1403/08/28
بسم الله الرحمن الرحیم
اختلاف مبادی مشتقات/ مشتق /مباحث الفاظ
موضوع: مباحث الفاظ / مشتق / اختلاف مبادی مشتقات
یکی از مقدماتی که مرحوم آقای آخوند در کفایه در بحث مشتق بیان میکنند، این است که نزاع مشتق در افعال و مصادر جاری نیست و میفرمایند ثالثها: إنّه من الواضح خروج الأفعال والمصادر المزيد فيها عن حريم النزاع.[1]
چرا ایشان میگویند مصادر مزید فیها؟ چون مصادر ثلاثی مجرد، مشتق نیستند و بحث مشتق در آنها سالبه به انتفاء موضوع است. افعال و مصادر مزید، که مشتق هستند، چگونه است؟ نزاع مشتق در آنها جاری نمیشود. چون کلام در بحث مشتق در چیزی است که بر ذات جاری و حمل بر آن میشود. مثلاً ما یک ذات (مثل زید) و چیزی (مثل ضارب) داریم که حمل بر آن میشود. در بحث مشتق باید یک ذات و یک وصف که حمل بر ذات شود، داشته باشیم. اما ایشان میفرمایند مصادر مزید فیها در دلالت بر حالتی که ذات به آن متصف میشود، مثل مصادر مجرد هستند و اشکال مصادر مزید فیها این است که این خصوصیت در آنها نیست.
اما چرا میگویید افعال از محل نزاع خارج هستند؟ چون فعل بر قیام مبدأ (مصدر یا حدثی که درون مشتق (فعل) است، که مثلاً در ضَرَب، مبدأ میشود ضرب، یا در نَصَر مبدأ میشود نصر و هکذا) به ذات دلالت میکند. گاهی قیام، صدوری است مثل زید ضرب، گاهی حلولی است مثل زید مرض یا مات، که در اینجا مریضی در زید حلول کرده، گاهی طلب فعل است مثل انجام بده (فعل امر)، گاهی طلب ترک است مثل نهی لا تضرب و هکذا.
فعل دلالت دارد که آن مبدأ و مصدر قائم به ذات است، چون فعل و حدث همیشه باید به یک ذات تکیه کند و قائم به چیزی شود و به خودی خود قیام و قوام ندارد و این، بر تکیه آن حدث و مبدأ به ذات دلالت دارد، یعنی آن مبدأ به ذات قائم است. بنابراین افعال اصلاً به خودی خود دلالت بر زمان ندارند. لذا نزاع بحث مشتق در افعال جاری نمیشود.
یکی دیگر از مقدماتی که مرحوم آقای آخوند در کفایه متعرض شدهاند، این است که مبدأ مشتقات با یکدیگر متفاوت است. یعنی مبادی مشتقات، تحت عنوان رابعها، مختلف هستند. رابعها: إن اختلاف المشتقات في المباديء، وكون المبدأ في بعضها حرفة وصناعة، وفي بعضها قوة وملكة، وفي بعضها فعلّياً، لا يوجب اختلافاً في دلالتها بحسب الهيئة أصلاً، ولا تفاوتً في الجهة المبحوث عنها، كما لا يخفى.[2]
مبادی مشتقات متفاوت است. مثلاً مبدأ در بعضی از مشتقات:
1. حرفه است مثل نجاری یا بنایی، که مبدأ آن دال بر حرفه است.
2. بعضیها صناعت است مثل مهندس یا قوه یا ملکه است مثل مجتهد، قوه یا ملکه اجتهاد.
3. بعضیها فعل است مثل ضارب، که ضرب باشد.
پس مبدأ مشتقات، انحاء مختلفی دارد اما این اختلاف انحاء مبادی مشتقات موجب نمیشود که آنها از نظر دلالتشان با هم اختلاف داشته باشند و از نظر بحث ما (که آیا مشتق در خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال، حقیقت بوده یا اعم از آن، و ما انقضی عنه المبدأ است؟) تأثیری در آنها بگذارد. اختلاف مشتقات سبب نمیشود که بحث ما اختلاف پیدا نکند و باز هم تلبس و انقضا در بحث ما در هر نوع مشتقی، معنا دارد.
بعضی فکر کردند مثلاً نجار، چوب را ببرد یا نبرد، در هر دو حال نجار است، پس تلبس و انقضا در آن، تصویر نمیشود و همیشه تلبس است. لذا گفتند نزاع مشتق در جاهایی که مثلاً دال بر حرفه باشد، جاری نمیشود و مثلاً انسانی که بخوابد، بنشیند، ببرد یا نبرد، نجار است.
ایشان میفرمایند درست است که مبدأ مشتقات مثل نجار که در خواب هم به او نجار میگویند، با هم فرق میکند، اما کسی مثل ضرب، که اگر نزند، به او ضارب نمیگویند. ولی در عین حال نزاع مشتق در تمام این مشتقات جاری میشود. چگونه؟ در هر کدام به تناسب خودش. در جایی که حرفه است، انقضاء مبدأ به این است که آن حرفه را نداشته باشد. مثلاً نجار تا وقتی شغل نجاری دارد، میشود متلبس و وقتی نداشت، میشود ما انقضی عنه المبدأ و دوباره نزاع مشتق میآید.
یعنی آیا حقیقت است که به کسی که شغل نجاری را کنار گذاشته، بگوییم نجار یا خیر؟ پس نزاع بحث مشتق جاریست. مثلاً کسی مجتهد است و متوهم فکر کرده انسان مجتهد، همیشه مجتهد است و تلبس و انقضا در او معنا ندارد، یعنی اگر خواب یا بیدار باشد و حتی در حال استنباط حکم فقهی نباشد، باز هم به او مجتهد و فقیه میگویند. پس مستشکل میگوید نزاع بحث مشتق در حرف، صناعات، ملکه و قوه و امثالهم جاری نمیشود، چون انقضا در آنها معنا ندارد.
پاسخ مرحوم آقای آخوند این است که انقضاء مبدأ فی کل مورد بحسبه؛ انقضاء ملکه هم به این است که آن ملکه را کلاً از دست بدهد. مثلاً فقیهی به علت کهولت سن نمیتواند ملکه استنباط را داشته باشد و استنباط برایش مشکل شده و دوباره سؤال میکنیم که حالا که ملکه اجتهاد را ندارد و تلبس به ملکه اجتهاد از او منقضی شده، آیا صادق است بگوییم انه مجتهد یا خیر؟ انقضاء عنه المبدأ. حالا انقضاء مبدأ فی کل مورد بحسبه. پس معنای این مقدمه این است که مصدر و حدث مبدأ مشتقات (ما شئت فعبر) انحائی دارد و تلبس و انقضا در هر نحوهای بحسبه است.
مرحوم آیت الله خویی کلامی را از مرحوم محقق نائینی، که به تبع صاحب فصول فرمودند، نقل کرده و بر این کلام اشکال نموده و میفرمایند كلام المحقق النائيني رحمه اللّه في المقام، و النظر فيه: و ممّا ذكرناه ظهر فساد ما ذكره المحقق النائيني قدّس سرّه تبعا لصاحب الفصول قدّس سرّه، من أنّ اسم الآلة و اسم المفعول خارجان عن محل الكلام.[3]
مرحوم محقق نائینی به تبع صاحب فصول میفرمایند اسم آلت و مفعول هم از محل کلام ما خارج هستند و نزاع مشتق در آنها جاری نمیشود. چون ادعا این است که اسم آلت برای مجرد استعداد و قابلیت وضع شده، پس انقضا در اسم آلت هم تصور ندارد. نزاع مشتق این بود که مبدأ منقضی شده باشد، آیا حقیقتاً اطلاق و به کار بردن آن مشتق صحیح است یا خیر؟ یعنی الان ضرب نیست و نمیزند. آیا حقیقتاً صادق است که بگوییم انه ضارب یا صادق نیست؟
مرحوم محقق نائینی میفرمایند اسم آلت برای مجرد استعداد و قابلیت وضع شده، پس انقضا در اسم آلت معنا ندارد. مثلاً مفتاح (کلید) برای هر چیزی که قابلیت فتح و باز کردن داشته باشد، وضع شده. لا للمتلبس، چیزی که تلبس دارد، نیست. مفتاح به کلید لحظه باز کردن نمیگویند، که بعد بگویید الان با کلید باز نمیکنم، پس انقضا تصور شد. بلکه باید گفت داخل در بحث ما هست، که اگر با کلید باز نمیکنم، آیا حقیقتاً مفتاح گفته میشود یا خیر؟ ایشان میفرمایند مفتاح، اسم برای چیزی که در حال باز کردن باشد، نیست و برای چیزی که قابلیت فتح داشته باشد، وضع شده، که در این صورت، این قابلیت همیشه با کلید است و انقضاء فتح در آن تصور نمیشود. لذا اسم آلت از محل نزاع بحث مشتق خارج است. و کذا اسم المفعول، اسم مفعول هم همینطور است و بر من وقع علیه الفعل وضع شده. مثلاً مضروب یعنی کسی که فعل ضرب بر او واقع شده و مورد ضرب قرار گرفته.
ایشان میفرمایند در این هم انقضا معنا ندارد و همیشه من وقع علیه الضرب هست و این شخص امروز و فردا، حقیقتاً مضروب است، چون وقع علیه الضرب. پس در اسم مفعول هم انقضاء مصدر و مبدأ و حدث تصور ندارد، لذا از محل نزاع مشتق خارج است. چون محل نزاع مشتق این بود که انقضا تصور داشته باشد و تلبس ذات به مبدأ نباشد، اما حالا که انقضا تصور دارد، آیا استعمال مشتق حقیقی است یا خیر؟ لذا اسم مفعول هم همینطور است. بداهة أنّ الواقع لا ينقلب عمّا وقع، فالمقتول موضوع لمن وقع عليه القتل، و من وقع عليه القتل لا يتصوّر فيه الانقضاء، لانّ القتل الواقع عليه لا ينقلب عمّا وقع، فهو مقتول الى يوم القيامة،[4] چون آنچه که واقع شده، بدیهیست و از حالی که واقع شده، تغییر نمیکند. مثلاً ضرب بر زید واقع و زید مضروب شده، پس زید همیشه مضروب است یا مقتول یعنی من وقع علیه القتل و لا یتصور فیه الانقضا، انقضاء مبدأ در او تصور ندارد. لان القتل الواقع علیه لا ینقلب، اما وقع. پس نزاع در دو چیز تصور ندارد:
1- اسم آلت
2- اسم مفعول
مرحوم آیت الله خویی از فرمایش مرحوم محقق نائینی پاسخ داده و میفرمایند چرا اسم آلت و اسم مفعول در محل نزاع داخل هستند؟ اما اسم الآله، انقضا در آن تصور دارد. مثلاً منشار (اره) وسیله بریدن و جدا کردن و از ماده نشر است و انقضا در آن تصور دارد. انقضائش به چیست؟ به این است که از کار بیفتد، مثلاً دندانههایش کند یا کنده شده و قابلیت بریدن نداشته باشد یا دندانههای مفتاح خراشیده شده و درب را باز نکند.
در اینجا آیا صادق است به آن بگوییم مفتاح املاء؟ انقضاء کل مبدأ بحسبه. همان که در حرفه و شغل گفتیم، در اسم آلت هم میگوییم. لذا مرحوم آیت الله خویی میفرمایند در اسم آلت هم انقضا تصور دارد. و اما ما ذکره فی اسم المفعول، آنچه استادمان (مرحوم محقق نائینی) گفتند، اسم مفعول یعنی من وقع علیه المبدأ، مضروب یعنی کسی که همیشه زده شده و انقضا در آن تصور ندارد. ایشان 2 پاسخ میدهند:
پاسخ اول: ما یک پاسخ نقضی میدهیم، که مطلق و ثابت است و به اسم فاعل نقض میکنیم. اسم فاعل یعنی من وقع منه الضرب (اسم ضارب بر وزن فاعل)، زید وقع منه الضرب است، چه دیروز و چه امروز و فرقی نکرده. هر چه در ضارب پاسخ دهید و بگویید به آن جهت، ضارب (اسم فاعل) بوده و در محل کلام داخل است، همان را در اسم مفعول بیان میکنیم و فرقی نکرد.
پاسخ دوم: (پاسخ حلی) انّ التوهّم المذكور ناشئ من كون اسم المفعول موضوعا لمن وقع عليه الفعل خارجا، أي موضوع للمصداق الخارجي، اذ هو الّذي وقع عليه الفعل و لا ينقلب عمّا وقع،[5] ایشان فکرکرده اسم مفعول برای من وقع علیه الفعل در عالم خارج وضع شده. یعنی برای مصداق خارجی، که مثلاً زیدی باشد که مضروب قرار گرفته، وضع شده. بر زید ضرب واقع شده و زید هم عوض شدنی نیست و انقضاء مبدأ معنا ندارد. در حالیکه اینگونه نیست. چون مشتق، که برای آن مصداق خارجی (مثل زید (مضروب)) وضع نشده.
بل للمفهوم الكلي الّذي قد ينطبق على ما في الخارج، و قد لا يكون له فرد في الخارج أصلا، فاسم المفعول لم يوضع لمن وقع عليه الفعل خارجا كي يقال: انّ الواقع لا ينقلب عمّا وقع بل وضع لنفس المفهوم الكلّي، بلکه مضروب برای یک مفهوم کلی وضع شده، که گاهی بر فرد خارجی منطبق میشود مثل مضروب و گاهی اصلاً فرد خارجی ندارد.
بنابراین اسم مفعول برای شخصی که بگویید عوض نمیشود، وضع نشده. بلکه برای کسی که ضرب به او به نحو نسبت وقوعی، نسبت دارد، وضع شده. وقع علیه، زید مضروب یعنی ضرب به او به نحو نسبت وقوعی، نسبت پیدا کرده، که این ضرب بر او واقع شده. بنابراین اسم مفعول نباید از محل نزاع خارج شود، چون وقتی لفظ برای مفهوم وضع شده و برای مصداق وضع نشده، دوباره همین مطلب امکان پذیر است. زید مضروب چگونه تصور میشود؟ به اعتبار وقوع ضرب بر آن، میشود حال تلبس. به اعتبار اینکه حال وقوع ضرب نباشد، میشود بحث انقضا. لذا نزاع در اسم آلت و اسم مفعول هم جاری میشود.
اما نزاع در اسم زمان جاری نمیشود، چون همیشه باید ذاتی و مبدأ و حدثی داشته باشیم که آن ذات باقی باشد و مبدأ و حدث منقضی شود. در اسم زمان، ذات، خود زمان است، که از اشیاء متصرم الوجود بود و باقی نبود. لذا در اسم زمان این قول را پذیرفتیم که نزاع بحث مشتق جاری نمیشود.