« فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مهدی هادوی‌ تهرانی

1402/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

خاتمة فی شرائط الاصول العملیة /ضرر، قاعدة لاضرر /هیئت جمله لاضرر / نگرش‌های فقهی لاضرر /نظر امام خمینی /حدیث لاضرر از منابع اهل سنت

 

موضوع: خاتمة فی شرائط الاصول العملیة /ضرر، قاعدة لاضرر /هیئت جمله لاضرر / نگرش‌های فقهی لاضرر /نظر امام خمینی /حدیث لاضرر از منابع اهل سنت

 

امام خمینی در رساله لاضرر ابتداءاً به مقدمات معنای ضرر از کتب مختلف اشاره کردند، بعد استعمالات لاضرر را در قرآن مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه منتهی شدند که مقصود از ضرر، نقص در اموال و انفس هست، ولی ضرار به معنای تضییق و تشدید و ایصال مکروه و حرج هست. «فاتضح مما ذكرنا ان الضرر في الحديث هو النقص في الأموال و الأنفس و الضرار فيه هو التضييق و التشديد و إيصال المكروه و الحرج.»[1]

بعد فرمودند در قضیه سمرة بن جندب ضرر نبود، چون نقصی بر مال یا جان انصاری وارد نکرده بود، بلکه ضرار بود چون باعث تنگنایی بر انصاری شده بود که خانواده او در تنگی قرار گرفته بودند. «و قضية سمرة بن جندب انما تكون ضرارا على الأنصاري و تشديدا و تضييقا و إيصالا للمكروه عليه بدخوله في منزله بلا استئذان و النّظر إلى شي‌ء من أهله يكرهه الرّجل»[2]

بعد امام خمینی می‌فرماید که ضرار به معنای ضرر نیست، چون تکرار ناپسندی می‌شود. «و لیس الضرار بمعنى الضرر في الحديث لكونه تكرارا باردا و لا بمعنى الإصرار على الضرر و لا مباشرة الضرر و لا المجازاة عليه و لا اعتبر فيه كونه بين الاثنين كما قيل»[3]

 

بعد امام خمینی به مطالبی که اهل لغت گفته‌اند اشاره‌ای می‌کنند، که لغوی‌ها گفتند ضرار بین اثنین هست، از ریشه فِعال هست، از باب مفاعله هست. و همچنین عبارات ابن‌اثیر را مطرح می‌کند وسایر لغوی‌ها را هم اشاره‌ای می‌کند. امام معتقد است که دیگران از ابن‌اثیر گرفته‌اند. می‌فرماید ابن‌اثیر به ارتکازات لغوی خودش گفته که ضرار باب مفاعله و بین اثنینی هست. و در استعمالات ضرار دقت نکرده است.

استاد: در حالی که در استعمالات قرآن دقت کنیم که مثلاً ﴿مَسْجِدًا ضِرَارًا﴾[4] ، یا ﴿دَيْنٍ غَيْرَ مُضَآرٍّ﴾[5] .... آمده، می‌بینیم معنای ابن‌اثیر درست نیست. روایتی که در آن رجلٌ مضارّ آمده بود، گرچه سندش تامّ نبود، این مضمون در داستان سمرة بن جندب در مصادر اهل سنت هم آمده است وظاهراً همه این‌ها از قول امام باقر سلام‌الله‌علیه نقل شده است، همان طور که در مصادر ما هم از قول امام باقر سلام‌الله‌علیه آمده است.

 

حدیث لاضرر از منابع اهل سنت «أَخْبَرَنَا أَبُوالْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمُقْرِئُ، أنبأ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، ثنا يُوسُفُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا أَبُوالرَّبِيعِ، ثنا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ وَاصِلٍ مَوْلَى أَبِي عُيَيْنَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يُحَدِّثُ عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ، أَنَّهُ كَانَتْ لَهُ عَضُدٌ مِنْ نَخْلٍ فِي حَائِطِ رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ، قَالَ: وَمَعَ الرَّجُلِ أَهْلُهُ، وَكَانَ سَمُرَةُ بْنُ جُنْدُبٍ يَدْخُلُ إِلَى نَخْلِهِ فَيَتَأَذَّى بِهِ وَيَشُقُّ عَلَيْهِ، فَطَلَبَ إِلَيْهِ أَنْ يَبِيعَهُ، فَأَبَى، فَطَلَبَ إِلَيْهِ أَنْ يُنَاقِلَهُ، فَأَبَى، فَأَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَذَكَرَ ذَلِكَ لَهُ، فَطَلَبَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَبِيعَهُ، فَأَبَى، فَطَلَبَ إِلَيْهِ أَنْ يُنَاقِلَهُ، فَأَبَى، قَالَ: قَالَ: "فَهَبْهُ لِي وَلَكَ كَذَا وَكَذَا"، أَمْرٌ رَغَّبَهُ فِيهِ، فَأَبَى، فَقَالَ: أَنْتَ مُضَارٌّ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِلْأَنْصَارِيِّ:"اذْهَبْ فَاقْلَعْ نَخْلَهُ"»[6] که در آن انت مضارّ آمده است. مضار از ضرار هست (نه ضرر).

همین روایت در مصادر مختلف سنی‌ها آمده است.

«سمرة بن جندب - رضي الله عنه -: قال: «كان له عَضُد نَخْل في حائط رجل من الأنصار، قال: ومع الرَّجُلِ أهلُه، فكان سَمُرَةُ يَدْخُلُ إِلى نخله فيتأذّى به، [وَيشُقُّ عليه]، فطلب إِليه أن يبيعَهُ، فأبى، فطلب إليه أن يُناقِلهُ، فأبى، فأتى صاحبُ الحائط رسولَ الله - صلى الله عليه وسلم-، فذكر ذلك له، فطلبَ إِليه رسولُ الله - صلى الله عليه وسلم- أن يبيعَهُ، فأبى، فطلب إِليه أن يُناقِلَهُ، فأبى، فقال: فَهَبْهُ له، ولك كذا وكذا أجراً، أمراً رَغَّبهُ فيه، فأبى، فقال: أنت مُضَارّ، وقال رسولُ الله - صلى الله عليه وسلم- للأَنصاريِّ: اذهب فاقلعْ نَخْلَهُ» . أخرجه أبو داود.»[7]

 

«حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ الْعَتَكِيُّ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، حَدَّثَنَا وَاصِلٌ، مَوْلَى أَبِي عُيَيْنَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، يُحَدِّثُ عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ، أَنَّهُ كَانَتْ لَهُ عَضُدٌ مِنْ نَخْلٍ فِي حَائِطِ رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ، قَالَ: وَمَعَ الرَّجُلِ أَهْلُهُ، قَالَ: فَكَانَ سَمُرَةُ يَدْخُلُ إِلَى نَخْلِهِ فَيَتَأَذَّى بِهِ وَيَشُقُّ عَلَيْهِ، فَطَلَبَ إِلَيْهِ أَنْ يَبِيعَهُ فَأَبَى، فَطَلَبَ إِلَيْهِ أَنْ يُنَاقِلَهُ فَأَبَى، فَأَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَذَكَرَ ذَلِكَ لَهُ فَطَلَبَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَنْ يَبِيعَهُ فَأَبَى فَطَلَبَ إِلَيْهِ أَنْ يُنَاقِلَهُ فَأَبَى، قَالَ: «فَهِبْهُ لَهُ وَلَكَ كَذَا وَكَذَا» أَمْرًا رَغَّبَهُ فِيهِ فَأَبَى، فَقَالَ: «أَنْتَ مُضَارٌّ» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِلْأَنْصَارِيِّ: «اذْهَبْ فَاقْلَعْ نَخْلَهُ».»[8]

جالب این است که در حدیث آمده که امام باقر علیه‌السلام از سمرة بن جندب نقل می‌کند (قال سمعت اباجعفر محمد بن علی یحدث عن سمرة بن جندب).

بعضی از این‌ها که روایت را آورده‌اند از سمرة بن جندب نقل کرده‌اند. جالب‌تر این‌که طبق مبانی ‌این‌ها سمرة از صحابی پیغمبر است. چون این‌ها می‌گویند هرکس پیامبر را دیده باشد، صحابه هست، و هرکس که صحابه باشد، عادل هست. قاعد‌ه‌ای به نام عدالت صحابه دارند. شگفت هست که برای سمرة هم ترضیه (رضی‌الله‌عنه) می‌آورند.

ظاهراً اصل این روایت در مصادر اهل سنت از سنن ابی‌داود هست. ظاهراً بقیه از او گرفته‌اند. مثلاً جامع الاصول من احادیث الرسول از سنن ابی‌داود نقل می‌کند‌ (اخرجه ابوداود).

ظاهراً بیهقی هم از ابوداود گرفته است یا هر دو جدا جدا گرفته‌اند.

بنابراین تعبیر انت مضارّ هم در مصادر ما و هم در مصادر اهل سنت آمده است. در مصادر ما البته یک روایت هست که آن هم از امام باقر صلواةالله‌علیه هست و آن یک روایت هم در مصادر ما به سند معتبر نیست.

 

همان طور که قبلاً گفتیم، این‌ها اهل لغت هستند وقتی عبارتی را نقل می‌کنند، به این معناست که این استعمال غلط نیست (ولو این‌که روایت از پیغمبر یا امام باقر علیه‌السلام نشده باشد). حتی اگر جعل باشد، این‌که این‌ها در مصادر خود در طول تاریخ نقل کردند و در مصادر ما هم نقل شده، معلوم می‌شود این‌ها که اهل زبان بودند چنین استعمالی را غلط نمی‌دیدند. نگفتند که باید انت ضارّ باشد. بنابراین آن‌چه امام خمینی وآقای صدر فرمودند که داستان سمرة مصداق ضرار هست، (البته باد دو نگرش و رویکرد متفاوت) ما (استاد) هم فکر می‌کنیم که این صحیح است که داستان سمرة مصداق ضرار هست.

در قرآن کریم هم آیه ﴿دَيْنٍ غَيْرَ مُضَآرٍّ﴾[9] را این طورتفسیر کرده‌اند، مُحتضر هنگام مرگ دینی را مطرح می‌کند در حالی که واقعاً دین وبدهکاری نیست، دین مضارّ را به این تفسیر کرده‌اند. اگر این تفسیر در آیه را بپذیریم، این تفسیر هم با تفسیری که آقای صدر کرده بود قابل دفاع است. چون آن محتضر هم در واقع از حق مالکیت و قدرتش که می‌تواند به دین اقرار کند طبق آیه که می‌فرماید ﴿من بعد وصیة یوصی بها او دین﴾[10] این طور ارث تقسیم می‌شود، او از این حق سوء استفاده کرده است. می‌خواهد به گونه‌ای از ارث ورّاث کم کند و به دیگری بدهد. که قرآن می‌فرماید اگر وصیت از دین غیرمضارّ باشد معتبر است. یا مردی که زنش را رها کرده و او را طلاق نمی‌دهد، این مضمون در مصادر سنی آمده که در آن تعبیر مضارّ وضرار به کار رفته است. از حق طلاق برای تضییع همسرش استفاده می‌کند.

 

استاد: با توجه به این مطالب و استعمالات مضارّ در مصادر شیعه وسنی نسبت به سمرة، به نظر ما تعبیر آقای صدر دقیق‌تر است. یعنی با استفاده از حکم یا حقی که خدا به او داده به دیگری ضرر بزند. به نظر می‌رسد که تعبیر آقای صدر هم درباره ضرر و هم درباره ضرار نسبت به دیگران دقیق‌تر است.

 

هیئت جمله لاضرر آقای صدر در بیان نگرش و رویکردهای فقهی لاضرر، فرمایش امام خمینی را اشاره نکردند. امام خمینی قائل به تحریم ضرر هستند. لاضرر؛ یعنی ضرر زدن حرام است. به خلاف شیخ شریعه اصفهاهنی و مرحوم نراقی، صاحب وسائل، امام خمین معتقد هست این تحریم حکم الهی نیست، پیغمبر به عنوان نبی حکم خدا را بیان نکرده است، بلکه پیغمبر به عنوان ولیّ اعمال ولایت کرده است. «فيكون قوله: قضى ان لا ضرر و لا ضرار ظاهرا في انّه من أحكامه بما انه سلطان و انه نهى عن الضرر و الضرار بما انه سائس الأمة و رئيس الملة و سلطانهم و أميرهم، فيكون مفاده انه حكم رسول اللَّه و امر بان لا يضر أحد أحدا و لا يجعله في ضيق و حرج و مشقة فيجب على الأمة طاعة هذا النهي المولوي السلطاني بما انها طاعة السلطان المفترض الطاعة.»[11]

 

در بحث محتملات لغوی لاضرر، آقای صدر نکته‌ای فرمود که مقصود این نیست که در خارج ضرر وجود ندارد، چون بالوجدان در خارج ضرر هست. این مطلب را امام خمینی هم دارد. امام خمینی هم عین عبارت شیخ انصاری را می‌آورد (بعد تعذّر ارادة الحقیقة)، وتقریباً همین مطلب آقای صدر را امام خمینی هم دارد، که مقصود شیخ این بوده که نمی‌خواهد بگوید در خارج ضرر نیست، چون بالوجدان ضرر هست.

 

نگرش دوم فقهی با سه احتمال لغوی ابتداءاً، که یکی به دو قسم تقسیم می‌شود، نتیجتاً چهار احتمال می‌شود. آقای صدر می‌فرماید: یک احتمال این است که کلمه لا در لاضرر، مجازاً درنهی استعمال شده (چون لا نفی جنس هست). طبق این احتمال دلالت بر حرمت ضرر دارد. که شیخ شریعه، مرحوم نراقی، صاحب وسائل می‌گویند حکم الهی هست، ولی امام خمینی می‌گوید حکم ولایی هست.

 

احتمال دوم: لا در إخبار استفاده شده است. لاضرر یعنی ضرر نیست. در این‌جا دو احتمال هست؛ أ: واقعاً خبر می‌دهد که ضرری نیست. (نهایتاً این‌که ضرری که در شریعت اجازه داده شده باشد نیست، ضرر مستساغ؛ ضرری که دارای مجوز باشد نیست، (نه این‌که درخارج ضرر نیست.)

ب: لاضرر إخبارهست، ولی مراد جدّی نهی هست. لاضرر منظور لاتضرّ هست. مثل لایصوم المسافر که مراد لایَصُمْ المسافر هست؛ إخبار به معنای نهی هست.

احتمال چهارم این‌که لا استعمال شده در انشاء نفی (نه در إخبار از نفی). این احتمال که انشاء نفی باشد (که مقصود جدی آن انشاء نهی خواهد بود) از احتمالات بعید است. یعنی به صورت انشائی می‌گوید لاضرر (نه به صورت اخباری) یعنی ضرری نباشد؛ یعنی نباید ضرر باشد (نهی است).

این چهار احتمالی هست که موافق با نگرش و رویکرد دوم (تحریم ضرر) هستند.

 

اما نگرش اول که برای شیخ انصاری و آخوند بود که لاضرر یعنی نفی حکم ضرری باشد. در این‌جا آقای صدر ابتداءاً سه تا احتمال مطرح می‌کند و هر کدام را مفصّلاً بحث می‌کند. احتمال اول: از لاضرر یعنی حکم ضرری باشد که مراد از لاضرر یعنی لا حکم ضرری، (که ظاهر عبارت شیخ و آخوند همین است).

احتمال دوم: از لاضرر، یعنی آن حالت ضرری که از ناحیه حکم شرعی برای مکلف پیدا می‌شود را نفی می‌کند.

احتمال سوم: لاضرر یعنی موضوعی ضرری وجود ندارد. موضوعی که موجب ضرر شود وجود ندارد.

 


logo