1403/09/10
بسم الله الرحمن الرحیم
مباحث الفاظ / مشتق / اصل جاری در مسأله / دیدگاه شهید صدر
موضوع: مباحث الفاظ / مشتق / اصل جاری در مسأله / دیدگاه شهید صدر
اصل جاری در بحث مشتق
مرحوم آخوند میفرمایند در مسئله مشتق، اصلی جاری نمیشود. گفتیم که اصاله عدم ملاحظه الخصوص اولاً با اصاله عدم ملاحظه عموم معارضه دارد و ثانیاً این اصل در تعیین موضوعله جاری نمیشود. اما اصل عملی، مختلف بوده و بعضی مواقع برائت و بعضی موارد هم استصحاب است.
مرحوم آیت الله خویی به مرحوم آخوند اشکال کرده و میفرمایند اصلی که همیشه جاری میشود، برائت است. أمّا اذا ورد التكليف بعد الانقضاء فالامر واضح، فلان الشك حينئذ شك في حدوث التكليف لا في بقائه، فيكون المرجع هي البراءة بلا اشكال، كما ذكره صاحب الكفاية قدّس سرّه،[1] در حدوث تکلیف لا فی بقائه شک میشود و مرجع، برائت است (ما (مرحوم آیت الله خویی) قبول داریم).
و أمّا اذا ورد التكليف حال التلبّس ثمّ انقضى عنه المبدا فالمرجع ايضا هي البراءة، و لا مجال للرجوع الى الاستصحاب، اصل مرجع باز هم برائت است، در حالیکه شما (مرحوم آقای آخوند) گفتید اینجا استصحاب است. ولی ما (مرحوم آیت الله خویی) قائل هستیم که در شبهات حکمیه، استصحاب جاری نمیشود. بنا بر مسلک مشهور، که میفرمایند استصحاب در شبهات حکمیه جاری میشود. اینجا چون شبهه مفهومیه است، باز هم استصحاب جاری نمیشود. پس استصحاب، یا به خاطر شبهه حکمیه بودن یا به خاطر شبهه مفهومیه بودن، جاری نمیشود. در شبهه مفهومیه، استصحاب نه در حکم و نه در موضوع جاری نمیشود.
مرحوم آیت الله خویی میفرمایند عدم جریان استصحاب اختصاص به مسئله مشتق ندارد و جاهای دیگری هم وجود دارد، که چون شبهه، شبهه مفهومیه است، استصحاب جاری نمیشود. پس حاصل کلام مرحوم آیت الله خویی این شد که استصحاب در اینجا جاری نمیشود. در حالیکه مرحوم آقای آخوند میفرمایند وأما الأصل العملي فيختلف في الموارد، فأصالة البراءة في مثل (أَكرم كلّ عالم) تقتضي عدم وجوب إكرام ما انقضى عنه المبدأ قبل الإِيجاب، كما أن قضية الاستصحاب وجوبه لو كان الإِيجاب قبل الانقضاء.[2] اگر مبدأ آمده و شخص، عالم بوده، اما علم از او منقضی شده و میخواهد ایجاب وارد شود، در اینجا مقتضی، برائت است، چون شک در اصل تکلیف است. کما قبل از اینکه مبدأ از او منقضی شود، اگر وجوب اکرام آمده باشد و شامل این شخص هم شده باشد، بعداً که اکرام از او منقضی شود، جای جریان استصحاب است.
مرحوم آیت الله خویی در اینجا به مرحوم آقای آخوند مناقشه کرده و میفرمایند اینجا جای استصحاب نیست، چون:
1- شبهه، شبهه حکمیه است.
2- شبهه، شبهه مفهومیه است و به این علت، استصحاب، نه در موضوع و نه در حکم، جاری نمیشود و فقط اختصاص به بحث مشتق ندارد.
کلام شهید صدر
وفيما يتعلّق بالأصل في المسألة الفقهية الفرعية، إن أريد إجراء الاستصحاب الموضوعي ونعني به: استصحاب بقاء صدق المشتق بعد الانقضاء لترتيب أثره الشرعي.[3]
مرحوم شهید صدر (شاگرد مرحوم آیت الله خویی) ابتدا به مرحوم آخوند اشکال کرده و بعد اشکال مرحوم آیت الله خویی به مرحوم آقای آخوند را پاسخ داده و میفرمایند در این مسئله فرعی فقهی مثل اکرم کل عالم، که یک حکم (وجوب)، یک متعلق (اکرام) و یک موضوع (عالم) داریم، اصل چیست؟ شما (مرحوم آقای آخوند) گفتید اگر هنوز قبل از اینکه مبدأ از عالم منقضی شود، ابتدا وجوب آمده، یعنی علم نداشته و مثلاً فراموشی گرفته باشد، اینجا جای جریان استصحاب است، یعنی میگوییم چون عالم بوده، قبلاً وجوب اکرام داشته و الان دیگر عالم نیست، آیا وجوب اکرام دارد یا ندارد؟ وجوب اکرام را استصحاب میکنیم.
مرحوم شهید صدر میفرمایند استصحاب بقاء صدق المشتق بعد الانقضاء لترتيب أثره الشرعي، میخواهیم استصحاب موضوعی را جاری کنیم و بگوییم قبلاً عالم بر او صادق بوده، پس وجوب اکرام بر او منطبق بوده، حالا هم که علم از او منقضی شده، بگوییم کماکان عنوان عالم بر او صادق باشد. در اینجا موضوع که استصحاب شد، حکم (وجوب اکرام) هم میآید. اگر مراد استصحاب موضوعی، یعنی استصحاب بقاء صدق مشتق بعد از انقضا باشد، تا اثر شرعی (وجوب اکرام) را بار کنیم.
ففيه: انَّه من الأصل في الشبهة المفهومية وهو خلاف ما حقّقناه في موضعه من بحوث الاستصحاب وإن أريد استصحاب بقاء الحكم المترتّب على المشتق، فتارة: يفرض انَّ الحكم مرتّب على المشتق بنحو الإطلاق البدلي على صرف وجوده كما إذا قال «أكرم عالماً» وأخرى: يفرض ترتّبه على مطلق وجوده كما إذا قال «أكرم كلّ عالم».[4]
این، در شبهه مفهومیه است که استصحاب در آن جاری نمیشود. اما اگر در اینجا استصحاب حکمی جاری شود و بگوییم قبلاً که عالم بود، حکم وجوب اکرام هم بود، حالا که عالم نیست و مثلاً فراموشی گرفته، باز هم وجوب اکرام را استصحاب حکمی کنیم. پس باید به حکم نگاه کنیم؛ شما (مرحوم آقای آخوند) گفتید حکم قابل استصحاب است، البته به شرطی که این حکم قبل از انقضاء علم و مبدأ آمده باشد.
1. گاهی حکم به نحو اطلاق بدلی مثل اکرم عالماً، صرف الوجود (یعنی از ما چند تا وجوب اکرام خواسته شده؟ یکی) به مشتق تعلق گرفته، یعنی صرف الوجود اکرام به نحو اطلاق بدلی خواسته شده. اکرم عالماً میشود وجوب، که روی صرف الوجود اکرام عالم به نحو اطلاق بدلی رفته، یعنی هر کسی بود، فرقی نمیکند و فقط عالم باشد، اگر به نحو صرف الوجود اطلاق بدلی مثل اکرم عالماً باشد.
2. و گاهی به نحو مطلق الوجود (یعنی اکرام تمام وجودات عالم را از ما خواسته) مثل اکرم کل عالم است. ففی الفرض الاول (اکرم عالماً) در اینجا شک به متعلق حکم برمیگردد نه به موضوع حکم، یعنی وقتی عالم نیست، اکرام عالم هم معنا ندارد و انسان شک میکند که اگر این فرد را، که منقضی عنه المبدأ است، اکرام کنم، آیا عنوان اکرام عالم محقق شده یا نشده؟ شک به شک در متعلق برمیگردد نه به شک در موضوع.
ابتدا شک در موضوع بود، ولی نمیدانستیم الان که علم از او منقضی شده، باز هم عنوان عالماً بر او بار میشود یا خیر و این، به شک در متعلق برمیگردد. زمانی که عالم دیگری پیدا میشود، دوران بین تعیین و تخییر است. آیا معیناً عالمی را که مبدأ از او منقضی نشده، باید اکرام کنیم یا بین اکرام او و اکرام عالمی که مبدأ از او منقضی شده، مخیر هستیم؟ در اینجا شما (مرحوم آقای آخوند) نگویید بقاء موضوع (عالم در منقضی) را استصحاب میکنیم و در نتیجه وجوب اکرام در این هم هست، بلکه دوران امر بین تعیین و تخییر است، که در آن، فالتعیین اولی، تعیین واجب و لازم است. پس باید به سراغ اکرام عالمی که علم هنوز از او منقضی نشده، برویم و در اینجا در عالمی که علم از او منقضی شده، استصحاب جاری نمیکنیم.
ففي الفرض الأول الّذي يكون الشك فيه بحسب الحقيقة في متعلّق الحكم لا موضوعه ـ فيما إذا لم يفرض انحصار العالم في المنقضي عنه المبدأ ـ يكون الدوران بين التعيين والتخيير الّذي هو مجرى أصالة البراءة عن التعيين عندنا مطلقاً، فيجوز الاكتفاء في مقام الامتثال بإكرام من كان عالماً سابقاً.[5]
ما (مرحوم شهید صدر) قائل به تخییر هستیم، پس میتوانیم عالمی را هم که علم از او منقضی شده، اکرام کنیم، اما از باب دوران امر بین تعیین و تخییر، که تعیین، اولی است، اما در اینجا اولی به معنای لازم نیست، بلکه به معنای افعل تفضیل است و نسبت به وجوب تعیین، برائت جاری میشود، از تعیین نسبت به عالمی که علم از او منقضی نشده، نه عالمی که مبدأ از او منقضی شده.
و فی الفرض الثانی (اکرم کل عالم) تفصیل صاحب کفایه (مرحوم آقای آخوند) است که گفت اگر ابتدا وجوب آمده، پس وجوب اکرام به این عالم تعلق گرفته و بعداً که علم از او منقضی شده، میگوییم انشاءالله کماکان وجوب برایش هست و مبدأ از عالم منقضی شده، پس جای جریان استصحاب حکمیست. مرحوم آیت الله خویی در اینجا اشکال کرده و میفرمایند:
اولاً استصحاب در شبهات حکمیه جاری نمیشود.
ثانیاً اینجا شبهه، شبهه مفهومیه است و استصحاب جاری نمیشود.
مرحوم آخوند میفرمایند اما اگر قبلاً وجوب اکرام نیامده و شخصی، عالم شده و علم از او منقضی شده و بعداً وجوب اکرام آمده، در اینجا مجرای برائت است. آیا تکلیفی نسبت به عالمی که الان عالم نیست، داریم یا نداریم؟ شک در شبهه حکمیه و مجرای اصالت البرائت است. پس مرحوم آخوند تفصیل داد که آیا وجوب اکرام قبل از انقضاء علم آمده؟ استصحاب است. آیا وجوب اکرام بعد از انقضاء علم آمده؟ مجرای برائت است.
مرحوم شهید صدر میفرمایند إذا تنجز الحكم بعد انقضاء المبدأ وما إذا كان متنجّزاً من حين التلبس فشك في ارتفاعه بانقضاء التلبس، فحكم باستصحاب عدم الحكم في الأول واستصحاب بقاء الحكم في الثاني،[6] در فرض اول، استصحاب عدم حکم یا برائت از حکم جاری میشود و در فرض دوم، استصحاب بقاء حکم جاری میشود.
و فی کلا الشقین من هذا التفصیل کلام؛ اما الشق الاول، یعنی مبدأ منقضی شده بعداً حکم آمده. در اینجا کدام استصحاب جاری میشود؟ استصحاب عدم حکم یا برائت از وجوب.
فلان مقتضى التحقيق المطابق مع مسالكه قدسسره أيضا التفصيل بين حالتين:
الأولى: ما إذا تأخّر جعل الحكم عن زمان التلبس، فتجري أصالة البراءة عن التكليف أو استصحاب عدمه لكونه من الشك في حدوث التكليف.
الثانية: ما إذا كان الجعل ثابتاً في زمان التلبس أيضا ولكنَّه كان معلّقاً على شرط ـ كنزول المطر مثلاً ـ يتحقق بعد انقضاء التلبس.[7]
در اینجا که اول مبدأ منقضی شده و بعد حکم آمده، 2 حالت وجود دارد:
حالت اول: ابتدا عالم و متلبس به علم شده، بعداً حکم، جعل شده و جعل حکم، بعداً انقضاء مبدأ است، یعنی عالم متلبس به علم شده و بعداً جعل حکم وجوب اکرام عالم صورت گرفته است. در اینجا برائت از وجوب یا استصحاب عدم تکلیف جاری میشود. یعنی حرف مرحوم آخوند هم در اینجا درست است.
حالت دوم: زمانی که عالم متلبس به علم بود، جعل حکم و جعل وجوب اکرام آمده بود، اما وجوب اکرام عالم معلق بر شرطی بوده. کنزول المطر مثلاً یتحقق (این شرط) بعد انقضاء التلبس، عالم 8 صبح جزء علما شد و هنوز عالم است، بعد وجوب اکرام آمد، اما بر مثلاً نزول باران، معلق و مشروط شد. 10 صبح او دیگر عالم نیست و باران نازل شد. باران ساعت 10 آمد، در حالیکه او ساعت 9 دیگر عالم نبود. و در اینجا استصحاب تعلیقی حکم جاری میشود و میگوییم حکم وجوب معلق بر نزول باران. آیا چنین حکمی ساعت 8 آمده بود؟ بله. اگر باران قبل از ساعت 9، که علم منقضی شده، میآمد، آیا وجوب اکرام بود یا نبود؟ بود. و حکم، فعلی میشد. و بعداً در فعلیت حکم شک میکنیم.
ما میگوییم استصحاب تعلیقی، یعنی بگوییم اگر قبل از انقضا، باران میآمد، حکم، فعلی بود، حالا هم که بعد از انقضا، باران آمده، حکم میشود فعلی. البته این، دائر مدار این است که استصحاب تعلیقی را حجت بدانیم یا ندانیم.
مرحوم شهید صدر میفرمایند فرض دوم، 2 شق دارد:
شق اول: تنجز حکم بعد از انقضاء مبدأ است.
شق دوم: تنجز حکم قبل از انقضاء مبدأ است. یعنی اکرم کل عالم آمده، شخص هم عالم بوده، وجوب اکرام آمده و بعداً علم از او منقضی شده و مثلاً فراموشی گرفته، آیا وجوب اکرام استصحاب میشود یا نمیشود؟ مرحوم آخوند میفرمایند اینجا جای استصحاب وجوب اکرام است.
مرحوم شهید صدر میفرمایند اما الشق الثانی فقد اورد علیه السید الاستاذ (دام ظله) اولاً شبهه، شبهه حکمیه بوده و استصحاب جاری نمیشود، ثانیاً شبهه، شبهه مفهومیه بوده و باز هم استصحاب جاری نمیشود. فالمرجع مطلقاً هی البرائه.