درس خارج اصول استاد مهدی هادوی تهرانی
1402/12/13
بسم الله الرحمن الرحیم
استصحاب /ادله استصحاب /حجیة استصحاب /ارکان استصحاب
موضوع: استصحاب /ادله استصحاب /حجیة استصحاب /ارکان استصحاب
تفصیل دوم از اقوال در حجیة استصحاب، تفصیل بین اینکه مستصحب به دلیل عقلی ثابت شده یا به دلیل شرعی ثابت شده است. این تفصیل به مرحوم شیخ انصاری مربوط میشود و آقای خویی هم با آن فی الجمله موافق است (هرچند که اکثریت با او مخالفند)؛ یعنی اگر مستصحب به دلیل عقلی ثابت شده استصحاب جاری نمیشود ولی اگر مستصحب به دلیل شرعی ثابت شده استصحاب جاری میشود.
برای توجیه این تفصیل چند وجه مطرح شده است: وجه اول: وقتی حکم از طریق عقل ثابت شد، عقل در حکم خودش شک ندارد، چون خودش حکم میکند و از جای دیگری نیست که در آن شک کند، شک در اینجا معنا ندارد. بنابراین به تبع چون میگوییم (کلّما حکم به العقل حکم به الشرع)، آنچه عقل به آن حکم میکند، شرع به آن حکم میکند، در نتیجه وقتی حاکم خود عقل شکی در آن معنا ندارد، به تبع شکی هم نسبت به حکم شرعی پیدا نخواهد شد. چون این حکم شرعی از آن حکم عقلی به دست آمده است. پس استصحاب معنا ندارد چون شکی نیست.
آقای صدر میفرماید این حرف که میگوید وقتی حاکم عقل باشد دیگر معنا ندارد که شک کند (چون خود عقل حاکم هست)، این مربوط به عقل عملی هست که در آنجا قاعده تبعیت یا ملازمه مطرح هست؛ کلّما حکم به العقل حکم به الشرع. ولی احکام شرعیی که از طریق عقل نظری بدست میآیند، شک در آنها معنا دارد. عقل نظری مدرک مصلحت یا مفسده هست، در جایی که عقل نظری مصلحت یا مفسدهای را درک کرد، شک در حدود این مصلحت ومفسده برای عقل، معنا دارد (که آیا در چنین موارد هم حکم جاری هست یا نیست). چون در اینجا عقل نظری حاکم نیست و حکم نمیکند، بلکه مدرک هست. پس معنا دارد که جایی مصلحت و مفسدهای دید، در دایره آن مصلحت یا مفسده شک کند، و در نتیجه به تبع شکش (در دایره این مصلحت ومفسده) در حکم شرعی هم شک داشته باشد (که آنجا هم حکم ثابت هست یا نیست). مثلا عقل نظری درک میکند که کتک زدن یتیم مفسده دارد، پس باید اجتناب کرد. بعد شک میکند این مفسده در مواردی که برای جلوگیری از خطا یا منکری هم هست یا نیست.
آقای صدر برای پاسخ به این وجه میگوید باید ببینیم احکام عقل نظری و عقل عملی را چگونه تفسیر میکنیم. آقای صدر چهار مبنا ذکر میکند و ما فقط مختار آقای صدر (مبنای سوم) را اشاره میکنیم. حسن و قبح عقلی دو امر ثابت در لوح واقع هستند که عقل آنها را درک میکند واین طور نیست که توسط عقل جعل شده باشند. و این گونه نیست که افق ادراک و ذاتی برای ادراک باشند. بنابراین شک در آنها معنا دارد، و به تبع آن شک در حکم شرعی پیدا میشود. پس استحصحاب معنا دارد. «المبنى الثالث: أنّ الحسن والقبح العقليّين أمران موضوعيّان ثابتان في لوح الواقع يدركهما العقل تماماً كالاُمور التي يدركها العقل النظري، وليسا جعليّين كما في المبنى الأوّل، ولا موجودين في اُفق الإدراك وذاتيّين للإدراك كما في المبنى الثاني، وعلى هذا المبنى من الواضح تعقّل الشكّ فيهما، وبالتالي الشكّ في الحكم الشرعي.»[1]
در اینجا آقای صدر بحث حسن وقبح عقلی را متعرض نشده، در جایی دیگر این بحث را کرده که آن را میآوریم. «ثمّ انه بهذه المناسبة لا بأس بالتعرض لمسألة الحسن والقبح العقليين ومسالك القوم وأثر تلك المسالك في محل الكلام فنقول: هناك نزاعان في باب الحسن والقبح.»[2]
آقای صدر میگوید در حسن وقبح عقلی دو نزاع هست. اول: نزاع اشعری که آیا حسن وقبح عقلی هست یا شرعی. اشاعره میگویند شرعی هست، وبقیه میگویند عقلی هست. (که این خارج از محل کلام است. دوم: بنا براینکه حسن وقبح عقلی داشته باشیم، بحث در این است که حقیقت این حسن وقبح عقلی چیست. دو مسلک وجود دارد؛ مسلک اول (مختار آقای صدر): قضایا واقعی هستند که عقل در اینها وظیفهاش کشف هست (جعل و اعتبار نمیکند). آقای صدر میگوید یک لوح واقع ویک لوح وجود داریم. لوح وجود همین عالم وجود وهستی هست. لوح واقع وسیعتر از لوح وجود هست. تمام لوح وجود در لوح واقع وجود دارد ویک چیزهایی در لوح واقع هستند که در لوح وجود نیستند. کلام آقای صدر را دو نوع تفسیر کردهاند: ۱- مطابق با نظر متکلمین هست. اگر این مراد آقای صدر باشد، حرفی هست که در جای خودش در مباحث فلسفی بطلانش ثابت شده است. و آن این است که آقای صدر معتقد است که یک لوحی داریم به نام لوح واقع که چیزهایی که در آن هست که نه وجود و نه معدوم هستند. اگر این منظور آقای صدر باشد، در اصطلاح به آن نظریه حالّ میگویند. یعنی بین وجود و عدم چیزی به نام حالّ هست که نه موجود و نه معدوم هست. حالّ یعنی ارتفاع نقیضین امکان دارد واین حرف باطل است.
۲- این حرف آقای صدر همان حرف علامه طباطبایی میباشد (البته ظاهرش این نیست). علامه در نهایةالحکمة بحث تحت عنوان نفس الامر دارد. برخی کلام آقای صدر را به نفس الامر علامه تطبیق دادهاند. که نفس الامر اوسع از وجود هست که هم شامل وجود خارجی میشود و هم شامل وجود ذهنی، و هم شامل ماهیت، و هم شامل معقولات ثانیه میشود. اگر این حرف آقای صدر باشد، کلامش صحیح است. (ظاهر عبارات آقای صدر این نیست).