« فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی هادوی‌ تهرانی

1403/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

ما یثبت بالاستصحاب/تنبیهات استصحاب /استصحاب

 

موضوع: استصحاب /تنبیهات استصحاب /ما یثبت بالاستصحاب

 

مرحوم آخوند فرموده این‌که در خفا واسطه اصل مثبت حجت هست، در موارد جلاء واسطه هم اصل مثبت حجت هست.

استاد: ظاهراً مقصود آن مطلب فلسفی بوده که بعضی چیزها ماهیت ندارند لشدّة ضعفها؛ مثل هیولا اولی، بعضی از چیزها ماهیت ندارند لقوّة وجودها؛ مثل باری تعالی. مرحوم آخوند می‌خواهد بفرماید واسطه برخی مواقع خیلی خفی هست، در آن‌جا استصحاب جاری می‌شود، گاهی مواقع خیلی جلیّ هست، در آن‌جا هم استصحاب جاری می‌شود. ما بین آن دو استصحاب جاری نمی‌شود (در جایی که نه خفا واسطه و نه جلا واسطه باشد). جلا واسطه که مرحوم آخوند می‌گوید یعنی خیلی واضح هست. مثال می‌زند: آ‌ن‌جاهایی که تنزیل یک چیز عرفاً تنزیل دیگری باشد. در این‌جاها که آن قدر دو چیز با هم ارتباط دارند، تلازمشان آن قدر قوی هست که یکی را بگویید هست، دیگری هم عرفاً می‌گویند هست، در این‌جا هم استصحاب جاری هست، مثل متضایفین.

مرحوم آخوند می‌فرماید علت این‌ مطرح کردن این بحث چیست؛ می‌فرماید ما مواردی را می‌بینیم که علماء استصحاب را پذیرفته‌اند در حالی که در آن‌جا استصحاب، اصل مثبت می‌باشد. وقتی می‌بینیم، در آن‌جا خفا واسطه نیست که بگوییم از موارد خفا واسطه هست، با این‌که خودشان قائل بودند اصل مثبت حجت نیست، بعضی موارد استصحاب را پذیرفته‌اند که اصل مثبت می‌باشد. (آخوند می‌فرماید) آن موارد از موارد جلا واسطه هست. یعنی از مواردی بوده که آن قدر تلازم بین دو چیز شدید بوده که نمی‌توان التزام یکی را بدون التزام به دیگری تصور کرد، مثل متضایفین. نمی‌توانیم أبوّت زید نسبت به عمرو بدون بنوّت عمرو نسبت به زید تصور کنیم. این یک بحث فلسفی هست که متضایفین طوری هستند که تصور یکی مستلزم تصور دیگری هست. نمی‌توان گفت که چیزی علت چیز دیگر هست بدون این‌که بگوییم آن چیز معلول این یکی هست. مرحوم آخوند تعبیر دارد، می‌فرماید در موارد متضایفین کأنّ یک چیز می‌باشد که یک طرف می‌نگری می‌گویی معلول، و از طرف دیگر می‌نگری می‌گویی علت.

بعد طرح بحث توسط مرحوم آخوند، ظاهراً آقای صدر روی این بحث فکر کرده که مواردی را که آخوند می‌فرماید لازم مستصحب هست (اصل مثبت هست)، دیده این لازم مستصحب نیست، بلکه لازم حکم استصحابی هست. این باعث شده که این طور فکر کند که چند نوع لزوم داریم.

آقای صدر فرمود مصبّ ملازمه سه چیز هست: - مستصحب. (همان هست که در بحث اصل مثبت گفته شد، که استصحاب اصل مثبت می‌شود، این منظور هست که مستصحب یک لازمی داشته باشد). (البته لازم عادی وعقلی منظور هست (نه لازم شرعی)). - حکم استصحابی. (آًقای صدر گفت که حکم استصحابی مؤدّیٰ اماره هست، چون استصحاب را از روایات ثابت کردیم، پس لازم، لازمِ اماره می‌شود و لازم اماره هم حجت هست. مثبتات اماره حجت هست). - حجیّت استصحاب؛ آقای صدر می‌فرماید حجیّت استصحاب یقینی هست. پس این لازم، لازمِ یقین هست. این قطعاً حجت هست.

بعد آقای صدر می‌فرماید در جایی که لازم حکم استصحابی هست، یکبار ملازمه بر اساس تمام مبانی هست و یکبار بر اساس بعضی از مبانی هست. در جایی که بر اساس تمام مبانی هست؛ یکبار ملازمه تصدیقی هست (تصدیق به یکی مستلزم تصدیقی به دیگری هست)، یکبار ملازمه تصوری هست (تصور یکی مستلزم تصور دیگری هست) مثل متضایفین (تصور پدری بدون تصور پسری ممکن نیست، تصور علت بدون معلول ممکن نیست).

آقای صدر می‌فرماید اگر استصحاب أبوّت بود، استصحاب بنوّت هم هست؛ یعنی اگر گفته شد به استصحاب، ابوّت ثابت شد، پس بنوّت هم ثابت می‌شود، چون این دو تصوراً قابل تفکیک نیست.

اشکالی که مطرح هست این است که ما دلیلی بر استصحاب خاص ابوّت نداریم، آن دلیلی که هست دلیل بر استصحاب به نحو کلی هست (لاتنقض الیقین بالشک).

استاد: این‌که گفته شود استصحاب پدری بدون استصحاب فرزندی معنا ندارد، آیا این لازم حکم استصحابی هست، یا لازم مستصحب هست؟ مرحوم آخوند می‌گوید لازم مستصحب هست. ظاهراً هم فرمایش آخوند صحیح هست. شما در واقع یک چیز را استصحاب می‌کنید که آن ابوّت هست. بعد گفته می‌شود ابوّت بدون بنوّت قابل تصور نیست. این مستصحب هست (نه حکم استصحابی). حکم استصحابی لاتنقض الیقین بالشک هست. مصداق را که در نظر بگیرید باز هم مستصحب را در نظر می‌گیرید. آقای صدر می‌گوید این لازم حکم استصحابی هست؛ اگر بگوییم این‌جا استصحاب جاری می‌شود این استثناء از اصل مثبت نیست، چون لازم مستصحب نیست، لازم حکم استصحابی هست و لازم حکم استصحابی هم حجت هست، چون حکم استصحاب با اماره ثابت شده است. لوازم اماره هم حجت هست.

اگر یک حرفی را که مرحوم آخوند فرموده را بپذیریم مشکل مساله حل می‌شود؛ فرموده در موارد تضایف دو چیز نداریم؛ این‌که می‌گوییم علت ومعلول، آن تضایف (آن علقه بین علت ومعلول) را در نظر بگیریم یک چیز هست، که یک طرف بنگرید علیّت هست و سوی دیگر بنگرید معلولیّت هست. علیّت ومعلولیت یک شیء در واقع یک چیز هست (گرچه ذات علت ومعلول دو چیز هستند)، از آن طرف علت هست، از این طرف معلول هست. زید وعمرو دو نفر هستند ولی پدری زید برای عمرو با پسری عمرو برای زید دو چیز نیست، یک چیز هست. اگر این طور (به مساله) بنگریم استصحاب جاری می‌شود.

این تلازمی که گفته می‌شود تلازم تصوری هست، وگرنه لازم وملزومی در کار نیست، دو چیز نیست.

عبارت مرحوم آخوند در حاشیه رسائل: «مع إمكان دعوى أنّ التّلازم بين الشّيئين إذا كان بمثابة يوجب التّلازم بينهما في مقام التّنزيل يورث أن يلاحظ شيئاً واحداً ذا وجهين كان له الأثر بأحد الوجهين أو اثنين موضوعين لأثر واحد[1]

آقای صدر توضیح داده: «فكأنّما يكونان وجهين لشيء واحد، فكأنّ علقة الاُبوّة والبنوة مثلاً شيء واحد، حينما ينظر إليه من هذا الجانب يسمّى بالابوّة. وحينما ينظر إليه من ذاك الجانب يسمّى بالبنوّة[2]

 


logo