96/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
توصیف پیامبران، رهبران عادل و ائمه هدایت/صفات کمال و فضیلت /ملت فاضله و ضالة
موضوع: ملت فاضله و ضالة/صفات کمال و فضیلت /توصیف پیامبران، رهبران عادل و ائمه هدایت
این متن توسط هوش مصنوعی پیادهسازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.
مقدمهای بر قسم دوم آراء: آراء ارادی الضرب الثانی
متن : و الضرب الثاني ما يوصف به الأنبياء و الملوك الأفاضل و الرؤساء الأبرار و أئمّة الهدى و الحقّ الذين توالوا في الزمان السالف[1]
ترجمه و شرح: قسم دوم [از آراء]، آن چیزهایی است که انبیاء، پادشاهان برتر، سایر نیکان و پیشوایان هدایت و حقی که در زمان گذشته پیدرپی آمدهاند، به آن متصف میشوند.
پس از آنکه آراء موجود در یک دین و عقیده را تبیین کرده و بیان نمودیم که قضایایی را که وظیفه یک جامعه را تعیین میکنند، آراء یا ملت مینامیم، این آراء را به دو قسم تقسیم کردیم: یکی آرائی که نظری هستند و دیگری آرائی که ارادی میباشند. آراء نظری، که عبارت بودند از قضایایی که ما باید به مفاد آنها اعتقاد پیدا کنیم، پیش از این تشریح گردید.
تبیین ماهیت آراء ارادی به مثابه اوصاف اکتسابی
اکنون به تبیین قسم دوم، یعنی آراء ارادی میپردازیم. این آراء ارادی، عبارتند از اموری که ما با اراده خود، آنها را کسب میکنیم و از آنها به اوصاف تعبیر مینماییم. البته ضرورتی ندارد که این اوصاف، حتماً به صورت اکتسابی حاصل شوند، اما قابلیت اکتساب را دارا هستند. برخی از همین اوصاف، ممکن است به صورت ذاتی در وجود شخصی قرار داده شده باشد؛ به عنوان مثال، صفت خوشاخلاقی، ممکن است در ذات یک فرد توسط خداوند به ودیعه نهاده شده باشد. با این حال، این صفت، قابل کسب کردن نیز هست. حال، اگر کسی آن را به صورت ذاتی داراست، [مسیر برای او هموار است] و اگر نه، میتواند آن را اکتساب نماید.
بنابراین، مراد از آراء ارادی، آرائی است که این قابلیت را دارند که با اراده حاصل شوند، ولو آنکه برخی افراد، بدون اراده [و به صورت فطری]، واجد آنها باشند.
جایگاه اوصاف انبیاء و پیشوایان به عنوان الگوی عملی
در اینجا، بحث پیرامون اوصافی است که در مدینههای مختلف ممکن است ظهور پیدا کنند. آرائی که ما آنها را ملاحظه کرده و به آنها اهمیت میدهیم، اوصاف توده مردم نیست، بلکه اوصاف انبیاء، پادشاهان [فاضل]، و ائمه و اوصیاء میباشد. این اوصاف، قابل اکتساب بوده و میتوانند به عنوان الگو و اسوه برای ما قرار گیرند. ما این اوصاف را جزء آراء یا جزء ملت به حساب میآوریم. [این الگوها] ممکن است خودشان از این اوصاف برخوردار باشند، یا اگر برخوردار نیستند، به آنها بگوییم که این اوصاف را کسب کنند.
ساختار دوگانه ملت: عقاید آراء نظری و اعمال اوصاف
بنابراین، دومین قسم از آراء که در ملت وجود دارد، همین اوصاف حسنه یا اوصاف سیئه است؛ اوصاف حسنه را میتوانیم کسب کنیم و از اوصاف سیئه میتوانیم پرهیز نماییم. در نتیجه، ملت از دو نوع رأی تشکیل شده است: یکی رأیهایی که مربوط به اعتقادند آراء نظری و دیگری رأیهایی که مربوط به عمل هستند و ما از آنها به اوصاف تعبیر میکنیم. این اوصاف، اگر خوب باشند، قابل کسب هستند و در صورتی که بد باشند، لازمالترک میباشند.
این تفکیک به خوب و بد، از آن جهت است که مدینههایی که ما در موردشان بحث میکنیم نیز، خوب و بد دارند. مدینه فاضله، اوصاف رایج در آن خوب است و مدینه جاهله یا ضالّه، اوصاف رایج در آن بد میباشد. بنابراین، ما باید در هر ملتی، اگر بخواهد ملت فاضله باشد، خوب و بد را در قضایا تعیین کنیم تا از خوب آن تقلید و از بد آن پرهیز شود.
ضرورت نقل اوصاف گذشتگان برای الگوبرداری و عبرتآموزی
این بحثی است که اکنون به آن میپردازیم؛ منتها به تکتک اوصاف اشاره نمیکنیم، زیرا این امر بر عهده علم اخلاق است. در اینجا ما به صورت کلی بحث میکنیم که این اوصاف [حسنه] را باید کسب کرد و از آن اوصاف [سیئه] باید پرهیز نمود.
[مؤلف] میفرماید: هم باید این اوصاف وجود داشته باشند و هم باید در قالب تاریخ و داستان، نقل گردند. نقل این اوصاف، از اهمیت ویژهای برخوردار است. مشاهده میکنیم که مثلاً در قرآن کریم، اوصاف یک امت یا اوصاف یک نبی تشریح میشود تا از آن اوصاف، تبعیت گردد؛ یا اوصاف یک امت فاسد طرح میشود تا شنوندگان از این اوصاف پرهیز کنند. این نیز یکی از اموری است که باید عملی شود؛ یعنی اوصاف گذشتگان، به صورت داستان برای افراد حاضر تبیین گردد تا این افراد بتوانند از این اوصاف بهرهمند شده یا [از آنها] پرهیز نمایند.
ارکان سهگانه تبیین آراء ارادی اوصاف
صرفِ داستانسرایی و نقل این اوصاف کافی نیست، بلکه باید به کسانی که در زمان حاضر زندگی میکنند، تفهیم شود که سرانجام زندگی افرادی که واجد این اوصاف بودند، چه بوده و عاقبت ایشان چگونه رقم خورده است. اگر عاقبتشان خیر بوده، آن عاقبت خیر بیان شود و اگر عاقبتشان شر بوده، آن عاقبت شر تبیین گردد تا این داستانگویی، مایه عبرت نیز بشود.
بنابراین، سه امر در اینجا مطرح شد:
1.ذکر اوصاف: اوصاف خوب یا بد باید ذکر شود.
2. نقل داستان گذشتگان: باید داستان امتهای گذشته که دارای اوصاف خوب یا بد بودهاند، بیان شود تا این داستانها بتواند برای افراد حاضر، آموزنده باشد. در بیان این داستانها، هم باید به مشترکات آنها مثلاً انبیاء در چه اموری مشترک بودند و هم به مختصات آنها مثلاً حضرت یعقوب یا حضرت موسی چه ویژگیهای مختصی داشتند پرداخته شود.
3. تبیین عاقبت: عاقبت این اوصاف باید معین گردد؛ یعنی کسانی که صاحب این اوصاف بودهاند، در نهایت به کجا رسیدهاند. این امر نیز باید بیان شود تا عبرتی برای افراد حاضر باشد.
این سه مطلب، چه در مدینه فاضله، چه در مدینه ضالّه و چه در مدینه جاهله باید تبیین گردد. فارابی به این نکته اشاره میکند که بخش قابل توجهی از بحث ما همین است که باید اوصاف، مشترکات و مختصات انبیاء یا اهل ضلال یا اهل جاهلیت بیان شود و سوم اینکه عاقبت کار هر دو گروه، برای عبرت گرفتن، مشخص گردد. این سه مطلب، مربوط به گذشتگان است. سپس ایشان به بحث در مورد حال زمان حاضر میپردازد که وقتی به آن رسیدیم، انشاءالله عرض خواهم کرد.
تحلیل متن کتاب: تبیین الضرب الثانی آراء ارادی
مؤلف هنگامی که بحث را آغاز کرد، فرمود که آراء، دو ضرب دو نوع هستند: نظری و ارادی. ایشان برای قسم اول، از عبارت الضرب الأول استفاده نکرد، بلکه فرمود: فالنظریةُ ما یوصَفُ اللهُ تعالی به....[2] اما برای قسم دوم، با عنوان و الضربُ الثانی آغاز میکند. آراء ارادی، یعنی آرائی که با اراده حاصل میشوند و اکتسابی هستند حال چه در اصل خلقت همراه انسان باشند و چه انسان با زحمت آنها را کسب کرده باشد. ما این آراء را اوصاف مینامیم و این اوصاف، همانطور که عرض کردم، در هر سه نوع مدینه فاضله، جاهله و ضالّه وجود دارد.
متن: و الضربُ الثانی ما یوصَفُ به الأنبیاءُ...[3]
[فارابی در اینجا] ابتدا درباره مدینه فاضله بحث میکند و لذا از انبیاء، اولیاء و ائمه حق نام میبرد. و الضرب الثاني ما يوصف به الأنبياء یعنی آرائی است یا به تعبیری، اوصافی است که
الأنبياء و الملوك الأفاضل و الرؤساء الأبرار و أئمّة الهدى و الحقّ انبیاء، پادشاهان برتر، رؤسای نیک و پیشوایان هدایت و حق به آن متصف میشوند. البته نه رؤسای فعلی، بلکه رؤسای گذشته که در زمان گذشته پیدرپی آمدهاند: الذين توالوا في الزمان السالف. تَوالَوا یعنی پشت سر هم آمدند. اوصاف آنها باید بیان شود. اوصاف حاضرین، مطلب بعدی است که انشاءالله وقتی به آن برسیم، مطرح خواهیم کرد.
این مطلب اول بود که اوصاف ایشان باید بیان شود.
مطلب دوم این است که در قالب داستان، مشترکات و مختصات این اوصاف را بیان کنیم. مثلاً این رؤسا چه صفت مشترکی مانند عدالت داشتند و چه صفت مختصی مانند رفتارهای خاص این پیغمبر با امتش در قیاس با رفتار آن پیغمبر دیگر با امتش داشتند. اگرچه همه این رفتارها ذیل عنوان کلی عدالت مندرج هستند، اما بالاخره تفاوتهای ظاهری نیز با هم دارند.
متن: و اقتصاص ما اشتركوا فيه و الذي اختصّ به كلّ واحد من أفعال الخير
اقتصاص از ماده قصه به معنای داستان گفتن و در داستان ذکر کردن است. یعنی باید تاریخ و داستان آنها را ذکر کرد.
اقتصاص، یعنی روایت کردن و داستان گفتنِ:
1-ما اشترکوا فیه: آنچه آن پادشاهان و انبیای گذشته در آن با یکدیگر اشتراک داشتند. همانطور که عرض کردم، [اوصافی] مانند عدالت، راستگویی و امثال آن، که همگی در آن مشترک بودهاند.
2-و الذی اختصَّ به کلُّ واحدٍ: و صفتی که هر یک از آن انبیاء یا پادشاهان به آن اختصاص داشتند. لازم به ذکر است که ماده اختص، [غالباً] به صورت معکوس استعمال میشود؛ در اینجا نیز همینگونه است. عبارت اختصَّ به کلُّ واحدٍ، در واقع به این معناست که آن صفت، به آن نبی اختصاص داشته است.
متن: مِن أفعالِ الخیرِ...
این عبارت، بیان توضیح برای «ما اشترکوا فیه» و «الذی اختص به »است. یعنی هم اوصاف خیر و هم افعال خیر آنها باید بیان شود. من پیش از این، تنها اوصاف را ذکر کردم، اما ایشان افعال را نیز ذکر میکند. بالاخره، [مراد] کارهای ارادی است؛ حال چه این کارهای ارادی از قبیل صفات اکتسابی باشند و چه از قبیل افعال جوارحی که البته این افعال نیز، منشأ پیدایش اوصاف میشوند.
این، مطلب دوم بود.
مطلب سومی که باید ذکر شود، این است که عاقبت هر امتی باید بیان گردد تا حاضرین عبرت بگیرند.
متن: و ما آلت إليه أنفسهم و أنفس من انقاد لهم و اقتدى بهم من المدن و الأمم في الآخرة؛
آلَتْ به معنای رجعت است. یعنی باید عاقبت نفوس ایشان بیان شود: و ما رجعت الیه أنفسهم. [همچنین] باید عاقبت نفوس و ارواح کسانی که مطیع و پیرو این انبیاء و پادشاهان بودند، از اهالی شهرها که پیداست منظور، شهرهای فاضله است، در آخرت بیان گردد.
«فی الآخرةِ »متعلق به «آلَتْ» است. [این امور باید بیان شود] به طوری که حاضرین بتوانند عبرت گرفته و دریابند که عاقبت آنها چگونه شده است و عاقبت خودشان نیز همانند آنها خواهد بود.
تعمیم بحث به مدینههای جاهله و ضالّه
تا اینجا، [فارابی] درباره مدینه فاضله بحث کرد که رؤسای آن، انبیاء، پادشاهان [فاضل] و ائمه هدی هستند. حال، همین بحث را درباره مدینههایی که جاهله یا ضالّه هستند نیز ذکر میکند. منتها در آنجا، [موضوع] برعکس میشود؛ یعنی [به جای اوصاف خیر]، اوصاف بد و افعال شرّ آنها مطرح میگردد. در آنجا نیز میگوید باید اوصاف [بد] معلوم شوند تا مورد پرهیز قرار گیرند، در حالی که در [مدینه فاضله] میگفت اوصاف [خوب] معلوم شوند تا مورد اقتدا واقع شوند.
پرسش و پاسخ:
دانشپژوه: [آیا ممکن است منظور مؤلف این باشد که] بحث همچنان در مورد مدینه فاضله است و [مقصود این است که] در همان مدینه فاضله، هم اوصاف انبیاء را بگویید و هم اوصاف [رؤسای مدینههای دیگر را]؟ [یعنی بگویید] مثلاً در مدینههای جاهله، اینها را ببینید.
استاد: بله، همینطور است. اوصاف مدینه جاهله را باید برای اهل مدینه فاضله بیان کنند تا...
دانشپژوه: [پس باید] برای اهل مدینه فاضله [بیان شود].
استاد: [بله]، برای حاضرین باید بگویند.
تبیین ضرورت شناخت اوصاف مدینههای فاسد برای اهل مدینه فاضله
بله، برای حاضرینی که اهل مدینه فاضله هستند. یعنی روش مدینه فاضله گذشته، پیش از این بیان شد. حال، روش مدینه جاهله یا ضالّه گذشته، برای مدینه فاضلهای که اکنون حاضر است، تبیین میشود.
متن :و ما يوصف به الملوك الأراذل و الرؤساء الفجّار المتسلّطون من أهل الجاهليّة و أئمّة الضلال
یعنی قسم دوم [از آراء ارادی]، همچنین شامل اوصافی است که رؤسای پست، بدکار و متسلّط یعنی کسانی که با تکلف و به زور بر رعیت مسلط شدهاند از اهل مدینه جاهله، و پیشوایان گمراهی یعنی رؤسای مدینه ضالّه به آن متصف بودهاند. هر دو گروه، یعنی [رؤسای] مدینه جاهله و ضالّه، در مقابل مدینه فاضله قرار دارند.
متن: ... الذين كانوا في الزمان السالف
[یعنی] مدینههای فاسدی که در زمان گذشته وجود داشتهاند. باید اوصاف رؤسای آنها تبیین و بیان شود.
متن: و اقتصاص ما اشتركوا فيه و ما اختصّ به كلّ واحد من أفعال الشرّ،
یعنی باید به صورت داستان، روایت و حکایت شود:
1.ما اشترکوا فیه: اوصافی که این اراذل در آن مشترک بودهاند.
2.و ما اختصَّ به کلُّ واحدٍ منهم: و آنچه هر یک از این پیشوایان گمراهی و فساد به آن اختصاص داشتهاند.
3.مِن أفعالِ الشَّرِّ: این عبارت، بیان برای هر دو بخش ما اشترکوا و ما اختص است؛ یعنی هم افعال شرّی که مشترک میان همه آنها بوده و هم افعال شرّی که مخصوص هر یک از این پیشوایان گمراهی بوده است.
متن: و ما آلت إليه أنفسهم و أنفس من انقاد لهم و اقتدى بهم من المدن و الأمم في الآخرة؛
و [باید بیان شود] آنچه نفوس همین رؤسا، و نفوس کسانی از اهالی مدینهها و امتهایی که مطیع و پیرو ایشان بودهاند، در آخرت به آن بازگشت کرده است؛ یعنی وضع اخروی اینها چگونه شده است.
در قرآن کریم ملاحظه میشود که این کار انجام گرفته است؛ یعنی هم از امتهای سابق که خیر بودهاند و هم از امتهای سابق که شر بودهاند، نقلهایی صورت گرفته و مرجع و منتهای نفوس همگی ایشان نیز بیان شده است که گروهی به سمت خیرات و بهشت رفته و گروهی دیگر به سمت جهنم رهسپار شدهاند.
انتقال از گذشته به حال: تبیین اوصاف و افعال اهل زمان حاضر
خب، این مطلب اول بود. در مطلب اول توجه فرمودید که اوصاف گذشتگان بیان شد. پس آراء ارادی [در این بخش]، مربوط به گذشتگان بودند. حال، وارد مطلب دوم میشود که آراء ارادی مربوط به موجودین در زمان حال است.
در مورد اوصاف امروزیها چه بحثی داریم؟ [فارابی] میفرماید که باید ذکر شود ما که در زمان حاضر هستیم، در چه صفت خوب یا بدی با گذشتگان شریک هستیم؛ یعنی مشترکات ما با گذشتگان ذکر میشود. سپس مختصات نیز ذکر میگردد: ما چه ویژگیهای مختصی داریم که آنها نداشتند؟ ما چه افعالی داریم که آنها نداشتند؟
بالاخره زمان تغییر میکند. آنچه در زمان گذشته اتفاق افتاده، ممکن است در زمان حال اتفاق نیفتد؛ برخی از بین برود و برخی کاملتر شود. پس ما باید هم مشترکات خود را با امتهای گذشته بدانیم و هم مختصات خودمان را. البته مختصات آنها را که دانستیم، دیگر نیازی به تکرار نیست. ما باید با شناخت این امور، جامعه خود را صالحتر گردانیم.
متن: و ما يوصف به من في الزمان الحاضر
این، مطلب دوم است. مطلب اول این بود که وضع گذشتگان را بررسی کنیم.
دستهبندی و شمارش مصادیق الضرب الثانی آراء ارادی
مطلب دوم این است که وضع امروزیها را بررسی کرده و با وضع گذشتگان مقایسه کنیم. [عناوین و مصادیقی که فارابی در ادامه ذکر میکند]، همگی خبر برای مبتدای و الضربُ الثانی هستند. [به این ترتیب]:
و الضربُ الثانی:
1.ما یوصَفُ به الأنبیاء... اوصاف انبیای گذشته
2.اقتصاصُ ما اشترکوا فیه... مشترکات و مختصات آنها
3.ما آلَتْ الیه أنفسُهم فی الآخرةِ... عاقبت اخروی آنها
4.ما یوصَفُ به الملوکُ الأراذلُ... اوصاف رؤسای فاسد گذشته
5.اقتصاصُ ما اشترکوا فیه... مشترکات و مختصات آنها
6.ما آلَتْ الیه أنفسُهم... عاقبت اخروی آنها
تا اینجا شش مورد برای ضرب ثانی ذکر شد [که همگی مربوط به گذشته بودند].
7. و ما يوصف به من في الزمان الحاضر ... اوصاف اهل زمان حاضر: یعنی ضرب ثانی همچنین شامل اوصافی است که مَنْ فی الزمانِ الحاضرِ کسانی که در زمان حاضر هستند به آن متصف میشوند. چه کسانی؟ من الملوك الأفاضل و الأبرار و أئمّة الحقّ. این مربوط به مدینه فاضله [حاضر] است.
8. و ذكر ما شاركوا فيه ذکر مشترکات اهل زمان حاضر با گذشتگان: یعنی باز از جمله مواردی که ذیل ضرب ثانی قرار میگیرد، ذکر آن چیزی است که شارَکوا اهل زمان حاضر در آن صفت، با من تقدّمهم گذشتگان مشارکت دارند. ضمیر در «شارَکوا» به «مَنْ فی الزمانِ الحاضرِ» بازمیگردد. باید مشترکات امروز و دیروز ذکر شود.
9. و ما اختصّ به هؤلاء من أفعال الخير:
ذکر مختصات اهل زمان حاضر:
و آنچه از افعال خیر که به همین حاضرین اختصاص دارد. افعال خیری وجود دارد که حاضرین انجام میدهند، اما گذشتگان انجام نمیدادند؛ چرا؟ چون موضوع آن در گذشته وجود نداشته است. به عنوان مثال، اکنون به دلیل تغییر سبک زندگی، کارهای [خیر] دیگری انجام میشود که در گذشته انجام نمیپذیرفت. این مختصات باید بیان شود.
این [موارد ۷، ۸ و ۹]، مربوط به مدینه فاضلهای است که اکنون حاضر است، نه مدینه فاضله گذشته.
10. و ما يوصف به الرؤساء الفجّار و أئمّة الضلال و أهل الجاهليّة الذین فی الزمانِ الحاضرِ
اوصاف رؤسای فاسد زمان حاضر:
و اوصافی که رؤسای بدکار، پیشوایان گمراهی و اهل جاهلیتی که در زمان حاضر هستند، به آن متصف میباشند.
11. و اقتصاص ما شاركوا فيه من تقدّم و ما اختصّوا به من أفعال الشرّ
مشترکات و مختصات رؤسای فاسد زمان حاضر: و [باید] روایت و حکایت شود آنچه این [رؤسای] حاضر، با گذشتگانشان در آن مشارکت دارند و آنچه این جاهلانِ امروز، از افعال شرّ به آن اختصاص یافتهاند.
عبارت «مِن أفعالِ الشَّرِّ»، بیان برای هر دو بخش «ما شارَکوا و ما اختصّوا» است؛ یعنی هم افعال شرّی که اینها با گذشتگان در آن شریکاند و هم افعال شرّی که مخصوص اینهاست و در گذشتگان نبوده است. همه اینها باید ذکر شود و جزء ضرب ثانی محسوب میگردد.
12. و ما تؤول إليه أنفسهم في الآخرة.
عاقبت اخروی اهل زمان حاضر:
و باید تمام آن عواقب [خیر و] شرّی که [اهل] زمان حاضر [نیز] به آن منتهی میشوند، بیان گردد. اینها نیز جزء آراء ضرب ثانی هستند.
بنابراین، ایشان دوازده مورد برای ضرب ثانی ذکر کرد که شش مورد آن مربوط به زمان گذشته و شش مورد دیگر، مربوط به زمان حال بود.
جمعبندی نهایی
ضرب اول آراء نظری را در جلسه قبل خواندیم و ضرب ثانی آراء ارادی را نیز اکنون به اتمام رساندیم.
تبیین مسئولیت رئیس اول در بیان آراء نظری و ارادی
پرسش دانشپژوه: مسئولیت بیان این امور بر عهده چه کسی است؟ رؤسا و حکام [مدینههای فاسد] که خودشان نمیآیند [اوصاف] رؤسای جاهله گذشته یا حال را تبیین کنند. چه کسانی در مدینه فاضله موظف به بیان این امور برای ما هستند؟
پاسخ استاد:ببینید، اصل این است که این اوصافی که مطرح هستند، همان آراء میباشند و این آراء حتماً باید بیان شوند. ما در گذشته بیان کردیم که چه کسی باید این آراء را تبیین کند؛ گفتیم ملت، عبارت است از آرائی که رئیس اول برای رعیت بیان میکند. سپس آراء را به دو قسم نظری و ارادی تقسیم کردیم. خب، همان آرائی را که گفتیم رئیس اول باید تبیین کند، اکنون در حال تقسیم به دو قسم هستیم. پس هر دو قسم را باید همان رئیس اول تبیین نماید.
پرسش دانشپژوه: [آیا] مدینه جاهله [نیز] میآید [اوصاف] گذشتگان خود را که همین مسیر را رفتهاند، بیان کند؟
پاسخ استاد:چرا، مدینه جاهله هم این کار را میکند. [آنها نیز] میگویند: گذشتگان ما اینطور عمل کردند، ما هم اینطور عمل میکنیم. قوانینی که چنگیز وضع کرده بود، به عنوان قانون ضبط شده است تا کسانی که میخواهند چنان حکومتی داشته باشند، از آن قوانین پیروی کنند. یا مثلاً اینکه در سیاست گفته میشود تفرقه بینداز و حکومت کن، این [اصل] از زمان اسکندر یا حتی قبل از او وجود داشته است. اینها این [قوانین و روشها] را حفظ میکنند. مدینههای جاهله و ضالّه نیز، قوانین آباء و اجداد خود را حفظ کرده و در میان خودشان اجرا میکنند؛ چه بسا که آن قوانین را کاملتر هم بکنند.
بله، در یک مدینه [جاهله] نیز، رئیس اول برای زیردستان خود نقل میکند که گذشتگان اینطور عمل کردند، ما هم باید اینطور عمل کنیم تا کشورمان را اینگونه اداره نماییم. این مطالب در مدینه جاهله نیز بیان میشود. همه این مطالب را رئیس اول بیان میکند. اگر هم رئیس اول [مستقیماً] بیان نکند، کسانی که از جانب او مأمور میشوند، آنها بیان میکنند. در واقع، این وظیفه، وظیفه رئیس اول است؛ حال یا اصالتاً این کار را انجام میدهد، یا به دیگران وکالت میدهد که آنها این کار را انجام دهند.
تحلیل ماهیت آراء ارادی: ترکیبی از اخلاق، تاریخ و عبرت
پرسش دانشپژوه: این بخش دوم از آراء، که شامل احکام و اخلاق میشود، با این توضیحات، بیشتر شبیه تاریخ شده است.
پاسخ استاد:بله، [این بخش] هم شامل اوصاف و اخلاق است، هم نقل آنها و هم عبرت گرفتن. یعنی اینطور نیست که فقط اوصاف گذشتگان یا حاضرین ذکر شود. اینها [خودِ اوصاف]، از موارد ضرب ثانی هستند. اما در پیِ همین ذکر اوصاف، دو مطلب دیگر نیز وجود دارد: یکی اینکه روایت کنیم که دیگران در کدام اوصاف اشتراک و در کدام اختصاص داشتهاند؛ و دیگری اینکه بگوییم سرانجام و عاقبت آنها چه شد. اینها نیز در پی همان موارد میآید.
بنابراین، این دوازده موردی که ما جزء ضرب ثانی شمردیم، همگی یکدست نیستند. چند مورد آن، خودِ اوصاف است؛ چند مورد، روایت اوصاف است؛ و چند مورد نیز، فراهم کردن وسیله عبرت است. ولی همه اینها به نوعی با یکدیگر ارتباط دارند و مجموعاً همه آنها را، هر دوازده مورد را، آراء ارادی مینامیم، ولو به صورت نقل [و تاریخ].
شمول ملت بر هر دو قسم آراء و هدف از نقل اوصاف گذشتگان
گفتیم که ملت، عبارت است از آراء، و آراء نیز دو قسم هستند. پس ملت، مشتمل بر هر دو قسم [نظری و ارادی] میشود. فارابی در این عبارت میگوید: باید از اوصاف گذشتگان، آن اوصافی را انتخاب کرد که برای حاضرین نمونه شوند، به طوری که حاضرین در آن اوصاف، از گذشتگان پیروی کنند. پس اوصافی که نقل میشوند، باید به گونهای باشند که جمیع ما فی المُدُنِ السالفة تمام آنچه در شهرهای گذشته اتفاق میافتاده را بیان کنند تا حاضرین از آن اوصاف، یا از کاملشده آن اوصاف، اقتدا نمایند.
مراد فارابی در اینجا، فقط اوصاف انسانها نیست، بلکه اوصاف اشیاء نیز هست؛ چه آن اشیاء، خود انسانها باشند و چه ساختههای دست انسانها.
تعمیم دامنه اوصاف به ساختهها و صنایع بشری
یعنی اوصاف انسانهای گذشته و همچنین، اوصاف صنایع آنها نیز باید بیان شود تا اگر صنعتی دارند، آن صنعت در نسلهای بعدی نیز باقی بماند و در صورتی که قابلیت تکامل دارد، کامل شود. پس تمام صفاتی که مربوط به اشیاء هستند باید ذکر شوند، نه فقط اوصاف انسانها. اوصاف کل اشیاء باید ذکر شود تا امتها از آنها تبعیت کنند: اگر اوصاف خیر باشد، برای مدینههای فاضله قابل تبعیت است و اگر اوصاف شرّ باشد، برای مدینههای شرّ نافع است و آنها تبعیت میکنند.
اکنون به عبارت فارابی توجه کنید: و ينبغي أن تكون الصفات...؛ کدام صفات؟ ... التي توصف بها الأشياء.... صفاتی که اشیاء به آن متصف میشوند. [فارابی] کلمه اشیاء را به کار برده و نه انسانها؛ پس معلوم میشود که مراد او عام است و هم شامل اوصاف انسانها و هم اوصاف اشیاء حتی صنایع انسانها میشود.
متن: ... التي تشتمل عليها آراء الملّة
اوصافی که آراء ملت بر آن مشتمل است. همانطور که عرض کردیم، ملت به معنی خودِ آراء است، پس اضافه آراء به ملت، اضافه بیانیه خواهد بود. اما شاید در اینجا، دیگر ملت را به معنای آراء نگیریم، بلکه آن را به معنای صاحبان آراء مردم در نظر بگیریم. یعنی: آراء المَلَّةِ به معنای آراء این گروه که صاحبان این رأی هستند. در اینجا به نظر میرسد که مراد از ملت، مردم باشد، نه خودِ آراء.
متن: .... صفات تخيّل إلى المدنيّين جميع ما في المدينة من الملوك و الرؤساء
[این اوصاف] باید صفاتٍ باشند. صفاتٍ خبر تکون است و چون جمع مؤنث سالم است، علامت نصب آن کسره میباشد. این صفات باید چگونه باشند؟ باید صفاتی باشند که تخيّل إلى المدنيّين جميع ما في المدينة ؛ یعنی به خیال و ذهن أهلِ المدینةِ مردم شهر حاضر بیندازد، «جمیعَ »ما تمام آنچه را که در شهرهای گذشته بوده است.
به عبارت دیگر، صفاتی که اشیاء به آنها متصف میشوند، باید صفاتی جامع باشند که تمام اوضاع مدینه گذشته را تبیین کنند. صفات جزئی که تمام اوضاع یک شهر را تبیین نمیکنند، بیان نمیشوند. اگر بخواهیم این عبارت را ترجمه آزاد کنیم، اینگونه میشود: این صفات باید یادآور جمیع آنچه در مدینههای سابق بوده است، باشند.
تبیین مصادیق جمیعَ ما فی تلکَ المُدُنِ
ما في المدينة چیست؟
مِنَ الملوکِ و الرؤساءِ و الخَدَمِ: [یعنی اوضاع مربوط به] پادشاهان، رؤسا و خدمتگزاران.
و مراتبهم : و مراتب این گروهها.
و ارتباط بعضهم ببعض: و نحوه ارتباط آنها با یکدیگر.
و انقياد بعضهم لبعض و [حدود] اطاعت برخی از برخی دیگر. مثلاً کشاورزان با تاجران چه ارتباطی داشتند؟ کی مطیع کی میشد؟
و جميع ما يرسم لهم و تمام قواعد و وظایفی که برای آنها ترسیم و تعیین میشد.
تمام این اوصاف باید گفته شود تا مدینه حاضره، در آنچه لازم میبیند، بتواند از مدینههای گذشته پیروی و تقلید کند.
تحلیل غایت و هدف از این نوع تبیین اوصاف
چرا صفاتی که ما نقل میکنیم، باید اینگونه [جامع و یادآور] باشند؟
متن: يكون ما يوصف لهم من تلك مثالات
[ترکیب:] «ما یوصَفُ لهم» اسم یکون است، «مِن تلکَ» بیان آن است و «مثالاً »خبر یکون میباشد.
اوصاف و بیاناتی که نسبت به شهرهای گذشته داریم، باید به گونهای باشد که تمام آنچه را در آن مدینهها اتفاق افتاده، بیان کند، تا آنچه برای آنها یعنی حاضرین توصیف میشود،...
متن: ... من تلك مثالات يقتفونها في مراتبهم و أفعالهم
[تا آنچه برای حاضرین] از [احوال] آن [مدینههای گذشته] توصیف میشود، نمونههایی مثالاً باشد که این حاضرین، آن نمونهها را در مراتب و افعال خودشان پیروی کنند. یعنی آنچه از مدینههای گذشته نقل میشود، باید به گونهای باشد که برای مدینه حاضره نمونه گردد تا حاضرین از این نمونهها پیروی کرده و مراتب و افعال خویش را، همسان و همسنخ با این نمونهها بسازند؛ و اگر چیزی نیز لازم است که اضافه کنند، اضافه نمایند.
پرسش دانشپژوه: این [فرآیند] در مدینه فاضله کاملاً قابل تصور است، اما در مدینه جاهله چگونه ممکن است؟ هر رئیسی [در مدینه جاهله]، تنها نقاط مشترک مثبتی را که [در گذشتگان] وجود داشته، بیان میکند و تمام جوانب امر را بازگو نمینماید [تا عبرت حاصل شود].
پاسخ استاد:ببینید، عبرت در هر جامعهای وجود دارد.
مدینه فاضله: باید از خوبیها عبرت گرفته و عمل کند، و از بدیها عبرت گرفته و پرهیز نماید.
مدینه جاهله: [این مدینه]، بدیها را خوبی به حساب میآورد. هنگامی که آنها را مطرح میکند، انتظار دارد که رعیت، از همان امور فاسدهای که آنها صحیح میپندارند، پیروی کنند. هر کسی به جامعه خود علاقهمند است. این جامعه فاسد [امروز]، پیرو جامعه فاسد دیروز است و سعی میکند از دیروز خود پیروی کند. عبرت برای آنها به این معناست که: جامعه دیروز، اینچنین عمل کرد و موفق بود؛ شما هم اینچنین عمل کنید تا موفق شوید. جامعه دیروز در فلان مسئله کوتاهی کرد و زائل شد؛ شما عبرت بگیرید و در فلان مسئله کوتاهی نکنید تا زائل نشوید.
بالاخره آن مدینه جاهله و ضالّه نیز، از اموری که در مدینههای گذشته بوده و برای خودِ این مدینه حاضر، مثبت تلقی میشود هرچند به لحاظ واقع، منفی و رذیله باشد، [استفاده میکند]. همان [ظلم و ستمی] که برای دیروزیها خوب بود، [برای امروزیها نیز خوب تلقی میشود]. شما گاهی به سفارشهای ظالمان بزرگ گذشته به رعیت یا همدستانشان مراجعه کنید؛ ملاحظه میکنید که گویی همان پیشینیان، امروز زندگی میکنند. یعنی امروزیها، تمام کارهای آنها را، بلکه کاملتر از آن را، انجام میدهند. همان چیزهایی که مدینههای فاسد گذشته توصیه میکردند، امروزیها نیز توصیه میکنند.
پرسش دانشپژوه: [اما به نظر میرسد] بحث [فارابی] در اینجا، منحصر به مدینه فاضله است.
پاسخ استاد:ظاهر بحث، همین است که شما میفرمایید و بنده هم در ابتدا عرض کردم که مدینه فاضله باید از تاریخ گذشتگان عبرت بگیرد؛ از خوبیها به نحوی برای عمل کردن و از بدیها به نحوی دیگر برای پرهیز کردن. اما میخواهم این [بحث] را تعمیم دهم که آیا مدینههای فاسده نیز اینچنین هستند؟ بله، آنها نیز نسبت به گذشتههای خود، در برخی امور پیرو هستند و در برخی امور سعی میکنند پرهیز کنند.
البته همانطور که شما اشاره کردید، بحث [اصلی] در مدینههای فاضله است که آنها اهل عبرت گرفتن هستند. ولی میتوان این بحث را به مدینههای جاهله نیز توسعه داد که آنها هم عبرت میگیرند و تبعیت میکنند. اصل بحث، اختصاص به مدینه فاضله ندارد، ولو اینکه ظاهر کلام ایشان، بیشتر به سمت مدینه فاضله و تبیین وظایف آن گرایش دارد.
پرسش دانشپژوه: چرا میفرمایید ظاهر [بحث این است]؟ در سطر آخر صفحه قبل، [به صراحت] قید الملة الفاضلة آمده است.
پاسخ استاد:بله، از ابتدای شماره ۲ که فرمود: و الآراءُ التی فی الملةِ الفاضلةِ...، مشخص کرد که بحث در ملت فاضله است. ولی عرض میکنم که میتوان با همین بیانی که عرض کردم، [بحث را] توسعه داد. در عبارت اخیر، خود ایشان دیگر قید فاضله را نیاورده است؛ پیداست که میدانسته این سخنان، قابل تعمیم بوده و در غیر مدینه فاضله نیز جاری میشود.
هذه هي الآراء التي في الملّة خب، دو شماره از این کتاب خوانده شد. شماره سوم را به جلسه بعد موکول میکنیم.