« فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی هادوی‌ تهرانی

1403/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

ما یثبت بالاستصحاب/تنبیهات استصحاب /استصحاب

 

موضوع: استصحاب /تنبیهات استصحاب /ما یثبت بالاستصحاب

 

مقدار ما یثبت بالاستصحاب

مرحوم آخوند در ذیل بحث اصل مثبت مطلبی را بیان کردند تحت عنوان مواردی که از اصل مثبت نیست. (البته عنوان از خود آخوند نیست، کسانی که کتاب را ویرایش کردند، گذاشته‌اند). در ذیل این بحث آخوند فرموده اثر مترتب بر مستصحب دو قسم هست: - بلاواسطة شیء - بوساطة عنوان کلّی

بدون واسطه کلّا از بحث اصل مثبت خارج هست. و آن‌که به وساطت عنوان کلّی هست دو قسم می‌شود: - منتزع عن مرتبة ذاته؛ یعنی این اثر بر مستصحب مترتب باشد، از این جهت که این مصداق یک کلی هست که آن کلّی ذاتی این مستصحب هست. - منتزع بملاحظة بعض عوارضه ممّا هو خارج المحمول لا بالضمیمة. مثل فوقیت و تحتیّة که مابازاء ندارند؛ منشاء انتزاع دارند. خارج محمول هستند (نه محمول بالضمیمة که چیزی به چیز دیگر ضمیمه بشود تا حمل شود مثل سیاهی که اگر به چیزی ضمیمه شود، آن چیز سیاه می‌شود).

مرحوم آخوند فرموده در مواردی که اثر مترتب بر مستصحب بدون واسطه هست؛ یا به واسطه یک امر کلی که آن کلی منتزع از مرتبه ذات باشد (یعنی ذاتی آن شیء باشد) یا خارج محمول باشد (نه محمول بالضمیمه)، در این گونه موارد این اصل مثبت نمی‌باشد.

«الثامن: إنّه لا تفاوت في الأثر المترتب على المستصحب، بين أن يكون مترتباً عليه بلا وساطة شيء، أو بوساطة عنوان كلي ينطبق ويحمل عليه بالحمل الشائع ويتحد معه وجوداً، كان منتزعاً عن مرتبة ذاته، أو بملاحظة بعضٍ عوارضه مما هو خارج المحمول لا بالضميمة[1] علتش را مرحوم آخوند می‌فرماید: چون اثر در دو صورت (جایی که کلی ذاتی این فرد باشد و جایی که ذاتی نباشد، عرضی باشد ولی از قبیل خارج محمول باشد) اثر واقعاً برای مستصحب هست. گرچه به واسطه یک عنوان کلی این اثر بر مستصحب مترتب می‌شود، ولی این اثر خود مستصحب می‌باشد چون در بحث‌های فلسفی این را پذیرفته‌ایم که طبیعی موجود به وجود فرد هست؛ انسان در خارج به وجود افراد انسان موجود هست. کلی انسان در خارج جای از افراد انسان نداریم. بنابراین اگر یک چیزی بر یک مستصحبی به یک عنوان کلی که آن کلی ذاتی آن باشد مثل انسان ذاتی برای زید هست، یا آن کلی عرضی باشد از قبیل خارج محمول (نه از قبیل محمول بالضمیمه مثلا سیاهی ندارد که محمول بالضمیمه هست، که سیاهی به چیزی ضمیمه می‌شود و آن می‌شود أسود) مثل فوقیة یا تحتیة که از قبیل محمول بالضمیمه نیست، چیزی به آن اضافه نشده که فوق یا تحت بشود. بلکه حالت آن در خارج منشاء‌ انتزاع فوقیت یا تحتیت هست. آخوند می‌فرماید در این گونه موارد ولو واسطه هست این اصل مثبت نمی‌باشد. آخوند می‌فرماید این‌که بعضی گمان کرده‌اند که اصل مثبت هست، اشتباه هست. «فإن الأثر في الصورتين إنّما يكون له حقيقة، حيث لا يكون بحذاء ذلك الكلي في الخارج سواه، لغيره مما كان مبايناً معه، أو من أعراضه مما كان محمولاً عليه بالضميمة كسواده مثلاً أو بياضه، وذلك لأن الطبيعي إنّما يوجد بعين وجود فرده، كما أن العرضي كالملكية والغصبية ونحوهما لا وجود له إلّا بمعنى وجود منشأ انتزاعه، فالفرد أو منشأ الانتزاع في الخارج هو عين ما رتب عليه الأثر، لا شيء آخر، فاستصحابه لترتيبه لا يكون بمثبت كما توهّم[2]

آقای صدر به مطلبت آخوند اشاره می‌کند، بعد می‌فرماید می‌توانیم سخن آخوند در مورد ذاتی در موارد عرضی هم تطبیق کنیم. می‌فرماید همان طور که انسان ذاتی برای زید هست و اگر یک اثر بر زید به واسطه انسان بودنش، مترتب شود همان اثر قابل استصحاب هست، این حرف را در مورد عوارض (غیرذاتیات) را هم می‌توان گفت. چون سیاهی برای فرد سیاه از آن جهت که سیاه هست ذاتی هست، همان طور که فوقیت برای فرد فوق از آن جهت که فوق هست ذاتی می‌باشد مثلاً سیاهی زغال برای آن ذاتی هست.

استاد: ما در این قسمت تعلیقه‌ای داریم؛ آن‌چه که سیاهی برای آن ذاتی هست خود آن صفت سیاه هست. سیاهی برای زغال، ذاتی نمی‌باشد. آن‌چه که ذاتی برای سیاهی هست، آن سیاه می‌باشد. این‌ها تعمیم نیست، در واقع چند مصداق دیگر برای ذاتی می‌باشد. استاذ: الاسود ذاتی للسواد کما أن الفوق ذاتي للفوقية لكن الأسود للشيء ذي السواد عرضي كما أن الفوق للشيء ذي الفوقية عرضي فهذا البيان ليس تعميماً لما ذكره المحقق الخراساني بل بيان لبعض مصاديق الذاتي فتامل. (مهدی الهادوی الطهرانی).

هر عرضی را در نظر بگیرید، آن صفتِ آن عرض برای خود آن عرض، ذاتی می‌باشد، نه این‌که برای آن معروضش ذاتی هست.

آقای خویی بر مرحوم آخوند اشکال کرده به این‌که جریان استصحاب در این‌جا از باب استثناء از قواعد عدم حجیة استصحاب اصل مثبت نیست، بلکه این مورد موضوعاً از استصحاب اصل مثبت خارج هست. چون اگر عنوان کلی (انسان) را به عنوان یک مفهوم اسمی در نظر بگیریم (یک مفهوم مستقل در نظر بگیریم) مفهوم انسان با مفهوم زید مباین هست، بنابراین اگر یک اثری بر زید به واسطه انسان مترتب شود، اگر استصحاب کنیم اصل مثبت می‌شود. ولی احکام به عناوین بما هو عناوین تعلق نمی‌گیرند، اگر حکمی روی عنوانی آمده مثلا الخمر حرامٌ، به این معنا نیست که آن مفهوم کلی خمر حرام هست، شارع به مفهوم کار ندارد، آن‌چه که حرام هست مصداق خارجی می‌باشد، به همین دلیل آقای خویی می‌فرماید وقتی اثری بر یک فرد مترتب می‌شود از این جهت که تحت یک عنوان کلی قرار می‌گیرد، این اثر از نظر شرعی، اثر آن فرد هست. بنابراین استصحاب آن فرد این اثر را ثابت می‌کند، این اصلاً اصل مثبت نیست، این همان استصحاب معمولی ومتعارف هست. پس تخصیص از اصل مثبت نیست. «وعلى أي حال، فقد اعترض عليه السيّد الاُستاذ بأنّ جريان الاستصحاب هنا ليس من باب الاستثناء من قاعدة عدم حجّيّة الاستصحاب المثبت، وإنّما هو خارج عن الاستصحاب المثبت موضوعاً، فإنّ العنوان الكلّي إن لوحظ بمعناه الاسمي فهو مباين للفرد، ويأتي إشكال الاستصحاب المثبت، لكنّ الأحكام دائماً تتعلّق بالعناوين لا بمعانيها الاسمية، بل بما هي مرآة، وبما هي فانية في الفرد ومنطبقة عليها، فتثبت تلك الأحكام ـ لا محالة ـ بالاستصحاب الفرد[3]

آقای صدر می‌گوید مرحوم آخوند نگفت که اصل مثبت هست و حجت می‌باشد‌، گفته اجرای استصحاب در این‌ گونه موارد اشکال ندارد، استثناء نکرده، آقای خویی همان چیزی را می‌گوید که مرحوم آخوند فرموده بود. «أقول: الظاهر أنّ مقصود المحقّق الخراساني أيضاً كان هو هذا المطلب، لا دعوى الاستثناء من الأصل المثبت[4]

آقای صدر این کلمات را دارای تشویش می‌داند. «وعلى أيّ حال، فكلّ هذه الكلمات لا تخلو من تشويش[5]

استاد: ظاهرا مقصود آقای صدر از تشویش این است که نه آخوند و نه آقای خویی بحث را از منظر فلسفی تحلیل نکرده‌اند، به طور کلی بحث را مطرح کردند.

آقای صدر می‌گوید منظور از فرد خارجی در استصحاب فرد خارجی چیست؟ یعنی آن حقیقت خارجی مراد هست یا آن‌چه که ذهن از آن حقیقت هست، مراد هست؟ آن امر خارجی حقیقی اصلاً مصبّ یقین وشک نیست، چون یقین وشک به مفاهیم ذهنی تعلق می‌گیرد، پس آن از دایره بحث استصحاب خارج می‌شود. پس آن‌چه را که استصحاب می‌کنیم مفهوم ذهنی هست. آن مفهوم ذهنی (مثلاً زید) را دو نوع می‌توان در نظر گرفت؛ ۱- آیا مفهوم جزئی عبارت است از مفهوم کلی‌ به اضافه قیودی؟ مثلا زید عبارت است از انسانی که هزاران قید دارد تا اختصاص به زید پیدا کند. ۲- مفهوم جزئی مفهومی غیر از مفهوم کلی هست. مثلاً فردی که فلان ساعت متولد شده، این فرد داخل آن مفهوم کلی انسان نیست. (در مثالش بحث هست).

اگر مقصود از استصحاب فرد، استصحاب فرد به معنای دوم باشد (که مفهوم جزئی با مفهوم کلی مغایر هست که بر یک چیز منطبق می‌شوند مثلا زید، هم مفهوم جزئی بر آن منطبق هست و هم مفهوم کلی انسان) در این صورت قطعاً اصل مثبت هست. دو چیز هستند. اگر یک اثری هست که بر آن به واسطه انسان بودنش مترتب می‌شود، و با استصحاب زید بخواهیم آن اثر را ثابت کنیم آن قطعاً اصل مثبت هست. ولی اگر مقصود از استصحاب فرد، استصحاب فرد به معنای اول باشد (یعنی مفهوم جزئی عبارت است از مفهوم کلی که قیودی را دارد) استصحاب جاری می‌شود و اصلاً ربطی به اصل مثبت ندارد. چون وقتی استصحاب این فرد را می‌کنیم در این فرد چون آن مفهوم کلی هست، همان استصحاب کلی را هم می‌کنیم.

استاد: از نظر فلسفی هر دو این تفسیرها غلط هستند. نه معنای اول که مفهوم جزئی همان مفهوم کلی با قیود هست، درست می‌باشد؛ چون مفهوم کلی را هر چقدر قید بزنید جزئی نمی‌شود. در فلسفه گفته می‌شود که جزئیت نتیجه یک نوع اشاره به خارج هست، آن اشاره قطع شود، مفهوم همیشه کلی هست. مفهوم اصلاً جزئی نیست، مفهوم بما هو مفهوم کلی هست (هر مفهومی باشد). این درست است که کلی و فرد در خارج مصداق مستقلی ندارند، این طور نیست که مثلاً زید یک مصداق داشته باشد و انسان یک مصداق دیگری داشته باشد. زید وانسان به یک فرد موجود هستند.

آقای صدر وارد بحث محمول بالضمیمه وخارج محمول شده است. محمول بالضمیمه مثل سیاه وسفید.... همان عَرَضیات ماهوی هستند؛ یعنی سیاهی یک ماهیتی به معنای فلسفی دارد، در فلسفه تصور این است که سیاهی یک عرضی هست که بر روی یک جوهری می‌نشیند و قائم به آن جوهر هست، بدون آن جوهر نمی‌تواند وجود یابد ولی از نظر حدّ وجودی با جوهر متفاوت هست. بنابراین برای خودش ماهیت مستقلی دارد. آن خارج محمول در واقع معقولات ثانوی فلسفی هستند. یعنی مفاهیمی که از خارج انتزاع می‌شوند ولی ما به ازاء در خارج ندارند مثل فوقیّة.

آقای صدر می‌خواهد بگوید انتزاع فوقیة به این معنا نیست که این مفهوم هیچ حقیقتی ندارد. بلکه چیزهایی هستند که ذهن ناچار هست که فرض کند. آقای صدر می‌گوید آن خارج محمولی که مرحوم آخوند اشاره می‌کند، مفاهیم اعتباری هستند ولی اعتبارات محض نیستند، یک اعتباراتی هستند که در اصطلاح اعتبارات نفس الامری می‌باشند، یعنی چیزهایی هستند که از واقعیتی انتزاع می‌شوند، هرچند خودشان در خارج ما به ازاء ندارند. آقای صدر می‌گوید این گونه مفاهیم وقتی اثری بر آن‌ها مترتب شود، اصل مثبت نیست، چون اثر، اثر خود فرد می‌باشد، چون چیزی به این معنا در خارج وجود ندارد. آخوند مثال‌هایی را می‌زند (که لا به لای فرمایشات آخوند برداشت می‌شود). اگر آثار بر زوجیت مترتب شود، آیا می‌توان استصحاب حیات زوج آن آثار را ثابت کند؟ مثلا یکی از آثار زوجیت وجوب نفقه هست، آیا می‌توان با استصحاب حیات زوج (که مفقود هست) گفت که نفقه بر زوج واجب هست، پس از اموال او نفقه به عیال او بدهیم؟ آخوند فرموده که می‌توان این را گفت چون از باب خارج محمول هست.

آقای صدر می‌گوید زوجیت یک امر اعتباری شرعی هست، که وقتی یک اتفاقی به شکلی افتاد که مثلا صیغه عقد جاری شد، آن موقع شارع اعتبار می‌کند با شرایطی که وجود داشته باشد که مثلاً زید زوج هست. این یک اعتبار شرعی هست. وقتی حیات زید را استصحاب می‌کنیم آن اثر برای این ثابت می‌شود؛ استصحاب همان زوجیت را می‌کنیم، و حکم می‌کنیم چون زوج هست پس باید نفقه بدهد.

آقای صدر می‌گوید مثال‌هایی که آخوند زده هیچ کدام از قبیل اصل مثبت نیست که در این‌جا کسی بگوید اصل مثبت هست و استصحاب جاری می‌شود، اصلاً اصل مثبت نیست، این‌ها آثار خود مستصحب هست.

 


logo