« فهرست دروس
درس کشف المراد- استاد محمدحسین حشمت پور

89/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

مقصد اول/فصل اول/مساله بیست و پنجم /ادامه در اقسام ضرورت و امکان

 

موضوع: مقصد اول/فصل اول/مساله بیست و پنجم /ادامه در اقسام ضرورت و امکان

 

این متن توسط هوش مصنوعی پیاده‌سازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.

تحلیل اقسام امکان: امکان عام و امکان خاص

۱. مقدمه و بازخوانی بحث

قال: و قد يؤخذ الإمكان بمعنى سلب الضرورة عن أحد الطرفين فيعم الأخرى و الخاص.[1]

گفتیم که در مسئله بیست و پنجم، در اقسام «ضرورت» و اقسام «امکان» بحث می‌کنیم. «ضرورت» یعنی «وجوب» و «امتناع». پس بحث ما در اقسام «وجوب»، «امتناع» و «امکان» است. مطالبی درباره ضرورت گفته شد که تکرارش لازم نیست. حال، وارد تقسیم «امکان» می‌شویم.

امکان به اقسامی تقسیم می‌شود: امکان خاص، امکان عام، استقبالی، استعدادی، اخص. اینها اقسام امکان هستند. ما در اینجا ابتدا «امکان عام» را معنا می‌کنیم و با «امکان خاص» مقایسه‌اش می‌نماییم.

تبیین «امکان خاص» (سلب ضرورتین)

«امکان خاص»، سلبِ ضرورت از هر دو طرف است؛ یعنی هم از طرفِ وجود و هم از طرفِ عدم. اگر چیزی نه وجودش ضروری باشد و نه عدمش ضروری باشد، گفته می‌شود که دارای «امکان خاص» است. پس «ممکنِ خاص»، یعنی آن شیئی که نه وجودش ضروری است و نه عدمش.

تبیین «امکان عام» (سلب ضرورت از جانب مخالف)

متنی که خواندیم، مربوط به «امکان عام» است. «امکان عام»، سلبِ ضرورت است، اما سلبِ ضرورت از یک طرف، نه از هر دو طرف. آن طرف، «طرفِ مخالفِ قضیه» است.

اگر در قضیه ما، «امکان عام» را آوردیم و آن قضیه، سالبه بود، امکان، حاکی از این است که «وجود»، ضرورت ندارد.

اگر قضیه، موجبه بود، امکان، حاکی از این است که «عدم»، ضرورت ندارد.

به تعبیر راحت‌تر:

اگر امری «ممکن الوجود» به امکان عام بود، معنایش این است که عدمش ضرورت ندارد، یعنی «ممتنع» نیست. پس می‌تواند «واجب» باشد یا «ممکن به امکان خاص» باشد.

اگر گفتیم: «کتابت، ممکن به امکان عام است برای انسان»، معنایش این است که «ممتنع» نیست. حال، می‌تواند «واجب» باشد یا «ممکن خاص» باشد.

اگر گفتیم فلان چیز «ممکن العدم» به امکان عام است، خب، جانبِ موافق برای «ممکن العدم»، «عدم» است؛ جانبِ مخالفش، «وجود» است. پس «ممکن العدم» یعنی جانبِ مخالفش که «وجود» است، ضرورت ندارد. «وجود، ضرورت ندارد» یعنی «واجب» نیست. «واجب نیست» دو حالت پیدا می‌کند:

1.یا ممتنع است.

2.یا ممکن به امکان خاص است.

جمع‌بندی معنای «امکان عام»

پس توجه می‌کنید که در هر «امکان عامی»، جانبِ مخالف را ما سلبِ ضرورت می‌کنیم و این «امکان عام»، شامل دو چیز می‌شود: یکی «ممکنِ خاص» و یکی هم همان «ضرورتی که سلب نشده»، که همان «ضرورتِ جانبِ موافق» است.

•امکان عام در وجود: شامل «امکان خاص» و «ضرورتِ وجود» (وجوب) می‌شود.

•امکان عام در عدم: شامل «امکان خاص» و «ضرورتِ عدم» (امتناع) می‌شود.

پس همان‌طور که توجه می‌کنید، «امکان عام» شامل دو چیز می‌شود: یکی «امکان خاص» و یکی هم «ضرورتِ موافق».

اگر «ممکن الوجود» است، موافقش «وجود» است؛ پس «ضرورتِ وجود» را این امکان عام شامل می‌شود.

اگر «ممکن العدم» است، جانبِ موافقش «عدم» است؛ پس «ضرورتِ عدم» را شامل می‌شود.

پس «امکان عام»، سلب می‌کند [ضرورتِ] جانبِ مخالف را و [به نحو عدم تنافی] اثبات می‌کند جانبِ موافق را و علاوه بر جانبِ موافق، شامل «امکان خاص» هم می‌شود.

وجه تسمیه «امکان عام»

در جلسه گذشته من اشاره کردم که چرا این امکان را «امکان عام» می‌گوییم. دو جهت را ذکر کرده‌اند:

1.اعمیت مصداقی: مصادیقش بیشتر از «امکان خاص» است.

«امکان خاص»، فقط شامل خودش می‌شود و شامل هیچ‌یک از آن دو تای دیگر (وجوب و امتناع) نمی‌شود.

در حالی که «امکان عام» را دیدید، علاوه بر «امکان خاص»، یا شامل «وجوب» شد یا شامل «امتناع».

پس «امکان خاص»، صاحبِ یک فرد است و «امکان عام»، صاحبِ دو فرد. و آنجا که افراد بیشتر باشد، عمومیت بیشتر است.

2.عمومیت استعمالی (عامی بودن): «امکان عام» یعنی «امکانِ عامی»؛ یعنی [امکانِ رایج] در میان عامه مردم.

«امکان خاص»، اصطلاحِ خواص و علماست. ولی عامه مردم وقتی «امکان» می‌گویند، «امکان عام» را اراده می‌کنند. پس امکان در پیشِ عامه مردم، این امکان است و در پیشِ خواص، آن امکان. لذا به آن امکان گفتند «امکان خاص» (یعنی امکانی که پیش خواص رایج است) و به این امکان گفتند «امکان عام» (یعنی امکانی که بین عوام و عامه مردم رایج است).

این دو جهت برای تسمیه این امکان به «امکان عام» بود: یکی اعم بودنش و یکی عامی بودنش (یعنی متداول بودنش بین عامه مردم).

تطبیق متن کتاب

قال: و قد يؤخذ الإمكان بمعنى سلب الضرورة عن أحد الطرفين فيعم الأخرى و الخاص.

«گاهی امکان را به معنای سلبِ ضرورت از یکی از دو طرف اخذ می‌کنیم، نه سلبِ ضرورت از هر دو طرف. [در این صورت] به آن «امکان عام» گفته می‌شود.»

فیعمُّ الأخری و الخاصّ.

«پس شاملِ «دیگری» و «خاص» می‌شود.»

شامل دو چیز می‌شود: یکی «الأُخری» و دو «الخاص».

«الأُخری» یعنی ضرورتِ دیگر، غیر از آن ضرورتی که سلب کردیم. چون امکان به معنای [سلبِ] یکی از دو ضرورت است، پس وقتی این یک ضرورت سلب شد، آن ضرورتِ دیگر باقی است.

جمع‌بندی معنای «امکان عام»

پس «امکان عام»، شامل «امکان خاص» و آن «ضرورتِ دیگری که سلب نشده» می‌شود. عرض کردم، اونی که سلب می‌شود، «ضرورتِ جانبِ مخالف» است؛ اونی که امکان، شاملش می‌شود، «ضرورتِ جانبِ موافق» است. پس «امکان عام»، شامل دو طرف می‌شود: یکی ضرورتِ باقی‌مانده و دیگری هم «امکان خاص».

تطبیق متن کتاب: تقسیم عقلی مواد ثلاث

أقول: القسمة العقلية ثلاثة واجب و ممتنع و ممكن ليس بواجب و لا ممتن

«تقسیم عقلی، سه‌گانه است: واجب، ممتنع، و ممکنی که نه واجب است و نه ممتنع.»

با این عبارتِ «ممکنٌ لیس بواجبٍ و لا ممتنع»، فهماند که مراد، «امکان خاص» است. چون «امکان خاص» است که نه واجب است و نه ممتنع. «امکان عام»، در یک فرض با «واجب» جمع می‌شود و در یک فرض با «ممتنع» جمع می‌شود. در مورد «امکان عام» نمی‌شود گفت «لیس بواجبٍ و لا ممتنع».

این تقسیم به سه قسم، به حسب «اصطلاح خاص» (یعنی علما) است.

به حسب «اصطلاح عام»، طور دیگری ما باید مواد قضایا را تعیین کنیم. بگوییم: یا «وجوب» است یا «امکان». (اینجا لازم نیست «امتناع» را بگویی، چون خودِ «امکان» شامل آن دو می‌شود.) یا می‌گوییم: یا «امتناع» است یا «امکان».

پس دو تا از این ثلاثه را در «امکان» مندرج می‌کنیم و یکی دیگر را که مندرج نشده، جدا می‌آوریم. آن وقت می‌شود دو قسم.

پس:

تقسیم، بنابر اینکه مراد از «امکان»، «امکان خاص» باشد، ثلاثی است.

و در صورتی که مراد از «امکان»، «امکان عام» باشد، تقسیم، ثنایی است.

تطبیق متن کتاب: تبیین دقیق‌تر «امکان عام»

و قد یُؤخَذُ الإمکانُ بمعنی أعمَّ مِن ذلک[2] .

«گاهی امکان را به معنای اعم از آن می‌گیریم.» («ذلک» اشاره است به همین خط قبل که گفتیم: «ممکنٌ لیس بواجبٍ و لا ممتنع».)

امکان، گاهی اعم از این می‌شود که پشت سرش نمی‌شود گفت «لیس بواجبٍ و لا ممتنع». یکی از اینها را باید سلب کرد. یا باید گفت «لیس بواجبٍ» یا باید گفت «لیس بممتنع». هر دو را نمی‌توانیم سلب کنیم.

و هو سلبُ الضرورةِ عن أحدِ الطرفین، لا عنهما.

«و این چنین امکانی که «امکان عام» است، سلبِ ضرورت است از یکی از دو طرف.»

(در حالی که در «امکان خاص» می‌گفتیم: نه وجود ضرورت دارد و نه عدم؛ سلبِ ضرورت از هر دو طرف می‌کردیم. در اینجا فقط سلبِ ضرورت از یک طرف می‌کنیم.)

أعنی طرفَی الوجودِ و العدم.

«منظورم از دو طرف، «وجود» و «عدم» است.»

«امکان عام»، سلبِ ضرورت از یکی از دو طرف است، نه از هر دوی آنها.

۱. تبیین دقیق‌تر «امکان عام»: سلب ضرورت از جانب مخالف

خب، از کدام طرف [سلب ضرورت] کنیم؟ شما گفتید از «احد الطرفین» سلب کنید. حالا آن «احد الطرفین» را تعیین کنید.

می‌فرماید: بل الطرفِ المقابلِ للحکم.

«حکم» یعنی آن حکمی که در قضیه آمده است، که حالا یا حکم ایجابی است یا حکم سلبی. وقتی «امکان» در چنین قضیه‌ای ذکر می‌شود، مراد این است که آن «طرفِ مقابلِ حکم»، ضرورت ندارد.

•در قضیه موجبه: اگر قضیه‌تان ایجابی است، حکمتان ایجابی است. طرفِ مقابلش می‌شود «عدم». و سلبِ ضرورت از جانبِ عدم می‌کنید. یعنی می‌گویید: «عدم، ضرورت ندارد.» «عدم، ضرورت ندارد» یعنی «ممتنع» نیست. (عدم، ضرورت دارد یعنی ممتنع است.) پس وقتی سلبِ ضرورت از عدم کردید، یعنی «ممتنع» نیست.

•در قضیه سالبه: اگر حکمتان سلبی باشد، سلبِ ضرورت از جانبِ مخالف، می‌شود سلبِ ضرورت از «وجود». چون قضیه، سلبی است، حکمش سلب است، طرفِ مقابلش، ایجاب و وجود است. شما سلبِ ضرورت از جانبِ مخالف می‌کنید، یعنی سلبِ ضرورت از وجود. «سلبِ ضرورت از وجود» یعنی «سلبِ وجوب». پس شما «وجوب» را سلب می‌کنید. این کار، یک امر سلبی را می‌گوییم «ممکن العدم». و «ممکن العدم» معنایش این است که «واجب» نیست. «واجب نیست» می‌تواند «ممتنع» باشد یا «ممکن» باشد.

پس سلب را در جانبِ مخالف کرده. لذا می‌فرماید: «لا عنهما»؛ یعنی سلبِ ضرورت از هر دو طرفِ وجود و عدم نمی‌شود.

تطبیق متن کتاب و تحلیل مثال‌ها

حتّی یکونَ ممکنُ الوجودِ هو ما لیس بممتنعٍ، و ممکنُ العدمِ هو ما لیس بواجب.

«به طوری که اگر چیزی «ممکن الوجود» بود، آن چیزی خواهد بود که «ممتنع» نیست.»

(که در آن، ما چه کار کردیم؟ ضرورتِ عدم را رفع کردیم. «ممتنع» یعنی «ضرورتِ عدم». «لیس بممتنع» یعنی «نفیِ ضرورتِ عدم».)

وقتی رفعِ امتناع بکند، احتمالِ «وجوب» هست، احتمالِ «امکان» هست. پس این‌چنین «امکان عامی»، شامل «وجوب» و «امکان خاص»، هر دو می‌شود.

«و «ممکن العدم»، آن چیزی است که «واجب» نیست.»

(پرسشگر: «حتّی» در اینجا چه معنایی می‌دهد؟)

پاسخ‌دهنده: «حتّی» در اینجا، تفسیرِ «بل الطرف المقابل للحکم» است. یعنی «امکان عام»، سلبِ ضرورت از طرفِ مقابل است، به طوری که «ممکن الوجود» بشود «ما لیس بممتنع» و «ممکن العدم» بشود «ما لیس بواجب».

در «ما لیس بممتنع»، گفتیم ما رفع کردیم «ضرورتِ عدم» را. «ضرورتِ عدم»، «ممتنع» بود. وقتی «لیس بممتنع» گفتیم، «امتناع» را نفی کردیم.

و یکونُ قد رُفِعَ فیه ضرورةُ الوجود.

«و در «ممکن العدم»، «ضرورتِ وجود» رفع شده است.»

(گفتیم «واجب» نیست. پس بنابراین، آن دو قسم دیگر هنوز مندرج هستند: یا «ممکن العدم» به معنای «ممکنِ خاص» باشد، یا «ممکن العدم» به معنای «ممتنع» باشد.)

پس:

در «ممکن الوجود» می‌گوییم: می‌تواند «ممکن» باشد، می‌تواند «واجب» باشد.

در «ممکن العدم» می‌گوییم: می‌تواند «ممکن» باشد، می‌تواند «ممتنع» باشد.

پس در هر کدام از این دو مورد، «امکان عام»، شامل دو حالت و دو کیفیت می‌شود.

. تبیین اعمیت «امکان عام» نسبت به «امکان خاص»

فإذا أخذ بهذا المعنى كان أعم من الأول و من الضرورة الأخرى التي لا تقابله.

«پس اگر امکان به این معنای عامی که گفتیم اخذ شود، اعم خواهد بود از معنای قبلی (که سلبِ ضرورتین بود و «امکان خاص» نام داشت) و از ضرورتِ دیگری که مقابلِ این امکان نیست.»

«الأوّل» یعنی «امکان خاص».

«الضرورة الأخری» یعنی ضرورتِ دیگر، غیر از آن ضرورتی که سلب کردیم.

«التی لا تقابلُه»: آن ضرورتِ دیگری که مقابلِ این «امکان عام» نیست.

اگر «امکانِ وجود» باشد، ضرورتی که با این «امکانِ وجود» مقابله ندارد، «وجوب» است.

اگر «امکانِ عدم» باشد، ضرورتی که با این «امکانِ عدم» مقابله ندارد، «امتناع» است.

آن وقت:

در فرض اول («امکان وجود»)، امکان [عام]، هم شامل «امکان خاص» می‌شود و هم شامل این ضرورتی که با آن مقابله نداشت (وجوب).

در فرض دوم («امکان عدم»)، هم شامل «امکان خاص» می‌شود و هم شامل ضرورتی که با این امکان عام مقابله نداشت (امتناع).

فإن رفع إحدى الضرورتين يشمل ثبوت الأخرى و الإمكان الخاص.

«[این] دلیل است برای اعم بودنِ «امکان عام».»

چرا [اعم] خواهد بود؟ چون «امکان عام»، رفعِ «احدی الضرورتین» می‌کند و چیزی که رفعِ «احدی الضرورتین» بکند، شاملِ «ثبوتِ ضرورتِ دیگر» و «امکان خاص»، با هم می‌شود. پس چون شامل دو تا چیز می‌شود، می‌شود «امکان عام».

جمع‌بندی نهایی

تا اینجا، «امکان عام» و توضیحش گفته شد. «امکان خاص» هم در ضمنِ آن معلوم شد. (اگرچه ما «امکان خاص» را هم قبلاً توضیح داده بودیم.)

حال، از این بحث خارج می‌شویم و به قسم بعدیِ امکان می‌پردازیم که «امکان استقبالی» است.

تحلیل اقسام امکان: امکان استقبالی

۱. تعریف «امکان استقبالی»

«امکان استقبالی» پیداست از اسمش که چیزی را که در آینده می‌خواهد اتفاق بیفتد، [به عنوان] امری ممکن [در نظر می‌گیریم]. مثلاً فرض کنید که «هفته آینده هوا سرد می‌شود» یا «ممکن است باران بیاید». این امکان، «امکان استقبالی» است. یعنی داریم امری را که در مستقبل می‌خواهد واقع شود، اعلام می‌کنیم که ممکن است.

مقایسه با امکان‌های دیگر: یک وقت، امری که الان واقع است، می‌گوییم این ممکن است. الان که می‌بینید واقع شده، به خاطر این است که علت، اقتضای وقوعش را داشته است. الان که می‌بینید ممتنع شده یا معدوم شده، به خاطر این است که علت، اقتضای عدمش را داشته است. ولی اگر خود به خود نگاه کنی، ممکن است؛ ممکن است موجود بشود، ممکن است معدوم بشود. بستگی دارد به اینکه علت چه به آن بدهد. این مال امکان‌های معمولی است.

اما یک وقت، چیزی را می‌گوییم در آینده ممکن است واقع شود. چنین امکانی را می‌گویند «امکان استقبالی». یعنی امکانی که مربوط است به یک امری که در آینده شاید واقع شود. و ما حکم می‌کنیم به اینکه فلان شیء در مستقبل، امکان دارد؛ ولو الان امکان نداشته باشد و حالت دیگری داشته باشد.

نسبت «امکان استقبالی» با «امکان خاص» و «امکان عام»

امکان خاص، اعم از امکان استقبالی است.

«امکان خاص»، هم مربوط به مستقبل است و هم مربوط به حال. احتیاج ندارد حتماً مربوط به مستقبل باشد. در حالی که «امکان استقبالی»، فقط شامل امکانی می‌شود که مربوط به آینده باشد. پس «امکان استقبالی»، یک فرد دارد و «امکان خاص»، [از این جهت] اعم است.

امکان عام هم اعم از امکان استقبالی است.

«امکان عام» و «امکان خاص»، هر دوشان هم شامل حال می‌شوند و هم شامل استقبال. ولی «امکان استقبالی»، فقط مخصوص استقبال است. از این جهت، قسیم آنهاست.

(پرسشگر: آیا افرادِ امکان استقبالی، ویژگی خاصی دارند که این اسم‌گذاری شده است؟)

پاسخ‌دهنده: از اسمش پیداست که امکان، مربوط به آینده است. ما به الان هیچ کار نداریم. الان ممکن است باران بیاید. در این حال، می‌گوید ممکن است هفته آینده باران بیاید. الان واجب است باران بیاید، چون دارد می‌آید. نسبت به آینده می‌گوید ممکن است باران بیاید.

می‌فرمایند این، از همه امکان‌ها در «امکان بودن»، قوی‌تر است. چون نسبت به آینده است و ما نسبت به آینده، علمی و آگاهی نداریم. پس واقعاً برایمان روشن نیست در آینده چه اتفاقی می‌افتد. لذا حکم به امکان می‌کنیم. امکان در حالت استقبال، امکانی است که واقعاً در آن، هیچ بوی ضرورتی نمی‌آید. لذا «امکانِ خالص» حساب می‌آید.

امکان استقبالی: امکان «عندنا» نه «عند الله»

(پرسشگر: در واقع، مستقبل وضعش روشن است. ما به واقع کار نداریم، در پیشِ من روشن نیست.)

پاسخ‌دهنده: بله، «امکان استقبالی»، «عندنا» است، نه «عند الله». عند الله که معلوم است آینده چه خواهد شد.

(پرسشگر: از دو حال خارج نیست: یا علتش در خارج موجود است یا موجود نیست.)

پاسخ‌دهنده: بله، جواب هم همین است. در آینده، یا واجب است یا ممتنع. ولی برای منی که نمی‌دانم، ممکن است. برای خدایی که می‌داند، اگر علت موجود است، خدا می‌داند موجود است و حکم به وجوب می‌کند در آینده. اگر علت موجود نیست، خدا هم که می‌داند موجود نیست، در آینده حکم به امتناع می‌کند. اما منی که نمی‌دانم در آینده [علت] موجود است یا موجود نیست، من حکم به امکان می‌کنم. «امکان استقبالی»، مال ماهاست.

برای خدا، «امکان» معنا ندارد. خدا نمی‌فرماید: «شاید» یا «ممکن است» فردا باران بیاید. خیر، او می‌داند فردا باران می‌آید، مبادی عالی آن را هم می‌داند. این «امکان استقبالی»، مربوط به ماست. ما چون نمی‌دانیم آینده چه می‌شود، حکم به «امکان استقبالی» می‌کنیم.

ولی کسی که می‌داند فردا باران می‌آید، حکم به «وجوب» می‌کند. آن که می‌داند فردا باران نمی‌آید، حکم به «امتناع» می‌کند. آن کسی که حکم به «امکان» می‌کند، کسی است که نمی‌داند فردا چه اتفاقی می‌افتد.

[در واقع] از دو حال خارج نیست: یا علتش در آینده موجود می‌شود و در نتیجه، خودش هم موجود می‌شود؛ یا علت، معدوم می‌شود و خودش هم در نتیجه، معدوم می‌شود. این مال «واقع» است، مال «علم ما» نیست. در واقع، یکی از این دو حال اتفاق خواهد افتاد: یا «وجوب» یا «امتناع». اما در علمِ ما، الان، در آینده، حکم به «امکان» می‌کنیم.

تطبیق متن کتاب: تعریف امکان استقبالی

قال: و قد يؤخذ بالنسبة إلى الاستقبال.

«گاهی امکان، نسبت به مستقبل اخذ می‌شود.»

گفته می‌شود این امر، ممکن است، یعنی در مستقبل ممکن است.

(پرسشگر: آیا هر امکانی، اول استقبالی بوده است؟)

پاسخ‌دهنده: خیر. بعضی امکان‌ها، امکان استقبالی هستند. بعضی چیزها از همان وقتی که حاصل می‌شوند، ممکن هستند. این دیگر امکان استقبالی نیست.

أقول: قد يؤخذ الإمكان لا بالنظر إلى ما في الحال بل بالنظر إلا الاستقبال.

«گاهی امکان، نه به نظرِ آنچه در حال است، بلکه فقط به نظرِ استقبال ملاحظه می‌شود.»

حتى يكون ممكن الوجود هو الذي يجوز وجوده في الاستقبال.

«به طوری که ما «ممکن الوجود» را اطلاق کنیم بر چیزی که جایز است در استقبال موجود شود.»

من غير التفات إلى ما في الحال.

«بدون اینکه توجهی به حالت فعلی‌اش بکنیم.»

حالا موجود است، معدوم است، هرچه هست، بالاخره در آینده احتمال دارد موجود بشود، احتمال دارد معدوم بماند. ما از آن تعبیر به «امکان» می‌کنیم.

و هذا الإمکانُ أحقُّ الإمکاناتِ باسمِ الإمکان.

«و این امکان (امکان استقبالی)، از همه امکان‌ها سزاوارتر است که اسمِ «امکان» برای آن گذاشته شود.»

چون بقیه ممکنات، الان وضعشان روشن است. مثلاً من و شما الان «واجب بالغیر» هستیم. به اعتبار ذات، به آنها می‌گویند «ممکن». ولی مربوط به استقبال نیست. آنی که هنوز نیامده، سزاوارتر است که حکم به امکان در مورد آن بشود.

طرح بحث آینده: شرط امکان استقبالی

در «امکان استقبالی»، بعضی‌ها شرطی را گفته‌اند که ما قبول نداریم. ما معتقدیم «امکان استقبالی» حاصل می‌شود و این شرطی هم که اینها گفته‌اند، قبول نداریم. ولی بعضی‌ها این شرط را کرده‌اند که حالا ان‌شاءالله باید توضیح بدهیم.

ان‌شاءالله برای جلسه آینده.

 


logo