درس خارج اصول استاد مهدی هادوی تهرانی
1402/12/15
بسم الله الرحمن الرحیم
استصحاب /ادله استصحاب /حجیة استصحاب /ارکان استصحاب
موضوع: استصحاب /ادله استصحاب /حجیة استصحاب /ارکان استصحاب
اقوال در حجیة استصحاب: قول سوم؛ تفصیل بین شک در مقتضی ورافع در موارد شک در مقتضی، وحدت موضوع وجود ندارد، در موارد شک در مانع وحدت موضوع محرز هست.
بیان مطلب: متعلق یقین در موارد استصحاب با متعلق شک در موارد استصحاب یکی نیست، یقین مربوط به گذشته، شک مربوط به حال هست. پس باید عنایت ونکتهای باشد تا با آن متیقن و مشکوک یکی باشند (وگرنه اینها دوتا میباشند). آن عنایت این است که مقتضی مورد یقین هست (مقتضی در زمان یقین بوده و در زمان شک هم هست) چون مقتضی در زمان یقین بوده و الآن هم در زمان شک هست، پس متیقن و مشکوک یکی فرض شده است. بنابراین ادله استصحاب اصلاً موارد شک در مقتضی را دربرنمیگیرد. چون به اعتبار یقین به مقتضی وحدت متیقن ومشکوک فرض کرده است.
آقای صدر میگوید مرحوم آخوند جواب داده که برای وحدت متیقن ومشکوک لازم نیست مقتضی محرز باشد، کافی است عنصر زمان را نادیده بگیریم. چون متعلق یقین مربوط به گذشته هست، متعلق شک مربوط به زمان حال هست. (اگر زمان را در نظر نگیریم متیقن ومشکوک یکی میشود.)
«وأجاب عن ذلك المحقّق الخراساني بأنّ الظاهر عرفاً هو إعمال العناية بشكل آخر، وهو التجريد عن خصوصيّة الزمان، فيرى المشكوك عين المتيقّن.»[1]
جواب نقضی: آقای صدر میفرماید: این طور که روایات استصحاب را تفسیر میکنید یعنی این روایات حقیقتاً ناظر به جایی هست که متعلق شک ویقین زماناً یکی باشند، در آنجا حقیقتاً متعلق شک ویقین یکی میباشند. در این صورت این روایات مربوط به قاعده یقین (شک ساری) میباشند. و این روایات مدرک و دلیل قاعده یقین میشوند (نه استصحاب). در حالی که قبلاً بحث کردیم این روایات منظورشان استصحاب هست وقاعده یقین را نمیگویند و قاعده یقین دلیلی ندارد. جواب حلّی: ادعا شد که استصحاب در جایی جاری هست که بین متیقن ومشکوک وحدت مطلق (کامل) باشد، بعد گفته شد که از طریق یقین به مقتضی وحدت را درست میکنیم. یا آخوند گفت از زمان چشم میپوشیم، وحدت درست میشود. از کجا چنین ادعایی ثابت هست که باید متیقن ومشکوک دقیقاً یکی باشد، اگر از حذف متعلق چنین ادعایی شده (لاتنقض الیقین بالشک) (یقین وشک به چه چیز معلوم نیست) اگر قرینه برخلاف آن نباشد، درست است. (حذف متعلق در جایی که قرینه نباشد دلالت دارد که متعلق یقین وشک یکی هست). ولی ما قرینه داریم؛ خود امام علیهالسلام در همان روایات یقین را بر حدوث یک چیز (مثلا طهارت) تطبیق کرده است و شک را بر بقاء آن چیز (مثلا طهارت) تطبیق کرده است. پس متعلق شک ویقین را یکی نگرفته است (یقین به حدوث و شک به بقاء). اگر گفته شود که اگر متعلق شک ویقین کاملاً یکی نباشند نقض معنا ندارد؛ (لاتنقض الیقین بالشک چه معنایی دارد؟). (جواب) گفته میشود اگر به شک اعتنا کنید از یقین دست کشیدید و آن را کنار گذاشتید، بنابراین روایات میفرمایند اگر به شک خود اعتنا کنید از آن یقین خود دست برداشتهاید. (پس از آن یقین دست برندارید) (یعنی به این شک اعتنا نکن). پس متعلق یقین وشک (به جز در موضوع زمان) با هم یکسان هستند. (که به همان فرمایش مرحوم آخوند برمیگردیم).
استاد: جواب آقای صدر تفسیری بر فرمایش آخوند هست. (چون نمیتوان گفت متعلق یقین وشک حقیقتاً یکی هست، در این صورت قاعده یقین میشود، دیگر استصحاب نیست). پس متعلق یقین که یقین به حدوث هست ومتعلق شک که شک در بقاء هست، تفاوتشان در زمان هست.
دلیل دوم (دلیل سوم آقای صدر هست): نقض یعنی اینکه چیزی استحکامی دارد که و آن را میشکنند. استحکامی که مانحن فیه هست از جهت مقتضی میباشد؛ این مقتضی چون موجود هست، یک استحکامی داریم. (اگر مقتضی مشکوک بود خودش مردّد بود دیگر نقض معنا نداشت). پس در موارد شک در مقتضی اصلاً آن استحکامی نیست تا گفته شود نقض بر آن صدق کند. این دلیلی هست که مرحوم شیخ به آن اعتنا دارد. شیخ میگوید استصحاب را از روایات استفاده میکنیم. در روایات تعبیر نقض (لاتنقض) هست. نقض در برابر ابرام هست؛ بنابراین چیزی نقض میشود که دارای ابرام باشد. پس باید یقین دارای استحکامی باشد، استحکام آن به این است که مقتضی آن مُحرز است. پس در موارد شک در مانع استصحاب جاری میشود (که مقتضی محرز هست)، ولی در موارد شک در مقتضی استصحاب جاری نمیشود یعنی آن ادله لاتنقض موارد شک در مقتضی را شامل نمیشود چون عنوان نقض بر آن تطبیق نیست.
استاد: علماء توجه نکردهاند که کلمه نقض در قرآن هم به کار رفته است. ﴿و لاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثاً﴾[2] . آیه شریفه میفرماید: مانند آن زنی نباشید که نخ میریسید بعد آن را باز میکرد. مقصود این است که بعد از ایمان آوردن، ایمانتان را خراب نکنید. «هذا نهي من الله تعالى للمكلفين ان يكونوا ﴿كالتي نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا﴾ فواحد الانكاث نكث، وكل شئ نقض بعد الفتل فهو أنكاث: حبلا كان او غزلا، يقال منه: نكث فلان الحبل ينكثه نكثا، والحبل منتكث اذا انتقضت قواه.»[3] «قوله تعالى : ﴿وَلا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً﴾ إلى آخر الآية، النقض ويقابله الإبرام إفساد ما أحكم من حبل أو غزل بالفتل فنقض الشيء المبرم كحل الشيء المعقود.»[4]
آیه شریفه مؤید فرمایش آقای صدر میباشد که میگوید نقض مقابل إبرام هست، نقض یعنی آنچه که بَرَم و استحکامی دارد را از بین ببرید. نقض را در فارسی به شکستن تفسیر میکنیم، ولی در عربی به معنای شکستن نیست، چون نخی که وامیریسند را شکستن نمیگویند. پس باید استحکامی باشد ولی نه به صورت هیئت اتصالی باشد که نقض آن را از بین ببرد. نقض استحکام و بَرَم شیء را از بین میبرد مثل حبل، غزل. روایات که فرموده لاتنقض الیقین، خود یقین یک هیئت بَرَمیه (استحکامیه) دارد. (نه اینکه چون یقین به مقتضی دارید، هیئت اتصالیه هست). این تعبیر برای این آمده که بگوید خود یقین یک استحکامی را داراست. به متعلق یقین وشک کاری ندارد، حال متعلق شک در مانع باشد یا شک در مقتضی. لاتنقض در هر دو مورد صادق هست. روایات لاتنقض الیقین بالشک، برخلاف فرمایش شیخ انصاری اختصاص به موارد شک در مانع ندارد، هم موارد شک در مانع و هم موارد شک در مقتضی را شامل میشود.
نتیجه: لاتنقض الیقین بالشک هم در شبهات حکمیه و در شبهات موضوعیه جاری میشود. هم در مواردی که مستصحب ثابت به دلیل عقلی باشد جاری است و بنابراین هیچ گونه تفصیلی در باب استصحاب را نمیپذیریم.