1403/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / مشتق / اصل جاری در مسأله / دیدگاه شهید صدر و محقق عراقی
موضوع: مباحث الفاظ / مشتق / اصل جاری در مسأله / دیدگاه شهید صدر و محقق عراقی
کلام در دیدگاه مرحوم شهید صدر، نسبت به اصل جاری در مسئله مشتق است. همانطور که قبلاً بیان شد، شق دوم کلام مرحوم آقای آخوند جایی بود که اول تلبس تکلیف آمده، بعد مبدأ از آن منقضی شده، یعنی ابتدا ضرب آمده و بعد منقضی شده و اصل جاری در مسئله این است که بقاء مشتق را استصحاب میکنیم، یعنی میگوییم در حال تلبس، ضارب بر او صدق میکرده و بعد از انقضاء تلبس به ضرب، باز ضاربیت را استصحاب میکنیم.
مرحوم آیت الله خویی میفرمایند اگر زید، عالم بوده و اکرم کل عالم وارد و وجوب اکرام برای زید ثابت شده، بعداً علم از زید منقضی شده و در اینجا وجوب اکرام را استصحاب میکنیم. یعنی زید وقتی عالم بود، وجوب اکرام داشت و بعد از انقضاء علم هم وجوب اکرام دارد.
ایشان (مرحوم آیت الله خویی) به مرحوم آقای آخوند اشکال کرده و میفرمایند در اینجا مجرای اصالة البرائة است و جای رجوع به استصحاب نیست. چون:
اولاً مختار ما این است که استصحاب در شبهات حکمیه جاری نمیشود و اینجا هم شبهه حکمیه است. یعنی در وجوب اکرام زید، که متلبس به علم بوده، شک داریم و حکم آمده و بعد تلبس به علم از او منقضی شده و ما (مرحوم آیت الله خویی) استصحاب را در شبهه حکمیه جاری نمیدانیم.
ثانیاً شبه، شبهه مفهومیه است، یعنی در مفهوم عالم شک داریم که آیا فقط بر متلبس به مبدأ فی الحال صدق میکند یا بر ما انقضی عنه المبدأ هم صادق است؟ چون شبهه، شبهه مفهومیه است، استصحاب (حکمی و موضوعی) جاری نمیشود. استصحاب حکمی جای نمیشود، چون در جریان استصحاب حکمی، علم به بقا و احراز موضوع لازم است و در اینجا احراز بقاء موضوع نکردیم و در بقاء موضوع شک داریم.
استصحاب موضوعی نیز جاری نمیشود، چون در موضوع شک نداریم تا استصحاب موضوعی را جاری کنیم. چون علم قطعاً از زید زائل شده (فرض این است که چون حکم بوده، بعداً تلبس ذات به مبدأ منقضی و جهل عارض شده) استصحاب بقاء علم جاری نمیشود چون شک نداریم، استصحاب عدم حدوث جهل هم جاری نمیشود چون علم به حدوث جهل داریم. پس در شبهه مفهومیه، استصحاب جاری نمیشود.
مرحوم شهید صدر در شق دوم، به فرمایش استادشان (مرحوم آیت الله خویی) اشکال کرده و میفرمایند
حرف اول: فرمایش اول استاد یک بحث مبنایی است که آیا استصحاب در شبهات حکمیه جاری میشود یا خیر. مبنای ما این است که استصحاب در شبهات حکمیه جاری میشود. اما اولین کلام استادمان در شق دوم بحث این بود که زید عالم است و وجوب اکرام کل عالم آمده، بعداً علم از زید منقضی شده، آیا وجوب اکرام کماکان برای زید هست یا نیست؟ ایشان گفتند شبهه، شبهه حکمیه بوده و ما استصحاب را جاری نمیدانیم.
حرف دوم: مرحوم آیت الله خویی گفتند شبهه، شبهه مفهومیه بوده و در این شبهه، استصحاب حکمی و موضوعی جاری نمیشود. مرحوم شهید صدر میفرمایند این هم مبنی بر مبنای استادمان است، چون به قول ایشان (مرحوم آیت الله خویی) در شبهات مفهومیه، استصحاب حکمی و موضوعی جاری نمیشود، چون شک در بقاء حکم ناشی از شک در بقاء موضوع است و در استصحاب حکمی، احراز بقاء موضوع شرط است، در حالیکه در اینجا احراز بقاء موضوع (اکرم کل عالم) نداریم، بلکه شک در بقاء موضوع است، پس باید عالمیت باقی باشد تا وجوب اکرام استصحاب شود، اما در بقاء عالمیت شک داریم، پس استصحاب حکمی و موضوعی جاری نیست. چون علم قطعاً زائل شده و جهل آمده و نه استصحاب بقاء علم و نه استصحاب عدم جهل جاری نمیشود.
ایشان (مرحوم شهید صدر) میفرمایند وقد أوضحنا هناك: أن مسألة انحفاظ موضوع الحكم المستصحب وعدمه لا ربط لها بكون الشبهة الحكمية مفهومية أم لا، وإنَّما ترتبط بمدى تشخيص العرف للحيثية المفقودة المحتمل دخلها في الحكم واعتبارها ركناً مقوّماً للموضوع أم لا. فقد تكون الشبهة مفهومية ومع ذلك لا تكون حيثيّة التلبس المنقضية مقوّمة للموضوع بحسب نظر العرف فيكون الاستصحاب جارياً. فالصحيح ملاحظة هذه النكتة في التفصيل كما هو واضح.[1]
مسئله حفظ موضوع و عدم حفظ موضوع حکم مستصحب دخلی به شبهه مفهومیه نداشته و سر جای خود محفوظ است. یعنی چرا شما (مرحوم آیت الله خویی) این بحث را به شبهه مفهومیه پیوند میزنید؟ ربطی به شبهه مفهومیه ندارد، بلکه مربوط به این است که حیثیت علم در ما نحن فیه مفقود شده و عرف احتمال میدهد که این حیثیت در حکم به اعتبار اینکه رکنی از ارکان موضوع باشد، دخالت داشته باشد، که در این صورت، گاهی شبهه، شبهه مفهومیه است. اما بنظر عرف، شبهه، شبهه مفهومیه است، اما حیثیت علم، که زائل شده، از دیدگاه عرف سبب از قیود مقوم موضوع نیست، یعنی عرف حیثیت علم را مقوم موضوع نمیداند. پس استصحاب جاری میشود چون موضوع زائل نشده است.
ما میگوییم حیثیت کجاست که زائل شده، اما مقوم موضوع نیست (یعنی حیثیت دخیل در موضوع باشد، اما مقوم موضوع نباشد)؟ در اکرم کل عالم، حیثیت، علم مقوم موضوع یا در اکرم کل جالس، حیثیت، که جلوس است، مقوم موضوع هم هست.
العهده علی مرحوم شهید صدر، که توضیح بدهند و اثبات کنند که در جایی، حیثیتی دخیل در حکم است، حیثیت زائل شده و از دیدگاه عرف دخیل در موضوع نباشد، اما مثالی برایش ذکر نکردهاند. به نظر عرف این حیثیت، مقوم موضوع نمیباشد. در اینجا ایشان میگویند شک داریم، بلکه میگویند به نظر عرف مقوم موضوع نیست.
ما میگوییم اینکه حیثیت (علم) منقضی باشد، اما عرف آن را مقوم موضوع نداند، انصافاً در مثالی که مرحوم آیت الله خویی و دیگران زدند، اکرم کل عالم است. آیا علم انصافاً دخیل در موضوع نیست؟ یقیناً دخیل در موضوع هست.
مرحوم شهید صدر در یک نکته اضافه میفرمایند ثمَّ انَّه لو فرضنا اجتماع حكمين مترتبين على المشتق أحدهما مطلق شمولي، كما إذا ثبت «وجوب إكرام عالم» و «وجوب إكرام كلّ عادل» فسوف يتشكّل علم إجمالي امَّا بفعلية وجوب إكرام العادل المنقضي عنه التلبس أو وجوب تطبيق إكرام العالم على المتلبس بالعلم،[2] دو تا حکم داریم که هر دو حکم، مترتب بر مشتق شدند، یعنی یک مشتق داریم، که دو تا حکم دارد و یکی از حکمها اطلاق شمولیست مثل اکرم کل عالم و شامل تمام افراد عالم میشود یا وجوب اکرم کل عادل. و یک علم اجمالی شکل میگیرد به اینکه یا عادلی که تلبس به علم از او زائل شده، کماکان وجوب اکرام دارد. یا وجوب طرف دوم، علم اجمالی است. پس علم اجمالی داریم که وجوب اکرام عادلی که منقضی عنه التلبس است یا وجوب تطبیق اکرام عالم علی المتلبس بالعلم است.
در عبارت ایشان کدام تلبس منقضی شده؟ برداشت ما این است که علم از آن منقضی شده و ممکن است بگوییم واجب است، چون از یک طرف، اکرم کل عادل داریم و از طرف دیگر، یا وجوب تطبیق اکرام عالم علی المتلبس بالعلم یا زمانی اکرام عالم واجب است، که متلبس به علم باشد، اما الان متلبس به علم نیست.
ایشان میفرمایند و هذا علم اجمالی منجز لو قیل بعدم جریان الاستصحاب المثبت للتکلیف فی المشتق الذی رتب علیه الحکم بنحو مطلق الوجود کما ذهب الیه سید الاستاذ مطلقا و ذهبنا الیه، این عبارت کمی مجمل است.
پس فرض و شق اول این است که وجوب (حکم) چه زمانی آمده بود؟ بعد از انقضاء علم.
فرض دوم این است که ابتدا عالم بوده و وجوب آمده و بعداً علم منقضی شده. در این زمینه، مرحوم آخوند گفتند مجرای استصحاب و مرحوم آیت الله خویی گفتند مجرای برائت است و مرحوم شهید صدر مناقشه کردند.
مرحوم محقق عراقی میفرمایند حالا که نزاع بر سر اصول عملیه است (مرحوم آقای آخوند گاهی برائتی و گاهی استصحابی و مرحوم آیت الله خویی مطلقاً برائتی شدند و مرحوم شهید صدر هم مناقشه داشتند) به نظر ما هر 4 اصل (استصحاب، برائت، تخییر، اشتغال) جای جریان دارد (در اینجا توضیح مطلب را از عبارت آیت الله مکارم (حفظه الله) و اصل مطلب را از عبارت مرحوم محقق عراقی بیان میکنیم).
ایشان (مرحوم محقق عراقی) میفرمایند همه اصول عملیه، بعد از احراز مجرای هر اصل، مجرای جریان است. وبالجملة فبعد انتهاء الامر إلى الاصول العلمية يختلف مجاريها بحسب اختلاف الموارد استصحابا أو برائة واشتغالا فلابد من لحاظ خصوصيات الموارد باعطاء كل حكمه،[3] البته مرحوم محقق عراقی از 4 اصل، 3 اصل (استصحاب، برائت، تخییر) را میگویند.
آیت الله مکارم در انوار الاصول هر 4 اصل را جاری دانسته و میفرمایند أمّا الاصول العمليّة: فإنّها تختلف باختلاف الموارد فتارةً: يكون الأصل البراءة واخرى: الاستصحاب وثالثة: الاشتغال ورابعة: التخيير.[4] در اکرم کل عالم (اطلاق عمومی) یا اکرم العالم (اطلاق شمولی) فرقی نمیکند و جای مجرای برائت است، چون هر فردی از افراد عالم، یک حکم وجوب اکرام مستقل دارد. مثلاً زید عالم بوده و وجوب اکرام داشته، اما الان عالم نیست و شک میکنیم که آیا وجوب اکرام دارد یا خیر؟ مجرای اصالت البرائت است.
مرحوم آخوند در اینجا تفصیل داده و میفرمایند اگر اول وجوب اکرام آمده و بعداً علم منقضی شده، اینجا جای استصحاب است. اما آیت الله مکارم تفصیل نداده و میفرمایند اکرم کل عالم یا اکرم عالم، مجرای برائت است.
وأمّا الثاني الاستصحاب: كما في نفس المثال إذا صدر الأمر حين تلبّس زيد مثلًا بالعلم، ثمّ خرج عن التلبّس بالنسيان ونحوه، فصار الحكم شاملًا، ثمّ شككنا في بقائه بعد الانقضاء فيجري استصحاب وجوب الإكرام (بناءً على كون العلم من الحالات لا مقوّماً للموضوع) ومثل استصحاب النجاسة في الكرّ المتغيّر بالنجاسة بعد زوال تغيّره بنفسه، ولكنّه مبنيّ على جريان الاستصحاب في الشبهات الحكمية، وسوف يأتي في محلّه عدم جريانه فيها.[5]
در مثال مرحوم شهید صدر، زید عالم بود و حکم وجوب اکرام کل عالم آمد. اول تلبس داشته، حکم هم آمده و بعداً از تلبس خارج شده و حالا که تلبس منقضی شده، نمیدانیم وجوب اکرام هست یا نیست؟ مجرای اصالت الاستصحاب است. البته با این مبنا که بگوییم علم از حالات موضوع (زید) بوده، نه از قیود مقوم موضوع، چون اگر از قیود مقوم موضوع باشد، وقتی علم منقضی شد، موضوع هم کلاً عوض شده و جایی برای جریان استصحاب نیست. به نظر ما تا اینجا حرف جدیدی نشد و حرف مرحوم آقای آخوند است.
اصل سوم: ایشان میفرمایند اصل اشتغال است. مولا (علیه السلام) میفرماید اکرم عالماً، من با وجود مصداق عالمی که علم دارد، عالمی را اکرام میکنم که علم از او منقضی شده و در بقاء تکلیف شک میکنم، که آیا ذمه من کماکان به وجوب اکرام یک عالم مشغول است یا فارغ شده؟ اشتغال یقینی یستدعی الفراغ الیقینی. چه زمانی یقین میکنم که ذمه من در اکرم عالم فارغ شده؟ زمانی که عالمی را اکرام کنم که علم از او منقضی نشده. فرضش جاییست که حکم بعد از زمان انقضا آمده، چون در اینجا استصحاب جاری نشود، و الا اگر هنوز اول حکم آمده بود، بعداً جای جریان استصحاب بود. بلکه اول عالم بوده، بعداً علم منقضی شده و بعد حکم اکرم عالماً آمده و اینجا مجرای اصالت الاشتغال است.
اصل چهارم: و اما الرابع التخییر، مثلاً مولا (علیه السلام) میفرماید اکرم العالم (اطلاق شمولی) و بگوید و لا تکرم الجاهل، ما نمیدانیم الان به زید عالم گفته میشود یا جاهل (زیدی که علم از او منقضی شده). و حالت سابقش را هم نمیدانیم. پس الان اکرام عالم، واجب و اکرام جاهل، حرام است (لا تکرم (نهی است)) و ما نمیدانیم به زید منقضی عنه العلم، عالم میگویند یا جاهل. پس اینجا یکی از دو تکلیف لابد منه هستیم که یا اکرام کنیم یا نکنیم و اینجا میشود مجرای اصالت التخییر. فظهر مما ذکرنا انه لا وجه لحصر المحقق الخراسانی (رحمه الله علیه)، در بعضی از فروض یا استصحاب است یا برائت. مرحوم محقق عراقی، اشتغال را اضافه کردند و ما تخییر را هم اضافه کردیم.