« فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی هادوی‌ تهرانی

1402/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب /ادله استصحاب /حجیة استصحاب / روایات

 

موضوع: استصحاب /ادله استصحاب /حجیة استصحاب / روایات

 

روایت پنجم؛ روایت محمد مسلم و ابی‌بصیر: هرکدام جداگانه به سندی روایت را نقل کرده‌اند. این روایت را شیخ صدوق در کتاب خصال آورده است. «وفي (الخصال) بإسناده عن علي عليه‌السلام ـ في حديث الأربعمائة ـ قال: من كان على يقين فشك فليمض على يقينه، فإن الشك لا ينقض اليقين»[1] سند: این روایت در کتاب کافی هم آمده است. در سند روایت قاسم بن یحیی هست. آقای صدر می‌گوید: (وسندها ضعيف بقاسم بن يحيى الّذي لا طريق لإثبات وثاقته بل ضعفه العلامة)[2]

استاد: تضعیف وتوثیق‌های علّامه حلّی برای ما حجیت ندارد، چون علّامه حلّی راهی به شناخت خاص از رُوات نداشته است. تضعیف علامه مستندش رجال ابن غضائری هست. (کتابی که به نام رجال ابن غضائری معروف هست، هیچ سند معتبری ندارد. لااقل قابل استناد برای ما نیست). بزرگانی مثل آقای شبیری اعتناء زیادی به این کتاب ندارند.

قاسم بن یحیی بن الحسن بن راشد تعداد روایاتش در کتبا اربعه و وسائل الشیعه بنابر نرم افزار درایه ۴۷۸ روایت می‌باشد. افراد ثقه‌ زیادی از قاسم بن یحیی روایت نقل کرده‌اند. از جمله احمد بن محمد بن خالد برقی که ۷۴ روایت از او نقل کرده است. و همچنین احمد بن محمد بن عیسی اشعری ۹۸ روایت از او نقل کرده است. و محمد بن عیسی بن عُبید ۲۶۴ روایت از او نقل کرده است. البته محمد بن عیسی بن عبید محل بحث هست ولی او هم ثقه هست. این راویان اکثار در نقل از او دارند. در کتاب تحریرالمقال گفتیم که راوی ثقه امکان دارد از غیرثقه چند روایت نقل کند ولی اگر زیاد نقل کند معلوم می‌شود که او را ثقه می‌داند. و ما معتقدیم که اکثار نقل ثقه از کسی دلالت بر وثاقت آن شخص هست. پس طریقی به وثاقت قاسم بن یحیی بن الحسن داریم و آن هم اکثار ثقه از او هست. تضعیف علامه حلّی هم معارض نیست، چون مستند به کتاب ابن غضائری هست که معلوم نیست آن کتاب چقدر قابلیت استناد داشته باشد. پس این روایت معتبر هست.

متن حدیث: امام خمینی می‌فرماید: ظاهر عبارت (من کان علی یقین) یعنی زمان سابق هست. (فشکّ) در زمان لاحق می‌باشد. (فلیمض علی یقینه) دلالت بر استصحاب دارند. (استصحاب امام خمینی، ص۵۸) از دو جهت بر استصحاب دلالت دارد: ۱- متعلق یقین (من کان علی یقین) مقید به زمان نیست. و شک هم به همان چیز تعلّق گرفته است. مثل این است که امام علیه‌السلام این طور فرموده باشد: (فكأنَّه قال: «إذا كنت في الزمن السابق مُتيقّناً بعدالة زيد، ثمّ أصابك شكّ فيها في الزمن اللّاحق، فامض على يقينك»).[3] امام خمینی می‌فرماید: (و لا إشكال في ظهور هذا الكلام في الاستصحاب، لا الشكّ الساري، و احتماله مخالف للظاهر المُتفاهم عرفاً).[4]

۲- ظهور یقین وشکی که در روایت آمده این است که هر دو (یقین وشک) فعلی هست.

امام خمینی در انتها می‌فرماید: «و الإنصاف: أنّهما ظاهرتان في الاستصحاب، و لا إشكال في دلالتهما على القاعدة الكلّية.»[5]

 

آقای صدر می‌فرماید در این‌که این روایت دلالت بر قاعده استصحاب دارد یا قاعده یقین، اختلاف هست. ظهورات سه‌گانه‌ای مطرح شده که برخی به نفع قاعده استصحاب و برخی به نفع قاعده یقین هست.

ظهور اول (که به نقل از شیخ انصاری نقل می‌کند به نفع قاعده یقین (شک ساری) هست) این است که زمان یقین قبل از زمان شک هست (من کان علی یقین فشکّ). شیخ انصاری می‌فرماید در قاعده شک ساری حتماً باید فرمان یقین (حالت یقین) قبل از زمان شک باشد. در حالی که در قاعده استصحاب لازم نیست حالت یقین مقدم بر حالت شک باشد. آ‌ن‌چه که در استصحاب مطرح هست این است که متیقَّن بر مشکوک مقدم باشد. پس ابتدا در طهارت لباس شک می‌شود، بعد توجه می‌کند که قبلاً پاک بود (یقین). یقین در این‌جا بعد از شک پیدا شده است. لکن متیقَّن قبل از مشکوک هست. شیخ انصاری فرموده ظاهر روایت این است که حالت یقین قبل از حالت شک هست، پس معلوم می‌شود که این مربوط به قاعده یقین هست.

آقای صدر سه جوابی که دیگران دادند را مطرح می‌کند و آن‌ها را ردّ می‌کند و جواب چهارمی خودش مطرح می‌کند، که ظاهراً این جواب چهارم برگرفته از کلام امام خمینی هست. و آن جواب این است: خصوصیت ترتّب و تقدّم یقین بر شک در موارد استصحاب هم محفوظ هست. البته یک عنایتی باید باشد که آن عنایت در تمام ادله استصحاب مطرح هست و آن تجرید متعلق یقین و شک از خصوصیت حدوث وبقاء هست. چون اگر این خصوصیت را از آن بگیریم، چون متیقن سابق هست، گویا یقین هم سابق بوده، ولو حالت یقین بعداً پیدا شده است، و مشکوک چون لاحق هست، شک بعدش پیدا شده است. آقای صدر همان مثال امام خمینی را می‌زند؛ مثال عدالت زید. در نتیجه این‌گونه نیست که چون یقینش سابق بر شک در نظر گرفته، ضرورتاً قاعده یقین باشد.

آقای صدر در این جواب می‌خواهد بگوید که این خصوصیت اقتضاء ندارد که حتماً قاعده یقین باشد، چون در قاعده استصحاب هم همین طور هست (متیقَّن قبل از مشکوک هست، و به این لحاظ گویا یقین قبل از شک هست). پس این روایت هم شامل قاعده یقین و هم قاعده استصحاب می‌شود. و همان توضیحی که آقای صدر در روایت قبلی داد در این‌جا هم ‌می‌آید که قاده یقین متاخراً مطرح شده و سابقاً قاعده معروفی در فقه و اصول نبوده است. پس ارتکازاً منظور حضرت قاعده استصحاب بوده است.

 

استاد: کلمه (فلیمضِ) هم ظهور در استصحاب دارد، چون وقتی می‌فرماید فلیمض یعنی از این به بعد مشی کند، در حالی که شک ساری (قاعده یقین) مربوط به گذشته است. در قاعده یقین نمی‌گوید به شک الآن کاری داشته باشد (الآن که شک دارد)، می‌گوید آن یقین سابق را نمی‌خواهد کاری کند. ولی ظاهر فلیمض یعنی الآن بر اساس یقین خودش عمل کند و این بیشتر ظهور در استصحاب دارد (شاید فقط در استصحاب).

آقای صدر دو ظهور دیگری را هم مطرح می‌کند که در نهایتاً نتیجه می‌گیرد روایت ظهور در قاعده یقین ندارد ودلالت بر قاعده استصحاب دارد.

 


logo