1403/09/12
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / مشتق / تنبیه و تحریر محل نزاع / دیدگاه محقق نائینی
موضوع: مباحث الفاظ / مشتق / تنبیه و تحریر محل نزاع / دیدگاه محقق نائینی
در زمینه اصل جاری در مسئله مشتق، مطالبی بیان شد. در ادامه دو مطلب داریم:
1- ثمره نزاع بحث مشتق در مسئله اصولی و فقهی، که آیا ثمره دارد یا ندارد؟
2- بحث اقوال موجود در مسئله، که آیا در خصوص متلبس بالمبدأ فی الحال حقیقت است یا اعم از آن و ما انقضی عنه المبدأ است؟
مرحوم محقق نائینی در فوائد الاصول در این زمینه تنبیهی دارند، که مرحوم آقای آخوند به این تنبیه اشاره نکردهاند و غرض از این تنبیه، تبیین و تحریر محل نزاع از نگاه دیگری است.
ایشان میفرمایند هل النّزاع في المقام راجع إلى ناحية الاستعمال، و انّ استعمال المشتقّ فيما انقضى عنه المبدأ حقيقة أو مجاز أو انّ النّزاع راجع إلى ناحية التّطبيق و الانطباق؟ و لا بدّ قبل ذلك من بيان المراد من الاستعمال، و التّطبيق، و الانطباق.[1]
آیا نزاع (آیا مشتق فقط در خصوص من تلبس بالمبدأ فی الحال، حقیقت است یا در اعم از آن) در بحث مشتق، راجع به ناحیه استعمال است یا تطبیق (انطباق)؟ ابتدا استعمال و تطبیق یا انطباق را معنا کرده تا ببینیم نزاع به کدام یک تعلق میگیرد. و جعل اللفظ مرآت للمعنا، استعمال یعنی القا کردن معنا به وسیله لفظ.
- اگر این معنا، معنای موضوع له لفظ باشد و لفظ را در معنای موضوع له آن، القا و استعمال کنیم، میشود استعمال حقیقی.
- اگر در معنای موضوع له نباشد، اما علاقه بین معنای مستعمل فیه و موضوع له باشد، میشود استعمال مجازی.
- اگر در معنای موضوع له نباشد و علاقهای هم در کار نباشد، میشود استعمال غلط.
انّ الاستعمال عبارة عن إلقاء المعنى باللّفظ و جعل اللّفظ مرآة له؛ معنای استعمال، 3 قسم دارد:
1- حقیقت
2- مجاز
3- غلطیة
حرف اول: انطباق یا تطبیق یعنی منطبق شدن یک معنای کلی بر مصادیقش و صدق آن معنای کلی بر آن مصادیق، که اقسام 3 گانه استعمال را ندارد، یعنی انطباق متصف به حقیقت و مجاز نمیشود، بلکه یک امر واقعی تکوینی است؛ یعنی امرش دائر بین وجود و عدم است، چون میگوییم کلی، منطبق بر این فرد هست یا نیست و نمیشود بگوییم منطبق بر این فرد، حقیقتاً یا مجازاً. در عالم واقع، اینگونه بوده و از حیث اطلاقش متصف به حقیقت و مجاز نمیشود، بلکه متصف به صدق و کذب میشود.
لذا اگر کلی را بر فردی که مصداق کلی است، به کار ببریم، کلام میشود صادق؛ مثل زید انسان. انسان، کلی است و بر زید اطلاق کردیم، که استعمال درست و صادقی است. اما اگر کلی را بر چیزی که مصداق آن نیست، اطلاق کنیم، میشود کاذب. مثلاً اگر به یک حمار اشاره کنیم و بگوییم هذا انسان، انسان کلی را بر حیوان چهار پایی که مصداق انسان نیست، اطلاق کردیم، که غلط و کاذب است. پس اطلاق انسان بر زید، صدق و اطلاق انسان بر حمار، کذب است.
حرف دوم: اطلاق، که هم به حسب عالم واقع و ثبوت و هم به حسب عالم اثبات، فقط 2 حالت دارد:
1- حالت صدق
2- حالت کذب
حرف سوم: لذا ما (مرحوم محقق نائینی) حقیقت ادعاییه سکاکی (میگفت ابتدا یک ادعا میکنیم و با ادعا میگوییم زید، رجل شجاع، فردی از افراد اسد است و بعد حقیقتاً به زیدی که رجل شجاع است، میگوییم اسد) را قبول نداریم. چون اگر اسد به معنای حیوان مفترس، بر زید شجاع اطلاق شود، اطلاقش کذب است، چون رجل شجاع از مصادیق اسد، به معنای حیوان مفترس نیست و نگویید ادعائاً حقیقت است.
ایشان میفرمایند چیزی به نام حقیقت ادعائیه نداریم. صرف اینکه ادعا کنیم، مصحح کلام نیست، چون رجل شجاع، از افراد اسد نیست، بنابراین اطلاق کردن کلی اسد بر زیدی که رجل شجاع است، میشود اطلاق کذب. و الحاصل انه لو اطلق الاسد (حقیقت ادعائیه) علی زید من دون تصرف فی معنی الاسد، اگر در معنای اسد (معنای حقیقی (حیوان مفترس)) تصرف نکنیم، اطلاق اسد بر زید، میشود کذب، چون اسد، حیوان مفترس نیست. و مجرد الادعا بان زیداً من افراد الاسد لا یخرج الکلام عن الکذب، صرف اینکه ادعا میکنید که زید از افراد اسد بوده و بعد از ادعا، حقیقتاً میگویید زید، اسد است، آن را از کذب خارج نمیکند، بلکه در ادعایش (که زید را از افراد اسد میداند) هم، کاذب است و زید از افراد اسد (به معنای مفترس) نیست. این اطلاق چه زمانی درست است؟ فاطلاق الاسد علی زید انما یصح اذ توسع فی معنی الاسد، اگر در معنای اسد توسعه قائل شده و بر معنای اسد تحفظ کنیم و بگوییم زید را هم از مصادیق اسد میدانیم، غلط است، اما اگر در معنای اسد توسع کرده و بگوییم اسد یعنی مطلق شجاع، نه حیوان مفترس (حرف اول) بر زید شجاع هم صادق است و اطلاقش میشود اطلاق حقیقی و زید هم، اگر شجاع باشد، از مصادیق واقعی اسد است.
و ان کان استعمال الاسد فی مطلق الشجاع مجازاً لانه استعمال فی خلاف ما وضع له، البته چون بالقرینه است، میشود مجاز. پس اینکه در معنای اسد توسعه داده و بگوییم مطلق شجاع است و به زید شجاع هم بگوییم اسد، اطلاقش میشود اطلاق حقیقی، اما استعمالش میشود استعمال مجازی. چرا استعمالش مجازیست؟ چون اسد را، که معنای موضوع له آن، حیوان مفترس است، با علاقه در رجل شجاع استعمال کردیم.
چرا اطلاقش حقیقی و صادق است؟ چون در معنای اسد توسعه دادیم و اسد یعنی مطلق شجاع و یکی از مصادیق مطلق شجاع، رجل شجاع است، پس اطلاق میشود حقیقی و صادق، اما استعمال میشود مجاز.
حرف چهارم: انما یکون بتوسعه فی ناحیه ذلک الشیء علی وجه یعم ذلک الشیء الذی اطلق علیه، تطبیق شیء بر شیء، گاهی فقط به واسطه توسعه در ناحیه شیء است، یعنی در معنای شیء اول توسعه دهیم، که شامل شیء دوم شود. در معنای انسان یک توسعه داده شده، که منطبق و تطبیق بر زید میشود، پس تطبیق شیء علی شیء به این است که شیء اول توسعه معنایی داشته باشد تا منطبق بر شیء دوم بشود. انسان باید یک توسعه معنایی داشته باشد، که منطبق بر زید، عمر، بکر و امثالهم بشود.
پس گاهی معنای شیء اول باید توسعه داشته باشد تا منطبق بر شیء دوم بشود وإلا اگر توسعه نداشته باشد، منطبق بر آن نمیشود و این توسعه، گاهی به نفسه است، یعنی شیء اول که میخواهد منطبق بر شیء دوم شود، معنایش، خودبخود و بلا عنایت، معنای موسع است. و يكون نسبته إلى المصاديق نسبة المتواطئ،[2] کلی، متواطئ است، یعنی در معنایش از ابتدا یک معنای موسع است که قابل انطباق بر این فرد و سایر افراد نظیر آن فرد میشود. مثل تطبیق آب بر آب دجله و فرات، که در اینجا، هم اطلاق (تطبیق) و هم استعمال، میشود حقیقی. ماء، حقیقتاً منطبق بر آب دجله و فرات هست، چون معنایش، معنای موسع و قابل انطباق بر آنهاست.
و گاهی لا يكون الشّيء هو بنفسه بلا عناية يعمّ ذلك الشّيء الّذي أطلق عليه، و ان كان من افراده الحقيقية،[3] این شیء که میخواهد بر شیء دوم منطبق شود، بنفسه و بدون عنایت و مجاز شامل شیء دوم نمیشود. و ان كان من افراد الماء حقيقة، إلّا انّ الماء لما كان منصرفا عن ذلك، مثل اینکه بگوییم آب بر آب کبریت منطبق میشود. فان ماء الزاج و الکبریت، اگرچه آب زاج و آب کبریت، حقیقتاً از افراد ماء هستند، اما ماء منصرف از این معناست، چون آب، انصراف به آب سیال و طاهر دارد، یعنی انصراف ماء به ماء طاهر و مطهر است فإطلاق الماء عليه يحتاج إلى نحو عناية و توسعة،[4] پس اگر ماء بر ماء زاج و ماء کبریت منطبق شود، عنایت و توسعه میخواهد، اما این عنایت و توسعه سبب مجازیت نیست و باز هم اطلاق و استعمال، حقیقی است.
و ثالثة: لا يكون الشّيء ممّا يعمّه على وجه الحقيقة، بل يكون مباينا له بالهويّة، إلّا انّه يصح تعميم دائرة الشّيء على وجه يكون ذلك الشّيء من افراده حقيقة بعد التّعميم، و ذلك كصحّة تعميم الأسد لمطلق الشّجاع لمكان العلاقة، و بعد التّعميم و التّوسعة في دائرة مفهوم الأسد يطلق على زيد الشّجاع، و يكون زيد من افراد المفهوم الموسع حقيقة، و ان كان استعمال الأسد في مطلق الشّجاع مجازا، لأنّه خلاف ما وضع له اللّفظ.
و سوم: شیء اول، حقیقتاً شامل شیء دوم نمیشود، بلکه بالهویة شیء اول، مباین شیء دوم است، اما دایره شیء اول را به گونهای تعمیم میدهیم که شیء دوم بعد از تعمیم شیء اول، از افراد حقیقی شیء اول میشود. و اسد را تعمیم داده و میگوییم معنای اسد، مطلق شجاع است. و بعد التعمیم و التوسعه فی دائره مفهوم الاسد یطلق علی زید الشجاع، منطبق بر زید شجاع میشود. و اسدی که مفهومش (مطلق شجاع) حقیقتاً وسیع شد، اما استعمالش میشود مجاز، چون استعمال در غیر معنای موضوع له است. معنای موضوع له اسد، حیوان مفترس بود نه مطلق شجاع.
پس قسم اول و دوم، هم اطلاق و هم استعمال، حقیقی است و مجاز نمیشد، اما قسم سوم، اطلاقش حقیقی و استعمالش مجازی است.