درس خارج اصول استاد مهدی هادوی تهرانی
1402/11/23
بسم الله الرحمن الرحیم
استصحاب /ادله استصحاب /حجیة استصحاب / روایات
موضوع: استصحاب /ادله استصحاب /حجیة استصحاب / روایات
(بیان آقای صدر براساس تقریر آقای حائری) آقای صدر در بیان نقد فرمایش آخوند میفرماید آخوند در تعلیقهاش بر رسائل ابتدا ادعا کرده که صدر روایت به عمومش بر حکم واقعی دلالت میکند و به اطلاقش دلالت بر قاعده میکند، بعد تنزل کرد و گفت هر دو به عمومش دلالت میکند.
آقای صدر میگوید اینکه بگوییم هر دو به عمومش دلالت میکند؛ (یعنی کل شیء.... دلالت میکند هر چیزی فی حدّ نفسه پاک است (با قطع نظر از شک داشتن) (بحث حکم واقعی هست) و هر چیزی که شک در طهارتش دارید پاک است که این قاعده طهارت است)، امکان ندارد. چون حکم ظاهری که مورد نظر هست (یعنی قاعده طهارت) در موضوع آن شک اخذ شده است، نه اینکه به عمومش شامل حالت شک شود. یعنی مشکوک الطهارة، طاهرٌ. آقای صدر میفرماید معنای قاعده طهارت این است که در موضوع، شک اخذ شده است. در حالی که در موضوع طهارت واقعی، شک اخذ نشده است، حکم برای ذات شیء ثابت شده است. پس نمیتوان گفت که عمومش شامل حالت شک هم میشود. اما اینکه بگوید صدرش به عمومش دلالت بر حکم واقعی میکند و به اطلاقش بر حکم ظاهری دلالت میکند؛ آقای صدر چند اشکال مطرح میکند. یک اشکال همان طور که قبلاً گفته شد اشکال مرحوم نایینی، عراقی، اصفهانی... (شاگردان آخوند) مطرح کردهاند و آن این است که اطلاق جمع قیود نیست؛ که متکلم تمام حالات متصور برای موضوع را در نظر میگیرد و میگوید این حکم برای این موضوع با تمام این حالات ثابت است، این اطلاق نیست. اطلاق این است که متکلم موضوعی را در نظر میگیرد و چیزی را همراهش در نظر نمیگیرد و حتی در نظر نگرفتن خود را هم در نظر نمیگیرد. (به این توجه ندارد که به چیز دیگری توجه ندارد). فقط موضوع را در نظر گرفته و برای آن حکم را صادر کرده است. با این وصفه وقتی میگوید کلّ شیء.... یعنی شیء را در نظر گرفته (با قطع نظر از حالات شیء) (و حتّی به اینکه حالاتی برای شیء پیش میآید و او به این حالات عنایت نکرده هم توجه نکرده است). با این وصف در موضوع حکم مولا شک اخذ نشده که گفته شود حکم ظاهری از اطلاق فهمیده میشود.
آقای صدر میفرماید ذیل روایت بر استصحاب دلالت ندارد، چون استمراری که در استصحاب مطرح هست از کدام قسمت روایت استفاده میشود. در (حتی تعلم) خود حتی بر استمرار دلالت دارد؟ اولین احتمالی که آقای صدر مطرح میکند، حتی دلالت بر غایت به معنای واقعی کلمه ندارد، آنچه دلالت استمرار دارد نوع بیانی هست که آماده است، (حتی) مثل (الی) میباشد که دلالت بر غایت دارد، اما اینکه تا آن غایت استمرار وجود دارد امری عقلی میباشد که از مدلول کلام استفاده میشود (نه اینکه محتوای لفظی کلام باشد)، چیزی در کلام دالّ بر استمرار وجود ندارد. اگر گفته شود که خود (حتی) دلالت بر استمرار دارد، آقای صدر میگوید بر فرض قبول، حرف هست. و در معانی حرفی گفته شده که معانی ربطی هستند و مستقل نمیباشند.
استاد: ما بارها گفتیم که وقتی میگوییم حرف ربط بین دو معنا هست، مراد این نیست که یک معنا این طرف و یک معنا آن طرف هست و چیزی به نام رابط بین این دو هست که حرف بر آن دلالت دارد. چون اگر این باشد که همان معنای اسمی میشود. گفتیم حرف که معنای ربطی دارد یعنی ظاهراً اتصال بین دو معنا هست و خودش انگار معنایی ندارد، معنای حرف به دو طرفش معنا میشود، خودش به تنهایی معنایی ندارد.
آقای صدر میگوید چون (حتی) حرف هست حتی اگر هم بر استمرار دلالت کند این دلالت به معنای حرفی کلمه هست (نه به معنای اسمی کلمه). استمرار استصحابی لحاظ استقلالی نیاز دارد، بنابراین نمیتواند دلالت بر استصحاب کند.
استاد: نکته؛ اگر این بحث را غیر مرحوم آخوند مطرح کرده بود، قطعاً احدی به آن اعتنا نمیکرد. (کلّ شیء نظیف حتی تعلم انه قذر) این روایت اصلاً آنچه که مرحوم آخوند میگوید، نیست که صدرش دلالت بر حکم واقعی وقاعده میکند، و ذیلش دلالت بر استصحاب میکند، یا صدرش دلالت بر حکم واقعی دارد، و ذیلش بر استصحاب دلالت دارد. حالا ظاهراً مرحوم آخوند هم به شبهه افتاده که صدر روایت حکم واقعی و قاعده هست یا فقط حکم واقعی هست؟ در اینجا اصلاً صدرش حکم واقعی نیست، کلّاً بیان حکم ظاهری هست. وقتی شارع میفرماید کلّ شیء نظیف حتّی تعلم انّه قذر، عرف این طور میفهمد که آنچه شارع در اصل مساله اشاره میکند، چیزی هست که در طهارتش شک هست. یعنی (مشکوک الطهارة طاهرٌ حتّی تعلم انّه نجس). بنابراین آنچه که عرف از این روایت میفهمد همانی است که مشهور فقهاء فهمیدند. همه فقهاء هم همین را فهمیدند، فقط یک نفر قبل از آخوند این طور (بیان حکم واقعی) فهمیده که صاحب حدائق بود که همه به او اشکال کردند. در کل تاریخ فقاهت فقط دو نفر این حرف غیرمتعارف را گفتهاند؛ یکی صاحب حدائق و دیگری آخوند هست که هر دو هم توسط علماء بعدشان ردّ شدند. چون این خلاف ذوق عرفی هست. حکم، حکم ظاهری هست.