97/02/01
بسم الله الرحمن الرحیم
کلی بودن و اشتمال بر مسائل مدینه غیر فاضله/بیان دائره ی مسائل علم مدنی /وظایف علم مدنی
موضوع: وظایف علم مدنی/بیان دائره ی مسائل علم مدنی /کلی بودن و اشتمال بر مسائل مدینه غیر فاضله
این متن توسط هوش مصنوعی پیادهسازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.
کتاب ملت، صفحه ۳۰۲، سطر پنجم، شماره ۱۵
و العلم المدنيّ الذي هو جزء من الفلسفة يقتصر فيما يفحص عنه من الأفعال و السير و الملكات الإراديّة و سائر ما يفحص عنه على الكلّيّات و إعطاء رسومها[1]
علم مدنی یکی از شاخههای علم فلسفه عملی است که قبلاً هم در موردش بحث کردیم و برخی از وظایفش را توضیح دادیم. حالا میخواهد بفرماید که در این علم، کلیات ذکر میشوند و ما به جزئیات نمیپردازیم. هم به این دلیل که جزئیات جزء این علم به حساب نمیآیند و هم اینکه بینهایتاند و علم نمیتواند از عهده احصای امور بینهایت بربیاید.
آنچه در علم مدنی بحث میشود این است که چه افعالی را ما انجام دهیم، چه اخلاقی داشته باشیم و چه ملکاتی را کسب کنیم؟ اینها به صورت کلی گفته میشود. اما اینکه حالا مثلاً حسن خلق در فلان مورد خاص باید به چه صورت مشخص شود، با فلان جور آدمها چطور رفتار کنیم، با آن یکی دیگر چطور، در زمانهای مختلف و مکانهای مختلف؛ اینها دیگر جزئیاتاند.
البته این جزئیات هم در سطحی گفته میشود؛ مثلاً گفته میشود اگر شخصی متکبر بود رفتار ما با او چطور باشد. اما خب متکبرها درجات مختلف دارند، نتیجتاً رفتار ما موارد خاص مختلف پیدا میکند. ایشان میگوید علم مدنی به اینها رسیدگی نمیکند. چون مثلاً فرض کنید در بعضی امور باید علم روانشناسی بیاید و بگوید فلان انسان که رفتارش اینطور است ما باید چگونه با او رفتار کنیم. این دیگر ربطی به فلسفه ندارد. اگر هم مرتبط باشد به فلسفه (یعنی به علم مدنی)، چون بینهایت است، نمیشود مطرحش کرد و به تمامش رسیدگی کرد. ممکن است به عنوان مثال یکی دو مورد را ذکر کنیم و حکمش را بیان کنیم، ولی احصا نمیتوانیم بکنیم چون بینهایت است.
پرسش و پاسخ
دانش پژوه: این سخن ناظر به آن فرمایش قبلی ایشان نیست که گفتند مدنی و حکمت عملی را ایشان یکی گرفتند و از طرف دیگر هم گفتند کلیات در علم مدنی یا حکمت عملی گفته میشود و جزئیات وظیفه شریعت (یا همان ملت) است؟
شاید ایشان که اینجا میگوید مثلاً جزئیات را بحث نمیکند، به خاطر این است که حواسش هست که آن را سپرده بود به ملت، و اینجا میخواهد بگوید در علم مدنی ما از چه چیزهایی بحث میکنیم. اینکه ایشان میگوید جزئیات را بحث نمیکنیم، شاید ناظر به این نباشد که چون جزئیات قابل احصا نیستند (البته این هم درست است).
استاد: چرا، این را هم میگوید؛ خودش تصریح میکند. آن هم که شما میفرمایید را میگوید. یعنی اولاً اینها وظیفه علم مدنی نیست (همانطور که اشاره کردید بعضیهایش وظیفه علم فقه، بعضیها هم شاید وظیفه علم روانشناسی و چیزهای دیگر باشد)؛ اینچنین نیست که اینها وظایف علم مدنی و وظایف فلسفه باشد. این یک مطلب. یک مطلب دیگر اینکه اصلاً اینها قابل احصا نیستند.
دانش پژوه: پس در ملت چهکار میکنند؟
استاد: در ملت هم جزئیات گفته میشود، باز آن بخشهای خیلی جزئی نمیشود وارد شد. در بخشهای خیلی جزئی بخواهد وارد بشود، علم مشتمل میشود بر امور بینهایت و از حالت علم بودن و به علم مدون بودن درمیآید.
دانش پژوه: نسبت به حکمت عملی جزئی است ولی شاید خودش کلی باشد
استاد: در فقه هم همینطور است؛ در فقه یا علوم دیگر، این مباحثی که مطرح میشود اگرچه نسبت به آنچه در علم مدنی گفته میشود جزئی است، ولی خودش را ملاحظه کنید باز هم کلی است. جزئیات ریزترش گفته نمیشود، چون جزئیات ریزتر اگر بخواهیم بگوییم باید به تعداد آدمها ما این قواعد را جزئی کنیم. آدمها که تعدادشان بینهایت است، آنوقت این موارد هم بینهایت میشود. هیچوقت ما به اشخاص کار نداریم؛ یک قوانین کلی میگوییم. (مثلاً اول یک قانون کلی میگوییم باید کارهای خیر انجام بشود. بعد خب حالا این نسبت به اشخاص متکبر، نسبت به اشخاص متواضع؛ اینها هم که میبینید درست است جزئیاتاند ولی در عین حال کلیاتاند نسبت به خودشان. موارد جزئی را که دانهدانه افرادند ما تفاوت کنیم؟ نه، این کار علم مدنی نیست، کار علم مادون هم نیست؛ اگر بخواهد بینهایت بشود مادون هم از عهده برنمیآید).
بعد از اینکه این مطلب بیان میشود، میفرماید علم مدنی دو تا جزء دارد که آن را وقتی رسیدیم انشاءالله عرض میکنیم.
متنخوانی:
صفحه ۳۰۲، سطر پنجم، شماره ۱۵:
و العلم المدنی الذی هو جزء من الفلسفة...
که همان حکمت عملی بود؛ جزئی از فلسفه (فلسفه دو بخش داشت: حکمت نظری و حکمت عملی). این علم مدنی همان حکمت عملی است چون این جزء عملی فلسفه است.
يقتصر
(این یقتصر خبر العلم المدنی است). (عنه علی الکلیات که در خط بعد میآید متعلق به این یقتصر است).
پرسش و پاسخ
دانش پژوه: در علم مدنی که از ظاهرش معلوم است که علم زندگی کردن در یک مدینه و شهر است، این آیا شامل اخلاق هم می شود چون اخلاق یک امر فردی است. اگر ما حکمت عملی را بگوییم سه جزء دارد و یکی از آن تهذیب اخلاق است، انگار علم مدنی را مترادف با حکمت عملی بگیریم شامل همه ی موارد حکمت عملی به خصوص در تهذیب اخلاق نمی شویم. چون علم مدنی یعنی علمی که می خواهیم زندگی کنیم در یک حیات جمعی، و تهذیب اخلاق بیشتر ناظر به حیات فردی است
استاد: نه اخلاق هم فردی داریم و هم اجتماعی، هر دوش هست
دانش پژوه: اما فردیش را شامل نمی شود، درسته؟ اخلاق اجتماعی را در همان سیاست مدن و تدبیر منزل گفت
استاد: اخلاق اجتماعی در آن چه که مربوط به مدینه است بحث می شود. ولی در علم اخلاق، اخلاق فردی و اجتماعی هر دو می آید، علم اخلاق مشتمل بر هر دوست
دانش پژوه: وقتی ما یک قسم حکمت عملی را بحث می کنیم به خصوص اخلاق، ناظر به اخلاق فردی است چون اگر بخواهیم هم اخلاق فردی را بگوییم هم اخلاق اجتماعی را، دیگر چرا باید سیاست مدن را جدا می کردیم. سیاست مدن اخلاقیات اجتماعی را می گوییم.
استاد: اخلاق فردی هم بی ارتباط با اخلاق اجتماعی نیست، یعنی این چنین نیست که کسی که اخلاق فردی او خوب یا بد باشد در اجتماع تاثیر نگذارد. پس اخلاق فردی هم باید بحث شود. این طور نیست که ما از اخلاق فردی بی نیاز باشیم. آن هم باید بحث شود، اخلاق اجتماعی هم باید بحث شود، منتها اخلاق اجتماعی تاثیرش در مدینه بیشتر است. اخلاق های فردی هم تاثیر دارد، همین خوش اخلاق بودن هم به شخص مربوط است هم به اجتماع، این که انسان دیر عصبانی شود یا رفتارهای دیگر. اخلاق های فردی را شما چه می گیرید؟ نمی شود از اجتماع آن را جدا کرد. اخلاق فردی در اجتماع هم دخالت دارد مگر شما اعمال فردی مرادتون باشد که آن فقه می شود. مثل نماز خواندن که اگر من نماز می خوانم دیگر ربطی به اجتماع ندارد، ولی اخلاق فردی من که رفتارم خوب باشد و آدم عصبانی نباشم، این ها در اجتماع تاثیر دارد، یا فرض کنید جود و کرم داشته باشم. این ها اخلاق فردی است اما بس ارتباط با جامعه نیست. اعمال فردی در اجتماع نقش ندارد مثل نماز و این ها. البته بعید نیست بگوییم که آن ها هم به صورتی با اجتماع در ارتباط است، چون نماز نهی از فحشاء و منکر می کند، چون وقتی نهی کرد و من مرتکب فحشاء و منکر نشدم، چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی چنین هستم که مرتکب فحشاء و منکر نمی شوم. پس خود همان اعمال فردی هم در اجتماع تاثیر دارند و نمی شود از هم جدا کرد.
دانش پژوه: پس علم مدنی فارابی هر سه جزء حکمت عملی را دربر می گیرد
استاد: بله دیگر، باید همه را داشته باشد ولی به نحو کلی، چون ایشان افعال را می گوید، سیر را می گوید، ملکات را هم ذکر می کند. ملکات، خیلی از آن مربوط به اخلاق است.
فيما يفحص
در آنچه که این علم مدنی از آن چیز بحث میکند (در مسائلی که بحث میکند)، اکتفا بر کلیات میکند.
عنه
در آنچه که فحص میکند (جستجو میکند، بحث میکند) از آنچه، اکتفا میکند بر کلیات. یعنی مباحثی که مطرح میکند که مربوط به علم مدنی هستند، همه را در قالب کلیات طرح میکند.
آنچه که مربوط به علم مدنی است و علم مدنی در صدد فحص از آن است چیست؟ عبارت است از:
من الأفعال و السير و الملكات الإراديّة و سائر ما يفحص عنه
افعال، سیر (یعنی سیرهها)، ملکات ارادی و سائر آنچه که بحث میکند علم مدنی از آن چیز.
على الكلّيّات
در تمام این مباحث اکتفا میکند بر کلیات.
و إعطاء رسومها
و کلیات را مطرح میکند و کلیات را تعریف میکند (معرفیشان میکند) تا ما بدانیم که چی هستند و ما باید چه چیزهایی را رعایت کنیم.
بعد گذشته از اینکه کلیات را تعریف میکند، بیان میکند که ما اگر خواستیم این کلیات را تقدیر کنیم (تقدیر کنیم یعنی برایشان اندازه تعیین کنیم که از آن کلیت خیلی وسیع بیفتند، یک مقدار جزئیتر بشوند که قابل بشوند به مرحله عمل دربیایند)، گفته میشود چگونه باید اندازهگیری بشود. چگونگی و اندازهگیری را بیان میکند. علم مدنی بیان میکند که این قوانین کلیه چگونه باید جزئی بشوند، بعد با چه چیزی باید جزئی بشوند (قیودی که آورده میشود و این کلیات به توسط آن قیود جزئی میشوند، آنها را هم باید علم مدنی بیان کند)، بعد و بیان کند که به چند چیز مقدر میشوند (یعنی قیود چند تا باید باشد). پس هم کیفیت آوردن قید، هم اینکه قید چی باشد، هم اینکه قید چند تا باشد؛ همه اینها را این علم مدنی بیان میکند.
پس این علم مدنی به بیان کلیات اکتفا میکند و توضیح هم میدهد که این کیفیات را چگونه به وسیله جزئیات مقدر کنید (یعنی چگونه اندازهگیری کنید، از آن سعه و اطلاق دربیاورید).
(دانش پژوه: ملت شد که استاد؟
استاد: بله؟
دانش پژوه: خب آن که میشود ملت اگر بخواهد دوباره جزئیات را تقدیر بکند...
استاد: نه، جزئیات را بیان نمیکند، چگونگی تقدیرش را میگوید؛ نه تقدیرش کند. تقدیرش نمیکند. خود ایشان میگوید؛ میگوید روش تقدیر را بیان میکند که چگونه باید تقدیر کنید، با چه چیزهایی باید تقدیر کنید، اما خودش تقدیر نمیکند. تقدیر را واگذار میکند به فقه. روش تقدیر را بیان میکند، هیچ تقدیر را بالفعلش نمیکند. یعنی اینچنین: قانون کلی را میگوید و بعد هم به ما یاد میدهد که این قانون کلی را چگونه باید جزئی کرد، اما خودش جزئی نمیکند. فقط روش را بیان می کند. وقت جزئیات را دیگر ذکر نمیکند، جزئیات در علم مادون میآید. فقط این علم مدنی بیان میکند که چگونه میشود آن کلیات را جزئی کرد. مثلاً به لحاظ زمان. به لحاظ زمان میتواند جزئی کند ولی دیگر جزئی نمیکند، فقط بیان میکند که چگونه. در علم فقه و اینها جزئی شده تحویل ما داده میشود. در علم مدنی کلی تحویل ما داده میشود و راه جزئی کردن گفته میشود، اما خود آن کلیات جزئی نمیشوند به قول خود ایشان که جزئی بالفعلشان نمیکند. بالفعل جزئیشان نمیکند؛ جزئی بالفعل کار علوم پایینتر است).
و يعرّف أيضا
یعنی یعرّف همین علم مدنی، ایضاً (علاوه بر اینکه کلیات را مطرح کرد و رسوم کلیات یعنی تعاریف را گفت)، تعریف میکند:
الرسوم في تقديرها في الجزئيّات
رسوم (روش) در اندازهگیری این کلیات در جزئیات؛ که چگونه شما این کلیات را در قالب جزئیات میریزید و برای آن کلی در ضمن جزئی مقدار تعیین میکنید. (چون بالاخره جزئی میشود یک قالب دیگر، یک ظرف که این کلی باید در آن ریخته بشود و با ریخته شدن کلی در این ظرف، آن کلی اندازهگیری میشود). این کارها را علم مدنی یاد میدهد.
(دانش پژوه: رسوم و روش میتوانید...
استاد: بله؟
دانش پژوه: رسوم همان روش است؟
استاد: رسوم یعنی تعریفات. تعریف میکند که چگونه تقدیر کنید آن کلیات را در جزئیات؛ یعنی کلیات را چگونه بریزید در جزئیات که اندازه پیدا کنند، محدود بشوند، از آن سعه دربیایند. به شما یاد میدهد چگونه تعریف کنید جزئیات آن کلیات را، یا به تعبیر دیگر چگونه آن کلیات را در ضمن جزئیات مقدر کنید).
(في تقديرها في الجزئيّات: ضمیر تقدیرها به کلیات برمیگردد. معنا این است که اندازهگیری کردن کلیات با ریختن در جزئیات، با قالببندی کردن به توسط جزئیات).
خب حالا رسوم را بیان میکند یعنی چی؟ یعنی:
كيف و بأيّ شيء و بكم شيء ينبغي أن تقدّر، و يتركها غير مقدّرة بالفعل
(این ینبغی ان تقدر سه بار تکرار میشود: یک بار پشت سر کیف، یک بار پشت سر بای شیء، یک بار پشت سر بکم شیء. عبارت اینطور میشود):
کیف (این کلیات اگر بخواهند در جزئیات مقدر بشوند، اندازه برایشان تعیین بشود) چگونه سزاوار است که اندازه داده بشوند.
دوم: بأيّ شيء و بكم شيء ينبغي أن تقدّر ؛ وسیله تقدیر (آن قیودی که میآید این کلیات را مقدر میکند، معین میکند، از آن سعه درمیآورد) آن قیود چیاند.
بكم شيء ينبغي أن تقدّر ؛ چند تا قید بیاوریم تا این کلی جزئی بشود (ممکن است در بعضی موارد یک قید داشته باشیم، در بعضی موارد قیود متعدد داشته باشیم).
همه در علم مدنی بیان میشود. پس در علم مدنی کیفیت جزئی کردن، وسیله جزئی کردن و تعداد جزئی کردن بیان میشود.
خب تا اینجا چی شد؟ تا اینجا دو چیز در علم مدنی گفته شد: یکی کلیات با رسومی که دارند (یعنی تعریفاتی که دارند)، یکی اینکه این کلیات را چگونه و به چه وسیله و با چند عدد جزئی کنیم. این تمام شد. این بحث علم مدنی بود.
حالا آیا علم مدنی جزئی هم میکند یا فقط روش جزئی کردن را یاد میدهد؟ میفرماید نه، فقط روش جزئی کردن را یاد میدهد، آن قانون کلی را جزئی نمیکند، جزئیاش را تحویل نمیدهد به ما؛ میگوید چگونه جزئی کنید ولی جزئی را بیان نمیکند، جزئی را باید در علم مادون بیان بشود.
و یترکها غیر مقدّرة بالفعل.
ترک میکند آن کلیات را (بعد از اینکه روش مقدر کردن و جزئی کردن بیان کرد) در حالی که مقدر بالفعل نشدهاند. مقدر بالفعل کارِ... کار علم مدنی نیست که بالفعل اندازه بدهد به این کلیات.
لأنّ التقدير بالفعل لقوّة أخرى غير الفلسفة
چرا مقدرشان نمیکند بالفعل؟ زیرا تقدیر بالفعل (اندازهگیری کردن به فعل) مال قوه دیگری است، مال فلسفه نیست. (قوه در اینجا بر علم داره اصطلاح میشه یا نیرویی که علم را تدوین میکند. نیرویی که علم را تدوین میکند، آن قوه باید بیاید. آن قوهای که علم فقه را تعیین میکند، آن باید بیاید تقدیر کند. خود فلسفه تقدیر نمیکند).
بعد میفرماید که اصلاً شاید تقدیر کردن به نحو جزئی ممکن نباشد؛ چون جزئیات بینهایتاند. اگر بخواهد این کلیات را به تعداد جزئیات جزئی کند، لازم میآید بینهایت جزئی را ذکر بکند؛ در حالی که در یک علم ممکن نیست که از بینهایت بحث بشود.
و عسى أن تكون الأحوال و العوارض التي بحسبها يكون التقدير بلا نهاية
(این بلا نهایة را خبر یکون دوم نگیرید، یکون دوم تامه است اصلاً خبر نمیخواهد. این بلا نهایة را خبر تکون اول بگیرید).
چه بسا باشد احوال و عوارض، بینهایت. (کدام احوال و عوارض؟ آن احوال و عوارضی که به حسب او تقدیر تحقق پیدا میکند. - یکون التقدیر عرض کردم تامه است - و احوالی که یا عوارضی که به حسب آن احوال و عوارض تقدیر محقق میشود).
و غير محاط بها
چه بسا باشد این احوال بینهایت و غیر محاط بها. خب اگر بینهایت باشد و غیر محاط بها باشد، در هیچ علمی مطرح نمیشود، حتی در علم مادون. (بله، در علم مادون کلیاتی که میتوانند مصادیق بینهایت داشته باشند ذکر میشود که اشاره به وضعش کرد.
دانش پژوه: نمیخواهد نفی کلی بکند...
استاد: بله، نمیخواهد بگوید این جزئیات هیچجا مطرح نمیشوند؛ بالاخره باید در علم مادون مطرح بشوند. منتها در علم مادون به نهایت نمیرسند، یکخورده کلیترش میکنیم که بتوانیم همه مطالب را بگوییم و در عین حال به نامتناهی هم گرفتار نشویم).
این مطلب تمام شد. پس اینطور شد که در علم مدنی کلیات بحث میشود، بعد تعریف میشود که چگونه این کلیات را جزئی کنیم، و بعد هم بیان شد که ولی کلیات جزئی نمیشوند (بیان شد که کلیات در این علم فلسفه یا علم مدنی جزئی نمیشوند).
حالا میفرماید این علم مدنی دو جزء دارد. یک جزء تعریف میکند که سعادت حقیقی یا سعادت ظنی چیست. این کار اول که بیان میکند، تعریف میکند سعادت حقیقی و سعادت ظنی را. بعد مطلب دوم این است که افعالی را که دخالت دارند در سعادت، اینها را میشمرد، همهشان را میشمرد، احصا میکند؛ چون کلیاند، متناهیاند و قابل احصا هستند (قابل اینکه بشمریمشان تا آخر هستند). پس کار اول این جزء این است که سعادت را تعریف میکند (چه سعادت حقیقی و چه سعادت ظنی را) و افعال و کارهایی که میتوانند منشأ این سعادتها بشوند بیان میکند. بعد آن افعال و سیر و اخلاق... این کار سومش این است که افعال و سیر و اخلاق فاضله را از غیرفاضله جدا میکند. پس سه تا کار جزء اول این علم انجام میدهد. جزء اول علم مدنی سه تا کار انجام میدهد: یکی این که تعریف میکند سعادت حقیقی و ظنی را. دوم اینکه افعال و سیرهها و اخلاقی که باید در جامعه به وجود بگیرند تا جامعه جامعه فاضله بشود، آنها را هم بیان میکند. بعد هم فاضل را از غیرفاضل جدا میکند. این یک جزئش.
و هذا العلم جزءان: جزء يشتمل على تعريف السعادة
این جزء مشتمل بر... (مطلب اول اینکه) سعادت را تعریف میکند.
و ما هي السعادة في الحقيقة و ما هي المظنون بها أنّها سعادة
و بیان میکند که سعادت حقیقی چیست و سعادتی که مظنون بها (یعنی آنی که گمان شده) که سعادت است (که من خلاصهاش کردم گفتم سعادت ظنی). این کار اولی است که جزء اول انجام میدهد.
اما کار دوم:
و على إحصاء الأفعال و السير و الأخلاق و الشيم و الملكات الإراديّة الكلّيّة التي شأنها أن تكون في المدن و الأمم
این کار دوم این جزء اول است که احصا میکند (یعنی به طور کامل، به طور مستوفی میشمرد) افعال و سیرت و اخلاق و شیم (همان علامتهاست، آن اختصاصیهاست) و ملکات ارادیة کلیه را. (ملکات ارادی کلیهای که شأنشان این است که در مدن و امم باشند. اینها را میشمرد که در مدن هم چه چیزایی سعادت است، چه چیزایی سعادت ظنی، و افعال و اینهایی که در مدن باید اجرا بشوند تا مدینه صاحب سعادت بشود آن هم ذکر میکند).
کار سوم:
و يميّز الفاضل منها من غير الفاضل
و تمییز میدهد فاضل از اینهایی که شمرده شدند (افعال، سیر و اخلاق و شیم و اینها)، فاضلش را از غیرفاضل جدا میکند.
این یک جزء از علم مدنی بود که کارش این بود که ملاحظه کردید.
جزء دیگر، افعالی را بیان میکند که ما برای تثبیت این ملکات و سیر باید انجام بدهیم، برای تثبیتشان و برای ترتیبشان.
(دانش پژوه: مثل مجازات و چیزها...
استاد: بله به قول شما مجازات و ترغیب و جایزه تعیین کردن، بالاخره چیزهایی که آن افعال حسنه را در جامعه تثبیت کند که به صورت یک عادت دربیاید که اهل جامعه آن عادت را اجرا کنند).
بعد بیان میکند علاوه بر این که چه افعالی داشته باشیم که آن افعال، آن ملکات خوبی را که در جامعه حاصل شده حفظ کنند. پس هم افعال را بیان میکنیم که توضیح بدهند که چگونه این ملکات فاضله پیدا میشوند، هم افعالی را ذکر میکنیم که باعث میشوند که این افعال فاضله پیدا شده حفظ بشوند. این هم جزء دوم این علم مدنی است.
. و جزء يشتمل على تعريف الأفعال التي بها تمكّن الأفعال
و جزئی از این علم مدنی (که جزء دوم است) مشتمل است بر تعریف (و شناساندن به جامعه) افعالی که به خاطر آن افعال راسخ میشود افعال (یعنی افعالی که ما انجام میدادیم، مثلاً افعال عبادی؛ یا کارهایی باید بکنیم که این افعال عبادی راسخ بشوند، یعنی به صورت یک عادت اجتماعی دربیایند. تمکن پیدا کنند، راسخ بشوند، تثبیت بشوند. فرهنگ بشود).
جزء (دوم) مشتمل است بر تعریف افعالی که به وسیله آن افعال تثبیت میشود آن افعالی که گفتیم:
و الملكات الفاضلة و ترتّب فيأهل المدن
و ملکات فاضله تمکن و ترتب پیدا میکند در اهل مدن (یعنی نظم داده میشود). پس اهل مدن هم با این افعال عادت میکنند، هم نظمش را مییابند و بعد هم عمل میکنند تا آن محسناتی که قبلاً کسب کرده بودند تثبیت بشود.
و الأفعال التي
(میخواهد بیان کند که افعالی هم باید اینها داشته باشند که آن تثبیتشده را حفظ کند. این الافعال عطف بر الافعالی است که اول آورده شد. اینطور گفتیم: جزء یشتمل علی تعریف الافعال، این یک افعال بود؛ التی بها تمکّن الافعال، این افعال دوم بود؛ یعنی باید در علم مدنی افعالی مطرح بشوند که عمل به آن افعال باعث میشود که افعال فاضله، ملکات فاضله در مدینه باشند با همان ترتیبی که قرار داده شد.
دانش پژوه: این در افعال التی... عطف تکرار است استاد؟
استاد: نخیر.
دانش پژوه: حرف جدید میخواهد.
استاد: حرف جدید است، آن عرض را کردم افعال دوم، افعال سوم... سه تا افعال در این یک خط آمده؛ سومیاش عطف بر دومی نیست، عطف بر اولی است: یشتمل علی تعریف افعالی که تثبیت میکنند و افعالی که حفظ میکنند. دو تا مطلب است: یکی تثبیت (افعالی که تثبیت میکنند، به صورت ملکه درمیآورند)، یکی هم افعالی که باعث میشوند که آن ملکات حفظ بشود. ابنسینا میگوید که نماز را خداوند گذاشت و گفت تکرار کنید تا اینکه عادت کنید. حالا اینجا هم همان را احتمالا میگوید. افعالی که باعث بشوند انسانی که عادت کرده به کارهای خیر، عادتش از بین نرود. پس یک افعالی هستند که انسان را به کار خیر عادت میدهند، یک افعالی بعداً میآیند باعث میشوند که انسانی که به کار خیر عادت کرده، آن عادت ازش گرفته نشود).
(دانش پژوه: عینیش استاد مثلاً میشود نماز، اگر بگوییم بحث شده برای اینکه شخص به خوبی گرایش پیدا کند، این میشود کمککننده به افکار خود، بعد هم نماز تکرارش میشود یحفظ علیه...
استاد: بله... نماز مثلاً فرض کنید که اصلش میآید برای اینکه آن عقیده را راسخ کند، ایمان را راسخ کند، بعد هم دوباره میآید تا آن عقیده راسخشده را حفظ کند. تکرار نماز. بله تکرار نماز. ابنسینا همین را میگوید؛ میگوید از تکرارش باعث میشود که مذکر باشد، یعنی همیشه ما را به یاد شارع و پیغمبر و شریعت بیندازد).
و الأفعال التي بها يحفظ عليهم ما مكّن فيهم
و باز این جزء مشتمل است بر تعریف افعالی که به خاطر آن افعال حفظ میشود علیهم (یعنی بر اهل مدن) ما مُکّن فیهم (آن افعالی که درشان تمکین شد، تثبیت شد، جا افتاد و به قول شما به صورت فرهنگ درآمد؛ آنها را نگه میدارند که از بین نرود).
(دانش پژوه: منبعش؟ اشارات، این نکتهای که گفتید منبعش کجاست؟
استاد: چی را گفتم یادم نیست نسبت دادم به بوعلی...
دانش پژوه: فرمودید بوعلی هم میگوید تکرار نماز به خاطر...
استاد: بله این در نمط نهم اشارات است، چه آنجایی است که بحث نبی را مطرح میکند، اوایل نمط نهم.
دانش پژوه: بحث اعجاز و معجزه،
استاد: بله. بله اوایل نمط نهم، آنجا بیان میکنیم که احتیاج به نبی داریم، بعد نبی میآید قوانینی را جعل میکند، تکرار آن مجعولات به خاطر اینکه مذکر باشد. نمط دهم نیست).
خب معلوم شد که در علم مدنی چه مباحثی مطرح است: اولاً کلیات مطرح میشوند، ثانیاً اگر جزئیات بخواهد مطرح بشود بالفعل مطرح نمیشود بلکه واگذار میشود به علم دیگر. بعد فرمودند این علم مشتمل بر دو جزء است: یکی مربوط به سعادت است که گفتیم (حالا یا سعادت حقیقی یا سعادت مظنونه)، دیگریاش هم مربوط بود به اینکه این افعال (افعالی که باعث پیدایش سعادتاند) باید معرفی بشوند تا انسان با انجام آن افعال سعادتمند بشود، بعد هم باید آن افعالی که باعث میشوند این افعال اولی (یا اثر افعال اولی) باقی بماند و تثبیت بشود، افعال دیگر هم باید مورد عمل قرار بگیرند تا افعال اول هم تثبیت بشود هم حفظ بشود.
بعد علم مدنی باید به مدینه غیرفاضله هم توجه کند. تا حالا بحث کردیم که مدینههای فاضله توجه دارد، یعنی به مدینههای غیرفاضله هم باید توجه کند، لذا باید این هم مورد بحث قرار بدهیم. مهن ملکیه را قبلاً توضیح دادم (شغلهای پادشاهی، یعنی شغلهای اداره کشور). در علم مدنی بحث میشود که آن ملکات غیرفاضله (به قول ایشان آن شغلهای ملکی غیرفاضله) چند تا هستند؟ باید چند تایش را بشمرد. بعد بیان کند که چگونه افعالی میتواند برای رسیدن به خواستههای ملکی فاسد انجام بشود. چون رئیس گاهی ممکن است رئیس فاسد باشد، بعد افعالی را به جامعه تحمیل میکند که اغراضش از شغل پادشاهی را تأمین کنند. آنجور افعال را میآورد، غرضش چیست؟ غرضش تسلط است، غرضش مثلاً فرض کنید که مطیع بودن آنهاست. افعالی که بخواهد این غرض را تأمین کند، این افعال را این پادشاه فاسد در بین امتش رایج میکند تا بتواند از طریق این افعال به غرضی که از ریاستش دارد برسد.
پس توجه کنید، مطلب اولی که ما در این شماره ۱۶ میگوییم این است که علم مدنی علاوه بر اینکه آن مطالب قبل را تنظیم کرد، باید بیان کند که شغلهای پادشاهی که محبوب نیستند، فاضل نیستند، آنها چند تا هستند و چیاند. آنها را باید بیان کند.
(دانش پژوه: قبلاً هم این را گفت در ۱۴،این را قبلاً گفت دیگر چون ریاست دو ضرب است، فاضله و غیرفاضله... اینجا یک مقدار تکرار میگوید
استاد: حالا شاید یکخورده تکرار بشود، در خود همین شماره ۱۶ هم یک جایش احتمال دارد تکرار میشود).
خب پس اینطور شد که اصناف شغلهای پادشاهی که فاضل نیستند، آنها هم باید در این علم مدنی مطرح بشوند که چه اصنافی از مدینههای غیرفاضله وجود دارد که در آن مدینهها ریاستهای غیرفاضله حاکم است. اینها را باید بیان کند.
همچنین افعالی را باید بیان کند که در آن افعال (که آن افعال را پادشاه برای رسیدن به غرض ملکی خودش لازم دارد)، آن افعال هم باید بیان بشود که حالا تشخیص داده بشود که این پادشاه دارد افعالی را انجام میدهد که به غرض خودش وابسته است.
ثمّ يحصي أصناف المهن الملكيّة غير الفاضلة
سپس میشمرد (این علم مدنی) اصناف شغلهای ملکی را که این مهن این صفت را دارند: فاضله نیستند.
[و الرئاسات] كم هي
و بشمرد اصناف رئاسات را (که کم، تعدادش را بشمرد). این یک مطلب. (مثلاً مدینه جاهله داریم، مدینه مثلاً منحرف داریم، چند تا مدینه هست که مدینههای مختلف هستند که هیچ کدام امضا شده نیستند، اینها باید شمرده بشود. البته من گفتم مدینه، ولی پادشاهی... مدینه نه، مدینه هم مدینه دیگر مربوط به همان شغلهاست دیگر، یعنی شغل پادشاهی مدینه را اداره میکند).
مطلب بعدی: باید تعریف کند این علم که افعالی که مقدمه هستند برای اینکه پادشاه به عقاید و اغراض فاسد خودش برسد، این افعال هم باید تعریف بشود.
و يعطي رسوم الأفعال
و میدهد (این علم مدنی) رسوم و تعریف افعالی را که:
التي تفعلها كلّ واحدة من تلك المهن الملكيّة
تمام افعالی را که هر یک از این شغلهای پادشاهی انجام میدهند. چرا انجام میدهند؟
من تلك المهن الملكيّة حتّى ينال بها غرضها
تا به توسط این افعال به غرض آن مهن ملکیشان برسند.
من أهل المدن التي تحت رئاستها
غرضی که این پادشاهان از مدن تحت ریاست خودشان دارند. (چون غرض آنها از این شهرها این نیست که شهرها را اصلاح کنند، غرض آنها این است که بتوانند ریاست کنند. وقت میفرماید که این علم مدنی یاد میدهد به ما که این افراد فاسد چگونه فعلی انجام میدهند تا به مقصد پادشاهی خودشان برسند).
و يبيّن
و یک مطلب دیگر که این علم مدنی باید چیزهای دیگر را هم بیان کند. بیان میکند که این افعالی که در مدینه فاسده و جاهله انجام میشود، افعالی هستند که برای مدینه فاضله حکم بیماری را دارند. یعنی باید سعی بشود که مدینه فاضله مبتلا به این افعال نشود، و الا میشود مدینهای فاسد. برای اینکه جلوی این مدینه (برای اینکه جلوی فساد مدینه فاضله) گرفته بشود، باید سعی کنیم که این افعال مدینه غیرفاضله در مدینه فاضله اجرا نشود، زیرا آن افعال حکم بیماری را دارد، جامعه را بیمار میکند.
و همچنین (این مال افعال اهل مدینه بود)، همچنین آن کارهایی که پادشاه فاسد آن مدینه انجام میدهد نفوذ نکند در مدینه فاضله و شغل برای پادشاهان آن مدینه فاضله نشود. حالا این پادشاهی که در مدینه غیرفاضله حکومت میکند این افعال را پذیرفته، ولی نباید این افعال را وارد مدینه فاضله کند که صاحبان مدینه فاضله هم افت کنند.
و يبيّن أنّ تلك الأفعال و السير و الملكات التي هي غير فاضلة هي أمراض المدن الفاضلة،
و بیان میکند (این علم مدنی) که این افعال و سیر و ملکاتی که غیرفاضلاند، اینها نسبت به مدن فاضله امراضاند. (اینطور نیست که مدینه فاضله با وجود این افعال مدینه جاهله بتوانند مقاومت کنند؛ زیرا که مدینه جاهله وقتی که نفوذ داد قوانینش را در مدینه فاضله، مدینه فاضله را مریض میکند. وقتی مدینه فاضله مریض شد نمیتواند دوام پیدا کند).
و يبيّن أنّ تلك الأفعال و السير
خب این افعال نسبت به اهالی مدن امراض بودند. اما افعالی از خود سلطان و مَلِک فاسد صادر میشود که برای کشورداری است؛ آنها را هم میفرماید که نسبت به کشورداری مدینه فاضله میشوند امراض. همانطور که افعالی که تابعین مدینه غیرفاضله انجام میدهند (یعنی همان اهالی این مدینه انجام میدهند) بیماری است برای مدینه فاضله، همچنین آن سیرتها و روشهایی که پادشاه مدینه فاسده سیرت خودش و رفتار خودش قرار داده، آنها هم مرضاند برای اخلاق و سیرههای رئیس مدینه فاضله. پس افعال موجود در مدینه (افعال موجود در اهالی مدینه غیرفاضله) مریضی است برای افعال موجود از اهالی مدینه فاسده؛ سیرت موجود در ریاست مدینه جاهله امراض است برای سیاست مدینه فاضله.
و يبيّن أنّ تلك الأفعال و السير و الملكات التي هي غير فاضلة هي أمراض المدن الفاضلة (این علم مدنی بیان میکند که افعال و سیرت و ملکاتی که فاضله نیستند اینها نسبت به مدن فاضله امراضاند و باید ازشان پرهیز بشود. پس این افعالی که مال اهالی مدینه است اینها نباید برود در مدینه فاضله).
و سيرها و سياساتها أمراض المهنة الملكيّة الفاضلة
سیر و سیاسات این مدینه غیرفاضله (که کارهای پادشاه آنجاست) امراض شغل پادشاهی فاضله است. (که عرض کردم افعالی که امت فاسد انجام میدهد امراض است برای افعال امت صالحه، سیرتی که پادشاه فاسد دارد امراض است برای سیرتی که پادشاه فاضل دارد. اینها یعنی باید جلوگیری بشود از نفوذ اینگونه افعال در جامعه فاضله).
و أمّا الأفعال و السير و الملكات التي في المدن غير الفاضلة فهي أمراض المدن الفاضلة
(بعد میگوید: و الافعال و السیر و الملکات فی المدن غیر الفاضلة... این تقریباً تکرار است...
دانش پژوه: دقیقاً تکراره...
استاد: بله دقیقاً تکرار است آقای... من گفتم تقریباً اضافهست،
دانش پژوه: باید حذفش کنیم
استاد: من احتمال دادم اضافه باشد چون یک بار افعال را گفت، بعد سیر سیاستمداران را گفت، دوباره برگشته افعال را ذکر میکند...
دانش پژوه: یعنی فقط یک تلک و انّ تلک... اگر آن تلک را برداریم دیگر تقریباً عبارت یکی است یعنی عبارتی که احتمالاً تکرار است
استاد: احتمالاً تکرار است).
خب شماره ۱۶ هم تمام شد. در شماره ۱۶ بیان شد که دو مطلب دیگر هم در علم مدنی باید بیاید که این دو مطلب هر دو مربوطاند به مدینههای غیرفاضله. آن که در شماره ۱۵ گفتیم مربوط بودند به مدینههای فاضله، آنی که در شماره ۱۶ الان گفتیم مربوطاند به مدینههای غیرفاضله.
حالا شماره ۱۷ را بیان میکنیم.
باید در علم مدنی بیان بشود که چه اسبابی (یعنی افعالی) وارد جامعه فاضله میشود و جامعه فاضله را فاسد میکند؟ اینها باید شمرده بشوند؛ آن اسباب و جهاتی که از مدینه غیرفاضله میخواهند در مدینه فاضله بیایند و ایمن نیستیم که مدینه فاضله با هجوم آن افعال سالم بماند. اینها را باید بیان کنیم در علم مدنی.
و باید بگوییم که چگونه میشود که یک مدینه فاضله متحول میشود به مدینه غیرفاضله (مدینه صالح میشود غیرصالح). این دو مطلب.
مطلب سوم بیان کنیم که اگر یک مدینه صالحهای گرفتار فساد شد، چگونه دوباره ارجاعش بدهیم به صلاح و از آن فساد خارجش کنیم.
۳ تا مطلب در این شماره ۱۷ میآید.
مطلب اول : یکی اینکه بیان کنیم که جهات و اسبابی که در مدینه جاهله میآیند و اگر در مدینه فاضله بیایند مدینه فاضله را فاسد میکنند؛ این را باید بیان کنیم. مطلب اول.
مطلب دوم: چگونه این مدینه فاضله تبدیل میشود به مدینه غیرفاضله؟ (یعنی چگونه تحت تأثیر آن افعال قرار میگیرد؟).
مطلب سوم: حالا اگر تحت تأثیر آن افعال قرار گرفت و شد مدینه فاسده، با چه وسیلهای برگردانیمش دوباره به مدینه فاضله؟ این سه تا مطلب باید در علم مدنی بیان بشود.
ثمّ [لا] يحصي كم الأسباب
(نمیدانم چرا لا گذاشته اینجا نباشد هم معنا...
دانش پژوه: اصلاً نباشد بهتره علم مدنی... چون بعدش خودش میگوید خط سوم و یحصی...
استاد: بله لا یحصی کمّ الاسباب شاید یعنی این اسباب چون زیادند احصا نمیکند، ولی خب به بعضش اشاره میکند، اقلاً کلیشان را میگوید).
و الجهات التي من قبلها لا يؤمن في الأكثر أن تستحيل الرئاسات الفاضلة
احصا نمیکند مقدار اسباب و جهاتی را که از ناحیه آن اسباب و جهات غالباً ایمن از انحراف نیست (یعنی ایمن از اینکه استحاله شود رئاسات فاضله به رئاسات جاهله). چه سببهایی میتوانند ریاست فاضله را به ریاست فاسده تبدیل کنند، آنها را باید علم مدنی معرفی کند. (البته همانطور که عبارت میگوید احصا نمیکند چون موارد جزئی زیاد دارد، ولی به نحو رو باید مطرح کنیم.
دانش پژوه: جهات و اسباب که جزئی نیست. ببینید اینجا بحث جهات و اسبابه... قابل احصاء است. به نحو کلی مثلاً...
استاد: حالا عرض میکنم لا یحصی ذکر کرده شاید خوب نباشد، یحصی بهتر باشد، چون به قولشان قابل احصا است
دانش پژوه: به نحو کلی اینها را ببینیم...
استاد: به نحو کلی میشود احصا کرد، بله جزئیاتش قابل احصا نباشد ولی کلیاش قابل احصا. حالا در هر صورت کتاب ما لا یحصی داشته، این لا را در آن اضافه کرده شده لا یحصی).
سپس این علم مدنی احصا نمیکند مقدار اسباب و جهاتی را (من کَم را مقدار گرفتم) که از ناحیه آن اسباب و جهات غالباً ایمن نیستیم که استحاله شود رئاسات فاضله به رئاسات جاهله (ایمن نیستیم، احتمال دارد آن ریاست فاضله تبدیل بشود به ریاست جاهله؛ ما باید افعال را بشناسیم، افعالی که باعث این محذور میشود. فالا کثر یعنی غالباً، لا یومن فالا کثر یعنی غالباً ایمن نیستیم) از اینکه استحاله شود ریاست فاضله.
و سير المدن الفاضلة إلى السير و الملكات غير الفاضلة.
و سیر مدن فاضله استحاله شوند به سیر و ملکات غیرفاضله. (ممکن است این مدینه فاضله تحت تأثیر مدینه غیرفاضله قرار بگیرد و از سیرتهای آن مدینه غیرفاضله به انحراف بیفتد. باید اقسام انحرافات را، اقسام این اسباب و جهات را که باعث انحراف میشوند، همه را آن علم بیان کند، علم مدنی).
و كيف تكون استحالاتها إلى غير الفاضلة.[2]
بعد میفرماید: به چند وجه استحالات غیرفاضله... (یک مطلب دیگر هم هست که من عرض کردم از خارج، که علم مدنی بیان میکند که چگونه مدینه فاضله متحول میشود به غیرفاضله، که تکون استحالاتها یعنی استحالات مدینه فاضله الی غیرفاضله.
دانش پژوه: کم و کیفش، کم الاسباب و جهات...
استاد: بله آن اسباب و جهات همانطور که میفرمودید کمّش را شمرده، حالا این پایین دارد کیفش را میشمرد. چقدر اسباب و جهات داریم که باعث انحراف ما میشوند، این یک مطلب. چگونه انحراف میدهند، این دو مطلب).
و يحصى
و این مطلب سوم (این دیگر نمیگوید لا یحصی، این میگوید یحصی):
و يحصى و يعرّف الأفعال التي بها تضبط المدن و السياسات الفاضلة حتّى لا تفسد و لا تستحيل إلى غير الفاضلة
این علم مدنی احصا میکند و معرفی میکند احوالی را (افعالی را) که به واسطه آنها ضبط میشود مدن و سیاسات فاضله. (این را من نگفته بودم. افعالی که میتوانند مدن و سیاست فاضله را حفظ کنند بهطوریکه آن مدن و سیاستها فاسد نشوند و متحول به غیرفاضله نشوند. این مطلب سوم بود).
و الأشياء التي بها يمكن إذا استحالت و مرضت أن تردّ إلى صحّتها
مطلب چهارم این است که حالا اگر حفظ نکردند و جامعه افتاد در فساد، چگونه برگردانند به حالت اول آن ها (اشیا یعنی و باز هم معرفی میکند این علم مدنی اشیایی را که به توسط استحالت، یعنی وقتی این اشیا استحاله شدند، و مرضت، و این اشیایی که در مدینه فاضله بودند مریض شدند، بیمار شدند، این اشیا که در علم مدنی آورده میشود بیان میکنند که چگونه ممکن است ان ترد الی صحتها، چگونه این افعالی که مریض شدند میتوانند به صحتشان برگردند. راه بازگشت به صحت را بیان میکند).
پس در علم مدنی این چهار تا کار هم انجام میشود: اول اینکه بیان میکند چه اسبابی میتوانند مدینه فاضله را غیرفاضله کنند. بعد دو مرتبه بیان میکند که چگونه میتوانند این افراد و افعال غیرفاضله، افعال فاضله را منحرف کند. بعد بحث میکند که چگونه ما مدینههای فاضله را حفظ کنیم که گرفتار هجوم این افعال نشوند (این مطلب سوم). در مطلب چهارم میگوید حالا اگر اتفاق افتاد این در مدینه فاضله گروهشان اخلاق جاهله را گرفتند، باید چهکار کنیم که رو به اخلاق خودشان برگردند؟ اگر مریض شدند چگونه باید بهبود بیابند، یعنی با آن حالات خودشان برگردند.
خب امروز مثل اینکه بیش از این نرسیم بخوانیم، همین سه تا فقره بس است. انشاءالله این شماره ۱۸ را هم جلسه بعد شروع میکنیم.