که اگر در هر جملهای، به جای انسان، حیوان ناطق بگذارید، درست است، یعنی، چه بگویید رأیت انسان و چه بگویید حیوان ناطق، پس معلوم میشود موضوع له انسان، حیوان ناطق است. اگر چیزی معنای موضوع له چیز دیگری باشد، با هم مترادف شده و شاهدش این است که هر کدام را میتوانیم به جای دیگری استعمال کنیم.
مستشکل به ایشان (مرحوم علامه حلی) میگوید اگر من حصل منه الفعل است، طبق ضابطه معنای موضوع له، باید بتوان آن را به جای مشتق بگذاریم و عبارت باید صحیح باشد، پس بدون شبهه، استعمال مشتق باید در این موارد، صحیح بوده و استعمال هم، استعمال حقیقی شود. مثلاً اگر در زید ضارب غداً، به جای ضارب، قدر جامع مرحوم علامه حلی را بگذاریم، یعنی آیا میشود زید من حصل منه الضرب غداً یا نمیشود؟ نمیشود، چون شما (مرحوم علامه حلی) گفتید قدر جامع، من حصل منه الفعل یا منه الضرب یا منه الحدث بوده؛ در زید ضارب غداً، گفتیم استعمال، استعمال حقیقی است، چون منظورش زمان تلبس است، که آینده باشد. پس به جای زید ضارب غداً، باید بتوانیم بگوییم زید من حصل منه الضرب غداً، که استعمالش، استعمال غلط است، یعنی استعمالش حقیقی یا مجازی نیست، بلکه غلط است.
صاحب فصول، قدر جامع را من کان له الفعل گرفته و خواستند اشکال مرحوم علامه حلی را حل کرده و از این اشکال پاسخ دهند. ایشان میفرمایند نگویید من حصل منه الفعل، که متلبس را شامل نشود، بلکه بگویید من کان له الفعل، که کان له الفعل هنوز در غداً نیست، چون فعلی نبوده که کان له الفعل درست باشد، یعنی کان له الفعل صاحب فصول هم، دردی را دوا نکرد و با من حصل منه الضرب در فرض کلام مرحوم علامه حلی، یکیست.
اشکال سوم: طبق این قدر جامع، در معنای مشتق، زمان اخذ شده است؛ چون میگوید من حصل منه الفعل و نمیگوید من یحصل منه الفعل و از اینکه کلمه حصل را به کار برده، یعنی یک معنای زمان را در دل معنای مشتق اخذ میکند، در حالیکه طبق نظر ادبا و اصولیان، در معنای مشتق میگویند ما میپذیریم در فعلی که مشتق است، زمان اخذ شده، چه به مدلول تضمنی، چه به مدلول التزامی. اما در مشتق گفتیم اینها بر ذات ماهیت دلالت کرده و زمان در معنای مشتق اخذ نشده.
شما (مرحوم علامه حلی) خواستید از اشکال مرحوم محقق نائینی پاسخ دهید (از نظر مطلب)، چون ایشان گفتند بنا بر این قول، که مشتق، مرکب است، باید بتوانیم قدر جامعی اخذ کنیم، که علی القاعده آن قدر جامع، زمان است و زمان هم در دل معنای مشتق نیست. مرحوم علامه حلی گفتند میتوانیم قدر جامع اخذ کنیم و قدر جامع ما هم، من حصل منه الفعل بود و همین اشکال از ناحیه مرحوم محقق نائینی به قدر جامع مرحوم علامه حلی وارد شده و میگویند زمان حصل، زمان گذشته است، یعنی یک زمان گذشته را در دل معنای مشتق اخذ کردید، پس زمان در معنای مشتق اخذ شد، در حالیکه به اتفاق ادبا و اصولیان، زمان در مشتق اخذ نشده. ادبا و اصولیان میگویند زمان در مشتقی که فعل باشد، اخذ شده، اما زمان در معنای مشتقی مثل ضارب اخذ نشده. پس بنا بر این قول که مشتق، مرکب است، از خارج میدانیم که باید بین متلبس و ما انقضی عنه المبدأ، قدر جامع داشته باشیم، اما نمیتوانیم.
تا اینجا بنا بر قول به بساطت، که گفتیم درست نیست، چون مشکلش این بود که حدث است و وقتی منقضی شده، حدثی وجود ندارد و سالبه به انتفاء موضوع شد. اگر هم مشتق، مرکب باشد، نیازمند قدر جامع است و هر قدر جامعی که بیان شد، مبتلا به اشکال بود، پس مشتق بنا بر قول به ترکیب و بساطت، مشکل پیدا کرد و برای اعم وضع نشد.
لذا به نظر ما شاید من حصل منه الضرب (قدر جامع مرحوم علامه حلی) مشکلی نداشته باشد.