« فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی هادوی‌ تهرانی

1402/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب /اماره یا اصل بودن استصحاب /کلام امام خمینی در استصحاب / ادله استصحاب

 

موضوع: استصحاب /اماره یا اصل بودن استصحاب /کلام امام خمینی در استصحاب / ادله استصحاب

 

امام خمینی می‌فرماید تعاریفی برای استصحاب ذکر شده که خالی از اشکال نیست. بعد وارد این بحث می‌شود که استصحاب اصل عملی هست یا اماره (امام خمینی به جای اماره، تعبیر حجت بر واقع دارد). امام خمینی می‌فرماید: اگر استصحاب اصل عملی باشد اطلاق کلمه حجت بر استصحاب غلط است.

گفتیم این برداشت امام خمینی مبتنی بر این تفسیری است که ایشان از حجت کرده که مثل تفسیری که مرحوم مظفر کرده، اختصاص به امارات دارد و شامل اصول عملیه نمی‌شود، ولی از آن‌جا که ما تعریف حجت را در باب اصول توسعه دادیم و بر اساس این توسعه هم شامل امارات و هم شامل اصول عملیه می‌شود، پس این اشکال امام خمینی این‌جا وارد نیست.

امام خمینی می‌فرماید: «فإنَّ معنى الحُجّية هو كون الشي‌ء مُنجِّزاً للواقع؛ بحيث لو خالفه المكلَّف مع قيامه عليه يكون مُستحقّاً للعُقوبة.»[1] این تعریف به این شکل اختصاص به امارات پیدا می‌کند.

ولی همان طور که ما گفتیم، حجیت به معنای آن چیزی است که فقیه در مقام فتوا به آن احتجاج می‌کند؛ حال این دلیلی که به آن احتجاج شده می‌تواند اماره باشد یا اصل عملی باشد.

امام خمینی فرموده اگر استصحاب اصل عملی باشد، یک مساله فقهی خواهد بود (نه مساله اصولی)، چون استصحاب وظیفه عملی را تعیین می‌کند، پس یک حکم شرعی هست.

استاد: این استدلال، صحیح نیست. استصحاب وظیفه عملی را تعیین می‌کند، و مستند فتوا فقیه قرار می‌گیرد. و این احتجاج به استصحاب به باب خاصی از ابواب فقه اختصاص ندارد، در همه جا قابل احتجاج است.

امام خمینی فرموده احتمال دیگر در استصحاب این است که اماره باشد، اگر اماره باشد حجت است. (طبق همان تفسیر امام خمینی از حجت) در این صورت مساله اصولی است. توضیح امام خمینی به این برمی‌گردد بنابراین‌که استصحاب اماره باشد، از این طریق مجتهد حکم شرعی را احراز می‌کند.

ما گفتیم که ملاک اصولی بودن این است که در حوزه شبهات حکمیه جاری شود، و همچنین اختصاص به باب خاصی از ابواب فقه نداشته باشد. و استصحاب چه اصل عملی باشد و چه اماره باشد این دو خصوصیت را دارد.

امام خمینی احتمالاتی در باب استصحاب داده‌اند؛ که استصحاب اصل عملی است، یا اصل شرعی بر تحفظ واقع است، یا اماره شرعی است، یا اماره عقلایی است، یا اصل عقلایی است، یا دلیل عقلی از غیرمستقلات عقلیه است (البته فرمودند از مستقلات عقلیه نیست).

استاد: ما وارد این احتمالات نمی‌شویم، خیلی از این احتمالات معنای روشنی (حداقل برای ما) ندارند.

امام خمینی می‌فرماید: اگر کسی قائل باشد که استصحاب اصل عملی هست می‌تواند دلیل آن اخبار باشد مثل روایاتی که مضمونش لاتنقض الیقین بالشک. و اگر استصحاب اصل عملی باشد می‌توان از بناء عقلاء به عنوان دلیل برای آن استفاده کرد؟

 

بناء‌عقلاء یکی از ادله‌ای که در کتب برای استصحاب مطرح شده، بناء عقلاء هست. گفته‌اند بناء عقلاء بر استصحاب است.

امام خمینی فرموده امکان دارد که بناء عقلاء دلیل باشد، چون در بناءات عقلائیه ما می‌توانیم اصل عملی داشته باشیم؛ یعنی استصحاب اصل عقلایی باشد. مگر این‌که منکر شویم و بگوییم عقلاء‌ اصول عملیه ندارند. «اللهمَّ إلّا أن نُنكر الأصل العُقلائيّ مُطلقاً و نقول: ما عند العُقلاء لا يكون إلّا الطرق كما هو المعروف‌ و لكنَّه غيرمُسلَّم.»[2]

استاد: که ما به همین معتقدیم که اصلاً عقلاء چیزی به عنوان اصول عملیه ندارند.

اصل عملی وظیفه شاک را در مقام عمل تعیین می‌کند، بدون این‌که نظر به واقع داشته باشد؛ در حالی که عقلاء چنین اصولی ندارند. اصولی که عقلاء دارند، همه به یک نحوی اماریّة هست، حال ممکن است که ما به لحاظ شرعی اماریة آن‌ها را نپذیریم ولی آن‌ها به عنوان امارة‌ و کاشف از واقع به آن تمسک می‌کنند (ممکن است که اشتباه باشد). ولی اصل عملی که در هنگام شک به آن عمل کنند، ندارند.

امام خمینی می‌فرماید: این‌که ما اصل عملیه عقلایی را انکار کنیم، مسلّم نیست. که ما (استاد) مسلّم می‌دانیم.

اما بنابراین‌که استصحاب دلیل اجتهادی باشد، امکان دارد هم به بناء عقلاء و هم به حکم عقل تمسک کنیم، و هم به اخبار تمسک کنیم. اگر کسی چنین ادعایی را بپذیرد که مفاد این اخبار، اعتبار استصحاب است از باب طریقیت و کاشفیت؛ یعنی اگر اخبار می‌گوید لاتنقض الیقین بالشک؛ یعنی یقین سابق کاشف از وضعیت آن موضوع استصحاب در حال حاضر است، طریق است. (در حالی که این یقین برای سابق است، قبلاً می‌دانستم پاک بوده است). امام خمینی می‌فرماید اگر چنین احتمالی را در اخبار استصحاب بپذیریم، می‌توان به اخبار استصحاب به عنوان دلیل بر استصحاب به عنوان یک اماره تمسک کرد.

استاد: چنین برداشت از اخبار استصحاب غلط است.

 

بعد امام خمینی می‌فرماید: استصحاب از ادله اربعه نیست. و بحث مفصلی می‌کند که چرا جزو ادله اربعه نیست.

استاد: جواب این‌که از ادله اربعه نیست، ساده هست. دلیل حجیت استصحاب یا روایات هست که اگر این باشد به سنت برمی‌گردد، پس چیزی در عرض سنت نیست. یا بناء عقلاء است که اگر بناء عقلاء یا ارتکاز عقلاء کاشف از رأی معصوم باشد قابل تمسک است. که باز هم جزو سنت و کاشف از سنت است. پس آن هم جزو سنت می‌شود. اگر هم دلیلش عقل باشد، باز هم به دلیل عقل برمی‌گردد، پس خارج از چهار دلیل سنت، کتاب، اجماع وعقل نیست.

اجماع هم گفته شده که از باب تسامح و همراهی با اهل سنت است، وگرنه اجماعی پذیرفته است که کاشف از رای معصوم باشد و در واقع همان سنت می‌شود. پس در واقع سه دلیل داریم و آن کتاب، سنت و عقل هستند.

امام خمینی می‌فرماید علت این‌که قدماء از اصحاب، ادله را در چهارتا منحصر دانسته‌اند این است؛ چون عامه (اهل سنت) ابتدا شروع به تدوین اصول کردند و استصحاب را جزو ادله عقلی گذاشتند مثل قیاس، استقراء... . قدماء اصحاب ما تا پدر شیخ بهایی در مقام استدلال بر استصحاب هیچ وقت به روایات تمسک نکردند.

استاد: البته شواهدی هست که اصحاب ائمه به تشویق ائمه علیهم‌السلام ابتدا شروع به تدوین اصول کردند مثل هشام... و این‌که عامه ابتدا شروع کردند صحیح نیست.

ما در شیعه قائلیم اماره و اصل عملی داریم، اماره محرز واقع است ولی اصل عملی احراز واقع نمی‌کند فقط وظیفه عملی مکلف در مقام شک را تعیین می‌کند، این نگاه اصولی را اصلاً اهل سنت ندارند، حضرت امام خمینی به این نکته توجه نکرده است. اصلاً اهل سنت چیزی به عنوان اصول عملیه ندارند، هرچه که به آن تمسک کردند به عنوان امارة هست. چون در باب امارات خیلی توسعه قائل هستند. ما اماره‌ای را قابل تمسک می‌دانیم که اگر مفید یقین نیست، دلیل یقینی بر اعتبارش موجود باشد، ولی اهل سنت همچنین شرطی قائل نیست، به همین دلیل هرچه که مفید ظن است، آن‌ها می‌پذیرند واستصحاب مرتبه‌ای از ظن را ایجاد می‌کند، ولی ما دلیلی بر اعتبار این ظن بما هو ظن از جهت اماریة نداریم، مگر آن احتمالی که امام داده که اخبار استصحاب بخواهد این را بگوید، که این هم البته نیست.

آ‌ن‌چه که در روایات تخطئه شده که اجتهاد ممنوع است، اجتهاد به رأی بوده که همان کار اهل سنت بوده است. آن‌ها می‌گفتند اگر چیزی دلیلی در قرآن و روایات نداشت، می‌گفتند: أجتهد برأیی. ولی ما اجتهاد به رأی نمی‌گفتیم. اگر آن استصحاب را در زمره ادله عقلی ‌آوردند، برای این است که آن استصحاب را اماره می‌دانستند، آ‌ن‌ها اصل عملی نداشتند.

این درست است که امام فرموده تا یک دوره‌ای علما ما هم استصحاب را به عنوان اماره، به آن تمسک می‌کردند، در واقع در زمان شیخ انصاری روشن شده که استصحاب امارن نیست. و این دوگانگی استصحاب است، که استصحاب یک جهتی مثل اماره دارد. برای همین به آن اصل عملی محرز می‌گویند. این جنبه محرزیت باعث شد که یک دوره‌ای علماء اصول ما فکر کنند که استصحاب هم اماره است.

 


logo